چکیده
عرفان کیهانی مکتبی انسان محور است که به جهان و انسان نگاهی متفاوت دارد، راه رهایی انسان از گرفتاري را در وحدت جمعی در سایه شعور کیهانی تعریف می کند و فرادرمانی را سلوك معنوي به شمار می آورد. شناخت خدا و عشق به او و عبادت او را ناممکن می داند و روح القدس یا شعور کیهانی را تنها واسطه بین خدا و انسان و مایه وحدت جامعه انسانی تلقی می کند. نگارنده مواردي از تناقض این مکتب با آیات قرآن را نشان داده سپس از چند جهت، فاصله عرفان کیهانی را با عرفان اسلامی بازگو می کند و شعور کیهانی را نیز پدیدهاي مبهم معرفی می کند. تقابل قدرت و کمال، حق تفویض اتصال به شعور کیهانی، رابطه روح القدس و شفا و ساده انگاري ایجاد وحدت از دیگر مواردی است که در این مقاله به عنوان نقد بر این مکتب ایراد شده است.
درآمد
جاذبه هاي زندگی مادي و زیبایی چشمگیر دنیاي مدرن در این عصر، گرچه مایه اندکی دل خوشی براي انسان شده، نتوانسته روح جویاي حقیقت او را سیراب سازد بلکه دستاوردش، غفلت از بن مایه هاي روحی و معنوي بوده و پی آمدهایی چون سرگردانی، پریشانی، آشفتگی، افسردگی، پوچی و … را در پی داشته است. حال که بیماري هاي زندگی غافلانه، دامنگیر انسان شده، در تکاپو و جستجوي راه درمان، مکاتبی بشري سر برآورده، در پی مرهمی بر زخم هاي جانکاه انسان، هر کدام نسخه اي می نویسند و راهی براي رهایی بشر از رنج روزافزون می جویند. نسخه هایی با آب و لعاب عشق مجازي، شادي سطحی، آرامش ناپایدار و … اما شگفتا که در این میان آنچه نادیده انگاشته می شود نسخه شفاي الهی است و باید پرسید که: آیا خدایی که براي تن آدمیان، الوانی بی شمار از نعمت آفرید نسخه درمان براي روح و روان آنان نفرستاد؟
یکی از مکاتب نوظهور معنویت گرا که درمان امراض را هدف خود و سلوك معنوي به شمار آورده و در دهه اخیر فعالیتی گسترده در کشور داشته «عرفان کیهانی » است. این مکتب در عین معرفی خود به عنوان عرفان ایرانی و اسلامی، از مکاتب مختلف فکري بهره گرفته و با چاشنی دو - سه آیه قرآن با برداشت شخصی، چند صباحی است که مخاطبانی را به خود جذب نموده است و در عین اذعان بنیانگذار آن به روبرویی با چالش هاي بنیادي، کماکان بر طبل تبلغ و حمایت خود از دو کتاب محوري این مکتب می کوبد. این شرایط مقتضی ژرفکاوي مبانی این مکتب و مواجهه مستدل و به دور از احساسات است. بی شک معیار صداقت، برهان آوری است و سخن سست و بی بنیان، بنایی استوار نخواهد ساخت بلکه با مقابله به مثل مواجه شده و در فضاي غبارآلود، حق و باطل در هم خواهند آمیخت و برآیند این آمیختگی جز باطل نخواهد بود. از این رو با تکیه بر این اصل، محور استناد این مقاله، دو کتاب اصلی این مکتب یعنی «عرفان کیهانی» و «انسان از منظري دیگر» است و از استناد به هر سخنی بی سند پرهیز شده تا فضاي شفاف، نتیجه اي روشن براي خواننده گرامی در بر داشته باشد.
1. طرح مسأله
تعریف عرفان کیهانی
عرفان کیهانی که عرفان حلقه نیز نامیده می شود، براساس گفته بنیانگذار آن «نوعی سیر و سلوك عرفانی است که مباحث عرفانی را مورد بررسی نظري و عملی قرار می دهد»[1] چنانکه در ادامه مقاله خواهد آمد، مقصود از سیر و سلوك معنوي نه ارتباط با خدابلکه ایجاد ارتباط با شعور کیهانی است که با تشکیل حلقه درمانی صورت می گیرد؛ [2] با توجه به نوشته هاي وي که در ادامه به آنها می پردازیم، می توان در تعریف این مکتب گفت:عرفان کیهانی مکتبی انسان محور است محور مباحث و اهداف آن انسان است که از جنبه نظري، جهان را مجازي و سراسر حرکت دانسته و شعور کیهانی را محرك عالم می شمارد و انسان را به وسعت هستی تعریف می کند و از جنبه عملی، نجات انسان را جمعی و در پی رهایی از کثرت و رسیدن به وحدت می داند و شعور کیهانی را نقطه مشترك بین انسانها شمرده و در راستاي همین وحدت از فرادرمانی براي درمان همه بیماريها استفاده می کند.
