next page

fehrest page

back page

پس در اين وقت حضرت آدم گفت : خداوندا! به جاه محمد و آل طيبين او كه على و فاطمه و حسن و حسين و طيبان و پاكان از آل ايشان باشند كه تفضل كن به قبول كردن توبه من ، و آمرزيدن لغزش من ، و برگردانيدن من به آن مرتبه كه از كرامت تو داشتم .
حق تعالى فرمود: توبه تو را قبول كردم و به رضا و خشنودى رو به تو آوردم و رحمتها و نعمتهاى خود را بسوى تو برگردانيدم تو تو را برگردانيدم به آن مرتبه اى كه از كرامتهاى من داشتى و وافر گردانيدم بهره تو را از رحمتهاى خود.
پس اين است معنى آن كلمات كه آدم از خدا قبول نمود، پس خدا خطاب نمود به آنها كه ايشان را به زمين فرستاد، كه آدم و حوا و ابليس و حيه باشند
(و لكم فى الارض مستقر) ((شما راست در زمين محل استقرار و اقامت )) كه در آن تعيش نمائيد و در شبها و روزها سعى نمائيد براى تحصيل آخرت ، پس خوشا به حال كسى كه اين زندگى را صرف تحصيل دار بقا نمايد (و متاع الى حين ) يعنى : ((شما را منفعتى هست در زمين تا وقت مردن شما)) زيرا كه خدا از زمين بيرون مى آورد زراعتها و ميوه هاى شما را و در زمين شما را به ناز و نعمت مى دارد، و شما را در زمين به بلا امتحان مى كند، گاهى شما را متلذذ مى گرداند به نعيم دنيا تا ياد آوريد نعيم آخرت را كه خالص و پاك است از آنچه باعث عدم انتفاع به نعيم دنيا مى گردد و او را باطل مى گرداند، پس ترك كنيد و خرد و حقير شماريد اين لذت آلوده به صدها هزار محنت را در جنب نعمت خالص ابدى آخرت ، و گاهى شما را امتحان مى نمايد به بلاهاى دنيا كه در ميانش رحمتها مى باشد، و مخلوط به انواع نعمتهاست كه مكاره آنها را از صاحب آن بلاها دفع مى نمايد تا حذر فرمايد شما را به اينها از عذاب ابدى آخرت كه هيچ عافيت به آن مخلوط نمى باشد و در اثناى آن راحتى و رحمتى واقع نمى شود.(318)
اين است تفسير اين آيات بر وجهى كه از تفسير امام عليه السلام ظاهر مى شود.
و بدان كه خلاف است ميان مفسران و ارباب تواريخ در اينكه شيطان چگونه وسوسه كرد حضرت آدم را و حال آنكه او را از بهشت بيرون كرده بودند و آدم و حوا در بهشت بودند: بعضى گفتند كه آدم و حوا به در بهشت مى آمدند و شيطان از نزديك آمدن بهشت ممنوع نبود، و در در بهشت با ايشان سخن مى گفت ، و اين پيش از آن بود كه او را به زمين فرستند؛ و بعضى گفته اند كه از زمين با ايشان سخن گفت و ايشان در بهشت فهميدند؛ و بعضى گفته اند كه غايبانه مراسله نمود با ايشان ؛ و بعضى گفته اند كه شيطان خواست كه داخل بهشت شود، خازنان بهشت او را مانع شدند، پس به نزد هر يك از حيوانات بهشت آمد و التماس كرد كه او را داخل بهشت كنند قبول نكردند تا آنكه به نزد مار آمد و گفت : من متعهد مى شوم كه منع كنم ضرر فرزندان آدم را از تو، و تو در امان من باشى اگر مرا داخل بهشت كنى ، پس او را در ميان دو نيش از نيشهاى خود جا داد و او را داخل بهشت كرد و بدن مار پوشيده بود و چهار دست و پا داشت و خوش صورت تر و خوش رنگتر از جميع حيوانات بود و بزرگ بود مانند شترى بزرگ ، پس خدا آن را عريان كرد و پاهايش را برطرف كرد و چنان كرد آن را كه بر شكم راه رود به سبب اينكه شيطان را داخل بهشت كرد.(319)
و در جاى ديگر حق تعالى مى فرمايد آنچه ترجمه ظاهرش اين است كه : ((گفتيم : اى آدم ! ساكن شو تو و جفت تو در بهشت ، پس بخوريد از هر جا كه مى خواهيد و نزديك اين درخت مرويد كه از جمله ستمكاران خواهيد بود، پس وسوسه كرد از براى ايشان شيطان تا ظاهر گرداند براى ايشان آنچه پنهان بود از ايشان از چيزهاى بد ايشان كه عورتهاى ايشان باشد، و گفت كه : نهى نكرده است شما را پروردگار شما از اين درخت مگر اينكه نمى خواست كه شما دو ملك باشيد، يا بوده باشيد از آنها كه هميشه در بهشتند، و قسم ياد كرد براى ايشان كه من براى شما از خيرخواهانم ، پس ايشان را فرود آمد از ابا كردن و راضى كرد ايشان را به خوردن از آن درخت به فريب ، پس چون چشيدند از ميوه آن درخت ظاهر شد براى ايشان به چيزهاى بد ايشان ، يعنى جامه ها از بدن ايشان دور شد و عورت ايشان گشوده شد، و شروع كردند در آنكه مى گرفتند از برگ درختان بهشت و بر عورت خود مى گذاشتند و به يكديگر وصل مى كردند تا عورت ايشان پوشيده شود، و ندا كرد ايشان را پروردگار ايشان كه : آيا نهى نكردم شما را از ميوه اين درخت ؟ و نگفتم به شما كه شيطان از براى شما دشمنى است ظاهركننده دشمنى را؟ گفتند: پروردگارا! ظلم كرديم ما بر نفسهاى خود و اگر نيامرزى ما را و رحم نكنى ما را هر آينه خواهيم بود از زيانكاران ، حق تعالى فرمود به ايشان كه : پائين رويد از بهشت كه بعضى شما دشمنيد براى بعضى ، و از براى شما است در زمين محل قرار و تمتعى تا وقت مرگ ، حق تعالى فرمود كه : در زمين زنده مى باشيد و در زمين مى ميريد و از زمين بيرون خواهيد آمد در روز قيامت )).(320)
و در جاى ديگر فرموده است كه : ((اى فرزندان آدم ! گمراه نكند شما را شيطان چنانچه پدر و مادر شما را بيرون كرد از بهشت ، حال آنكه مى كند از ايشان جامه هاى ايشان را كه عورتهاى ايشان را بنمايد به ايشان )).(321)
و در جاى ديگر فرموده است كه : ((بتحقيق كه ما عهد كرديم بسوى آدم پيشتر، پس فراموش كرد يا ترك كرد و نيافتيم از براى او عزمى ، و آن وقت كه گفتيم به ملائكه كه : سجده كنيد براى آدم ، پس سجده كردند مگر ابليس كه ابا كرد، پس گفتيم : اى آدم ! بدرستى كه اين شيطان دشمنى است تو را و جفت تو را، پس بيرون كند شما را از بهشت ، پس به مشقت و تعب كسب و عمل گرفتار شوى ، بدرستى كه تو را است اينكه گرسنه نشوى در بهشت و عريان نباشى و اينكه تشنه نباشى در بهشت و در آفتاب نباشى ، پس وسوسه كرد بسوى او شيطان و گفت : اى آدم ! آيا دلالت كنم تو را بر درخت جاودانى كه هر كه از آن خورد هرگز نميرد و بر ملك و پادشاهى كه هرگز كهنه نشود و زايل نگردد؟
پس خوردند از آن درخت ، پس پيدا شد براى ايشان عورتهاى ايشان و شروع كردند در پينه كردن و چسبانيدن برگ درختان بهشت بر عورت خود، و نافرمانى كرد آدم پروردگار خود را پس گمراه شد، پس برگزيد او را پروردگار او پس توبه او را قبول كرد و او را هدايت كرد و گفت خدا به آدم و حوا كه : پائين رويد از بهشت با هم بعضى شما دشمنيد بعضى را، پس ‍ اگر بيايد بسوى شما از جانب من هدايتى پس هر كه پيروى كند هدايت مرا پس او گمراه نمى شود و در تعب نمى افتد در آخرت ، و كسى كه اعراض نمايد از ياد من پس از براى اوست عيشى و زندگانى تنگ و با شدت در دنيا و آخرت ))(322)
و به سند صحيح منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: از تفسير قول حق تعالى (فبدت لها سوآتهما)(323)، فرمود كه عورت ايشان پنهان بود و در ظاهر بدن ايشان ديده نمى شد، چون از ميوه آن درخت خوردند عورت ايشان پيدا شد، و فرمود: آن درخت كه آدم را از آن نهى كرده بودند خوشه گندم بود؛ و در حديث ديگر فرمود: درخت انگور بود.(324)
و در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : پرسيدند از تفسير آيه (و لا تقربا هذه الشجرة )(325) فرمود: يعنى مخوريد از اين درخت .(326)
و به سند معتبر از حضرت امام على نقى عليه السلام منقول است كه : درختى كه حضرت آدم و زوجه اش را نهى كردند از خوردن از آن ، درخت حسد بود، حق تعالى عهد كرد بسوى آدم و حوا كه نظر نكنند بسوى آنها - كه حق تعالى آنها را بر ايشان و بر جمعى خلايق فضيلت داده است - به ديده حسد، و نيافت حق تعالى از او در اين باب عزم و اهتمامى .(327)
و به سند معتبر مروى است كه : از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند از تفسير قول خداى تعالى (فنسى و لم نجد له عزما)(328) كه جمعى تفسير كرده اند كه : حضرت آدم عليه السلام فراموش كرد نهى خدا را، حضرت فرمود: فراموش نكرد، چگونه فراموش كرده بود و حال آنكه در وقت وسوسه كردن شيطان ، نهى خدا را بسيار به ياد ايشان مى آورد و مى گفت كه : ((خدا شما را براى اين نهى كرده است كه ملك نباشيد و در بهشت هميشه نباشيد))،(329) پس نسيان در اينجا به معنى ترك است ، يعنى ترك كرد امر خدا را.