next page

fehrest page

back page

پس چون حق تعالى شناسانيد به ملائكه خود فضيلت نيكان امت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و شيعه اميرالمؤ منين عليه السلام و خليفه هاى او صلوات الله عليهم را، و متحمل شدن ايشان در راه محبت خداى خود آنچه ملائكه متحمل نمى شوند، امتياز داد نيكوكاران و پرهيزكاران ذريت آدم را به فضيلت بر ملائكه ، پس به اين سبب امر كرد ملائكه را كه : سجده كنيد آدم را، چون مشتمل است بر انوار اين خلايق كه بهترين مخلوقانند، و نبود سجده ايشان از براى آدم بلكه آدم قبله ايشان بود، و از براى خدا سجده مى كردند، و امر نمود حق تعالى كه به جانب او رو آورند در سجده براى تعظيم و تجليل او، و سزاوار نيست احدى را كه سجده كند براى احدى بغير از خدا، كه آن خضوع كه نزد خدا مى كند نزد غير او بكند، و او را تعظيم كند به سجده كردن مانند تعظيمى كه خدا را مى كند، و اگر كسى را امر مى كردم كه از براى غير خدا سجده كند هر آينه امر مى كردم ضعيفان و جاهلان شيعيان ما و ساير مكلفان از متابعان ما را كه سجده كنند براى علما كه در تحصيل علوم وصى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سعى نمودند، و خالص گردانيده اند مودت بهترين خلق خدا بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را كه اميرالمؤ منين عليه السلام است ، و متحمل مكاره و بلاها مى شوند در تصريح كردن به اظهار حقوق خدا، و انكار نكنند آنچه از حق ما بر ايشان ظاهر شود.(278)
و باز در تفسير مزبور مسطور است كه امام عليه السلام فرمود: چون امتحان كرده شد امام حسين صلوات الله عليه و آنها كه با آن حضرت بودند به آن لشكر شقاوت اثر كه او را شهيد كردند و سر مباركش را با خود برداشتند، در آن وقت فرمود به لشكر خود: شما را حلال كردم از بيعت خود پس ملحق شويد به خويشان و قبيله ها و دوستان خود، و با اهل بيت خود فرمود: حلال كردم بر شما مفارقت خود را، كه شما طاقت مقاومت اين جماعت را نداريد، زيرا كه آنها اضعاف شمايند، و قوت و تهيه ايشان زياده از شماست ، و من مقصود ايشانم و با ديگرى كار ندارند، مرا به ايشان واگذاريد كه حق تعالى مرا يارى خواهد نمود و مرا از نظر نيك خود خالى نخواهد گذاشت ، مثل عادت خدا در گذشتگان طيبين ما از پيغمبران و اوصيا. پس لشكر آن حضرت مفارقت كردند و خويشان نزديك آن حضرت ابا كردند و گفتند: ما از تو جدا نمى شويم ، ما را به اندوه مى آورد آنچه تو را به اندوه مى آورد، و به ما مى رسد آنچه به تو مى رسد، و اقرب احوال ما به جناب مقدس الهى آن است كه در خدمت تو باشيم .
حضرت سيدالشهدا فرمود: اگر جان خود را گذاشته ايد بر آنچه من جان خود را بر آن گذاشته ام پس بدانيد حق تعالى نمى بخشد منازل شريفه را به بندگانش مگر به تحمل مكروهات ، و هر چند حق تعالى مخصوص گردانيده است مرا با آنها كه گذاشته اند از اهل من كه من آخر ايشانم به مرتبه اى چند كه سهل شده است بر من با وجود آنها متحمل شدن مكروهات و ليكن شما را نيز بهره اى از كرامتهاى خدا هست ، و بدانيد كه دنيا شيرين و تلخش مانند امرى چند است كه كسى در خواب ببيند، و بيدارى در آخرت است ؛ به مطلب رسيده كسى است كه در آخرت به مطلب رسد، و بدبخت كسى است كه در آخرت شقى و محروم گردد، مى خواهيد خبر دهم شما را به اول امر ما و امر شما اى گروه شيعيان و دوستان ما و تعصب كنندگان از براى ما تا آسان شود بر شما متحمل شدن آنچه بر خود قرار داده ايد؟
گفتند: بلى يابن رسول الله .
فرمود: بدرستى كه چون حق تعالى حضرت آدم را خلق كرد، و او را درست ساخت ، و نام همه چيز را به او آموخت ، و عرض كرد ايشان را بر ملائكه ، و گردانيد محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را پنج شبح در پشت آدم ، و انوار ايشان روشنى مى داد در جمع آفاق آسمانها و حجب و بهشت و كرسى و عرش ، پس امر كرد خدا ملائكه را كه سجده كنند آدم را براى تعظيم او كه او را فضيلت داده است به اينكه اگر گردانيده است او را ظرف اين اشباح كه انوارشان جميع آفاق را فرا گرفته است ، پس همگى سجده كردند مگر ابليس كه ابا نمود از اينكه تواضع كند از براى جلال و عظمت خدا، و اينكه تواضع نمايد از براى انوار ما اهل بيت و حال آنكه تواضع كردند براى انوار ما جميع ملائكه ، ابليس ‍ تكبر و ترفع نمود و گرديد به سبب ابا و تكبرش از كافران .(279)
و حضرت على بن الحسين عليه السلام فرمودند: خبر داد مرا پدرم از پدرش كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: اى بندگان خدا! بدرستى كه حضرت آدم چون ديد كه نورى عظيم از پشت او ساطع است در وقتى كه حق تعالى اشباح ما را از بالاى عرش به پشت آن حضرت منتقل ساخت ، كه نور را مى ديد و اشباح را نمى ديد. گفت : پروردگارا! اين نورها چيست ؟ خدا فرمود: اين نورها شبحى چند است كه نقل كردم ايشان را از بهترين جاهاى عرشم به پشت تو، و به اين سبب امر كردم ملائكه را كه تو را سجده كنند زيرا كه تو ظرف اين شبحها گرديدى .
