next page

fehrest page

نام كتاب: استراتژى نظامى امام على (عليه السلام)
نويسنده: محمد بستانى
مترجم: حسن على اكبرى (عضو هيئت علمى دانشگاه امام حسين (عليه السلام) )
پيام فرمانده محترم كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
سردار سرلشگر پاسدار سيد يحيى صفوى
بسم الله الرحمن الرحيم
من از بسيجيان اين كشور علوى و فاطمى مى خواهم كه على (عليه السلام) را الگوى خود قرار دهند. (مقام معظم رهبرى)
السلام عليك يا اميرالمؤمنين و امام المتقين و قائد الغرالمحجلين
از جلوه هاى خيره كننده و جاذبه هاى قدرتمند خورشيد عالم افروز شخصيت كران ناپيداى اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در اوج قله شكوه و كبريايى عقول بشرى را در بهت و حيرت فرو برده است با چه ميزان و معيارى مى توان سخن گفت. آنان كه تنها اشعه اى از خورشيد شخصيت الهى آن شير حق و منبع خلوص و صفا و سرچشمه فياض كرامت و تقوى در درونشان تافته و از اعماق روح متلاطمشان نغمات عشق سر بر كشيده و در بى نهايت فرو رفته و ارواح تشنه شان با زلال آن چنان سيراب گرديده كه تشنه شراب طهورش از ذرات وجودشان آشكار گرديده است در توصيف او زبان به عجز مى گشايند و در مكتب حضرت ختمى مرتبت زانو مى زنند تا از لسان بليغ عصاره و خلاصه خلقت و مخاطب لولاك لما خلقت الافلاك ! حقيقت شخصيت او را درك كنند!
پيامبر اعظم، رسول خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) در خصوص آن نور ملكوتى و آشناى اسرار الهى فرمود:
اگر كسى بخواهد به صورت آدم در علمش و به نوح در تقوايش و به ابراهيم در حلمش و به موسى در هيبتش و به عيسى در عبادتش بنگرد به سيماى على بن ابيطالب (عليه السلام) بنگرد.
غواصان تيزتك بحر مواج معانى كه به قصد شكار درهاى تابناك شخصيت الهى او در ساليانى دراز بر رشحه اى از رشحات وجود بى بديل آن انسان كامل و يگانه دهر پى برده بى اختيار سرود عجز مى سرايند.
جمعت فى صفاتك الا ضداد و لهذا عزت لك الا نداد
و مى گويند:
اى على كه جمله عقل و ديده اى شمه اى واگو از آن چه ديده اى
آرى:
تيغ علمت جان ما را چاك كرد آب علمت خاك ما را پاك كرد
بازگو اى باز عرش خوش شكار تا چه ديدى اين زمان از كردگار
اى عقاب تيز پرواز عرش خدايى جان آگاهان و بيدار دلان قافله بشرى شكار تو و مجذوب عظمت توست.
آن هنگام كه بر مسند درس اخلاق و تهذيب نفس و تزكيه باطن و تربيت ارواح و افكار تكيه مى زند چشمه هاى حكمت و معرفت و عشق و عرفان آن چنان از قلب پاك و مطهرش بر زبان فصيح و بليغ و گويايش سرازير مى گردد كه تشنگانى كه با يك يا دو پيمانه سيراب نشده اند از شدت شوق و فرط شعف صيحه اى زده، نقش بر زمين مى گردند.
هنگامى كه از توحيد سخن مى گويد و به شرح صفات جلال و جمال خدا مى پردازد، گويا چهره تابناك يك فيلسوف بزرگ الهى از افق درخشان و مشعشع يگانه پرستى و عشق مطلق طلوع مى كند. او ذات جميل على الاطلاق را آن چنان پر جاذبه و زيبا معرفى مى نمايد كه آدمى با بهجتى وصف ناشدنى سرشار از انوار معرفت الهى، ذات اقدس خداوندى را در آسمانها و زمين و در درون جان خويش بالعيان متجلى مى بيند.
هنگامى كه بر كرسى رهبرى امت و اداره حكومت، آئين كشوردارى را براى كارگزاران حكومت عدل خويش به شرح مى نشيند، سياستمدارى كار كشته و رهبرى مدير و مدبر مجسم مى گردد كه گويا ساليانى بس متمادى و طولانى، راه و رسم هدايت و رهبرى اعجاب انگيز سرزمين پهناور اسلامى را با قدرت و عزتى فوق تصور بر عهده داشته است.
