|
|
انقلاب، انقلاب، جان من تو را حامي |
اتوبوس روي سينه ي جاده، سريع جلو مي رفت و کوههاي سر به فلک کشيده ي کردستان را يکي پس از ديگري پشت سر مي گذاشت. نبرد فتح المبين با پيروزي تمام شده بود و حاج احمد براي ديدار دوباره و خداحافظي از ياران، دوستان و مردم مهربان مريوان، مي آمد , ... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
باید با نهج البلاغه آشنا بشین ... |
برای تهیه تدارکات و اسلحه ی نیروها رفته بود اهواز ، اسلحه و تدارکات رو که تهیه کرد افتاد دنبال کتاب فروشی ! کتابفروشی ها تعطیل بود ، اما با تلاش زیاد نهج البلاغه تهیه کرد , ... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
به احترام مادر... |
می گفت : احترام به والدین دستور خداست یه دستش توی عملیات قطع شده بود یه روز که اومدم خونه دیدم لباسهای کثیف رو شسته بهش گفتم: مادر برات بمیره! , ... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
شهید پُلارک به شیوه حر |
شب عاشورا، سید احمد همه بچه ها رو جمع کرد. شروع کرد براشون به حرف زدن. گفت:« حر، شب عاشورا توبه کرد. امام هم بخشیدش و به جمع خودشون راهش دادند. بیایید ما هم امشب حر امام حسین عليه السلام بشیم.» و ... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
پای برهنه برای ارباب |
ازساختمان عملیات اومدیم بیرون راننده منتظرما بود اماعباس بهش گفت :«ماپیاده میایم شما بقیه بچه هاروبرسون» دنبالش راه افتادم جلوتر که رفتیم صدای جمعیت عزادارشنیده می شد عباس گفت :«بریم طرف دسته عزادار , ... |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
وعده ی امام رضا علیه السلام به یک شهید |
اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه اش نوشته بود :در راه برگشت از حرم امام رضا ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
غیرتش رو با چیزی معامله نمی کرد! |
نسبت به عفاف و حجاب بسیار حساس بود رژیم شاهنشاهی دستور داد که دخترها باید لباس هایی به رنگ آبی و قرمز بپوشند |
|
|
|
|
|
|
|