آدم گفت : پروردگارا! كاش اين شبحها را براى من ظاهر مى كردى ، پس حق تعالى فرمود: نظر كن به بالاى عرش . چون نظر كرد آدم ، نور شبحهاى ما از پشت آدم بر بالاى عرش تابيد، و منطبع شد در عرش صورتهاى نورهاى شبحهاى ما چنانچه روى آدمى در آينه اى صافى منطبع مى شود. پس چون آدم اشباح ما را در عرش ديد، پرسيد: چيست اين اشباح پروردگارا؟
فرمود كه : اى آدم ! اينها شبحهاى بهترين مخلوقات و آفريده هاى منند، اى آدم ! اين محمد است و منم حميد محمود در هر كار كه كنم ، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود؛ و اين على است و منم على عظيم ، اشتقاق كردم براى او نامى از نام خود، و اين فاطمه است و منم فاطر و از نو پديد آوردنده آسمان و زمين ، و فاطمه جدا كننده دشمنان من است از رحمت من در روز قيامت ، و فاطمه قطع كننده دوستان من است از هر چه موجب عيب و بدى ايشان است ، پس از براى او نامى از نام خود اشتقاق كردم ؛ و اين حسن و اين حسين و منم محسن و مجمل ، از براى ايشان نامها از نام خود اشتقاق كردم . اينها برگزيدگان خلايق منند. و گرامى ترين بندگان منند، به ايشان قبول طاعت مى كنم ، و به ايشان مى بخشم ، و به ايشان عقاب مى كنم ، و به ايشان ثواب مى دهم ، پس به ايشان متوسل شو بسوى من اى آدم ، و اگر تو داهيه اى عارض شود ايشان را شفيع گردان در درگاه من ، كه من قسم خورده ام بر خود قسم حقى كه هيچ اميدوارى را به ايشان نااميد نگردانم ، و هيچ سائلى كه به شفاعت ايشان سؤ ال كند رد نكنم .
پس به اين جهت چون خطا از او صادر شد، خدا را به توسل به ايشان خواند تا توبه اش مقبول شد.(280)
و به سند معتبر از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام منقول است : كه مردى از يهود به خدمت حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه آمد و سؤ ال كرد از معجزات حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در برابر معجزات پيغمبران ديگر، پس گفت : اينكه حضرت آدم را كه حق تعالى امر كرد ملائكه را كه او را سجده كنند، آيا نسبت به محمد چنين كرده است ؟
حضرت فرمود: بلى چنين بود و ليكن سجود ايشان سجود طاعت نبود كه پرستيده باشند آدم را بغير از خدا، و ليكن اعترافى بود براى آدم به فضيلت او، و رحمتى بود از خدا از براى او كه به محمد صلى الله عليه و آله و سلم داده است آنچه افضل است از اين ، بدرستى كه حق تعالى صلوات فرستاد بر او در جبروت خود، و ملائكه همگى بر او صلوات فرستادند، و امر كرد مؤ منان را كه بر او صلوات فرستند، پس اين فضيلت زياده است از آنچه به آدم عطا كرده است .(281)
و به سند معتبر ديگر از حضرت امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوارش از اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بدرستى كه حق تعالى تفضيل داده است پيغمبران مرسل خود را بر ملائكه مقربين ، و فضيلت داده است مرا بر جميع پيغمبران و مرسلان ، و فضيلت داده است تو را بعد از من يا على و امامان از ذريت تو را، پس فرمود: بدرستى كه حق تعالى خلق كرد آدم را پس ما را به امانت سپرد در پشت او، و امر كرد ملائكه را كه سجده كنند از براى او از براى تعظيم و اكرام ما، و سجده كردن ايشان براى خدا عبوديت و بندگى بود، و براى آدم گرامى داشتن و اطاعت بود براى اينكه ما در صلب او بوديم ، پس چگونه ما بهتر از ملائكه نباشيم و حال آنكه همه ملائكه سجده كردند آدم را؟(282)
مترجم گويد: اجماع جميع مسلمانان است كه سجده ملائكه حضرت آدم عليه السلام را سجده عبادت و پرستيدن نبود، و چنين سجده از براى غير خدا كردن شرك و كفر است . و در حقيقت اين سجده سه قول است :
اول آنكه : اين سجده از براى خدا بود، و آدم قبله بود، چنانچه مردم رو به كعبه مى كنند و خدا را سجده مى كنند، و حديث اول دلالت بر اين كرد.
دوم آنكه : مراد از سجود، انقياد و خضوع و اطاعت است ، نه سجده متعارف ، اگر چه اين معنى به حسب لغت محتمل است اما ظواهر اخبار بسيار بلكه صريح بعضى ، شهادت بر خلاف اين مى دهد.
سوم آنكه : سجده حقيقى بود براى تعظيم و تكريم آدم عليه السلام ، وفى الحقيقه عبادت خدا بود، چون به امر او واقع شد، و ظاهر اكثر اخبار اين است .
پس ظاهر شد كه سجده از براى غير خدا به قصد عبادت ، كفر است ؛ و به قصد تعظيم بدون امر خدا، فسق است ، بلكه محتمل است كه سجده تحيت در امم سابقه تجويز بوده باشد و در اين امت حرام شده باشد. و احاديث بسيار بر نهى از سجده از براى غير خدا وارد شده است .