1-1. جنبه نظري
از نگاه مؤسس عرفان کیهانی انسان همواره دو پله در مقابل خود دارد: پله عقل و پله عشق. بر این اساس این مکتب داراي دو جنبه نظري و عملی است. جنبه نظري این مکتب به پله عقل، مربوط می شود و نگاهی ویژه به جهان و انسان است. اما جنبه عملی با پله عشق پیوند داشته و روش عملی در این مکتب را به عهده دارد.[3]
1-1-1. جهان
جهان از نگاه این مکتب، سراسر حرکت بوده و فاقد وجود خارجی است؛ [ 4] به این معنا که وقتی اتم را می شکافیم به ذرات متحرك می رسیم و اگر این ذرات را بشکافیم و همین روند را تا بی نهایت ادامه دهیم باز به ذرات ریزتري که متحرکند می رسیم. بنابراین، شالوده جهان، از حرکت تشکیل می شود و از آنجا که حرکت، به طور مستقل و جدا از شیء متحرك، وجود خارجی ندارد بنابراین جهان هستی مادي، وجود خارجی نداشته و صرفاً داراي وجودي مجازي می باشد؛ زیرا هر جلوهاي که ناشی از حرکت باشد، مجازي است. آنچه از هستی مادي مشاهده می کنیم، فقط واقعیتی است که در اثر حرکت در حرکت موجود در عالم، حاصل شده است. نظیر استوانه اي که از حرکت دورانی یک تیغه بر یک محور پدید می آید. شعور کیهانی آنچه این حرکت را به وجود می آورد عاملی است به نام شعور کیهانی5]] این عامل، تنها واسطه بین خدا و خلق به شمار می رود[6] مایه ایجاد وحدت در عالم است؛ [ 7]شعور کیهانی هوشمندي حاکم بر جهان است که جهان هستی را به وجود آورده است.
به بیان دیگر جهان هستی تصویري مجازي از حقیقتی دیگر به نام شعور و آگاهی است. بنابراین، حقیقت این جهان را همان شعور کیهانی تشکیل می دهد [8].با این حال در هر لحظه سه عنصر، در جهان هستی مادي موجود است: آگاهی، ماده و انرژي. [9]هر یک از این سه عنصر، قابلیت تبدیل شدن به یکدیگر را دارند. در عرفان کیهانی از شعور کیهانی با نام هاي دیگري چون شبکه شعور کیهانی، هوشمندي حاکم بر جهان هستی، هوشمندي کیهانی، شعور و آگاهی خداوند، شعورالهی، روح القدس، جبرئیل، یدالله و … یاد می شود.[10]
شعور کیهانی به عنوان شبکه مثبت نیز شناخته می شود. شبکه مثبت کلیه اطلاعات و آگاهی هاي لازم را در جهت رسیدن انسان به کمال در اختیار انسان می گذارد. در برابر، شبکه منفی قرار دارد که مسیر شیطان است و کلیه اطلاعات و آگاهی هایی را که باعث انحراف انسان شده و او را از مسیر کمال دور می کند، در اختیار انسان قرار می دهد. آگاهی هاي شبکه مثبت، انسان را به «عرفان کمال» راهنمایی می کند و آگاهی هاي شبکه منفی او را به سوي «عرفان قدرت» می برد.[11]
1-1-2. انسان
این مکتب به انسان نگاهی فرا کل نگرانه دارد.[12] در نگاه فراکل نگرانه، انسان به عظمت و وسعت جهان هستی دیده می شود. در توضیح این نگرش بنیانگذار این مکتب می گوید:«انسان موجودی است متشکل از کالبدهاي مختلف مانند: کالبد فیزیکی، کالبد روانی، کالبد ذهنی، کالبد اختري و کالبدهاي دیگر و نیز مبدل هاي انرژي گوناگون که به اصطلاح به آنها «چاکراه» گفته می شود و نیز کانال هاي انرژي مختلف، ازجمله کانال هاي محدود و مسدود چهارده گانه در بدن که درطب سوزنی مطرح است، هم چنین حوزه هاي مختلف انرژي در اطراف بدن مانند: حوزه پولاریتی، حوزه بیو پلاسما و نیز اجزایی مانند شعور سلولی، فرکانس مولکولی و بی نهایت اجزاي ناشناخته دیگر».[13]
پله عقل و پله عشق
انسان همواره دو پله در مقابل خود دارد: پله عقل و پله عشق. پله عقل؛ دنیاي علم و دانش، فن و روش و تکنیک، پند و نصیحت، دلیل و برهان و استدلال، سعی و کوشش و تلاش و … و به طور کلی حیطه ای است که اصطلاحاً «دنیاي بی ابزاري» نامیده می شود. پله عشق؛ دنیاي وجد و ذوق و شوق، حیرت و تعجب، جذبه و از خود بی خود شدن، ایثار و محبت و … و به طور کلی حیطه و چارچوبی است که اصطلاحاً «دنیاي بی ابزاري» نامگذاري می شود. براساس تفاوت عقل و عشق، عرفان کیهانی داراي دو بخش نظري و عملی است. بخش نظري، بر روي پله عقل و بخش عملی بر روي پله عشق قرار دارد. عرفان نظري بیانگر و روشنگر است و با استدلال اثبات می کند که انسان باید چه هدفی داشته باشد و به چه دلیل باید مسیر مشخصی را دنبال کند.[14]
1-2. جنبه عملی
از نگاه این مکتب انسان در عصر حاضر دچار کثرت است یعنی هر کسی به دنبال منافع شخصی خود می باشد. این حالت، انسان را از تعالی دور می سازد. تعالی در گرو گرایش به وحدت و درك تن واحده بودن جهان هستی است. هدف این مکتب نیز این است که انسان را از این کثرت نجات داده و افق نگاه او را به سوي وحدت، جهت دهد. راه رسیدن به وحدت این است که انسانها در هوشمندي و شعور حاکم بر جهان هستی به توافق و اشتراك نظر رسیده، پس از آزمایش و اثبات آن، به صاحب این هوشمندي که خداوند می باشد برسند؛ تا این موضوع، نقطه مشترك فکري بین انسانها شده و قدرت و تحکیم پیدا نماید. بنابراین، عامل مشترك فکري بین همه انسانها و یا به عبارت دیگر، زیربناي فکري همه انسانها، شعور حاکم بر جهان هستی و یا شعور الهی است.[15]
فرادرمانی
بنیانگذار این مکتب، نوعی روش درمانی به نام فرادرمانی را ابداع نموده و می گوید:این روش، از موارد طب مکمل و نوعی سلوك و عرفان عملی است و موجب شناخت عملی خداي متعال خواهد بود،[16] تکیه گاه فرادرمانی، اتصال به «شبکه شعور کیهانی» است. فرادرمانی درمان همه نوع بیماري از راه اتصال به شبکه شعور کیهانی و قرار دادن بیمار در معرض این هوشمندي است؛ [17] عرفان عملی، سلوك بر پایه عشق است که دنیاي بیابزاري و فارغ از استدلال است با این سلوك، حقیقت جهان هستی از راه کشف و شهود شناخته می شود این شهود از راه ارتباط و اتصال با ماورا و کسب آگاهی حاصل می شود. جهت بهره برداري از عرفان عملیِ عرفان حلقه، نیاز به ایجاد اتصال به حلقه هاي متعدد شبکه شعور کیهانی است؛ [18] حلقه کیهانی اتصال به شبکه شعور کیهانی از راه تشکیل حلقه صورت می گیرد. اعضاي این حلقه عبارتند از:
درمان گیر، درمانگر و شعور کیهانی. با اجتماع این اعضا فیض الهی در حلقه به جریان افتاده و بیماري هاي درمان گیر درمان می شود. [19] براي اتصال به شبکه شعور کیهانی ابتدا درمانگر باید فیض اتصال و نیز لایه محافظ را از مرکزیت کنترل کننده عرفان کیهانی (بنیانگذار این عرفان) دریافت کند.
