چرا ما غافلیم؟!
اولیاى خدا آنى راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمىرفتند. ... چه شده است که ما این طور غافلیم؟ کى به ما اطمینان داده؟ جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مىاندازد؛ ... همیشه آن ملعون، امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه (می) دهد و ما را با وعده «رحمت خدا» و «شفاعت شافعین» از یاد خدا و اطاعت او غافل (می) کند. ولى افسوس که این اشتها کاذب است و از دامهاى مکر و حیله آن ملعون است. پس انسان باید در همین عالم، این چند صباح را مغتنم شمارد و ایمان را با هر قیمتى هست، تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند.
[شرح چهل حدیث امام خمینی /حدیث هشتم/ص 151]
*******************************
اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک این مناجات شعبانیّه یک تحفهای است که در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همهی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی (دعا ها) یک برجستگی خاصّی دارند. من از امام بزرگوار رضواناللهعلیه سؤال کردم، گفتم در میان این دعاهایی که از ائمّه علیهمالسّلام رسیده است، شما به کدام دعا بیشتر علاقهمندید و دلبستهاید؟ فرمودند “ به دعای کمیل و مناجات شعبانیّه؛” ... امام یک دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیلهی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای کمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میکند به این دو دعا، دقّت می کند، میبیند ... شباهتهای زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوکّل به خدا؛ کَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیک، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَکُّلی عَلَیک، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِک؛ امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی کَمالَ الانقِطاعِ اِلَیک، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیک.
( بیانات امام خامنه ای مدظلّه العالی درتاریخ1392/03/22)
*******************************
شهر بی عیب
امام باقر(ع) فرمود: یکی از شاهان بنی اسرائیل اعلام کرد: شهری می سازم که هیچ گونه عیبی نداشته باشد و همین کار را هم کرد. همه گفتند: واقعاً بی عیب است. اما مردی گفت: اگر امان دهی، عیبش را می گویم. امانش داد و مرد گفت: عیبش این است که صاحبش می میرد و بعد از او، این شهر هم خراب می شود. پادشاه کمی فکر کرد و بعد گفت: چه عیبی بالاتر از این؟ به نظر تو چه کار کنم؟ مرد گفت: شهری بساز که همیشه باقی بماند و نیز تو همیشه در آن جاودان بمانی و پیری به سراغت نیاید و آن بهشت است.
(داستانهای ما، آیت الله علي دواني(ره)، ج 5)
*******************************
راز طولانی شدن عمر «بزرگی گوید: شخصی را دیدم که یک صد و بیست سال عمر کرده بود. گفتم: چه طولانی است، عمر تو. گفت: حسد را ترک کردم، عمرم طولانی شد».
(نشریه طوبی ، فروردین 87 ، ش 27)
*******************************
ادب در برابر قرآن ( فرمایشات حاج آقا صدیقی از رادیو و کتاب اسوه عارفان شرح حال آیت الله قاضی -ره )
«شیخ محمدتقی آملی می گوید: زمستان بود و در منزل کرسی گذاشته بودیم. می خواستم قرآن بخوانم. قرآن را آوردم و با خود گفتم: در زیر کرسی اگر پایم را دراز کنم، اشکالی ندارد. پایم را دراز کردم و قرآن خواندم. فردا که در درس سیر و سلوک میرزا علی قاضی شرکت کردم، در اولین حرفی که به من زد، فرمود: آقا شیخ محمدتقی! زیر کرسی هم باید در محضر قرآن پایمان را دراز نکنیم».
( رادیو ، حجة الاسلام و المسلمین صدیقی)
*******************************
نخستین گام! (فرازی از فرمایشات آیت ا... بهجت - ره)
اگر انسان یک گام در راه غیر رضای خدا بردارد، دیگر گامهای بعدی را نمی داندچه خواهد شد ! همان گام اول ، او را به جاهایی که نمی داند، خواهد کشید .
(پایگاه حوزه نت)
*******************************
بیایید بدرقه اش کنیم ؟!