و در حديث معتبر منقول است كه شخصى (283) از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال كرد كه : آيا صلاحيت دارد سجده كردن از براى غير خدا؟
فرمود: نه .
پرسيد كه : پس چگونه امر كرد خدا ملائكه را به سجده آدم عليه السلام ؟
فرمود: هر كه به امر خدا سجده كند، سجده از براى خدا كرده است ، پس سجده ايشان از براى خدا بود، چون به امر او بود.
پس سؤ ال نمود از ابليس ، حضرت فرمود: ابليس بنده اى بود، خدا او را خلق كرد كه او را عبادت كند و اقرار به يگانگى او بكند، وقتى كه او را مى آفريد مى دانست كه او كيست و چيست و عاقبتش چه خواهد بود، پس پيوسته عبادت مى كرد خدا را با ملائكه تا آنكه او را امتحان كرد به سجده آدم ، پس امتناع نمود از سجده از روى حسد و شقاوتى كه بر او غالب شده بود، پس او را لعنت كرد و از صفوف ملائكه بيرون كرد، و فرستاد او را بسوى زمين رانده شده ، و گرديد دشمن آدم و فرزندانش به اين سبب ، و او را سلطنتى نيست بر فرزندان آدم مگر وسوسه كردن و خواندن ايشان بغير راه خدا، و به آن نافرمانى ، اقرار به پروردگارى خدا داشت .(284)
و به سند معتبر ديگر منقول است كه ابوبصير از آن حضرت پرسيد: سجده كردند ملائكه براى آدم و پيشانى خود را بر زمين گذاشتند؟
فرمود: بلى ، تكريمى بود از جانب خدا آدم را.(285)
و در حديث معتبر ديگر منقول است كه حضرت امام على نقى عليه السلام فرمود: سجده ملائكه آدم را، براى آدم نبود، بلكه فرمانبردارى خدا بود و حجتى (286) بود از ايشان نسبت به آدم .(287)
و به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : چون حق تعالى امر كرد شيطان را به سجده حضرت آدم ، گفت : پروردگارا! بعزت تو سوگند، اگر مرا معاف دارى از سجده آدم تو را عبادتى بكنم كه هيچكس مثل آن تو را عبادت نكرده باشد، حق تعالى فرمود: من مى خواهم كه اطاعت كرده شوم از آن جهت كه خود مى خواهم .(288)
و در حديث معتبر ديگر فرمود كه : چون حق تعالى امر كرد ملائكه را كه سجده كنند حضرت آدم را، و ابليس ظاهر كرد آن حسد را كه در دل او پنهان بود و ابا كرد از سجده كردن ، حق تعالى عتاب كرد او را كه : چه چيز مانع شد تو را از سجده كردن ؟
گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش خلق كرده اى و او را از خاك .
حضرت فرمود: اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، و تكبر كرد، و تكبر اول معصيتى بود كه خدا را به آن معصيت كردند.
پس ابليس گفت : پروردگارا! مرا معاف دار از سجود آدم ، و من تو را عبادتى بكنم كه هيچ ملك مقرب و پيغمبر مرسل تو را چنان عبادت نكرده باشد.
خدا فرمود: مرا احتياجى نيست به عبادت تو، مى خواهم عبادت كنند مرا از جهتى كه من مى خواهم نه از جهتى كه تو مى خواهى . پس ابا نمود از سجده كردن ، و حق تعالى فرمود: بيرون رو از بهشت كه تو رجيمى ، و بر توست لعنت من تا روز جزا.
ابليس گفت : پروردگارا! چگونه مرا محروم مى گردانى و تو پروردگار عادلى كه جور نمى كنى پس ثواب عمل من باطل شد؟
فرمود كه : نه و ليكن سؤ ال كن از من از امر دنيا آنچه خواهى براى ثواب عمل خود تا عطا كنم به تو. پس اول چيزى كه سؤ ال كرد اين بود كه زنده بماند تا روز جزا. حق تعالى فرمود: عطا كردم .
گفت : مرا مسلط گردان بر فرزندان آدم .
فرمود: مسلط كردم .
گفت : چنان كن كه جارى شوم در رگ و ريشه فرزندان آدم مانند خون .
فرمود: كردم .
گفت : يك فرزند از براى ايشان بهم نرسد مگر دو فرزند از براى من بهم رسد، و من ايشان را ببينم و ايشان مرا نبيند، و به هر صورتى كه خواهم براى ايشان مصور توانم شد.
فرمود: دادم همه را به تو.
گفت : پروردگارا! زياده عطا كن به من .
فرمود: سينه هاى ايشان را وطن و منزل تو و ذريت تو گردانيدم .
گفت : پروردگارا! بس است مرا.
در اين وقت شيطان گفت : بعزت تو سوگند، همه را گمراه گردانم مگر بندگان خالص تو را، و از پيش رو و از پشت سر و از جانب راست و از جانب چپ ايشان در آيم ، و نيابى اكثر ايشان را شكر كنندگان .(289)
و به روايت ديگر فرمود:(290) از پيش رو آن است كه به شك مى اندازد در امر آخرت و مى گويد به ايشان كه : بهشتى و دوزخى و نشورى نيست ؛ و از پشت سر آن است كه قبل دنيا مى آيد و امر مى كند ايشان را به جمع كردن اموال ، و نهى مى كند از اينكه صله رحم كنند، يا حق خدا را بدهند، يا نفقه به فرزندان خود بدهند، و مى ترساند ايشان را از پريشانى ؛ و از دست راست آن است كه از راه دين مى آيد، اگر بر دين باطل باشند از براى ايشان زينت مى دهد، و اگر بر هدايت باشند ايشان را از آن بيرون مى كند؛ و از دست چپ آن است كه از جهت لذتها و شهوتها در مى آيد.(291)
و به سند حسن از آن حضرت منقول است كه : چون حق تعالى به شيطان آن قوت را عطا كرد، حضرت آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! شيطان را بر فرزندان من مسلط كردى ، و او را جارى كردى در ايشان مانند خون در رگها، و دادى به او آنچه دادى پس چه عطا مى كنى به من و فرزندان من ؟
فرمود: دادم به تو و فرزندانت كه گناه را يكى بنويسند و حسنه را ده برابر بنويسند.