(330)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: حضرت موسى عليه السلام سؤ ال نمود از پروردگار خود كه جمع كند ميان او و آدم عليه السلام در آسمان ، پس چون ملاقات نمود آدم را گفت : اى آدم ! توئى آنكه خدا به دست قدرت خود تو را خلق كرد و از روح برگزيده خود در تو دميد و ملائكه را به سجود تو تكليف نمود و بهشت خود را براى تو مباح گردانيد و تو را در بهشت ساكن گردانيد و با تو بى واسطه سخن گفت ، پس تو را نهى كرد از يك درخت پس صبر نكردى بر ترك آن تا آنكه به سبب آن پائين رفتى بسوى زمين ، پس نتوانستى ضبط كنى نفس خود را از آن تا آنكه ابليس تو را وسوسه نمود پس اطاعت او كردى ، پس تو ما را بيرون كردى از بهشت به نافرمانى خود. حضرت آدم گفت : مدارا كن با پدر خود اى فرزند در آنچه به پدر تو رسيد در امر اين درخت ، اى فرزند! دشمن من آمد به نزد من از وجه مكر و حيله و فريب ، پس از براى من بخدا سوگند خورد كه در مشورت كه از براى من مى بيند و راءيى كه از براى من اختيار مى كند از ناصحان است ، پس از روى نصيحت و خيرخواهى به من گفت : اى آدم ! من براى تو غمگينم . گفتم : چرا؟ گفت : من انس گرفته بودم به تو و به نزديكى تو و تو را بيرون خواهند كرد از اين مكان و از اين حال كه دارى به مكانى و حالى كه كراهت داشته باشى از آنها. گفتم : چاره آن چيست ؟ گفت : چاره اش با توست ، مى خواهى تو را دلالت كنم بر درختى كه هر كه از آن بخورد هرگز نميرد و ملكى يابد كه فنا نداشته باشد؟ پس تو و حوا هر دو از آن بخوريد تا هميشه با من باشيد در بهشت ، و قسم دروغ به خدا خورد، پنداشتم كه خيرخواه من است و من گمان نمى كردم اى موسى كه احدى قسم دروغ به خدا بخورد، پس اعتماد بر قسم او كردم ، و اين است عذر من پس مرا خبر ده اى فرزند كه آيا مى يابى در آنچه حق تعالى بسوى تو فرستاده است كه خطاى من نوشته شده بود پيش از آنكه من خلق شوم ؟
موسى عليه السلام گفت : بلى ، پيشتر نوشته شده بود به زمان بسيار.
پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم سه مرتبه فرمود: پس حجت آدم عليه السلام غالب شد بر حجت موسى عليه السلام .(331)
و به سند حسن از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه : حضرت آدم در جواب حضرت موسى گفت : اى موسى ! به چند سال گناه مرا پيش از خلق من يافتى در تورات ؟
گفت : به سى سال .(332)
گفت : پس همين بس است .
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: پس غالب شد آدم بر موسى .(333)
مؤ لف گويد: بر اين مضمون چندين روايت وارد شده است و از غوامض اخبار قضا و قدر است ، و بعضى حمل بر تقيه كرده اند چون اين حديث در ميان عامه نيز مشهور است ، و ممكن است مراد اين باشد كه چون حق تعالى مرا براى زمين خلق كرده بود نه از براى بهشت و حكمتش متقضى اين بود كه من در زمين باشم ، لهذا عصمت خود را از من باز گرفت تا من به اختيار خود مرتكب ترك اولى شدم ، و تحقيق اين مقام محل ديگر مى طلبد.
و به سند معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال نمودند كه : حضرت آدم و حوا چند گاه در بهشت ماندند تا به سبب خطيئه آنها را از بهشت بيرون كردند؟
فرمود: خدا روح را در آدم بعد از زوال شمس روز جمعه دميد، پس زن او را از پائين ترين دنده هاى او آفريد و ملائكه را فرمود او را سجده كردند و در بهشت ساكن گردانيد او را در همان روز كه خلق شده بود، پس والله كه قرار نگرفت در بهشت مگر شش ساعت از آن روز تا معصيت خدا كردند، و خدا هر دو را بعد از فرو رفتن آفتاب بيرون كرد و شب در بهشت نماندند و در بيرون بهشت ماندند تا صبح شد، پس عورت ايشان پيدا شد و ندا كرد آنها را پروردگارشان كه : آيا نهى نكردم شما را از اين درخت ؟
پس شرم كرد آدم از پروردگارش و خضوع و شكستگى و تضرع آغاز كرد و گفت : پروردگارا! ظلم كرديم بر نفسهاى خود و اعتراف كرديم بر گناهان خود، پس بيامرز ما را. حق تعالى فرمود: فرو رويد از آسمانها بسوى زمين ، بدرستى كه معصيت كننده در بهشت و آسمانهاى من نمى تواند بود.