آن هنگام كه از جهاد سخن مى گويد، او كه خود سر آمد يلان قرون و اعصار است در كسوت فرماندهى بزرگ و افسرى شجاع و دلاورى كه لباس رزم بر تن نموده است به بيان دقيقترين دستورات نظامى و تاكتيكهاى جنگى مى پردازد، گوئى در سراسر عمر جز حضور در ميادين نبرد و جنگ و جنگاورى با هيچ چيز ديگر سر و كار نداشته است.
آن هنگام كه در بحبوحه دفن زهراى بتول ((سلام الله عليها)) و يادگار رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) و در برابر مضجع شريف و منور محبوبه اش ولية الله عظمى، صديقه كبرى، فاطمه مطهره، شهيده معصومه عليها و على اولادها آلاف التحيه و الثناء، جانگدازترين و مظلومانه ترين آه طاقت سوز و جانفرساى تاريخ را از نهاد مشتعل و گداخته اش بر مى آورد، آهى كه عرشيان و فرشيان را تاب تحمل مثقال ذره اى از آن ممكن و متصور نيست و هستى با همه عظمتش خود را ناتوان تر از آن مى بيند كه آن حادثه جانسوز را با معيارهاى معمول و متعارف تحليل كند، اين همان شير حق و قهرمان صبر و مقاومت است كه تمامى مظاهر بى بديل شجاعت و قدرت الهى و ملكوتى او در ليلة المبيت و در بدر و احد و خندق و حنين و خيبر و...، با همه عظمت و بزرگى آن در قياس با ايستادگى غير قابل تصور او در برابر حادثه عظيم شهادت زهراى مرضيه ((سلام الله عليها)) در سنگر دفاع تاريخسازش از نهج ولايت و صراط قويم امامت، بمثابه فروغ و تلاءلو ستارگان است در برابر عظمت خورشيد!!
ما از آن اعجوبه دهر چه بگوئيم؟! بگذاريم و بگذاريم كه لب فرو بستن و قلم شكستن اولى است.
اما در روزگار ما كه پرچم پر افتخار الله اكبر پس از قرنها با رهبرى حضرت امام خمينى (رحمه الله عليه) آن ابر مرد ميدان معرفت و سلوك و قهرمان حقايق غيب و ملكوت بر بام گيتى به اهتراز در آمده است. خداوند بزرگ را از عمق جان و صميم دل سپاسگزاريم كه تالى تلو آن حجت الهى در ميان ما، فرزند على مرتضى (عليه السلام)، ثمره شيرين كوثر و آيت عظماى حق تداوم بخش عزت و صراط عظمت و قدرت امت، سيد و سرور حق پويان و حقيقت جويان، ياد على (عليه السلام)، نام على (عليه السلام)، زهد على (عليه السلام)، شجاعت على (عليه السلام)، عبادت على (عليه السلام)، صلابت و سازش ناپذيرى على (عليه السلام)، قاطعيت على (عليه السلام)، جهاد على (عليه السلام)، يتيم نوازى على (عليه السلام)، روح لطيف على (عليه السلام)، و مناجات جانسوز و روح بخش على (عليه السلام)، اقتدار و مظلوميت على (عليه السلام)، را تداعى مى كند خدايش ‍ به بلنداى آفتاب تا ظهور قائم عدل گستر جهان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، حافظ و نگهبان باد كه پرچمدار عزت مسلمانان و مستضعفان در سراسر جهان است.
اميدوارم اين قبيل آثار، براى علاقمندان و دوستداران مكتب سرخ علوى على الخصوص فرماندهان نظامى و بسيجيان سلحشور كه با الهام از تعاليم آن ابر مرد جاودان تاريخ، بزرگترين حماسه را تحت رهبرى فرماندهى معظم كل قوا حضرت امام خمينى (رحمه الله عليه) در طول هشت سال دفاع مقدس آفريدند و هم اينك تحت زعامت فرزند خلف و جانشين بحق آن عزيز شكست ناپذير (مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (مد ظله العالى) ) آماده دفاع همه جانبه از دستاوردهاى انقلاب بزرگ خمينى اند مورد استفاده قرار گيرد.
فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
سرلشگر پاسدار سيد يحيى صفوى
سخن مترجم
بسمه تعالى
كتاب حاضر، ترجمه الاستراتيجية العسكرية عندالامام على (عليه السلام) تاءليف ارزشمند آقاى محمد بستانى است كه به زبان عربى نگارش شده است. اين عنوان به معنى استراتژى نظامى از ديدگاه امام على (عليه السلام) يا استراتژى نظامى امام على (عليه السلام) مى باشد. اين كتاب به بررسى انديشه و عمل امام على (عليه السلام) از بعد نظامى پرداخته است و با استفاده فراوان از متون اصلى و سخنان امام (عليه السلام ) در اين موضوع بويژه بهره گيرى از نهج البلاغه به همراه دسته بندى خوب و ارائه تصوير روشنى از افكار نظامى امام (عليه السلام)، منبع سرشارى، براى علاقه مندان و پژوهشگران مسائل نظامى و نظاميان، بخصوص بسيجيان كشور كه از على (عليه السلام) الگو گرفته اند، مى باشد و استراتژى نظامى آن حضرت (عليه السلام) را در قالب اخلاق، بينش و رفتار نظامى او تبيين مى كند. مطالب پر جاذبه و آموزنده آن براى همه اقشار مردم كه مايلند با عمق افكار نظامى امام على (عليه السلام) آشنا شوند، پيام آور روح شجاعت و جوانمردى و شهادت طلبى و حاوى پندها و عبرت هاى فراوانى است كه لحظه لحظه حوادث عمر با بركت امام على (عليه السلام) در سينه تاريخ پر درد و غم زندگى آن امام همام، از خود بجاى گذارده است و توشه راه شير مردانى است كه در عصر جاهليت مدرن با هدايت رهبران الهى، راه خود را در پرتو فروغ انديشه و كلام امام بر حق، پيدا كرده و تكليف خود را در مبارزه با استكبار جهانى، پاى نهادن به جاى پاى مولاى خود دانسته و مصمم و عازمند، نداى او را كه از فراز تاريخ به گوششان رسيده، پاسخ مثبت گويند و راه و روش او را فراروى حركت خود قرار داده و مسير او را بپويند.
اينجانب، به پيشنهاد دبير محترم كنگره امام على (عليه السلام) الگوى بسيجيان و بمناسبت اين كنگره اقدام به ترجمه اين كتاب نمودم به اين اميد كه در ترويج تفكر بسيجى و نمايش بارزترين چهره بسيجى تاريخ بخصوص ‍ از نظر منش و روحيه نظامى به بسيجيان جهان موثر افتد. و البته عظمت و عمق غير قابل دسترس كلام امام بيان (عليه السلام) كه در اين كتاب به آن، بسيار استناد شده و فرصت زمانى بسيار كم و بضاعت مزجاة اينجانب در كار ترجمه، زمينه كاستيها و نارسائيهايى را بوجود آورده كه انتظار مى رود خوانندگان گرامى به ديده عفو و اغماض به آن بنگرند و از ارشاد و راهنمائى و دعاى خير خود ما را محروم ننمايند.
انه ولى التوفيق
مترجم - چهارم ماه رجب 1417 ه.ق برابر با 26 آبان 1375 ه ش
مقدمه مولف
بسم الله الرحمن الرحيم و الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام على اشرف الانبياء و المرسلين محمد و آله الطاهرين
شخصيت اميرالمؤمنين امام على ابن ابيطالب (عليه السلام) و حيات او مملو از درسها و عبرتهاى فراوان، در همه زمينه هاى زندگى است و نبوغ و عظمت ايشان را مى شود از لابلاى كتاب نهج البلاغه درك كرد و ما اين شكل و ترتيب زيبا و منطقى را حتى در يك خطبه او نيز مشاهده مى كنيم. با آنكه شريف رضى، گاهى اجزاء خطبه هاى مختلف را، در يك خطبه گرد آورى نموده است.