گفت : پروردگارا! زياده كن .
فرمود: توبه ايشان را قبول مى كنم تا جان به حلق ايشان مى رسد.
گفت : پروردگارا! زياده كن .
فرمود: مى آمرزم گناهان ايشان را و پروا نمى كنم .
گفت : بس است مرا.
راوى گفت : فداى تو شوم ، ابليس به چه چيز مستوجب اين شد كه حق تعالى اينها را به او عطا كند؟
فرمود: به دو ركعت نماز كه در آسمان كرد در چهار هزار سال ، جزاى آن نماز بود كه به او داد.(292)
و در حديث حسن ديگر فرمود كه حضرت آدم مناجات كرد: پروردگارا! مسلط كردى بر من شيطان را، و جارى گردانيدى او را در من مانند جارى شدن خون ، پس از براى من چيزى قرار ده .
فرمود: اى آدم ! از براى تو اين را قرار دادم كه هر كه از فرزندان تو قصد گناهى بكند بر او ننويسند، و اگر بكند يك گناه بنويسد، و هر كه قصد حسنه بكند، اگر نكند يك ثواب از براى او بنويسند، و اگر بكند ده ثواب از براى او بنويسند.
گفت : پروردگارا! زياده به من عطا كن .
گفت : از براى تو قرار كردم هر كه از ايشان گناهى بكند پس استغفار كند او را بيامرزم .
گفت : پروردگارا! زياده بده .
فرمود: در توبه را از براى ايشان گشوده ام تا جان به حلق ايشان برسد.
گفت : بس است مرا.(293)
و بدان كه خلاف است ميان علماى عامه و خاصه كه آيا ابليس از ملائكه بود يا نه ، و مشهور ميان متكلمان و مفسران خاصه و عامه آن است كه او از ملائكه نبود بلكه از جن بود، و نادرى از علماى اماميه و بعضى از علماى عامه قائلند كه او از ملائكه بوده است ، و حق آن است كه از ملائكه نبود بلكه چون مخلوط بود با ملائكه و ظاهرا با ايشان بود خطابى كه متوجه ملائكه مى گرديد متوجه او نيز مى شد(294)، چناچه در حديث صحيح منقولست كه جميل از حضرت صادق عليه السلام پرسيد كه : ابليس از ملائكه بود يا از جن ؟ فرمود: ملائكه گمان مى كردند از ايشان است و خدا مى دانست از ايشان نيست ، پس چون امر كرد او را به سجده آدم از او صادر شد آن چه صادر شد(295)
و به سند معتبر منقولست كه از آن حضرت پرسيد كه : ابليس از ملائكه بود يا متولى چيزى از امر آسمان بود؟
فرمود: از ملائكه نبود، و ملائكه گمان مى كردند كه از ايشان است و خدا مى دانست كه از ايشان نيست ، و هيچ امرى از امور آسمان با او نبود، و او را كرامتى نبود.
جميل گفت كه : رفتم به نزد طيار و آن چه شنيده بود به او نقل كردم ، پس انكار كرد و گفت : چگونه از ملائكه نباشد و حال آن كه خدا به ملائكه گفت : ((سجده كنيد آدم را؟))(296)
اگر او از ملائكه نباشد، معصيت خدا نكرده خواهد بود.
پس طيار به خدمت آن حضرت آمد و پرسيد كه : حق تعالى هر جا كه مى فرمايد اى گروه مؤ منان ، آيا منافقان داخلند؟
فرمود: بلى داخلند منافقان و گمراهان و هر كه به ظاهر اقرار به ايمان مى كرد.(297 )
و در حديث معتبر منقول است كه : ابوسعيد خدرى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله پرسيد از تفسير قول خدا كه به ابليس فرمود (استكبرت ام كنت من العالين )(298) يعنى : ((آيا تكبر كردى از سجده كردن آدم يا از عالين بودى ))، گفت : كيستند آن ها كه بلندترند از ملائكه ؟ رسول خدا فرمود: منم و على و فاطمه و حسن و حسين ، ما در سراپرده عرش بوديم خدا را تسبيح مى كرديم ، ملائكه به تسبيح ما خدا را تسبيح مى كردند پيش از آنكه حق تعالى آدم را خلق كند به دو هزار سال ، پس چون آدم را خلق كرد امر كرد ملائكه را كه او را سجده كنند، و ما را امر نكرد به سجده ، و ملائكه همگى سجده كردند مگر شيطان ، پس حق تعالى فرمود: تكبر كردى يا از بلند مرتبه گان بودى ؟ يعنى اين پنج كس كه نام ايشان بر سرادق عرش نوشته شده است .(299)
در حديث ديگر از آن حضرت منقولست كه : چون ابليس از سجده ابا كرد و رانده شد از آسمان ، حق تعالى فرمود: اى آدم ! برو به نزد گروه ملائكه و بگو: السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ، پس آدم عليه السلام رفت و بر ايشان سلام كرد، ايشان گفتند: و عليك السلام و رحمة الله و بركاته ، پس چون برگشت به نزد پروردگار خود فرمود كه : اين تحيت توست و تحيت ذريت تو بعد از تو تا روز قيامت .(300)
و به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : اول كسى كه قياس كرد شيطان بود، قياس كرد نفس خود را به آدم ، گفت : مرا از آتش خلق كردى و آدم را از خاك خلق كردى ، اگر قياس مى كرد آن جوهرى را كه روح آدم عليه السلام از آن مخلوق شده بود به آتش هر آينه آن نور روشنى اش بيش از آتش بود.(301)
و به سندهاى معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : اول كسى كه قياس كرد شيطان بود در وقتى كه گفت خلقتنى من نار و خلقته من طين (302) پس قياس كرد ميان آتش و گل ، و اگر قياس مى كرد نوريت آدم را به نوريت آتش مى دانست فضيلت ميان دو نور و صفاء نور آدم را نسبت به نور آتش .(303)
مترجم گويد كه : ابليس پر تلبيس در اين قياس ، انواع خطاها كرد:
اول آنكه : منشاء تفضيل را شرافت اصل قرار داد، و اين معلوم نيست .