تفویض اتصال، فقط با مکتوب نمودن «سوگندنامه» مربوطه مبنی بر استفاده صحیح و انسانی از این اتصال، صورت می گیرد.[20] لایه محافظ، لایه اي از جنس آگاهی براي پرهیز از تشعشعات منفی است و پس از امضاي سوگندنامه به فرادرمانگر تفویض می شود. این لایه، تحت هوشمندي شبکه شعور کیهانی ضمن محافظت فرادرمانگر، بیمار را نیز چه در فرادرمانی از راه دور و چه از راه نزدیک در حفاظ مطمئنی قرار می دهد تا از «تداخل شعور معیوب سلولی» که در بیماران وجود دارد و «تشعشعات منفی» و به خصوص در مقابل نفوذ موجودات غیرارگانیک مانند جن محافظت کند؛ [21] براي تشکیل حلقه وحدت، تنها کافی است بیمار خود را به درمانگر معرفی کند ،حداقل یک مشخصه از مشخصات بیمار نیاز است، نام بیمار و یا در اختیار داشتن عکس بیمار، آشنا بودن چهره بیمار براي فرادرمانگر و یا مُعرف بیمار، براي شروع فرادرمانی کافی است و درمانگر نیز بیمار را به شبکه شعور کیهانی معرفی نماید. فیض حلقه وحدت از برکت نزدیکی و وحدت حداقل دو نفر ایجاد شده و هر کجا حداقل دو نفر در حلقه جمع باشند، عضو سوم، روح القدس و عضو چهارم آن خداوند است.
بعد از این، در ساعت معین اگر ساعتی تعیین شده باشد و یا طی شبانه روز، شعور کیهانی شروع به اسکن بیمار نموده و از این طریق، بیماريها تشخیص داده شده و درمان می شود[22] تنها شرط حضور در حلقه وحدت، «شاهد» بوده است. شاهد کسی است که نظاره گر و تماشاچی باشد و در حین نظاره هیچ گونه قضاوتی نداشته و هر گونه اتفاقی را در حلقه مشاهده کرده، زیر نظر داشته باشد و در حین مشاهده از تعبیر و تفسیر جدا باشد.[23]
1-3. اهداف
سعی بنیانگذار این مکتب پایه گذاري عرفانی نو براي معرفی به دنیا بوده تا از این طریق، اعتباري براي ایران نیز کسب نماید.[24] مهمترین اهداف این مکتب عبارتند از: رهایی از گرفتاري در خویشتن، خدمت به خلق و انجام عبادت عملی و حرکت در جهت نزدیکی به دیگران و فراهم نمودن امکان وحدت.[25]
1-4. پیشینه
بنیانگذار این مکتب می گوید: «این رشته با قدمتی سی ساله، بنا بر ادراکات شهودي استوار بوده، توسط نگارنده محمدعلی طاهري بنیان گذاري شده»[26] بنابراین عرفان کیهانی نوپاست و مبناي آن شهودی است که براي بنیان گذار، طبق گفته خودش، رخ داده است. از وي تاکنون دو کتاب اصلی به نام های «عرفان کیهانی» و «انسان از منظري دیگر» به چاپ رسیده است. از این کتابها از سال 1386 تاکنون دهها هزار نسخه منتشر شده است. بنیانگذار، این عرفان را مطابق با مبانی اسلامی و برگرفته از عرفان اسلامی و ایرانی می شمارد[27] با این حال درباره این مکتب پرسش هاي جدي قابل طرح است که برخی از آنها به شرح زیر است:
آیا می توان جهان را فاقد وجود خارجی دانست؟ واقعاً شعور کیهانی چه پدیدهای است که نویسنده عرفان کیهانی درباره آن به گونه هاي مختلف سخن گفته است؟
شهود بنیانگذار عرفان کیهانی دقیقاً چه بوده که از کیفیت آن در کتابهاي خود سخنی به میان نیاورده است؟
آیا شهود یک نفر که نه پیامبر و نه امام و نه معصوم است، می تواند براي دیگران حجت باشد تا بناي معرفتی و سلوك عملی خود را بر آن استوار کنند؟ آیا انسان شناسی هندي که انسان را از کالبدهاي فیزیکی، روانی، ذهنی، اختري و غیر آن متشکل می داند با مبانی اسلامی درباره انسان، سازگار است؟
آیا درمان انسان را می توان عرفان نامید؟ آیا اتصال به شعور کیهانی براي شفا یافتن، عرفان است؟ و اساساً آیا عرفان کیهانی با عرفان اسلامی و ایرانی مطابقت دارد؟
بررسی و نقد
در این مقاله به بیان نقدهایی پیرامون این مکتب می پردازیم.