نهج البلاغه كتابى است كه مى توان در آن از سخنان و نامه هاى امام (عليه السلام) يك قانون جامع و كامل براى زندگى استخراج و تهيه و تدوين نمود. در اينجا فقط به نامه 53 نهج البلاغه اشاره مى كنيم كه همان عهدى است كه آن حضرت به هنگام برگزيدن مالك اشتر به ولايت مصر، براى وى نوشته و در اين نامه پيرامون ادارات مختلف دولتى و شئون گوناگون آن سخن مى گويد. حضرت على (عليه السلام) در اين نامه پيرامون ملت و حاكم و شورا و علماء و فرماندهى سپاهيان و لشگريان و ماليات و قضاوت و استقلال آن و كارگزاران و خواسته هاى آنان و گزينش رجال دولت و وزراء و طبقات جامعه و صنعت و تجارت و صلح و امثال آن سخن مى گويد.
انسان به تنهايى از شرح و فهم همه معانى كتابى همچون نهج البلاغه، عاجز و ناتوان است و لذا مناسب است كه پيشنهاد شود، آن را مجموعه اى از متخصصين در علوم گوناگون (نظامى، سياسى، تاريخى، اعتقادى، بلاغت، عربى و...) شرح و تفسير كنند، زيرا تا كنون شرحى كه محققين و پژوهشگران را اشباع كرده و بشود به آن اكتفا نمود، تهيه نشده است و اگر شرح خوبى نيز يافت شود، فاصله زمانى بين نسل حاضر با آن شرح وجود دارد و شرح هاى متناسب با نيازهاى زندگى امروزى نيز بسيار كم و محدود است.
بعضى از شارحين نهج البلاغه به جنبه هاى بلاغى و تاريخى آن پرداخته اند و انگيزه شريف رضى نيز آنگونه كه در مقدمه اش گفته، اين بوده كه كار او راه و طريقى براى بلاغت باشد وليكن نهج البلاغه طريق و روش زندگى است نه اينكه فقط طريق بلاغت باشد.
در اين نوشتار، ما به زندگى نظامى امام (عليه السلام) و شيوه ها و طرح ها و تعاليم جنگى و اهداف نظامى آن حضرت و همچنين تربيت نظامى كه مورد نظر و خواست آن حضرت بود و آن را به اصحاب و شاگردانش آموزش ‍ مى داد و خلاصه به استراتژى نظامى آن حضرت مى پردازيم.
متاسفانه در اين زمينه ما به مراجع و منابع قابل توجه و مهمى دسترسى نداشتيم. اين كتاب را براساس ترتيب موضوعى و نه ترتيب تاريخى يا زمانى، مرتب نموديم و در عين حال براى بعضى از بخشهاى حوادث همچون بخشهاى موضوع اولويت حل مسالمت آميز و گفتگوى سياسى، به ميزان قرائن موجود سعى كردم با توجه به ترتيب زمانى و تاريخى، آن را مرتب كنم و به دليل آنكه قضاياى نظامى و سياسى به هم پيوسته است، پيرامون بعضى از قضاياى سياسى كه مستقيما به موضوع بحث مرتبط بوده نيز، به اختصار سخن گفته ام و مازاد آن را كه به كتابهايى مفصل نياز داشته، رها كرده و نياورده ام.
نويسندگان مولفين متعددى پيرامون موضوعات سياسى در نهج البلاغه و زندگى امام (عليه السلام) كتاب نوشته اند. از آن حضرت خطبه ها و نامه هاى فراوانى وجود دارد كه به جنگ و قتال مربوط مى شود و ما در اينجا به آن نپرداخته ايم و جويندگان و طالبان آن با مراجعه به منابع و مراجع مختلف، مى توانند به آن دسترسى پيدا كنند.
همچنين اشاره مى كنم به اختلاف جزئى موجود در شماره خطبه ها و نامه هاى نهج البلاغه كه با مراجعه به چند شماره قبل يا بعد از شماره هائى كه نوشته ام، مى توانيد آن را بيابيد.
از خدا مى خواهم كه ما را به ارائه و تبيين بخش كوچكى از عظمت اين مرد بزرگ موفق كند.
موضع گيرى در مقابل گروه هاى مختلف و متخاصم
هر انسانى بايد تابع حق و گروه محق باشد و حق را يارى كند و در صورت لزوم با گروه تجاوزگر و سركش بجنگد. حضرت امير (عليه السلام ) فرموده است:
((حق را بشناس، تا اهل آن را بشناسى و باطل را بشناس، تا باطل آوران را بشناسى (1) و حق به مردان، شناخته نشود بلكه مردان را با حق مى شناسند.))