دوم آنكه : اصل جسد را معيار شرافت قرار داد، و حال آنكه مدار فضايل و كمالات به روح است ، و روح مقدس آدم عليه السلام به انوار معرفت و علم و محبت و ساير كمالات آراسته بود، زيرا كه نور چيزى را مى گويند كه منشاء ظهور اشيا باشد، لهذا جناب مقدس سبحانى را كه مبداء وجود و ظهور جميع اشياست او را نور الانوار مى گويند، و علم چون باعث ظهور اشيا بر نفس مى گردد آن را نور مى گويند، و همچنين ساير كمالات چون سبب امتياز و ظهور آن شخص مى گردند كه به آنها متصف است و مبداء اثرهاى خير مى گردند آنها را انوار مى گويند؛ و نور آتش نورى است از همه بى ثبات تر؛ و ناقص تر، و انتفاع به آن موقوف است بر مرئى بودن محسوس و بينا بودن احساس كننده و آن اجرامى كه به آنها متشبه مى بايد بشود تا نور ببخشد، و به زودى منطفى و خاموش مى شود و از آن بغير از خاكسترى نمى ماند، پس در احاديث شريفه به اين جهت اشاره اى جهت امتياز نور آدم بر نور نار شده است .
سوم آنكه : آتش را اشرف از خاك دانست ، و آن نيز خطا بود زيرا جميع كمالات و خيرات از جانب مبداء فياض افاضه مى شود؛ و هر چند شكستگى و عجز در موارد ممكنه بيشتر، قابليت افاضه خيرات بيشتر است ، و چون آتش با اندك نورى كه به ابو عطا شد سركشى و بلند پروازى و سوختن و گداختن آغاز كرد، او را به زودى بر خاكستر مذلت نشانيدند، و ديو سركشى را كه به آن فخر كرد مطرود و ابد گردانيدند؛ و خاك چون در مقام شكستگى و خاكسارى بر آمد، پايمال هر نيك و بد گرديد حق تعالى او را محل رحمتهاى صورى و معنوى گردانيده ، هر گل و لاله و گياهى را از آن رويانيد، و هر دانه و طعام و گياهى كه در آن لذت و منفعتى بود از آن به وجود آورد، پس آن را ماده خلقت انسان كه اشرف مكونات است گردانيد و او را به عقل نورانى و روح آسمانى و قلب رحمانى مزين گردانيد، و قابليت ترقيات نامتناهى در او مكنون ساخت ، تا آنكه او را از افلاك رفيعه و اجرام نيره اشرف گردانيد، و خاك زمين را به عرش برين بالا برد و محرم اسرار الهى و جليس محفل ((لى مع الله )) گردانيد، و سلطانى ممالك وجود را به او مفوض ساخت ، و كليد خزاين علوم سماوات و ارضين را در كف او نهاد؛ پس آتش را به سركشى ، خاك بر سر شد، و خاك به فروتنى ملائكه را مسجود و رهبر شد. در اين مقام ، سخن بسيار است و مجال تنگ ، به همين اكتفا نموده و رجوع به نقل احاديث مى نمائيم :
به سند معتبر از حضرت اميرالمؤ منين صلوات الله عليه منقول است كه : اول بقعه اى كه خدا را بر روى آن عبادت كردند پشت كوفه بود كه نجف اشرف باشد، چون خدا امر كرد ملائكه را كه آدم سجده كنند، در آنجا سجده كردند.(304 )
و در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : اول كفرى كه به خدا كردند وقتى بود كه خدا آدم را خلق كرد، شيطان كافر شد كه امر خدا را بر او رد كرد؛ و اول حسدى كه در زمين بردند حسد قابيل بود بر هابيل ؛ و اول حرصى كه بكار بردند حرص آدم بود كه با وفور نعمتهاى بهشت از شجره منهيه تناول كرد؛ پس حرص او، او را از بهشت بيرون كرد.(305 )
و به سند معتبر ديگر از آن حضرت منقول است كه : شيطان از خدا سؤ ال كرد كه او را مهلت دهد تا روز قيامت ، حق تعالى او را مهلت داد تا يوم وقت معلوم ، و آن روزى است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم او را ذبح خواهد كرد در رجعت ، بر روى سنگى كه در بيت المقدس است .(306)
و به سند معتبر ديگر منقول است كه آن حضرت فرمود به اسحاق بن جرير(307) كه : چه مى گويند اصحاب تو در قول ابليس كه : مرا از آتش خلق كرده اى و آدم را از خاك ؟
گفت : فداى تو شوم چنين گفت ابليس و خدا در قرآن ذكر فرموده است .