پس حضرت صادق عليه السلام فرمود: چون آدم از آن درخت تناول نمود، به ياد آورد نهى خدا را پس پشيمان شد؛ و چون خواست از آن درخت دور شود، درخت سر او را گرفت و بسوى خود كشيد و به امر خدا به سخن آمد و گفت : چرا پيش از خوردن از من نمى گريختى ؟(334)
و فرمود: عورت ايشان در اندرون بدنشان بود و از بيرون پيدا نبود، چون از آن درخت خوردند از بيرون ظاهر شد.(335)
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : حق تعالى خلق كرد روحها را پيش از بدنها به دو هزار سال ، پس گردانيد بلندتر و شريفتر از همه روحها روح محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان بعد از ايشان را صلوات الله عليهم اجمعين ، پس عرض نمود ارواح ايشان را به آسمانها و زمين و كوهها پس نور ايشان همه را فرو گرفت ، حق تعالى فرمود به آسمانها و زمين و كوهها كه : اينها دوستان و اوليا و حجتهاى منند بر خلق و پيشوايان خلايق منند، نيافريده ام مخلوقى را كه دوست تر دارم از ايشان ، و از براى ايشان و هر كه ايشان را دوست دارد آفريده ام بهشت خود را، و از براى هر كه مخالفت و دشمنى كند با ايشان آفريده ام آتش جهنم را، پس هر كه دعوى كند منزلتى را كه ايشان نزد من دارند و محلى را كه از عظمت من دارند عذاب كنم او را عذابى كه عذاب نكرده باشم به او احدى از عالميان را، و او را با آنها كه شرك به من آوردند در پائين ترين دركات جهنم جا دهم ، و هر كه اقرار به ولايت و امامت ايشان بكند و ادعا نكند منزلت ايشان را نزد من و مكان ايشان را از عظمت ، او را جا دهم با ايشان در باغهاى بهشت خود، و از براى ايشان باشد در بهشت آنچه خواهند نزد من ، و مباح گردانم از براى ايشان كرامت خود را، و در جوار خود ايشان را جا دهم ، و شفيع گردانم ايشان را در گناهكاران از بندگان و كنيزان من ، پس ولايت ايشان امانتى است نزد خلق من ، پس كدام يك از شما بر مى دارد اين امانت را با سنگينى هاى آن ، و دعوى مى كند آن مرتبه را كه از اوست و از برگزيده هاى خلق من نيست ؟
پس ابا كردند آسمانها و زمين و كوهها از اينكه اين امانت را بردارند، و ترسيدند از عظمت پروردگار خود كه چنين منزلتى را به ناحق دعوى كنند و چنين محل بزرگى را براى خود آرزو كنند.
پس چون حق تعالى آدم و حوا را در بهشت ساكن گردانيد گفت : ((بخوريد از اين بهشت بسيار و گوارا هر جا كه خواهيد و نزديك اين درخت مرويد - يعنى درخت گندم - پس ‍ خواهيد بود از ستمكاران )).(336)
پس نظر كردند بسوى منزلت محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان بعد از ايشان عليهم السلام پس منزلتهاى ايشان را در بهشت بهترين منزلتها يافتند پس گفتند: پروردگارا! اين منزلت از براى كيست ؟
حق تعالى فرمود: بلند كنيد سرهاى خود را بسوى ساق عرش من .
پس چون سر بالا كردند ديدند نام محمد و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان بعد از ايشان صلوات الله عليهم اجمعين را كه بر ساق عرش نوشته بود به نورى از انوار خداوند جبار، پس گفتند، پروردگارا! چه بسيار گراميند اهل اين منزلت بر تو، و چه بسيار محبوبند نزد تو، و چه بسيار شريف و بزرگند در درگاه تو!
پس حق تعالى فرمود: اگر ايشان نمى بودند من شماها را خلق نمى كردم ، ايشان خزينه داران علم منند و امينان منند بر رازهاى من ، زينهار! نظر مكنيد بسوى ايشان به ديده حسد، و آرزو مكنيد منزلت ايشان را نزد من و محل ايشان را نزد من از كرامت من ، پس به اين سبب داخل خواهيد شد در نهى و نافرمانى من و از ستمكاران خواهيد بود. گفتند: پروردگارا! كيستند ستمكاران و ظالمان ؟
فرمود: آنها كه ادعاى منزلت ايشان مى كنند به ناحق .
گفتند: پروردگارا! پس بنما به ما منزلهاى ظالمان ايشان را در آتش جهنم تا ببينيم منزلهاى آنها را چنانچه منزلهاى آن بزرگواران را در بهشت ديديم .
