مقدمه
عرفان سرخ پوستي از انواع عرفان هاي طبيعت گرا يا ابتدايي است. بسياري از مولفه هاي اديان ابتدايي، در اين عرفان به وضوح يافت مي شود. اين عرفان داراي پيشينه اي قديمي در حوزه ي قبايل سرخ پوست است. اما مدت زماني است از مرز جغرافيايي سرخ پوستان عبور كرده، با اقبال برخي مواجه شده و بر سر زبان ها جاري گشته است. اكنون، عرفان سرخ پوستي، در بسياري از كشورهاي اروپايي و آسيايي رواج يافته و طرفداران متعصبي پيدا كرده است.
اقسام عرفان هاي سرخ پوستی
عرفان سرخ پوستی زیر مجموعه عرفان هاي آمریکاي به شمار می روند، که به صورت عمده در آمریکاي جنوبی - به ویژه مکزیک -گسترش یافته است.(1) بنابراین قبل از هر چیز به اقسام عرفان هاي سرخ پوستی می پردازیم.
1. عرفان ساحري
یکی از مشهورترین و مهم ترین انواع عرفان سرخ پوستی عرفان» ساحري» است، که نام دیگر آن عرفان عقاب است. دون خوان نام این طریقت را ساحري نهاده است. به باور وي ساحري طریقتی است که از مردان اهل معرفت قوم تولتک در مکزیک کهن به جاي مانده است. به پندار وي این نوع از ساحري با معناي رایج آن متفاوت می باشد.
کارلوس کاستاندا در معرفی دون خوان و مکتب وي نام جادوگري و جادوگر را برگزیده است. او معتقد است دون خوان به این اصطلاحات بیشتر راغب بوده است. کاستاندا ادعا می کند با نگاه جدي تر و دقیق تر باید مکتب او را معرفت و پیروانش را اهل معرفت نامید. او از معروف ترین و اصلی ترین طرفداران این جریان است. که به معرفی آن دو در ادامه می پردازیم.
2. عرفان تولتک
«تولتک» برگرفته از نام یک قوم یا نژاد است. در نوشته ها آمده، آنان زنان و مردانی خردمند بودند، که هزاران سال پیش براي رهایی از رنج و هدایت و حفظ معرفت معنوي انسان پدید آمده بودند. قلمرو تولتک ها، 10 پادشاه داشته است که از سال 851- 1168میلادی حکومت کرده اند.
در این فرهنگ از خدایان و ایزدان بسیاري نام برده می شود .و چند خدایی بین آنان رواج داشته است. افزون بر این، در میان تولتک ها سحر و جادو رواج داشت و کاهنان مقامی ارجمند داشتند و فرهنگ آنان مشحون از افسانه ها و اساطیر بوده است. در این عرفان استادان )ناوال ها) به راحتی مطالب را در اختیار شاگردان قرار نمی دادند، اما بعد از فتح قاره آمریکا و سوء استفاده های زیادی که از نو آموزان تولتک، صورت گرفت زمینه ای فراهم شد که بر مخفی کاري خود افزودند. بدین جهت بود که مطالب آنان سینه به سینه انتقال یافت.
3. عرفان سو
پایه گذار جریان» سو »یا» چپُق مقدس «شخصی به نام گوزن سیاه است. گفته می شود او داراي علم مقدسی بود، که از اجدادش به او رسیده بود و او از شهود هایش نیروهای خاصی کسب نمود که از آن براي بهروزي قومش بهره برد. آموزه ها عرفان سو به رغم پیچیدگی های خاصی که مربوط به فرهنگ و قومیت سرخپوستی است، می توان گفت همانند گاومیش است، که نماد کل جهان می باشد و همه چیز را در خود دارد .نماد نوع انسان، گوشت سر دست گاو میش است .این گوشت بسیار نزد سوها مقدس است. گاومیش و کل آفرینش نیز داراي قداست است. نزد سوها تمام خویشی هاي روي زمین، رمز خویشی بزرگ و حقیقتی است که انسان را به آسمان وصل می کند. نماد اتصال انسان به آسمان، چپُق مقدس است.