فرمود: دروغ گفت ابليس اى اسحاق ، خلق نكرد خدا او را مگر از خاك ، خدا مى فرمايد: ((آن خداوندى كه آفريده است از براى شما از درخت سبز آتشى ، پس ناگاه از آن آتش ‍ افروزيد))(308)، خدا او را از آن آتش خلق كرده است ، و آن درخت اصلش از خاك است .(309)
و در روايت معتبر ديگر فرمود كه : هيچ خلقى نيست مگر آنكه از خاك مخلوق شده است و ليكن جزو آتش در شيطان غالب بود.
و سيد ابن طاووس رحمة الله ذكر كرده است كه : ديدم در صحف ادريس عليه السلام كه چون شيطان گفت : پروردگارا! مرا مهلت ده تا روز قيامت ، حق تعالى فرمود: نه و ليكن تو را مهلت مى دهم تا روز وقت معلوم ، بدرستى كه آن روزى است كه قضاى حتمى كرده ام كه زمين را در آن روز پاك كنم از كفر و شرك و معاصى ، و انتخاب مى كنم براى آن روز بنده اى چند از خود كه امتحان كرده ام دل ايشان را براى ايمان ، و پر كرده ام از ورع و اخلاص و يقين و پرهيزكارى و خشوع و راستگوئى و بردبارى و وقار و زهد در دنيا و رغبت در آخرت كه اعتقاد كنند به حق و عدالت كنند به حق ، ايشان اوليا و دوستان منند. براستى از براى ايشان پيغمبرى اختيار كرده ام برگزيده و امين و پسنديده ، و ايشان را از براى او دوستان و ياران گردانيده ام ، ايشان امتى اند كه اختيار كرده ام ايشان را براى پيغمبرى برگزيده و امين پسنديده ، و آن وقت را پنهان كرده ام در علم غيب خود و البته واقع مى شود، در آن وقت هلاك خواهم كرد تو را و لشكرهاى سواره و پياده و جميع جنود تو را، پس برو كه تو را مهلت دادم تا روز وقت معلوم . پس حق تعالى به آدم گفت كه : برخيز و نظر كن بسوى اين ملائكه كه در برابر تواند، كه اينها از آنهايند كه تو را سجده كردند، پس بگو به ايشان : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
پس به امر الهى به نزد ايشان آمد و سلام كرد، پس ملائكه گفتند: و عليك السلام يا آدم و رحمة الله و بركاته . پس حق تعالى فرمود: اين تحيت توست اى آدم و تحيت فرزندان توست در ميان ايشان تا روز قيامت .
پس ذريت آدم را از صلب او بيرون آورد و پيمان گرفت از ايشان به پروردگارى و يگانگى از براى خود. پس نظر كرد به جمعى از ذريت خود كه نور ايشان مى درخشيد. آدم پرسيد كه : اينها كيستند؟
حق تعالى فرمود: ايشان پيغمبران از فرزندان تواند.
پرسيد: چند نفرند؟
فرمود: صد و بيست و چهار هزار پيغمبرند، و سيصد و پانزده نفر از ايشان مرسلند.
پرسيد: چرا نور آخر ايشان بر نور همه زيادتى مى كند؟
فرمود: زيرا كه از همه بهتر است .
پرسيد كه : اين پيغمبر كيست ؟ و نام او چيست ؟
فرمود: اين محمد است پيغمبر و رسول من و امين من و حبيب من و همراز من و اختيار كرده و برگزيده من و خالص من و دوست و يار من و گراميترين خلق من بر من و محبوبترين ايشان نزد من و مختارتر و نزديكتر ايشان نزد من و شناسانده تر ايشان مرا و از همه راجح تر و فزونتر در علم و حلم و ايمان و يقين و راستى و نيكى و عفت و عبادت و خشوع و پرهيزكارى و انقياد و اسلام ، از براى او گرفته ام پيمان حاملان عرش خود را و هر كه پائين تر از آنهاست در آسمانها و زمينها كه ايمان به او بياورند و اقرار به پيغمبرى او بكنند، پس ‍ ايمان بياور به او اى آدم تا قرب و منزلت و فضيلت و نور و وقار تو نزد من بيشتر شود.
آدم گفت : ايمان آوردم به خدا و رسول او محمد.