1. تناقض با آیات قرآن
قرآن کریم اولین منبع عرفان اسلامی است. از این رو هر مکتبی که بخواهد اسلامی شمرده شود نباید با آیات قرآن در تناقض باشد. در عرفان کیهانی آموزه هایی مشاهده می شود که با آیات قرآن متناقض است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1-1. تناقض اول: شناخت خدا ممکن نیست
در کتاب عرفان کیهانی آمده: انسان نمی تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست [28] جمله نویسنده نیاز به توضیح ندارد؛ زیرا به روشنی شناخت خدا را خارج از توانایی انسان می شمارد. این در حالیست که خداي متعال در سرتاسر آیات قرآن کریم، با ذکر اسما، صفات و افعال، خود را به بندگان معرفی می کند. بنابراین می توان خدا را شناخت و او را فهمید. اگر انسان او را نفهمد پس چه کسی را عبادت می کند. «قُل هُوَاللَّهُ أحَدٌاللَّهُ الصَّمَدُلَم یَلِدْوَلَم یُولَدْ وَلَم یَکُن لَهُ کُفُوًا أحَدٌ؛ بگوخداوند، یکتا و یگانه است؛ خداوندی است که همه نیازمندان قصد او می کنند؛ هرگز نزاد و زاده نشد و براي او هیچ گاه شبیه و مانندي نبوده است»[29] «هُوَ الُله الذِي لا إِلهَ إِلا هو عالم الغَیْبِ وَ الشَّهَادَه هُوَ … وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیمُ؛ خداییست که معبودي جز او نیست، داناي آشکار و نهان است … واو عزیز و حکیم است»[30] امیر مؤمنان(ع) در نهج البلاغه فرمود: «لَمْ یُطْلِعِ العُقُولَ عَلَی تَحْدِیدِ صِ فَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه؛ عقول وخردها را بر کنه صفات ش آگاه نساخت و با این حال آنها را از مقدار لازم معرفت وشناخت باز نداشته است»[31]
2-1. تناقض دوم؛ عشق به خدا ممکن نیست
نویسنده در همان اصل می گوید: انسان نمی تواند عاشق خداشود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان میشود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی. انسان می تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی، شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد. عشق به معناي محبت شدید است؛ [32] و محبت شدید و بلکه شدیدترین محبت شایسته خداست. قرآن کریم فرمود:« والذِین آمنواأشدُ حُب الله؛ امّا آنها که ایمان دارند، عشق شان به خدا [از مشرکان نسبت به معبودهاشان] شدیدتراست.»(بقره/165)
شگفت است با اینکه نویسنده در این اصل، عشق خدا را ناممکن می داند و در مواردي دیگر از عشق الهی سخن می گوید [33] و یا عرفان را دنیاي عشق می شمارد.[34] اگر انسان دو پله دارد و یکی از آن دو، پله عشق است منظور عشق به چه کسی است. اگرعشق به خدا ممکن نیست پس عرفان، عشق به چه کسی خواهد بود. اگر عشق به تجلیات است چرا باید به تجلیات عشق ورزید و به متجلی عشق نورزید. اگر ماه زیباست ماه آفرین زیباتر است. از سوي دیگر محبت، پدیدهاي دو طرفه بین خدا و مخلوق اوست؛ به این معنا که خدا در صورتی محبت خاص نسبت به بنده خود دارد که بنده نیز نسبت به او محبت خاص داشته باشد. «یُحبّهم و یُحبّونَه؛ خدا آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست می دارند»[35] از این رو خداي متعال در صورتی عاشق بنده می شود اگر این تعبیر درست باشد که بنده هم عاشق خدا باشد. بنابراین سخن دیگر نویسنده که می گوید: «در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی»[36] درست نیست.
3-1. تناقض سوم؛ عبادت خدا ممکن نیست
در کتاب عرفان کیهانی آمده است: عبادت بر دو نوع است: عبادت نظري و عبادت عملی. عبادت نظري، ارتباط کلامی با خداوند و عبادت عملی در خدمت خداوند بودن است و چون او بی نیاز از هر عمل ما می باشد، از این رو خدمت ما صرفاً می تواند معطوف به تجلیات او شود. در نتیجه، عبادت عملی در خدمت جهان هستی بودن است؛ یعنی خدمت به انسان، طبیعت و[37] چگونه می توان گفت: چون خدا از هر عمل ما بی نیاز است پس عبادت او معنا ندارد و عبادت یعنی در خدمت خلق بودن. در حالی که قرآن همواره بر ضرورت عبادت خدا تأکید می کند و پیامبران الهی را بنده او می شمارد و عبادتهایی نظیر نماز و روزه و … بر بندگان خود قرار داده است. آیا آن طور معنا کردن عبادت تحریفی جدي درباره حقیقت عبادت نخواهد بود. قرآن کریم فرمود: «أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ؛ مرا بپرستید که راه مستقیم این است»[38]
4-1. تناقض چهارم؛ چرا روح القدس
نویسنده عرفان کیهانی می گوید: هنگامی که انسان درخواستی داشته باشد، مستقیماً از خدا درخواست می کند (فَاستَقِیمُوا اِلیه) ولی جواب درخواست او از طریق شبکه شعور کیهانی یدالله، روح القدس، جبرئیل و … پاسخ داده خواهد شد؛ [39] چه دلیلی بر تعیین واسطه گري روح القدس وجود دارد؟ در کجاي عرفان و معارف اسلامی چنین مطلبی یافت می شود. آیا به صرف این که انسان ادعا کند دو نفر با یکدیگر حلقه وحدت آن هم وحدت ادراکی؟ [40] تشکیل دهند روح القدس حاضر می شود. در آیه «وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین؛ پروردگار شما گفته است: مرا بخوانید تا شما را بپذیرم کسانی که از عبادت من تکبّر می ورزند به زودي با ذلّت وارد دوزخ می شود»[41] سخن از اینست که هرگاه انسان درخواستی از خداي متعال داشته باشد خود او اجابت می کند، در آیه، هیچ واسطه اي در میان نیست. حضرت ابراهیم(ع) نیز فرمود: «وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ؛ هر گاه من مریض می شوم او مرا شفا می دهد»[42]