و در اين عبارت روشن است كه موضوع، حق است نه مردانى كه آن را تخطئه مى كنند. همچنين هر انسانى بايد در اعمالش دقيق بوده و مصلحت والاى اسلامى را بر هر چيزى، حتى اگر از حقوق خود نيز محروم شود، ترجيح دهد.
حضرت على (عليه السلام) اين چنين بود. هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) ارتحال نمود و عباس و ابو سفيان پيشنهاد بيعت با او را در امر خلافت، پس از حوادث سقيفه دادند، فرمود:
((اى مردم امواج فتنه را با كشتيهاى نجات بشكافيد و از راه نفرت و كينه خود را كنار كشيده و تاج تفاخر و فخر فروشى را به زمين گذاريد.))(2)
وقتى كه فتنه اى واقع شود، انسان بايد حقيقت امر را روشن كرده و صبر كند و قضيه را كاملا بفهمد، زيرا هميشه حقيقت فتنه از آغاز، واضح و روشن نيست.
((در غبار شبهه و در كجيهاى فتنه هنگام پيدا شدن جنين آن و پيدا شدن پنهان گاه آن و هنگام راست شدن مدار آسياى آن، درنگ كنيد. فتنه در راه هاى پنهان آغاز مى گردد و به زشتيهاى آشكار باز مى گردد.))(3)
هنگامى كه دو گروه گمراه با يكديگر اختلاف يا مشاجره و خصومت مى كنند، وظيفه تو كناره گيرى و اعتزال است.
((در فتنه شتر شير خوارى باش كه نه پشتى دارد كه سوارى بدهد و نه پستانى كه دوشيده شود.))(4)
انسان بايد فتنه را خاموش كند و آن را پايان دهد. زيرا فتنه در جامعه سرايت كرده و گسترش مى يابد و پس از شيوع فتنه، خاموش كردن آن سخت مى شود و از همين رو امام (عليه السلام) با ناكثين، قاسطين و مارقين جنگ نموده و به اين جنگ خود مباهات مى كند.
((من چشم فتنه را كور كردم و اگر من در بين شما نبودم فلانى و فلانى و اهل نهروان كشته نمى شدند.))(5)
بى طرفى و فرق نگذاشتن بين حق و باطل نيز باطل است. امام (عليه السلام) مى فرمايد:
((كسى كه بين ما و دشمن ما فرقى نگذارد و ما را مساوى بداند، از ما نيست.))(6)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود:
((يا على گروه ستمگر با تو خواهند جنگيد و تو بر حق هستى، هر كس كه تو را كمك نكند، از من نيست.))(7)
امام على (عليه السلام) از كسانى كه خود را از جنگ به همراه او كنار كشيده و موضع بى طرفى اتخاذ كرده اند و چه بسا بعضى از آنان گمان مى كردند كه اين موضوع، نشان دهنده تقوى است و حال آنكه چنين نيست، چنين تعبير فرمودند:
((اينها حق را خوار و ذليل كردند و باطل را نيز يارى ندادند.))(8)
فردى به آن حضرت (عليه السلام) عرض كرد، من هم با تو هستم و هم با معاويه يا آنكه گفت، هم تو را و هم معاويه را دوست دارم. حضرت (عليه السلام) فرمود: يك چشم تو كور است يا بايد شفا يابى و آن چشمت را نيز باز كنى و يا آنكه كاملا كور شوى.
فضيلت جهاد
زندگى امام (عليه السلام) همه اش جهاد و مبارزه براى احقاق حق و زدودن باطل است و همه كتب تاريخ اسلام به اين مطلب گواه است.