پس حق تعالى امر كرد آتش را كه ظاهر گردانيد جميع آنچه در آن بود از انواع شدتها و عذابها، و فرمود: جاى ظالمان ايشان كه ادعاى منزلت ايشان مى نمايند در پائين ترين دركات اين جهنم است ؛ هر چند اراده كنند كه بيرون آيند از جهنم ، برگردانند ايشان را بسوى آن ، و هر چند پخته و سوخته شود پوستهاى ايشان ، بدل كنند ايشان را پوستها غير آنها تا بچشند عذاب را؛اى آدم و اى حوا! نظر مكنيد بسوى آن نورها و حجتهاى من به ديده حسد، پس شما را پائين مى فرستم از جوار خود و بر شما مى فرستم خوارى خود را. پس ‍ وسوسه كرد ايشان را شيطان تا ظاهر گرداند براى ايشان آنچه پوشيده بود از ايشان از عورتهاى ايشان ، و گفت : نهى نكرده است شما را پروردگار شما از اين درخت مگر از براى اينكه نخواست كه شما دو ملك باشيد يا هميشه در بهشت باشيد، و سوگند ياد كرد كه من از خيرخواهان شمايم پس ايشان را فريب داد و بر اين داشت كه آرزوى منزلت آنها بكنند، پس نظر كردند بسوى ايشان به ديده حسد و به اين سبب خدا ايشان را به خود گذاشت و يارى و توفيق خود را از ايشان برداشت تا از درخت گندم خوردند، پس به جاى آن گندم كه ايشان از آن درخت خوردند جو بهم رسيد، پس اصل گندمها از آن گندم است كه ايشان نخوردند و اصل جو از آنهاست كه بهم رسيد به جاى آن دانه ها كه ايشان خوردند. پس چون خوردند از آن درخت ، پرواز كرد حله ها و لباسها و زيورها از بدنهاى ايشان و عريان ماندند، و برگ درختان را مى گرفتند و بر عورت خود مى گذاشتند، و ندا كرد ايشان را پروردگار ايشان كه : آيا نهى نكردم شما را از اين درخت و نگفتم به شما كه شيطان دشمنى است شما را كه دشمنى خود را ظاهر مى كند؟ پس گفتند ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (337)
حق تعالى فرمود: پائين رويد از جوار من كه مجاور من نمى باشد در بهشت من كسى كه نافرمانى من كند، پس فرود آمدند به زمين و ايشان را به خود گذاشت در طلب معاش . پس ‍ چون خدا خواست كه توبه ايشان را قبول كند جبرئيل به نزد ايشان آمد و گفت : بدرستى كه شما ستم بر نفس خود كرديد به آرزو كردن منزلت جمعى كه خدا ايشان را بر شما فضيلت داده است پس جزاى شما آن عقوبت بود كه از جوار خدا به زمين فرود آمديد، پس سؤ ال نمائيد از پروردگار خود به حق آن نامها كه ديديد بر ساق عرش تا خدا توبه شما را قبول كند، پس گفتند: اللهم انا نساءلك بحق الاكرمين عليك محمد و على و فاطمة و الحسن و الحسين و الائمة الا تبت علينا و رحمتنا يعنى : ((خداوندا! ما سؤ ال مى كنيم از تو به حق آنها كه گرامى ترين خلقند بر تو يعنى محمد و اهل بيت او كه البته توبه ما را قبول كنى و ما را رحم كنى ))، پس خدا توبه ايشان را قبول كرد بدرستى كه او بسيار توبه قبول كننده و مهربان است .
پس پيوسته پيغمبران خدا بعد از اين حفظ مى كردند اين امانت را و خبر مى دادند به اين امانت اوصياى خود را و مخلصان از امتهاى خود را، پس ابا مى كردند از آنكه آن امانت را به ناحق حمل نمايند و مى ترسيدند از آنكه ادعاى آن مرتبه از براى خود بنمايند، و برداشت آن امانت را به ناحق آن انسانى كه شناخته شد - يعنى ابوبكر - پس اصل هر ظالمى از اوست تا روز قيامت ، و اين است تفسير قول حق تعالى انا عرضنا الامانة على السموات و الارض و الجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا(338) ترجمه اش اين است كه : ((ما عرض كرديم امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها پس ابا كردند از آنكه بردارند آن را، و ترسيدند از آن ، و برداشت آن را انسان ، بدرستى كه بود او بسيار ظلم كننده و بسيار جاهل ))(339)
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه : چگونه گرديده است ميراث يك مرد برابر ميراث دو زن ؟
فرمود: زيرا كه حبه ها كه آدم و حوا خوردند هيجده تا بود: آدم دوازده حبه خورد و حوا شش حبه ، پس به اين سبب ميراث مرد دو برابر ميراث زن است .(340)
و در حديث ديگر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه سه حبه بود: دو حبه را آدم و يك حبه را حوا خورد، و به اين سبب ميراث چنين شد.(341) و اول اصح است و ممكن است كه خوشه اول سه دانه بوده باشد و به اين نسبت چند خوشه خورده باشند.
به سند معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : اگر آدم گناه نمى كرد، هيچ مؤ منى گناه نمى كرد؛ و اگر حق تعالى توبه آدم را قبول نمى كرد، توبه هيچ گناهكارى را هرگز قبول نمى كرد.(342)
و به سند معتبر منقول است كه از ابوالصلت هروى از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيد كه : يابن رسول الله ! مرا خبر ده از آن درختى كه آدم و حوا از آن خوردند چه درخت بود؟ بدرستى كه مردم اختلاف كرده اند: بعضى روايت كرده اند كه آن گندم بود، و بعضى روايت كرده اند كه انگور بود، و بعضى روايت كرده اند كه درخت حسد بود.
فرمود: همه حق است .