5-1. تناقض پنجم؛ شعور الهی، تنها واسطه
در جاي دیگر آمده: بین انسان و خدا، تنها واسطه اي که وجود دارد هوشمندي و شعور الهی یدالله است، که به صورت هاي مختلف نقش یدالهی خود را ایفا نموده، پل ارتباط عالم پایین و عالم بالا می باشد؛[43] نویسنده شعور الهی را به ید الله، روح القدس، جبرئیل، حکمت الهی و آگاهی خداوند تعبیر می کند که به نظر میرسد با تنوع عبارتی که در نوشته ایشان مشاهده می شود منظورشان از همه اینها یک چیزاست. روشن ترین تعبیر از این میان تعبیر روح القدس و جبرئیل است. بنابراین ایشان واسطه بین خدا و انسان را تنها جبرئیل می داند. این مطلب با آیات قرآن ناسازگار است؛ زیر قرآن کریم از فرشتگان دیگري نیز سخن به میان آورده است؛ مانند ملک الموت، مالک، میکائیل، مدبرات و … علامه طباطبایی در کتاب الرسائل التوحیدیه (که شامل سه رساله است) یک رساله را به بحث از وسائط بین خدا و موجودات اختصاص داده اند. در این رساله از وساطت اسما و صفات الهی، حُجُب، لوح، قلم، عرش، کرسی و ملائکه بر اساس آیات و روایات سخن گفته اند؛[44] بنابراین انحصار وساطت بین خدا و انسان در جبرئیل با آیات قرآن ناسازگار است.
2. فاصله عرفان کیهانی با عرفان اسلامی
بنیانگذار عرفان کیهانی این مکتب را تابع عرفان اسلامی و ایرانی می شمارد [45] و آن را نوعی سیر و سلوك به شمار می آورد[46] در حالی که این مطابقت از چند جهت تأمّل برانگیز است:
جهت اول
عمده نظر عرفان اسلامی درباره روابط انسان با خداست[47] و حال آن که در عرفان کیهانی (چنان که در تعریف آن ملاحظه نمودید) از رابطه انسان و خدا سخنی در میان نیست بلکه عرفان کیهانی در شناخت خدا دچار چالش است چنان که در مطالب پیشین گذشت. قیصري در مقدمه خود بر شرح تائیه ابن فارض در تعریف و فایده عرفان می گوید: عرفان عبارت است از: معرفت به خداي سبحان از جهت اسما و صفات و مظاهر آن و احوال مبدأ و معاد و حقایق عالم و چگونگی بازگشت آنها به یک حقیقت که همان ذات احدیت باشد و معرفت شیوه سلوك و مجاهده براي رهانیدن نفس از تنگناهاي قیدوبندهاي جزیی و رسیدن آن به مبدأ خو دو موصوف شدن به وصف اطلاق و کلیّت.[48]
جهت دوم
سیر و سلوك عرفانی پویا و متحرك است؛ یعنی در عرفان، سخن از نقطه آغازست و از مقصد ي و از منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سرمنزل نهایی برسد. [49]اما در عرفان کیهانی از چنین سلوکی سخن به میان نیامده است.
جهت سوم
در سیر و سلوك عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن میرود که منحصراً به یک سالک راه در خلال مجاهدات و طیطریق ها دست می دهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بی خبرند [50] اما عرفان کیهانی به چنین واردات قلبی کاري ندارد.
جهت چهارم
عرفان اسلامی همه جانبه است و به تمام قوا و استعدادهاي انسانی توجه دارد و سعی دارد انسان مظهر تمام اسما و صفات الهی شود[51] در حالی که عرفان کیهانی از اسما و صفات الهی سخن نمیگوید بلکه هدف آن، رهایی از گرفتاري در خویشتن و نزدیک شدن انسانها به یکدیگر و عرفان را در خدمت به خلق تعریف می کند.
جهت پنجم
انسان شناسی عرفان کیهانی شباهتی با انسان شناسی عرفان اسلامی ندارد. انسان در عرفان کیهانی براساس مبانی مکاتب هندي و چینی چون یوگا و طب سوزنی، داراي کالبدهاي متعدد، چاکراها و … دانسته می شود. بدون شک اینگونه شناخت انسان، سایر آموزه هاي مربوط به او در این مکاتب را نیز با خود به همراه خواهد داشت. در واقع این مکتب تأکید بر معرفی انسان بر اساس مبانی هندي دارد.اینگونه انسان شناسی در مکاتب هندي نه عقلانی و نه وحیانی است و اگر مبتنی بر تجربه برخی رهبران هندي باشد. آیا تجربه آنان حجتی بر انسان مسلمان خواهد بود؟
3. اندام وارگی جهان
موضوع وحدت جهان از گذشته در میان فلاسفه مطرح بوده[52] و به چند صورت تفسیر شده است: وحدت اتصالی جهان طبیعت، وحدت نظام جهان طبیعت، وحدت جهان در سایه وحدت صورت (نفس کلی یا روح جهان) که شامل تمام اجزاي آن است، وحدت تمام ما سوي الله ذیل یک صورت به نام عقل اول، انسان کبیر دانستن جهان توسط عرفا.[53] اما موضوع تن واحده بودن جهان هستی و یکتایی آن که در عرفان کیهانی مطرح است [54] دیدگاهی است متفاوت با آنچه از قدیم در میان فلاسفه مطرح بوده است. از این دیدگاه به اندام وارگی جهان تعبیر می شود. شهید مطهري می گوید: فلاسفه جدید، بالاخص فیلسوف بزرگ آلمان هگل، اصل اندام وارگی را - یعنی این که رابطه اجزاي طبیعت با کل، رابطه عضو با اندام است - تأیید کرده اند.
