لطايف/حكايت/ ضرب المثل/شعر/ رها بايد شد

از همانجا باب حكمت به رويش گشوده شد.
« آقا سيد محمد شفتي رحمهالله» يك جگر خريده بود و به منزل ميبرد، سر راه حيواني را با بچههايش ديد، ترحو نمود و مقداري از جگر را جلو آنها انداخت، سپس مقدار ديگر و ... تا اينكه تمتم جگرها را به آنها داد. گويا سيد رحمهالله تشخيص داده بود كه آنها احوج و نيازمندتر از اهل منزل هستند، از همان جا باب حكمت و معرفت به رويش گشوده شد. 600 نكته از محضر حضرت آيتالله بهجت، ص 280

آنگاه كه دل به ذكر الله مطمئن نشود.
اگر دل انسان به « ذكرالله» مطمئن شد، به خطاب: « يا ايتهاالنفس المطمئنه» اي نفس آرام! مخاطب ميگردد. در روايت آمده است كه مخاطب اين آيه شريفه سيدالشهداء عليهالسلام است. (1)
600 نكته از محضر حضرت آيتالله بهجت – ص 312
1- رك بحار، ج2، ص93 ج 44 ، ص318 و 319

هداياي خداوند
خداوند به هر كس چهار موهبت عطا كرده باشد، او را از چهار چيز محروم نميسازد:
به هر كس توفيق دعا دهند از استجابت محروم نميشود.
و به هر كس توفيق توبه دهند از قبول محروم نميگردد.
به هر كس توفيق استغفار دهند از آمرزش بيبهره نميماند.
به هر كس توفيق شكر بدهند از افزايش محروم نميشود.
« نهجالبلاغه/ حكمت 135»

حكايت
مردي شنيد كه يك نفر صدا مي زند: كجايند كساني كه از دنيا ميگذرند و در جستجوي آخرت هستند؟
به او گفت: جاي آنها را عوض كن دست روي هر كس ميخواهي بگذار. « مجاني الادب»

آن جمله كز بيگانهاي بايد شنيد
ويكتور هوگو، نويسنده و انديشمند نامدار فرانسوي، در كتاب معروف خود، بينوايان ميگويد: بعضي افكار آدمي به منزله عبادت است، در زندگي لحظاتي هست كه جسم به هر حالت كه باشد جان در حال سجود است.
«يك كولهبار، ص 80 سيد محمد نحوي، نشر امين»

ضرب المثلهايي در باره دعا
- دعا كن الفبا بميرد وگرنه استاد زياد است.
- اگر دعاي طفلان را اثر بودي يك معلم زنده نماندي.
- دعا كن گندمت آرد بشود.
زاهدي كيسهاي گندم نزد آسيابان برد، آسيابان گندم او را در كنار ساير كيسهها گذاشت تا به نوبت آرد كند.
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نكني، دعا ميكنم الاغ تو سنگ بشود و خودت هم سگ!»
آسيابان گفت: « تو كه اينچنين مستجاب الدعوه هستي دعاكن گندمت آرد بشود!»
- دعاي گوشه نشينان بلا بگرداند چرا به گوشه چشمي به ما نمينگري
- نظير: بلا گردان جان و تن دعاي مستمندان است « حافظ»


شعر
رها بايد شد
از هستي خـويش رهــا بايــد شـــد از ديو خودي خود جدا بايـــد شـــد
آن كس كه به شيطان درون سرگرم است كي راهي راه انبيــــا خواهــد شــد

باغ زيبايي
اي روي تو نور بخش خلوتگاهم ياد تو فـ‌ــروغ دل ناآگــاهــم
آن سرو بلند باغ زيبـــــايي را ديدن نتوان با نظـر كـوتاهـــم

كوي غم
اي دوست، به عشق تو دچاريم همه در يـاد رخ تو داغــداريم همـه
گر دور كنــي يا بپـذيري مــا را در كــوي غم تو پايـداريم همه

هرآنچه خواهي

يارب دل ما را تو به رحمت جــان ده درد همه را به صــابري درمــان ده
اين بنده نداند كه چه ميبايد خـواست داننده تويي، هر آنچـه خواهي آن ده
« خواجه عبدالله انصاري»