ابوالصلت گفت : چگونه همه حق است با اين همه اختلاف ؟
فرمود: اى ابوالصلت ! درخت بهشت انواع ميوه ها بر مى دارد، پس آن درخت گندم بود و در آن انگور هم بود، و آنها مثل درختان دنيا نيستند، بدرستى كه آدم عليه السلام را چون خدا گرامى داشت و ملائكه او را سجده كردند و او را داخل بهشت گردانيد بر خاطر خود گذرانيد كه آيا خلق كرده است بشرى را كه بهتر از من باشد؟ چون خدا دانست آنچه در خاطر او خطور كرد ندا كرد او را: سر بلند كن اى آدم و نظر نما بسوى ساق عرش من . چون آدم سر بلند كرد ديد در ساق عرش نوشته است : لا اله الا الله محمد رسول الله على بن ابى طالب اميرالمؤ منين و زوجته فاطمة سيدة نساء العالمين و الحسن و الحسين سيد شباب اهل الجنة ، پس آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! كيستند اينها؟ حق تعالى فرمود: اينها از ذريت تو اند، و ايشان بهترند از تو و از جميع آفريده هاى من ، و اگر ايشان نمى بودند نه تو را خلق مى كردم و نه بهشت و نه دوزخ را و نه آسمان و زمين را، پس زنهار كه نظر حسد بسوى ايشان مكن كه تو را از جوار خود بيرون مى كنم ؛ پس نظر كرد بسوى ايشان به ديده حسد و آرزوى منزلت ايشان كرد، پس مسلط شد شيطان بر او تا خورد از ميوه آن درخت كه او را از خوردن آن نهى كرده بودند، و مسلط شد بر حوا تا نظر كرد بسوى فاطمه عليها السلام به ديده حسد تا خورد از آن درخت چنانچه آدم خورد، پس خدا ايشان را از بهشت بيرون كرد و از جوار خود به زمين فرستاد.(343)
مترجم گويد كه : خلاف است كه شجره منهيه چه درخت بود: بعضى گندم گفتند؛ و بعضى انگور؛ و بعضى انجير؛ و بعضى كافور، و كافور را شيخ طوسى در تبيان از حضرت اميرالمؤ منين روايت كرده است ؛ و بعضى گفته اند كه درخت علم قضا و قدر بود؛ و بعضى گفته اند درختى بود كه ملائكه از آن مى خوردند كه هرگز نميرند،(344) و اين حديث و حديث ديگر كه پيش گذشت جمع ميان اكثر اين اقوال مى كند.
و چون ثابت شد عصمت انبيا از گناهان ، پس حسد و امثال آن كه در اين احاديث وارد شده است ماءول است به غبطه ، زيرا كه حسد بردن بر بعضى كه زوال نعمت را از محسود خواهند حرام است ، و آرزوى آن نعمت بدون آنكه زوالش را از محسود خواهند غبطه است و بد نيست ، و ليكن چون پيشتر اظهار شده بود به آدم و حوا كه اين مرتبه مخصوص ‍ ايشان است آرزوى اين مرتبه نسبت به جلالت ايشان مكروه و ترك اولى بود، و همچنين عزمى كه مستحب بود كه در ولايت و محبت ايشان داشته باشند از ايشان فوت شد، چون ارتكاب مكروه و ترك مستحب در جنب بزرگى مرتبه ايشان عظيم بود معاتب شدند.
و به سند معتبر منقول است كه از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه : بهشت آدم آيا از باغهاى دنيا بود يا از بهشتهاى آخرت ؟ فرمود باغى بود از باغهاى دنيا كه آفتاب و ماه در آن طلوع مى كرد، و اگر بهشت آخرت بود هرگز از آن بيرون نمى رفت .(345)
مترجم گويد كه : خلاف است ميان علما در آنكه بهشت حضرت آدم عليه السلام در زمين بود يا در آسمان ، و اگر در آسمان بود آيا همان بهشت بود كه در آخرت مؤ منان داخل آن مى شوند يا غير آن ؟ اكثر مفسران را اعتقاد آن است كه همان بهشت خلد آخرت بود كه مؤ منان در آخرت به جزاى عمل داخل آن مى شوند؛ و نادرى گفته اند كه : باغى بود از باغهاى آسمان غير آن بهشت خلد؛ و جمعى گفته اند كه : باغى بود از باغهاى زمين چنانچه در اين حديث وارد شده است ، و استدلال كرده اند به آنچه در اين حديث وارد شده است ؛ كسى كه داخل بهشت خلد شود نمى بايد بيرون آيد، و جواب گفته اند كه : آنچه معلوم است آن است كه كسى كه بعد از موت به جزاى عمل داخل بهشت شود بيرون نمى آيد، و اينكه بر هر وجهى كه داخل شوند بيرون نمى آيند، معلوم نيست ، بلكه بر خلافش اخبار بسيار وارد است ، مثل داخل شدن حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج و دخول و خروج ملائكه .(346) و معارض اين حديث اخبار بسيار وارد شده است كه دلالت بر اين مى كند كه بهشت آن حضرت همان بهشت جاويد بوده است و در آسمان بوده است چنانچه بعضى گذشت و بعضى بعد از اين خواهد آمد. و در اين قسم امور، توقف كردن اولى است .