هگل روي اصولی به اثبات این مطلب می پردازد که قبول آنها متوقف است بر قبول همه اصول فلسفه او. پیروان مادي هگل یعنی طرفداران ماتریالیسم دیالکتیک نیز این اصل را از هگل گرفته و تحت عنوان اصل تأثیر متقابل یا اصل ارتباط همگانی اشیاء یا اصل همبستگی تضادها، به شدت از آن دفاع می کنند و مدعی هستند که رابطه جزء با کل در طبیعت، رابطه ارگانیکی است نه مکانیکی، ولی آنجا که در مقام اثبات برمی آیند جز رابطه مکانیکی را نمی توانند اثبات کنند؛ [55] سپس می گوید:حقیقت این است که روي اصول فلسفه مادي، این که جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل، رابطه عضو با اندام است غیرقابل اثبات است.[56]
4. شعور کیهانی چیست؟
نویسنده در دو کتاب خود [57]، از شعور کیهانی با تعبیرات متعدد دیگري یاد کرده است؛ مانند: شبکه شعور کیهانی، هوشمندي حاکم بر جهان هستی، هوشمندي کیهانی، شعور و آگاهی خداوند، شعور الهی، روح القدس، جبرئیل، ید الله و … با این حال، معرفی این اتصال را با نام دیگري غیر از شبکه شعور کیهانی و یا شعور الهی براي دیگران مجاز نمی داند و باعث انحراف می شمارد. [58] روشن است که ما در نگاه اول به تعبیرات فوق، ناسازگاري شدیدي را در هماهنگی بین این تعبیرات می یابیم. اگر بخواهیم همه این تعبیرات را بپذیریم معلوم نخواهد شد که حقیقت شعور کیهانی چیست؟
آیا همان علم و آگاهی خداست یا روح القدس (جبرئیل) یا ید الله و یا … وي در موارد دیگر، شعور کیهانی را هوشمندي حاکم بر جهان هستی [59] و کارکرد آن را جهت دادن به حرکت موجود در عالم می شمارد؛ زیرا بر اثر شعور کیهانی، انرژي، در میدان شعوری، شکل گرفته و بدون وجود چنین میدانی، هیچ گونه انرژي اي نمی تواند وجود داشته باشد؛ [60] اهمیت این شعور کیهانی تا حدیست که زیربناي فکري همه انسانها قرار می گیرد [61] باید پرسید: اگر انسانها به این نقطه اشتراك نظر نرسیدند آیا لزوماً مشکلات غیر قابل حلی دامنگیر آنان خواهد بود. انسان هایی که تاکنون زندگی کردهاند چگونه بوده اند؟ نکته دیگر این که رابطه این شعور حاکم بر جهان هستی با انسان چگونه است؟
این رابطه یا تکوینی است و یا قراردادي؟: اگر رابطه تکوینی است یعنی در اصل آفرینش با یکدیگر ارتباط دارند، در این صورت نیاز به اثبات ندارد تا گفته شود: پس از تجربه و اثبات آن و اگر رابطه قراردادیست چگونه یک مسأله قرار دادي میتواند زیربنا باشد؟ اضافه بر این، انسان نمی تواند با شبکه شعور کیهانی قراردادي ببندد. نکته بعد این که شعور کیهانی جزو جهان هستی است یا خارج از آن؟ اگر جزو جهان است خودش نیز باید داراي حرکت بوده و در ابن صورت به محرّك نیازمند است و اگر خارج از جهان است چگونه می توان آن را اثبات نمود؟ راه اثبات شعور کیهانی چیست؟ تجربه حسی؟ کشف و شهود؟ عقل؟ وحی؟
بی شک دلیل اثبات آن، تجربه حسی نخواهد بود زیرا شعور کیهانی را نمی توان با حواس، درك کرد. کشف و شهود نیز مسألهاي شخصیست و براي دیگران حجت نیست. گذشته از این، هر شهودي را نمی توان صحیح شمرد؛ زیرا مکاشفات بر دو دسته هستند: مکاشفات ربانی و رحمانی و مکاشفات شیطانی.[62] آیا احتمال نمی رود که مدعی کشف شعور کیهانی، مکاشفه اي شیطانی داشته است به ویژه وقتی چالش ها و ناهمواري هاي بسیاري در سایر اندیشه هاي او مشاهده می شود. قرآن کریم القاهاي شیطانی را منشأ آشفتگی و فتنه می شمارد:«إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ؛ شیاطین به دوستان خودمطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند»[63] و اما اگر دلیل اثبات شعور کیهانی، استدلال عقلی باشد می پرسیم آن دلیل عقلی چیست؟ به عبارت دیگر چگونه نیاز حرکت به محرك را به معناي نیاز حرکت به شعور کیهانی می شمرید. اگر دلیل آن وحی الهی است آن را بیان کنید. آیا در وحی الهی چنین عاملی گفته شده است و اگر گفته شده تنها عامل براي حرکت جهان هستی شمرده شده است؟
5. تقابل قدرت و کمال
نویسنده در این چند اصل بین قدرت و کمال، تقابل برقرار نموده و آنها را قابل جمع نمی داند.[64] به نظر وي عرفان یا عرفانکمای است یا عرفان قدرت. در حالی که بین قدرت و کمال، لزوماً رابطه تقابل برقرار نیست؛ زیرا این امکان هست که هدف کسی از مسائل ماورایی هم قدرت و هم کمال باشد؛ یعنی قدرت ماورایی را در مسیر کمال قرار دهد؛ حضرت مسیح(ع) از آذوقه درون خانه هاي مردم خبر می داد.[65] حضرت سلیمان قدرت خود را در مسیر هدایت ملکه سبا قرار داد؛ او تخت ملکه سبا را با قدرت یکی از ملازم ان خود به صورت خارق عادت نزد خود آورد[66] و با ساخت کاخ آبگینه ملکه سبا را متعجب کرد و زمینه هدایت او را فراهم نمود. [67] بنابراین اصل قدرت را نباید نفی نمود؛ زیرا ممکن است افرادي شایسته از بشر داراي آن باشند و آن را به خوبی مدیریت کنند. بله قدرت مورد نظر نویسنده براي انسان هاي معمولی و با اغراض و اهدافی که ایشان ذکر نموده شایسته نیست اما این یک قضیه عمومی نمی شود.