حق تعالى فرمود: واجب گردانيدم براى تو اى آدم و زياده كردم فضيلت و كرامت را.اى آدم ! تو اول پيغمبران و مرسلانى و پسر تو محمد خاتم و آخر انبيا و رسل است و اول كسى است كه زمين گشوده مى شود از او و مبعوث مى گردد در روز قيامت ، و اول كسى كه او را جامه مى پوشانند و سوار مى كنند و مى آورند بسوى موقف قيامت ، و اول شفاعت كننده اى است ، و اول كسى كه شفاعتش را قبول مى كنند، و اول كسى كه در بهشت را مى كوبد، و اول كسى كه در بهشت را براى او مى گشايند، و اول كسى كه داخل بهشت مى شود، و تو را به او كنيت كردم پس تو ابو محمدى
آدم گفت : حمد و سپاس خداوندى را كه گردانيد از ذريت من كسى را كه فضيلت داده است او را به اين فضايل و سبقت خواهد گرفت بر من بسوى بهشت و من حسد نمى برم او را.(310)
فـصـل سوم : در بيان ترك اولى كه از حضرت آدم و حوا عليهما السلام صادر شد وآنچه بعد از آن جارى شد تا فرود آمدن ايشان بر زمين
در تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام مذكور است كه : چون حق تعالى ابليس را لعنت كرد به ابا كردن او، و گرامى داشت ملائكه را به سجده نمودن ايشان آدم را و اطاعت كردن ايشان خدا را، امر كرد كه آدم و حوا را به بهشت برند و فرمود يا آدم اسكن انت و زوجك الجنة يعنى : ((اى آدم ! ساكن شو تو و جفت تو در بهشت )) و كلا منها رغدا حيث شئتما ((و بخوريد از بهشت گشاده و گوارا هر جا كه خواهيد بى تعبى )) (و لا تقربا هذه الشجرة ) ((و نزديك مشويد اين درخت را)) كه درخت علم محمد و آل محمد بود كه حق تعالى ايشان را به آن علم اختيار نموده و مخصوص گردانيده بود در ميان ساير مخلوقات خود، و نهى نمود ايشان را از نزديك شدن آن درخت كه آن مخصوص ‍ محمد و آل محمد است ، و كسى به امر خدا نمى خورد از آن درخت مگر ايشان ، و از آن درخت بود آنچه تناول كردند رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بعد از آنكه طعام خود را به مسكين و يتيم و اسير بخشيدند و خود روزه به روزه بردند و حق تعالى سوره ((هل اتى )) را در شاءن ايشان فرستاد و مائده بهشت از براى ايشان نازل ساخت ، و چون از آن طعام تناول نمودند ديگر احساس گرسنگى و تشنگى و تعب و مشقت نمى كردند، و آن درختى بود كه ممتاز بود در ميان درختهاى بهشت زيرا كه ساير درختهاى بهشت هر نوع از آنها يك نوع از ميوه و ماءكول بهشت داشت ، و آن درخت و هر چه از جنس آن بود گندم و انگور و انجير و عناب و جميع ميوه ها و طعامها در آن بود، لذا اختلاف كرده اند آنها كه آن شجره را ذكر كرده اند: بعضى گفته اند كه گندم بود، و بعضى گفته اند انگور بود، و بعضى گفته اند عناب بود، و حق تعالى فرمود: نزديك اين درخت مرويد كه خواهيد طلب كنيد درجه محمد و آل محمد را در فضيلت ايشان ، زيرا كه خدا ايشان را مخصوص گردانيده است به اين درجه از ساير خلق ، و اين درختى است كه هر كه از اين درخت بخورد به اذن خدا الهام كرده مى شود علم اولين و آخرين را بى آنكه از كسى بياموزد، و هر كه بى رخصت خدا بخورد از مراد خود نااميد مى شود و نافرمانى پروردگار كرده است (فتكونا من الظالمين )(311 ) ((پس خواهيد بود از ستمكاران )) به نافرمانى شما و طلب كردن شما درجه اى را كه اختيار كرده است خدا به آن درجه غير شما را هرگاه قصد كنيد آن درخت را بغير حكم خدا.
(فازلهما الشيطان عنها)(312) ((پس لغزانيد شيطان ايشان را از بهشت )) به وسوسه و مكر و فريب خود به اينكه ابتدا كرد به آدم و گفت ما نهيكما ربكما عن هذه الشجرة الا ان تكونا ملكين ((نهى كرده است شما را پروردگار شما از اين درخت مگر اينكه بوده باشد دو ملك ))، فرمود: يعنى اگر تناول نمائيد از آن درخت خواهيد دانست غيب را، و قادر مى شويد بر آنچه قادر است بر آن آن كسى كه خدا او را مخصوص گردانيده است به قدرت ، (او تكونا من الخالدين )(313 ) ((يا بوده باشيد از آنها كه هميشه زنده باشند و هرگز نميرند)) و قاسمهما انى لكما الناصحين (314) ((و قسم خورد كه از براى ايشان بدرستى كه من از براى شما از ناصحان و خيرخواهانم ))، و شيطان در آن وقت در ميان دهان مار بود و مار او را داخل بهشت كرده بود، و حضرت آدم گمان مى كرد كه مار با او سخن مى گويد و نمى دانست كه شيطان پنهان شده است در ميان دهان آن ، پس آدم رو كرد بر مار گفت : اى حيه ! اين از فريب ابليس است چگونه پروردگار ما با ما خيانت كند؟ و چگونه تو تعظيم خدا مى كنى به قسم ياد كردن به او و حال آنكه او را نسبت مى دهى به خيانت و به اينكه آنچه خير ماست براى ما اختيار نكرده است و حال آنكه او از همه كريمان كريمتر است ؟ و چگونه قصد كنم ارتكاب امرى را كه پروردگار من مرا از آن نهى كرده است و مرتكب آن شوم بغير حكم خدا؟
پس چون از فريب دادن آدم ماءيوس شد بار ديگر ميان دهان مار رفت و با حضرت حوا مخاطبه كرد به نحوى كه او گمان مى كرد كه مار با او سخن مى گويد و گفت : اى حوا! آن درختى كه خدا بر شما حرام كرده بود حلال كرد از براى شما بعد از حرام كردن چون دانست كه شما اطاعت نيكو كرديد او را و تعظيم امر او نموديد، زيرا كه ملائكه اى كه موكلند به درخت و حربه ها دارند كه ساير حيوانات را از آن دفع مى كنند، اگر شما قصد آن درخت كنيد شما را دفع نمى كنند، پس بدانيد حلال كرده است بر شما، و بدان كه اگر تو از آدم زودتر تناول نمائى تو بر او مسلط خواهى بود و امر و نهى تو بر او جارى خواهد بود، پس حوا گفت : من اين را به زودى تجربه مى كنم ، و قصد شجره كرد، چون ملائكه خواستند كه او را دفع نمايند از شجره به حربه هاى خود، حق تعالى وحى نمود به ايشان كه : شما به حربه كسى را دفع مى نمائيد كه عقلى نداشته باشد كه او را زجر نمايد، و اما كسى كه من او را قدرت بر فعل و ترك و تمييز و عقل داده باشم و او را مختار گردانيده باشم پس او را واگذاريد به عقلى كه او را بر او حجت گردانيده ام ، پس اگر اطاعت كند مرا مستحق ثواب من مى شود و اگر عصيان كند و مخالفت امر من نمايد مستحق عقاب و جزاى من مى گردد، پس او را را واگذاشتند و متعرض او نشدند بعد از آنكه قصد كرده بودند كه او را منع نمايند به حربه هاى خود، پس حوا گمان كرد حق تعالى نهى كرد ملائكه را از منع او از براى اينكه حلال كرده است درخت را بر ايشان بعد از آنكه حرام كرده بود و گفت : آن مار راست مى گفت ، به گمان اينكه آن سخن گوينده با او مار بود.
