اصطلاحات و تعبیرات

زره پوش

ذوالفقار

زوروی دسته

زیر شلواری آستین کوتاه

زیر پاسپورتتان را آقا امضا نکرده

ضریب زاویه صفر شده

آب بیاور نَفَس تازه کن

آبگرمکن نفتی

آب شنگولی

آب و روغن را چک کردن

آب زیر کار

آدم دودی

عملیات دشمن

عبدالله

عباس آقا

ادا اَطوار

آدم جا کن

افغانی آورده اند

اهل دل

احمد جاسم ده بالا عروسی دارد

عملیات دشمن

امانتی را رد کن برود

آمپر جبهه

آمپول معنویت

زره پوش

پوتین
در مقابل کفش و دمپایی می گویند که برای راحتی به پا می کنند و به کار زمان صلح می آیند نه جنگ. یعنی کفش مسلح و آماده مقابله با هر شرایطی، پست و بلند راه و آب و گل و آهن و آتش و ناملایمات دیگر مقتضی منطقه.
    

ذوالفقار

قایقهای دو موتوره.... نوع پیشرفته قایق موتوریهایی که در جنگ مورد استفاده قرار گرفت – قایق های عاشورا – و از حیث عقب بودن موتورهایشان، «ری جندر» خوانده می شوند در اصطلاح نظامی انگلیسی. اینکه در نگاه به این قایق از پشت سر، دو موتور آن مثل دو شمشیر تیز به نظر می آید وجه تسمیه ای بوده است تا در کنار عشق و ارادت بچه ها به اهل بیت خصوصاً صاحب ذوالفقار، این نوع قایقها را ذوالفقار بنامد.

زوروی دسته

نیرویی که دور از چشم دیگران و بچه های دسته ظروف غذا را می شوید، ظروف آب را آب می کند و سنگر و چادر را نظافت می کند ؛ به نحوی که هیچ وقت هیچ کس نمی داند که این کارها به وسیله چه کسی انجام شده است. کنایه از اینکه مثل زورو سر بزنگاه حاضر می شود، کارش را می کند و بعد دوباره غیبش می زند.

زیر شلواری آستین کوتاه

شورت پاچه بلند تا سر زانو. شورت خشت مالی، شورت با ایدئولوژی و ... همه به همین معنی بودند.   

زیر پاسپورتتان را آقا امضا نکرده

نمی توانید داخل خاک عراق شوید.وقتی برای عملیات یا گشت و شناسایی بچه ها ناگزیر بودند به داخل خاک عراق بروند و بعضی از سر مزاح یا بنا به عللی نمی آمدند به آنها می گفتند: زیر پاسپورتتان....

ضریب زاویه صفر شده

شهید شده است. وقتی زاویه توپ صفر شود، لوله آن افقی و موازی افق و سطح زمین قرار می گیرد. این حالت، چون قبلاً «افقی برگشتن» به معنی شهادت، و شهید برگشتن فرد را داشته اند، وجه شبه یا تسمیه ای شده تا در مورد برادری که شهید شده بگویند: ضریب زاویه... 

آب بیاور نَفَس تازه کن

خسته شدی. از پا افتادی از بس با عجله خوردی. بلند شو آب بیاور بخور، نفسی تازه کن بقیه اش را بعداً بخور.نظیر: بلند شو دست و رویت را بشور، من را هم بخور، در پشت جبهه. به این معنی که تو سیر بشو نیستی.

آبگرمکن نفتی

موشک ساخت ایران. کنایه از موشکهای 9 متری و 12 متری است که در جنگ شهرها و برای زدن تأسیسات نظامی و اقتصادی دشمن استفاده می شد. و اشاره دارد به خوش هیکلی! آن؛ درست مثل آبگرمکن نفتی در مقایسه با نوع گازی و کم حجم آن، این موشکها را بچه ها با راکتهای گرد و جمع و کوچولوی دشمن می سنجیدند و نتیجتاً به چنین تعبیر طنز آمیزی می رسیدند.