اساتید و مروجینعرفان هاي سرخ پوستی
1. دون خوان
اطلاعات زيادي در مورد شخصيت «دون خوان» وجود ندارد؛ زيرا تنها مجراي شناخت دون خوان، ادعاهاي كارلوس كاستانداست. دون خوان ماتیوس، سرخ پوستی که ظاهراً در سال 1891 ميلادي در جنوب غرب آمريكا، واقع در آريزوناي مكزيك به دنيا آمد. پدرش در جنگ ميان اقوام مكزيكي كشته شد. از اين رو، خويشاوندانش پرورش دون خوان ده ساله را بر عهده گرفتند.(2) کاستاندا که براي تحقیق در مورد گیاهان توهم زا به مکزیک رفته بود، از طریق یکی از دوستانش با دون خوان آشنا شد. پس از مدتي، دون خوان خود را "استاد ساحري" معرفي مي كند. شخصي كه صاحب معرفت عظيمي است.
دون خوان در 25 سالگي با ساحري به نام خوليان (Julian) آشنا مي شود و راه ساحري را فرا مي گيرد. خولیان او را دعوت به مکتب ساحرانی کرد، که ادعا داشتند بیست و پنج نسل دوام آورده است. خولیان سرخ پوست نبود؛ بلکه پسر یکی از مهاجران اروپایی در مکزیک بود و خود در سفري از استاد ساحري به نام (الیاس ایّوآ) اثر پذیرفته و دانش و معرفت ساحري را از او آموخته بود.
دون خوان پس از این، در حلقه گروهی از ساحران درآمد که مرکب از شماري زن و مرد بودند و در آن، کم کم، نقش (ناوال) را به دست آورد. ناوال لقبی است که ساحران به استادان و مرشدان مهتر مکتب ساحري می دهند.(3)
دون خوان کوشیده است که بر دانش و معرفت خود نامی نهد .در وهله نخست وي مناسب ترین نام را براي آن ناوالیسم یافت، ولی آن را مبهم دانست. نام هاي دیگري هم مطرح کرد؛ اما آنها را هم نپسندید. اما سر انجام چون نتوانست نام مناسب تري براي آن بیابد، آن را ساحری نامید.
2. كارلوس كاستاندا
مروج گونه ي معاصر عرفان سرخ پوستي، شخصي به نام «كارلوس كاستاندا» است. كارلوس كاستاندا در 25 دسامبر 1935 ميلادي در روستاي جوكري، نزديك سائوپائولو، يكي از شهرهاي پرجمعيت برزيل، ديده به جهان گشود. و در جایی دیگر با استناد به اسناد مهاجرت، تولد او را در کاحامارکا – منطقه اي در پرو –ذکر کرده اند.(4)
پدرش "سزار آنا برونگاري" و "مادرش سوزانا كاستاندا" نام داشت. وي در مدرسه اي در بوئنس آيرس تحصيل كرد و در شانزده سالگي (1951م) به لوس آنجلس آمريكا سفر كرد. او به مجسمه سازي علاقه ي زيادي نشان مي داد. از اين رو، مدتي در رشته ي مجسمه سازي و نقاشي تحصيل كرد. اما چنانچه او مي گفت: خود را فاقد خلاقيت و قدرت تخيل كافي براي اين كار يافت. پس از مدتي مجسمه سازي را رها كرد و در دانشگاه كاليفرنيا در رشته ي مردم شناسي به تحصيل خود ادامه داد.
كارلوس كاستاندا، خود را شاگرد مرشدي به نام «دون خوان» معرفي مي كند. عرفان ساحري، جادوگري، آيين شمني، ناواليسم، درمانگري، پيشگويي، عرفان عقاب و ... از جمله نام هاي عرفاني است كه كاستاندا پايه گذار آن بوده است. به نظر مي رسد از اين ميان، انتخاب نام عرفان ساحري با ساز و كار كاستاندا هماهنگ تر است، هر چند ساحري مفاهيم ديگر را در دل خود جاي مي دهد.