امام على (عليه السلام) روح ايمان و مجاهدت را در جان اصحاب مخلص ‍ خود دميده و در يكى از خطبه هاى خود فضيلت جهاد را چنين تبيين مى كند:
((جهاد درى از درهاى بهشت است كه خدا آن را بر روى دوستان خاص ‍ خود ميگشايد و آن، جامه تقوا و جوشن استوار پروردگار و سپر محكم اوست. پس هر كس از روى بى رغبتى آن را ترك كند، خدا جامه ذلت بر او پوشانده و وى را در بلا فرو نشاند و با خاكسارى و بى اعتبارى، خوار گرداند و آن كس كه جهاد را ضايع گذارد، خرد از دلش برمد و دولت حق از وى دور گردد و به خوارى در افتد و از عدالت محروم خواهد ماند.))(9)
آن حضرت هنگامى كه در جنگى حاضر مى شد، به مسلمين سفارشها و توصيه هايى مى فرمود. از جمله در فضيلت جهاد سخن مى گفت. در جايى فرموده است:
((جهاد بالاترين و شريفترين اعمال پس از اسلام است. جهاد مايه قوام و بقاء دين است و علاوه بر عزت و شرف، پاداش آن نيز بسيار بزرگ است. كارى است كه بر نفس ناخوشايند و با مشقت بوده ولى ثواب و حسنه دارد و در جهاد است كه براى شهيدان، بشارت به بهشت و رزق در نزد پروردگار و كرامت و سربلندى است. خداوند مى فرمايد: هرگز كشته شدگان در راه خدا را مرده نپنداريد.))(10)
آن حضرت مى فرمايد:
((برترين چيزى كه متوسلين به خدا، به آن توسل جسته اند، ايمان بخدا و رسول و جهاد در راه اوست كه قله و بلنداى اسلام است.))(11)
((خدا جهاد را واجب نموده و آن را يار و ياور خود قرار داد و دنيا و دين جز به جهاد اصلاح نمى گردد.(12) و خداوند جهاد را براى عزت اسلام واجب كرد.))(13)
ترس از جهاد با كسى كه مستحق جهاد است، ذلت و گمراهى در دين است.
((بى رغبتى و ترس از جهاد با كسانى كه استحقاق جهاد دارند و با كسانى كه به گمراهى، همديگر را يارى مى كنند، گمراهى در دين است و از دست دادن ذلت بار و حقيرانه دنيا و فرار از جنگ هنگام قتال موجب آتش جهنم است.))(14)
امام (عليه السلام) ما را به واقعيتى تلخ كه مسلمين به تدريج به آن رسيده اند، آگاه مى كند و مى فرمايد:
((اول چيزى از جهاد كه در آن مغلوب مى شويد، جهاد با دستهايتان است.
سپس جهاد با زبانها و سپس جهاد با قلبهايتان است. پس كسى كه با قلبش ‍ معروفى را نشناسد و منكر را انكار نكند واژگون شده و پايين او بالا و بالاى او پايين مى شود.))(15)
امام (عليه السلام) هرگز جهاد را فراموش نكرد، حتى در لحظات پايانى زندگى اش و لذا در وصيت به حسن و حسين عليهما السلام مى فرمايد:
((خدا را، خدا را (فراموش نكنيد) در مورد جهاد با اموال و جانتان.))(16)
حزب خدا و حزب شيطان
امام (عليه السلام) از افرادى خبر مى دهد كه هنگام سخن امام (عليه السلام) به دنيا نيامده و بعضى از آنها هنوز هم بدنيا نيامده اند ولى با آن حضرت در ميدان جنگ حق و باطل حاضر بوده اند.
((هر كس كه عمل قومى را آرزو كند، با آنها محشور مى شود.))
امام (عليه السلام) اشاره مى كند به اينكه حزب و گروه و موجى عام وجود دارد كه داراى روش پايدار و استقامتى مستمر و التزام و پايبندى به حق هستند و افراد و اعضاء اين حزب در همه زمانها در تاريخ وجود دارند. اين سخن را آن حضرت هنگامى كه در جنگ جمل پيروز شده بود و يكى از اصحاب گفت: اى كاش برادرم فلانى اينجا حاضر بود تا پيروزى تو را بر دشمنانت مى ديد، فرمود:
((آيا دل برادرت با ماست؟ گفت آرى. فرمود: پس با ما حاضر است بلكه در اين سپاه ما، اقوامى هستند كه در پشت پدران و رحم مادران خود هستند و در آينده از بينى زمان همچون خون با شتاب به بيرون مى ريزند و به دنيا خواهند آمد و ايمان بواسطه آنان قوت مى گيرد.))(17)
چقدر كلمه اخى ((برادرم)) در اينجا مناسب است و بهتر از آن است كه راوى نام برادر خود را به زبان آورد. زيرا مقصود از اين كلمه هر شخصى است كه آرزوى پيروزى حق را مى كند و حق را يارى كرده و در عين حال كه جسم او غايب بوده، راه و شيوه و مسلك و آرزوى او حاضر باشد و در اين جهت تفاوتى ندارد كه كسى مرده يا هنوز متولد نشده باشد، چنين كسى در جنگ حاضر است و ثواب جهاد را كسب نموده است.