آب شنگولی

نوشیدنی خوش طعم. کمپوت سیب و گلابی و گیلاس و آلبالو. نوشابه. ساندیس. مایعات خنک و مطبوعی که در هوای گرم، وقتی از آسمان گویی آتش می بارد، حال بچه ها را حسابی جا می آورد، شنگولشان می کند، خصوصاً در گیرودار عملیات و آن راهپیمایی های بعضاً هفت هشت ساعته و بعد، وقتی که روز بالا و جز خاکریز و چاله چوله های ناشی از انفجار و احیاناً چیفه ای که می شد به سر کشید پناهی نبود، مستقیم آفتاب می خورد تو ملاج بچه ها.

آب و روغن را چک کردن

دستشویی رفتن و سر و سامان دادن به وضع خود. و مثلاً پیش بینی لازم را کردن برای در بین راه نماندن، جایی که امکان تعویض و تخلیه نیست! درست مثل مسافری که قبل از حرکت وسایلی مثل اتوبوس باید هر کاری دارد انجام بدهد، و الاّ می شود عین بچه هایی که وقت و بی وقت نمی شناسند، هر کجا.... داشتند می گویند: مامان .... اصطلاح اشاره دارد به دائم براه و سفر بودن برادران و اینکه در بعضی شرایط نمی توانند یک وضع عادی داشته باشند و هر موقع دلشان خواست بخورند و بیاشامند، بخوابند و استراحت کنند و به دستشویی بروند.

آب زیر کار

غواص و نیروی عملیاتی که در زیر آب کار می کند و باید از تیز هوشی و فراست بالایی برخوردار باشد تا کارش از شامه دشمن مصون بماند و دیگر نیروها بتوانند وارد عمل شوند. تصرفی است در اصطلاح پشت جبهه ای «آب زیر کاه» که آدم زبر و زرنگ و مخفی کار را افاده می کند.

آدم دودی

کسی که سیگاری و اهل دود و دم است، و بر وزن «ماهی دودی». برای تنبیه افرادی که به کار می برند که از فرط استعمال دخانیات، گویی مثل ماهی خودشان را از فرق سر تا کف پا دود داده اند. بوی دود می دهند

عملیات دشمن

مگس های فراوان و پشه های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پیدا می شد، بچه ها بشوخی می گفتند: نیروهای اطلاعات،عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید؛ که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران.

عبدالله

کسی که زیاد عبادت می کرد. دائم در کار نماز و روزه و نذر و نیاز بود. اهل خلوت و گوشه گیری و بشوخی و جدی، تارک دنیا و ذاکر آخرت.

عباس آقا

بشوخی و جدی، کسی که در هر کاری دخالت می کند و خودش را قاطی. از همه چیز می خواهد سر در بیاورد. راجع به همه چیز می پرسد. چنین فردی را اگر در اموری که به او مربوط نمی شود زیاد وارد می شد، «سَر عباس» می گفتند و اگر باز هم کنجکاوی به خرج می داد، «عباس مرکز» می گفتند. اما اینکه چه نسبتی بین کلمه عباس و معانی منظور بود، خدا عالم است!

ادا اَطوار

واحد سلاحهای نیمه سنگین، از قبیل خمپاره و سیمینوف و ضدهوایی؛ «واحد ادبات» هم به آن می گفتند که اشاره به ادب کردن دشمن دارد با آتشی که بر سر مواضع آنها می ریزند. «ادااطوار» را بیشتر به خاطر جنب و جوش خاص نیروهای این واحد موقع درگیری به کار می برند. و نوعی هموزن گویی و علاقه به مشابهت است در نامگذاری.

آدم جا کن

شلوار کردی. شلواری فوق العاده گشاد و راحت و جادار. و بکنایه، شلواری که اگر راستی راستی یک آدم درسته را در آن جا بدهی کم نمی آورد و هنوز دنبال بقیه اش می گردد!