وي در تعريف ساحري مي گويد:«ساحري توانايي درك و مشاهده ي چيزهايي است كه دريافت معمولي ما، قادر به درك و مشاهده ي آن نيست. ساحري ذخيره ي انرژي است تا با ميدان هاي انرژي كه در دسترس نيستند سر و كار داشته باشي». (5) او مي گويد قصد تأسيس نظام فلسفي يا ارائه نظرات تئوري ندارم، بلكه مي خواهم نظام عملي را بيان كنم، نظامي كه بر پايه ي معرفت از نوع شهودي است. وی در سال ۱۹۶۰ با زنی که ۱۴ سال از وی بزرگتر بود ازدواج کرد که در مدت کوتاهی به جدایی منجر گردید. (6)
كاستاندا به تدريج از هدف اصلي سفر به مكزيك (گردآوري اطلاعات در مورد گياهان طبیعي) دست بر مي دارد و براي آشنايي با اصول و اسرار ساحري، به شاگردي دون خوان در می آید. دوران آموزش كاستاندا از سال 1961 تا 1971 ميلادي به طول مي انجامد. به نظر مي رسد كاستاندا در سال 1965 ميلادي به ميل خود، آموزش ها را قطع مي كند، اما دوباره به آموزه هاي دون خوان تن مي دهد. كارلوس كاستاندا در سال 1973 ميلادي پس از اینکه دون خوان این دنیا را ترک می کند، با همراهی جمعی از شاگردان مکتب دون خوان، به طی طریق خود ادامه می دهد.
کاستاندا سر انجام در 27 آوریل 1998به علت سرطان کبد در لوس آنجلس درگذشت. خبر مرگ او در روزنامه همشهري منتشر شد و روزنامه جامعه در 30 خرداد 1377به عنوان مرگ مرموز شاگرد دون خوان به آن پرداخت. همین روزنامه چندي بعد مقاله اي با عنوان کاستاندا سالک حیران مغربی به چاپ رساند.
در همان سال مرگ كاستاندا، يعني 1988، سازمان كاستاندا براي حمايت از آثار و افكار او تشكيل شد. در همان سال، اين سازمان دو حلقه فيلم به نام «گذر جادويي كاستاندا» توليد كرد. همچنان فيلمي درباره ي زندگي كاستاندا به كارگرداني توروجان بر روي پرده هاي سينمايي آمريكا به نمايش درآمد. (7)
حاصل رابطه ي استاد و شاگردي ايشان، احداث تعاليمي است كه در غالب 12 کتاب، مجموعه اي از تعالیم عرفانی، حلقه اي از سرخپوستان یاکی بازمانده از قوم تولتک را طی سه دهه به رشته تحریر درآورد، که به هفده زبان دنیا از جمله فارسی منتشر شده است. كتاب هاي گوناگون به چاپ رسيده كه از آن جمله مي توان به كتاب هاي زير اشاره كرد: 1ـ آموزش هاي (تعليمات) دون خوان 2ـ سفر به ديگر سو 3ـ افسانه ي قدرت 4ـ حلقه قدرت 5ـ هديه ي عقاب 6ـ آتشي از درون 7ـ قدرت سكوت 8ـ هنر رويا ديدن 9ـ حركات جادويي 10ـ چرخ زمان 11ـ جنبه ي فعال بي نهايت 12ـ حقيقتي ديگر.