6. فقط راه تفویض
سلوك عملی عرفان کیهانی تاکنون پیشینه ندارد بنابراین روشی نوبنیاد و ابداعی است و با توجه به اهمیت شعور کیهانی در نظر بنیانگذار، ابداع چنین روشی به منزله تشریع دستورالعمل سلوکی براي بهره مندي از شعور کیهانی است. مبدأ شبکه شعور کیهانی حق خود می داند که اتصال به این شبکه را تنها از کانال تفویض مرکزیت کنترل شعور کیهانی میسر بداند. اتصال به این شبکه در نهایت حتماً باید به این مرکزیت وابسته باشد و قابل فراگیري از راه هاي دیگر نظیر مطالعه کتاب و نوشته نیست. [68] حال این حق انحصاري از کجا آمده؟ چرا تنها راه، فقط تفویض است؟
7. چرا روح القدس و شفا
در هیچ یک از آیات و روایات اسلامی پیوندي بین روح القدس و شفا مشاهده نمی شود، چه روح القدس را به جبرئیل تفسیر کنیم و چه به موجودي دیگر[69] بله چنین پیوندي در آیین مسیحیت دیده می شود.
8. ساده انگاري ایجاد وحدت
یکی از اهداف عرفان کیهانی ایجاد وحدت است اما ایجاد وحدت انسانی آن قدر کار آسانی نیست که با ساز و کار ساده عرفان کیهانی یعنی درك تن واحده بودن جهان هستی و صرفاً توافق و اشتراك نظر در هوشمندي و شعور کیهانی [71] بتوان به آن دست یافت؛ زیرا انسان موجودیست داراي ابعاد پیچیده فردي، اجتماعی و درونی و برونی که براي ایجاد وحدت بین آنان به برنامه اي حساب شده و جامع، نیاز است. این ساز و کار جامع و منسجم باید با وجود انسان هماهنگ باشد و تنها از دست کسی ساخته است که انسان را آفریده است. هدف از بعثت انبیا نیز این است که انسانها را به وحدت برسانند؛ یکی از آیات بی شمار قرآن در این زمینه آیه ذیل است:« کَان النَّاسُ کانَ النَّاسُ أُمَّۀً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ؛ مردم درآغاز یک دسته بودند؛ و تضادي در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال خداوند پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوي حق دعوت میکرد با آنها نازل نمود تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري کنند.»[72] علامه طباطبایی در تفسیر المیزان حدودا در 60 صفحه به تفسیر این آیه پرداخته اند. بنابراین آیا بهتر نیست ببینیم راهکار قرآن کریم براي ایجاد وحدت بین انسانها چیست؟
اگر همین راهکار را پیش گرفته و به خوبی پیاده کنیم و به آیه «انتنصُرُواالله ینصرکُم وَ یثبِتْ أقدَامَکم؛ اگر خدا را یاري کنید شما را یاري می کند و گام هایتان را استوار می سازد»[73] توجه کنیم یقینا راهی درست را پیموده ایم. نتیجه عرفان کیهانی را نمی توان عرفانی هماهنگ با آموزه هاي اسلامی و در مسیر عرفان اسلامی دانست؛ زیرا جهان شناسی، انسان شناسی و خداشناسی آن با آموزه هاي اسلامی هم خوانی نداشته و برخاسته از آنها نیست. سلوك عملی مطرح شده در این مکتب نیز راهی است متفاوت با سیر و سلوك عرفان اسلامی. استفاده از مبانی مکاتب گوناگون به طور جدي منشأ التقاط در این مکتب شده است. گویی بنیانگذار این مکتب براي رسیدن به هدف؛ یعنی توجیه نظري فرادرمانی، خود را دچار زحمت فراوان ساخته است.
.......................................................
پی نوشت ها:
1. محمدعلی طاهري، عرفان کیهانی، ص 55
2. همان، ص 105 و 107 و انسان از منظري دیگر، ص 17
3. همان، ص 73
4. محمد علی طاهري، انسان از منظري دیگر، ص35-38
5. همان، ص 40 و 41
6. عرفان کیهانی، ص 119
7. همان 58
8. همان، ص 60 ، انسان از منظري دیگر، ص 40
9. انسان از منظري دیگر، همانجا
10. همان، ص 86
11. عرفان کیهانی، ص 93 و 95 و انسان از منظري دیگر، ص 198
12. عرفان کیهانی، ص 109
13. انسان از منظري دیگر، ص 27
14. عرفان کیهانی، ص 73
15. همان، ص 56 و 58
16. همان، ص 105 و 107 و انسان از منظري دیگر، ص 17
17. بنگرید به انسان از منظري دیگر، ص 94
18. عرفان کیهانی، ص 80 و 81
19. همان ص 82
20. همان ص 110 و انسان از منظري دیگر، ص 99
21. انسان از منظري دیگر، ص 91
22. عرفان کیهانی ص 82
23. همان ص 86
24. همان ص 47 و 50
25. همان ص 105
26. انسان از منظري دیگر، ص 18
27. عرفان کیهانی، ص51... عرفان کیهانی حلقه که عرفان ایرانی و اسلامی و برخاسته از فرهنگ ماست:…
28. عرفان کیهانی - حلقه، ص 124
29. سوره اخلاص.