افغانی آورده اند

مثل اینکه برادران افغانی را استخدام کرده اند. وقتی حجم آتش خمپاره دشمن روی نیروهای ما بیش از حد معمول می شد و منطقه را می پوشاند، بچه ها بشوخی می گفتند: احتمالاً کارگر افغانی پای قبضه گذاشته اند که این طور بی امان آتش می ریزند. کنایه از اینکه بعثیان مزدور هر چقدر هم قوی باشند، نمی توانند این همه استقامت کنند و لجاجت به خرج بدهند؛ حتماً قضیه فرق کرده و کسی به آنها کمک می کند.

اهل دل

بطعنه و کنایه یعنی: شکمو و شکم چرانکسی از هر چه بگذرد و برای هر چه به اصطلاح کوتاه بیاید، از شکمش (=دلش) نمی گذرد. از آنهایی است که وقتی پای سفره زانو می زنند، کارشان در خوردن بجایی می رسد که می گویند: شهردار بیا منو برادر. همانها که همیشه از دست «شهردار» دلشان پر است! یعنی مثل گل و آجر، همینطور لقمه ها را روی هم می چینند و می آیند بالا، همه درز و دوزهایش را هم بند کاری می کنند و راه نفس کشی باقی نمیگذارند. خلاصه یعنی آن که مثل اهل ذکر، اهل علم و اهل کتاب که در کار خودشان اهلند و اهلیت دارند، در کار خودش سرآمد است و صاحب نام.
ایهام در عبارت هم جایی برای دلخوری باقی نمی گذارد، چون بالافاصله گوینده خواهد گفت: مراد اهل دل به معنی حقیقی آن است، مگر بد حرفی است؟

احمد جاسم ده بالا عروسی دارد

توپخانه دشمن مزدور دوباره کار می کند.فراوانی نسبت جاسم به دنبال اسامی نیروهای بعثی باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرایی را که عملیات و مواقع پیشروی می گرفتند، به همین نام بخوانند، که فی الواقع جسیم و هیکل مند هم بودند. تشبیه گلوله باران دشمن به عروسی در ده، از یک طرف کنایه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بیخودی بروز می داد. و از طرف دیگر تحقیر و ناچیز شمردن این پایکوبی و تنزل آن در محدودیت یک ده را به همراه داشت.

عملیات دشمن

مگسهای فراوان و پشه های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله شان پیدا می شد، بچه ها بشوخی می گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید؛ که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران

امانتی را رد کن برود

با دست بزن به پشت (یا) روی پای بغل دستی خودت. وقتی نیروی جدیدی به جمع برادران وارد می شد و طبعاً تا مدتها می خواست احساس غریبی کند، بچه ها برایش نقشه می کشیدند. به این ترتیب که صبر می کردند تا به بهانه ای مثل غذا خوردن یا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آنوقت یکی از برادران شروع میکرد و با دست روی پا یا کمر کسی که کنارش نشسته بود می زد و می گفت: امانتی را رد کن برود. و او روی پای نفر بعد از خودش می زد و همین طور ادامه پیدا می کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندی او هم به مجموعه دوستان می پیوست.

آمپر جبهه

چیزی که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گیری می کنند. وقتی توجه و توسل به ائمه علیهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – می رسید، می گفتند: آمپر جبهه به 100 رسیده است. «آمپر چسبید به صد» هم می گفتند، خصوصاً بعد از زیارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهای اجتماعی خود بودند.

آمپول معنویت

فرد بسیار مخلص و متقی. کسی که تزریق چند سی سی از اخلاص او کافی است تا به اصطلاح یک «مریض قلبی» را از مرگ حتمی نجات دهد. همه سعی می کنند با واسطه و بی واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بایستند، بسترشان را کنار او بیندازند و خلاصه مریض او باشند.

 

info@serajnet.com