تحلیل: آنچه گذشت، بر اساس اظهارات خود كاستاندا بود. اما اسناد مربوط به مهاجرت وي به ايالات متحده آمريكا حكايت از آن دارد كه او متولد 1925 ميلادي است و زاده ي برزيل نيست، بلكه در كشور پرو متولد شده است. او مدعي بود كه پدرش اديب است، اما مجله ي Time پدر كاستاندار را طلاساز معرفي مي كند. او خود گفته است كه هيچ گونه علاقه اي به مكاتب عرفاني و رازآلود ندارد، اما همسر سابقش مدعي است كه عرفان و مكاتب راز آلود تنها موضوعي است كه ساليان دراز درباره ي آن گفتگو مي كرده اند.(8)
در اين كه چرا كاستاندا سال تولد، كشورش و ... را پنهان كرده محل بحث است! شايد به دليل وجود اصل «نفي گذشته ي شخصي» در آموزه هاي دون خوان باشد. اين اصل، قسمتي از ناواليسم است كه در آن از بين بردن گذشته ي شخصي توصيه مي شود؛ زيرا آگاهي ديگران از زندگي سالك، باعث ايجاد توقع در نحوه ي رفتار مي شود. سالك تحت فشار قرار مي گيرد و در دام دنيا فرو رفته، از رسيدن به حقيقت باز مي ايستد. كارلوس كاستاندا مي گويد: «وقتي مي پرسي زندگي ام را با دادن آماري به تو تأييد كنم، مثل آن است كه از علم براي معتبر ساختن ساحري استفاده كنم. اين امر خصلت جادويي آن را مي ربايد و از همه ي ما مسافت نما مي سازد» (9)
نتیجه گیری
آن گونه که از ترجمه هاي آثار کاستاندا پیداست سخنان و ادعاهاي وي به جایی پاي بند نیستند و مدرك و سندي از آنها در دست نیست و اطمینانی بر درستی گزارش های وی از دون خوان و دیگر ساحران وجود ندارد و به دلیل مستند نبودن، راه همواري برای بررسی درستی و گزارش ها وجود ندارد. ضمن آن که در خیلی موردها، آن چه را کاستاندا ارائه می دهد، در ذهن انسان غریب و گاه محال می آید. ولی با این حال خالی از مایه هاي عرفانی نیستا .گر چه به دلیل همانندی های آن با دیگر عرفان ها، احتمال این که کاستاندا آن را از دیگر عرفان ها برگرفته باشد و با حکایت هاي قومها و قبیله هاي سرخ پوست و خیال انگیزی ها و پنداربافی هاي خود درآمیخته باشد، احتمال جدي است.
_________________________________
پی نوشت ها :
1. ولتک های عصر جدید ، ویکتور سانچس، ترجمه مهران کندری ص۲۷
2. آموزشهای دون خوان، کارلوس کاستاندا ترجمه مهران کندری ص ۱۱ و ۱۴
3. چرخ زمان، کارلوس کاستاندا، مهران کندري ، نشر میترا، تهران،1377،ص176.
4. کارمینا فورت، گفت و شنودی با کارلوس کاستاندا ص ۴۰
5. قدرت سکوت، کارلوس کاستاندا، مهران کندري، میترا، تهران،1377.
6. مارگارت دانیان سفر جادویی با کاستاندا ص ۸۰.
7. کاستاندا، کارلوس، حقيقتي ديگر، ص11.
8. لوتگه، لوتارار، کاستاندا و آموزش هاي دون خوان، ص 80
9. همان، ص 70
......................................................
منابع مطالعاتی:
1. واعظي نيا، حسين، مقاله عرفان سرخ پوست، مجله حوزه، شماره ي 120
2. فعالي، محمدتقي، آفتاب و سايه ها ، نجم الهدی/اول/1386.
3. آشنائی با مکاتب عرفانی معاصر، دکتر محمد تقی فعالی
4. نگرش بر آراء و اندیشه های کارلوس کاستاندا/محمد تقی فعالی/سازمان ملی جوان/اول.
5. کاستاندا، کارلوس، هديه ي عقاب.
6. کاستاندا، کارلوس، جنبه ي فعال بي نهايت، ترجمه: عليزاده سقطي، فرامرز
7. عرفان حقیقی و عرفانهای کاذب/ احمد حسین شریفی/صهبای یقین/اول/1387.
8. جریان شناسی انتقادی عرفان های نوظهور/ حمید رضا مظاهری سیف/پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی/اول/1387.
9. دین و اسطوره در آمریکاي وسطی، مهران کندري / 1112 ، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران،1372.
10. نرم افزار بانک جامع دوازده جنبش نوظهور معنویت نما.
|