و به سند معتبر از امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مكث آدم و حوا در بهشت تا بيرون كردن ايشان را از آن هفت ساعت بود از روزهاى دنيا، تا آنكه خدا در همان روز ايشان را به زمين فرستاد.(347)
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه : شيطان در چهار وقت انين و ناله و فرياد كرد: روزى كه ملعون شد، و روزى كه به زمين فرستادند او را، و روزى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم مبعوث شد بعد از آنكه مدتها گذشته بود كه پيغمبرى مبعوث نشده بود، و وقتى كه ام الكتاب نازل شد؛ و دو نخير كرد (و آن صدائى است كه از بينى مى كنند در وقت شادى و لعب ) وقتى كه آدم از شجره خورد و وقتى كه آدم از بهشت به زمين آمد.(348)
و على بن ابراهيم روايت كرده است كه : چون حق تعالى آدم را در بهشت ساكن گردانيد، گذشت از روى جهالت بسوى آن درخت ، زيرا كه او را خلق كرده بودند به خلقتى كه باقى نمى ماند مگر به امر و نهى و پوشش و خانه و نكاح زنان ، و نمى دانست نفع و ضرر خود را مگر آنكه به او تعليم كنند، پس شيطان به نزد او آمد و گفت : اگر تو و حوا بخوريد از اين درخت كه خدا شما را از آن نهى كرده است ، خواهيد گرديد دو ملك و هميشه در بهشت خواهيد ماند، و سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شمايم . پس چون خوردند از آن درخت ، فرو ريخت از ايشان آنچه خدا به ايشان پوشانيده بود از جامه هاى بهشت ، پس رو به درختان بهشت آوردند و خود را از برگ آنها مى پوشانيدند.(349)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون بيرون كردند آدم عليه السلام را از بهشت ، جبرئيل بر او نازل شد و گفت : اى آدم ! خدا خلق كرد تو را به دست قدرت خود، و دميد در تو از روح خود، و به سجده تو آورد ملائكه خود را، و به نكاح تو در آورد حوا كنيز خود را، و تو را در بهشت ساكن گردانيد و مباح گردانيد آن را از براى تو، و خود با تو سخن گفت و تو را نهى كرد از آنكه بخورى از آن درخت ، پس خوردى و نافرمانى خدا كردى . آدم گفت : اى جبرئيل ! شيطان قسم به خدا خورد كه او ناصح من است و من گمان نداشتم كه احدى از خلق خدا قسم دروغ به خدا ياد كند.(350)
و به سند معتبر از حضرت امام حسن مجتبى صلوات الله عليه منقول است كه : گروهى از يهود آمدند به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و از مسائل بسيار سؤ ال كردند، و از جمله آن مسائل اين بود:
به چه علت خدا پنج نماز در پنج وقت بر امت تو در ساعتهاى شبانه روز مقرر ساخته است ؟
فرمود كه : اما نماز عصر پس آن ساعتى است كه آدم در آن ساعت از آن درخت خورد و خدا او را از بهشت بيرون كرد، پس خدا امر كرد ذريتش را به اين نماز تا روز قيامت ، و اختيار كرد آن را براى امت من ، پس آن محبوبترين نمازهاست بسوى من ، و وصيت كرده است مرا كه آن را حفظ نمايم در ميان نمازها. و اما نماز شام پس آن ساعتى است كه خدا توبه آدم را قبول كرد، و ميان آن وقت كه خورد از آن درخت و ميان آنكه توبه او را قبول كرد سيصد سال بود از روزهاى دنيا، و در روزهاى آخرت روزى مثل هزار سال است ؛ پس آدم سه ركعت نماز كرد: يك ركعت براى خطاى خود و يكى را براى خطاى حوا و يك ركعت براى توبه او، پس حق تعالى اين سه ركعت را واجب گردانيد بر امت من .
پس گفت : به چه علت وضو بر اين چهار عضو واقع مى شود و حال آنكه اينها پاكترين اعضايند در بدن ؟
فرمود: چون وسوسه كرد شيطان آدم را، و نزديك درخت آمد و نظر بسوى درخت كرد آبرويش رفت ، و چون برخاست و روانه شد و آن اول قدمى بود كه بسوى گناه روانه شد پس ‍ به دست خود آن ميوه را گرفت و از آن خورد، زيورها و حله ها از بدنش پرواز كرد، پس دست را بر سر خود گذاشت و گريست ، و چون حق تعالى توبه او را قبول كرد واجب گردانيد بر او و بر ذريت او وضو را بر اين چهار عضو، و امر كرد كه رو را بشويد براى آنكه نظر به آن درخت كرد، و امر كرد كه دستها را بشويد چون بسوى آن درخت دراز نمود و گرفت ، و امر كرد او را به مسح سر چون دست را بر سر گذاشت ، و امر كرد او را به مسح پاها براى آنكه بسوى گناه راه رفت .