در كلمه ((يرعف)) جنبه ناگهانى بودن لحاظ شده و معنى آن، آنطورى كه شارح (18) توضيح داده، اين است كه زمان آنان را مى آورد يا مى بخشد بدون آنكه انتظار آن برود، مثل بيرون آمدن خون از بينى انسان. و اين فلانى و فلانى و... و همه كسانى كه با آنها در مسير حق و پايبندى به آن در هر زمان و بشكل غير قابل پيش بينى پا به عرصه حيات مى گذارند.
در اينجا مى توانيم جامعه اسلامى را در دوران گذشته در نظر بگيريم كه مسلمين در سكوت مرگبار و كامل زندگى مى كردند و نقش چندانى همچون حيات سياسى جهانى فعلى نداشتند. ناگهان انقلاب اسلامى در ايران به پيروزى رسيده و بيدارى جهان اسلام در همه نقاط عالم حتى در مراكز دولتهاى كافر، منتشر گرديده و ميليونها جوان مسلمان در اين مسير ظاهر شده و فداكارى مى نمايند. عده اى شهيد و گروهى نيز به حبس گرفتار شده و دسته اى نيز هجرت مى كنند.
در اين مسير، ايران اسلامى بسيارى از جوانان مؤمن خود را در راه خدمت به اسلام فدا مى نمايد و فرزندان مقاومت اسلامى در لبنان نيز، نمونه آشكارى از عناصر اين جريان هستند كه دشمنان را به فرار و عقب نشينى وادار نموده اند.
آيا اينها و امثال اينان، دلشان نمى خواهد كه در جنگ به همراه على (عليه السلام) حاضر شده و در كنار و ركاب آن حضرت بجنگند؟ آيا اينها در آن جنگ حاضر نبوده و آن حضرت را مشاهده نكرده اند؟
در مستدرك نهج البلاغه روايتى مشابه اين روايت نقل شده با اين تفاوت كه آن را بعد از جنگ نهروان و كشتن خوارج ذكر مى كند و در آن روايت امام (عليه السلام) مى فرمايد:
((در اين موقف، مردمى با ما همراه و حاضرند كه خداوند هنوز پدران و اجداد آنان را نيافريده است.)) آن مرد مى پرسد: چگونه مردمى كه هنوز خلق نشده اند با ما هستند؟ حضرت مى فرمايد: ((آرى قومى در آخر الزمان هستند كه با ما در آنچه انجام مى دهيم شريك اند و آنها به حق شريكان ما در اين كارها هستند.))(19)
همانگونه كه طرفداران حق و حزب الله در هر زمانى هستند، همچنين حزب شيطان و گروه منحرف نيز در هر زمانى حاضرند، پس از كشتن خوارج به امام على (عليه السلام) عرض شد: يا اميرالمؤمنين همه اين قوم نابود شدند. حضرت (عليه السلام) فرمود: ((نه بخدا قسم چنين نيست آنها در صلب مردان و در رحم زنان هستند. هرگاه رئيسى از آنان ظاهر شود، كشته شود تا آنكه آخرينشان دزدانى غارتگر شوند.))(20)
كما اينكه بعد از جنگ نهروان 9 نفر از خوارج باقى ماندند. امام على (عليه السلام) قبل از جنگ فرموده بود: ((بخدا قسم از اينها ده نفر نمى مانند.))(21) بعضى از خوارج بعد از گفتگوى امام (عليه السلام) و اصحابش از آنان كناره گرفتند ولى اين بدان معنى نبود كه از افكارى كه در عمق جانشان تبلور يافته و ويروسى شده بود كه در جامعه پخش مى گرديد، توبه كرده و دست بردارند. ما در جاى مناسب از اين كتاب به شيوه ها و روش آنها و همچنين به مواضع امام (عليه السلام) در مقابل آنان اشاره مى كنيم.
در سخن ديگرى امام (عليه السلام) هر دو جريان و هر دو خط را قصد كرده و مى فرمايد:
((ما همان نجيبان هستيم و پيشينيان ما پيشينيان انبياء و حزب ما، حزب الله است و گروه ستمگر در مقابل ما حزب شيطان است و هر كس كه بين ما و دشمنان ما فرقى نگذارد، از ما نيست.))(22)

next page

fehrest page