پس از آن درخت تناول كرد و هيچ تغييرى در خود نيافت ، پس گفت به آدم كه : يا آدم ! آيا ندانستى آن درختى كه بر ما حرام شده بود مباح شده است از براى ما؟ من از آن تناول كردم و ملائكه مرا منع نكردند و در حال خود تغييرى نيافتم ، پس به اين سبب فريب خورد آدم و غلط كرد و از آن درخت تناول نمود پس رسيد به ايشان آنچه خدا در قرآن فرموده است فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه يعنى : ((لغزانيد ايشان را شيطان لعين از بهشت به وسوسه و فريب خود، پس بيرون كرد ايشان را از آنچه بودند در آن از نعيم بهشت )).
و قلنا اهبطوا بعضكم لبعض عدو ((و گفتيم : اى آدم و اى حوا و اى مار و اى شيطان ! پائين رويد از بهشت بسوى زمين بعض شما دشمنيد بعضى را )) آدم و حوا و فرزندان ايشان دشمن شيطان و مار و فرزندان ايشانند و برعكس ، ((و لكم فى الارض مستقر))، يعنى ((شمار را در زمين منزل و محل استقرار هست براى تعيش )) ((و متاع الى حين ))(315) ((و منفعتى و برخوردارى هست شما را تا وقت مردن )).
((فتلقى آدم من ربه كلمات )) ((پس قبول كرد آدم از پروردگار خود كلمه اى چند را)) كه بگويد آنها را، پس گفت آنها را (فتاب عليه ) ((پس به آن كلمه ها توبه اش را قبول كرد)) (انه هو التواب ) ((بدرستى كه اوست قبول كننده توبه ها)) (الرحيم )(316) ((رحم كننده توبه كنندگان است )).
((قلنا اهبطوا منها جميعا)) ((گفتيم : پائين رويد از بهشت همگى ))، فرمود كه : در اول ، امر كرد خدا كه پائين روند، و در اينجا امر كرد كه با هم بروند و احدى از ايشان پيش ‍ از ديگرى نرود؛ و فرود آمدن ايشان ، فرود آمدن آدم و حوا و مار بود از بهشت ، بدرستى كه مار از بهترين حيوانات بهشت بود، و فرود آمدن شيطان از حوالى بهشت بود زيرا كه داخل شدن بهشت بر او حرام بود، (فاما ياءتينكم منى هدى ) ((پس اگر بيايد بسوى شما و اولاد شما بعد از شما از جانب من هدايتى )) اى آدم و اى ابليس (فمن تبع هداى ) ((پس هر كه پيروى كند هدايت مرا)) (فلا خوف عليهم ) ((پس بيمى بر ايشان نيست )) در هنگامى كه مخالفت كنندگان مى ترسند (و لا هم يحزنون )(317) ((و نه ايشان اندوهناك مى باشند)) در وقتى كه مخالفت كنندگان اندوهناك خواهند بود.
پس حضرت امام عسكرى عليه السلام فرمود: زايل شدن آن خطا از حضرت آدم به سبب عذرخواهى بسوى پروردگار خود بود كه گفت : پروردگار! توبه من و عذرخواهى مرا قبول كن و برگردان مرا به آن مرتبه اى كه داشتم ، و بلند گردان نزد خود درجه مرا، بتحقيق كه ظاهر شده است نقص گناه و مذلت آن در اعضا و جميع بدن من .
حق تعالى فرمود: اى آدم ! آيا در خاطر ندارى آنچه تو را امر كردم كه تو مرا بخوانى به محمد و آل طيبين او نزد شدتها و بلاها و مصيبتها كه بر تو ثقيل و عظيم بوده باشد؟
آدم گفت : بلى پروردگارا.
حق تعالى فرمود: پس به اين بزرگواران خصوصا محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مرا بخوان تا دعاى تو را مستجاب كنم زياده از آنچه از من طلبيدى ، و بيفزايم براى تو زياده از آنچه اراده نموده اى .
آدم گفت : اى پروردگار من و اى اله من ! محل ايشان نزد تو به آن مرتبه رسيده است كه به متوسل شدن به ايشان بسوى تو توبه مرا قبول مى كنى و گناه مرا مى آمرزى ؟ و من آنم كه ملائكه را به سجده من امر كردى ، و بهشت را براى من و زوجه من مباح كردى ، و ملائكه گرامى را به خدمت من امر كردى ؟
حق تعالى فرمود كه : اى آدم ! من ملائكه را امر نكردم به سجده كردن از براى تو به تعظيم مگر براى آنكه ظرف انوار ايشان بودى ، و اگر پيش از گناه خود از من سؤ ال مى كردى كه تو را از گناه نگاه دارم و تو را آگاه گردانم بر مكرهاى دشمن تو ابليس تا از آنها احتراز نمائى ، هر آينه به تو عطا مى كردم ، و ليكن آنچه در علم من گذشته بود واقع شد، الحال مرا بخوان به توسل به ايشان تا دعاى تو را مستجاب گردانم .

next page

fehrest page

back page