30. حشر، آیات 22-24
31. نهج البلاغه، خطبه 49
32. عشق، محبت مفرط، عشق افراط در محبت و هیمان افراط در عشق است. دکتر منوچهر دانش پژوه، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، ص 52
33. بنگرید به: عرفان کیهانی، ص 139
34. انسان از منظري دیگر، ص 80
35. مائده، 54.
36. عرفان کیهانی، ص 124
37. همان، ص 137
38. یس، 61
39. همان، ص 86
40. بنگرید به: عرفان کیهانی، ص 56
41. غافر، 60
42. شعراء، 80
43. همان، ص 119
44. سید محمد حسین طباطبایی، الرسائل التوحیدیه، ص 122 به بعد.
45. بنگرید به: عرفان کیهانی، ص 51
46. همان، ص 55
47. مرتضی مطهري، مجموعه آثار استاد شهید مطهري ج 23 ، ص27
48. بنگرید به: دکتر سید یحیی یثربی، عرفان نظري، ص 232
49. همان.
50. همان، ص 28
51. آیت الله محمد تقی مصباح یزدي، در جستجوي عرفان اسلامی، ص 132
52. ر.ك. صدرالمتالهین الشیرازي، مجموعه الرسائل التسعه، ص164 ، المحقق السبزواري، شرح المنظومه، ج3،ص522، صدرالمتالهین الشیرازي، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج7، ص117، صدرالمتالهین الشیرازي، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتالهین، ص427 ، صدرالمتالهین الشیرازي، المظاهر الالهیه فی اسرارالعلوم الکمالیه، ص28
53. استاد محمد تقی مصباح یزدي، آموزش فلسفه، ج 1، ص 378
54. بنگرید به عرفان کیهانی، ص 56 و 64 و 131 و 132
55. مرتضی مطهري، همان، ج 2، ص 136
56. همان.
57. عرفان کیهانی و انسان از منظري دیگر
58. عرفان کیهانی، ص 90
59. همان، ص 60
60. انسان از منظري دیگر، ص 55
61. عرفان کیهانی، ص 58
62. آیت الله محمد تقی مصباح یزدي، همان، ص 301
63. انعام، 121
64. انسان از منظري دیگر، ص 26
65. آل عمران ،49
66. نمل 38 و 39
67. نمل ،44
68. انسان از منظري دیگر، ص 100
69. روح القدس در فرهنگ اسلامی به چند معنا به کار می رود.بنگرید به سماحه آیه الله العظمی مکارم شیرازي، نفحات القران، ج 9، ص: 92
70. بنگرید به عهد جدید، ترجمه پیروز سیّار، ص 850 و 851
71. عرفان کیهانی، ص 58
72. بقره، 213
73. محمد، 7
................................................................
منابع:
1. قرآن کریم.
2. السید الشریف الرضی، نهج البلاغه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1417
3. استاد محمد تقی مصباح یزدي، آموزش فلسفه، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، پائیز 1373
4. محمد علی طاهري، انسان از منظري دیگر، تهران، ندا - اشجع، 1387
5. صدرالدین محمد الشیرازي، الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعۀ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981
6. آیت الله محمد تقی مصباح یزدي، در جستجوي عرفان اسلامی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،تابستان 86
7. العلامه السید محمد حسین الطباطبائی، الرسائل التوحیدیه، قم، مؤسسۀ النشر الاسلامی، 1415
8. المحقق السبزواري شرح المنظومۀ، تصحیح و تعلیق از آیت الله حسن زاده آملی و تحقیق و تقدیم از مسعود طالبی، تهران،.1379 - نشرناب 1369
9. مهندس محمدعلی طاهري، عرفان کیهانی (حلقه)، تهران، انتشارات اندیشه ماندگار، بهار 1388
10. دکتر سید یحیی یثربی، عرفان نظري، تحقیقی در سیر تکاملی و اصول مسائل تصوف، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،1374
11. عهد جدید بر اساس کتاب مقدس اورشلیم، ترجمه پیروز سیّار، تهران، نشر نی، 1387
12. مرتضی مطهري، مجموعه آثار استاد شهید مطهري، تهران، انتشارات صدرا، مجلدات مختلف.
13. دکتر منوچهر دانش پژوه، فرهنگ اصطلاحات عرفانی، تهران، فرزان، 1379
14. صدرالمتألهین مجموعه رسائل فلسفی صدر المتالهین تحقیق و تصحیح ازحامد ناجی اصفهانی، تهران، انتشارات حکمت 1375
15. صدرالمتالهین، مجموعۀ الرسائلالتسعۀ، تهران 1302 ه. ق 16. صدر المتالهین المظاهر الالهیۀ فیاسرارالعلوم الکمالیۀ، مقدمه و تصحیح و تعلیق از سیدمحمد خامنهاي تهران، 1387
17. سماحۀ آیۀ الله العظمی مکارم شیرازي نَفحاتُ القُران اُسلوب جدید فی التّفسیر الموضوعی للقر آن کریم (با استفاده از نرم افزار مجموعه آثار آیت الله مکارم شیرازي، مرکز تحقیقات کامپیوتري علوم اسلامی
.....................................................................
نویسنده: علی ناصري ارد
|