گفت : خبر ده مرا كه به چه سبب سى روز روزه بر امت تو واجب شده ؟
فرمود: چون آدم از آن درخت خورد، سى روز در شكمش ماند، پس خدا بر فرزندانش سى روز گرسنگى و تشنگى را واجب گردانيد، و آنچه مى خوردند در شب تفضلى است از خدا بر ايشان و بر آدم نيز چنين واجب بود، پس خدا بر امت من اين را واجب گردانيد چنانچه در قرآن فرموده است كه : ((بر شما نوشته شده است روزه ، چنانچه نوشته شده بود بر آنها كه پيش از شما بودند)).(351)(352)
و به سند معتبر منقول است كه ماءمون از حضرت امام رضا عليه السلام پرسيد: آيا نه قائليد شما كه پيغمبران معصومند؟ فرمود: بلى . گفت : پس چه معنى دارد قول حق تعالى ((و عصى آدم ربه فغوى ))؟(353)
فرمود: حق تعالى گفت به آدم كه : ساكن شو تو و زوج تو در بهشت و بخوريد از بهشت گشاده از هر جا كه خواهيد و نزديك اين درخت مرويد - و اشاره نمود از براى ايشان بسوى درخت گندم - پس اگر بخوريد از ستمكاران خواهيد بود، و نگفت به ايشان كه مخوريد از اين درخت و نه هر درختى كه از جنس اين درخت بوده باشد، و ايشان نزديك آن درخت نرفته بودند بلكه از غير آن درخت كه از جنس آن بودند خوردند در وقتى كه شيطان وسوسه كرد ايشان را و گفت : خدا نهى نكرده است شما را از اين درخت بلكه شما را نهى كرده است از درخت ديگر، و اگر از اين درخت بخوريد دو ملك خواهيد بود و هميشه در بهشت خواهيد بود، و سوگند به خدا ياد كرد براى ايشان كه من خير شما را مى خواهم ، و نديده بودند ايشان كسى را كه سوگند به خدا خورد به دروغ پيش از آن ، پس ايشان را فريب داد و خوردند براى اعتماد بر قسم ايشان ، و اين از آدم پيش از پيغمبرى بود، و اين نيز گناه بزرگى نبود كه به آن مستحق دخول آتش شود بلكه از گناههاى كوچك بخشيده شده بود كه بر پيغمبران جايز است پيش از آنكه وحى بر ايشان نازل شود، پس چون خدا او را برگزيد و پيغمبر گردانيد معصوم بود و گناه كوچك و بزرگ از او صادر نمى شد، حق تعالى مى فرمايد: ((نافرمانى كرد آدم پروردگارش را پس گمراه شد، پس برگزيد او را پروردگار و هدايت يافت ))(354) و فرموده است : ((خدا برگزيد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان ))(355)(356)
مترجم گويد كه : چون سابقا معلوم شد به دلايل عقليه و نقليه و اجماع جميع علماى شيعه كه پيغمبران پيش از نبوت و بعد از نبوت از جميع گناهان صغيره و كبيره معصومند، پس ‍ آيات و اخبارى كه موهم صدور معصيت است از ايشان مؤ ول است به ترك مستحب و فعل مكروه ، زيرا كه معصيت نافرمانى است و نافرمانى در ترك مستحب و فعل مكروه نيز بعمل مى آيد، و غوايت گمراهى است يا خيبت و محرومى ، و هر كه فعلى را كه از براى او كردن آن بهتر است ترك مى كند، راه نفع خود را گم كرده است و از آن نفع محروم گرديده است ؛ و ظلم ، گذاشتن چيزى است در غير محل خود و به معنى عدول از راه و به معنى گم كردن چيزى و به معنى ستم كردن آمده است ، و در فعل مكروه و ترك مستحب صادق است كه فعل را در غير محل مناسب خود قرار داده است ، و عدول از راه بندگى كامل پروردگار خود كرده است و ثواب خود را كم كرده است و ستم بر خود كرده است كه خود را از ثواب محروم كرده است ، و نهى همچنانچه از حرام مى باشد از مكروه نيز مى باشد، و امر چنانچه بر او واجب مى باشد بر مستحب نيز مى باشد.
و اما توبه پس از براى تدارك آن نفعى است كه از اين كس فوت شده است و بر فعل مكروه و ترك مندوب نيز مى باشد، بلكه تذللى است نزد حق تعالى كه به آن خدا را به لطف مى آورد هر چند گناهى نباشد، چنانچه در احاديث عامه و خاصه وارد شده است كه : رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى هفتاد مرتبه استغفار مى كرد بى گناهى (357)، و بر تقديرى كه بعضى از اين كلمات حقيقت در ارتكاب گناه باشد محمول است بر مجاز، و بسيار است كه به قرائن ضعيفه ، لفظى را بر معنى مجازى حمل مى كنند، پس چون نكنند در جائى كه ادله قطعيه قائم باشد؟! و نكته تعبير به اين عبارات آن است كه چون به سبب وفور كمالات و علو درجات ايشان و كثرت نعم حق تعالى بر ايشان مكروهات ايشان بلكه مباحات ايشان بلكه متوجه شدن ايشان بغير جناب مقدس الهى عظيم است ، لهذا حق تعالى اين عبارات را بر اعمال ايشان اطلاق فرموده است و خود در مقام تذلل و تضرع امثال اين عبارات را استعمال مى نمايد، بلكه ممكن است كه ايشان هرگاه متوجه بعضى از عبادات از معاشرت و هدايت خلق و امثال آن شوند. و چون به محل قرب ((لى مع الله )) رسند، آن مرتبه را در جنب اين مرتبه حقير شمارند و نسبت خطا و گناه و تقصير به خود دهند، كما قيل : حسنات الابرار، سيئات المقربين .
و ايضا چون عظمت و جلال الهى در نظر بنده بيشتر ظاهر مى شود و عجز و ضعف خود و عمل خود بر او بيشتر معلوم مى گردد، هر چند عبادت بيشتر مى كند اعتراف به تقصير زياده مى كند، و مى داند كه اعمال ممكنات قابل درگاه واهب خيرات نيست و در برابر هيچ نعمت از نعمتهاى او نمى تواند بود، و ايضا چون به ديده بصيرت مى بينند و مى دانند كه طاعات و صفات حسنه و ترك معاصى ايشان از توفيق و عصمت پروردگار ايشان است و خود بدون عصمت او در معرض هر گناه هستند، پس اگر گويند كه منم آنكه گناه كردم و منم آنكه خطا كردم ممكن است كه مراد آن باشد كه من آنم كه اينها همه از من مى آيد اگر توفيق و عصمت تو نباشد.

next page

fehrest page

back page