توی اردوگاه تکریت 17، یک سرگرد عراقی به نام حسن بود که بچهها را خیلی اذیت میکرد. وقتی به اسرا خبر رسید که مأموریت این سرگرد عراقی تمام شده، همه خوشحال شدند. یکی از اسرا گفت: «یا امشب باید جشن بگیریم یا اینکه دسته جمعی نماز شکر بخوانیم». صبح که شد حسن ساک به دست از اتاق بیرون آمد. بچهها نگاهش میکردند. یک دفعه حاجآقا ابو ترابی آمد داخل جمع اسرا و گفت: «بیاید بدرقه اش کنیم». خیلی ناراحت شدیم اما نمیخواستیم روی حرف حاجآقا حرفی بزنیم. با اکراه دنبالش رفتیم ... حاجآقا با خوشرویی، جملاتی به عربی گفت. اشک در چشمان افسر جمع شده بود. نمیخواست ما بفهمیم. دستی به چشمش کشید. دم در که رسیدیم برگشت و نگاهی به بچهها کرد. مخصوصاً به حاج آقا و ناخواسته دانههای اشک از چشمانش سرازیر شد. بهمان گفت: «شرمندهام کردید». و بعد خداحافظی کرد و رفت. چند روز که گذشت، ارشد اردوگاه با چند کیسه شکر آمد و پیغامی آورد. گفت: «اینها را حسن برایتان آورده. گفت به شما بگویم این کیسهها برای شماست. فقط مرا ببخشید».
[ روایتگر خاطره : آزاده سرافراز ، سعید اسماعیلی ، پایگاه اطلاع رسانی پیامآزادگان ]
*******************************
تهذّب و خود ساختگی
شاه صفوي را دو مشاور و عالم خردمند به نام های ، شيخ بهايي (ره) و سيد ميرداماد (ره) بود. روزي از روزها، شاه با این دو عالم ، سوار بر اسب از شهر خارج شدند. مرحوم شيخ بهايي چنان با سرعت حركت مينمود كه بر سيد سبقت گرفت، سلطان در اين ميان خواست تا هر دو عالم را بيازمايد. جلو آمد تا به شيخ بهايي رسيد رو به شیخ کرد و چنين گفت: شما خالي از هر گونه تكبّريد، دليلش اين است كه اسب خود را تاخته و همچون دیگر مردمان راه می روید، لكن چون سيد تكبّر دارد حتي در بيابان هم با تكبّر راه ميرود؛ و ملاحظه حال دیگران را نمی کند. شيخ پاسخ داد: مطلب چنين نيست كه شاه تصور كرده بلكه قضيه از اين قرار است كه سيّد در راه رفتن سعی ميكند باوقار باشد و من از اسب سيّد در حيرتم كه چگونه پاهايش به زمين فرو نمی رود با آن همه كوه علمی كه بر دوش دارد!؟ شاه قدري از سرعت خود كاسته تا به سيد میرداماد رسيد، به او چنين گفت: راه رفتن شما چون يك عالم بزرگوار است، لكن راه رفتن شيخ مانند يك انسان سبك سر است كه در راه رفتن رعايت وقار و آرامش را نميكند. سيّد در جواب فرمود: مسئله اين چنين نيست، زيرا اين طرز راه رفتن دليلش سبك سري نيست و من تعجب از اسب شيخ ميكنم كه چگونه با سرعت ميرود شايد علتش از شوق اين است كه چنين انساني را بر پشت خود دارد، انساني كه داراي علم و ايمان است. شاه از اسب خود پياده شد و سجده شكر به جاي آورد، كه يك چنين عالمانی مهذّّب با صفا و صميمی بهره مند است .
(منبع : تلخیصی از کتاب يكصد داستان خواندني، نوشته محمد حسينی شيرازی)
*******************************
سوال:استفاده از ساعت کار برای استراحت و غیره در صورت ضرورت چه حکمی دارد؟
جواب:اولاً ) باید طبق ضوابط و مقررات منع نشده باشد . ثانیاً ) مراجعه کنندگان معطل نشوند. ثالثاً ) به کار لطمه نزند. و نهایتاً در حدی باشد که عرفاً به کارکنان اذن داده می شود ، والا جایز نیست.
استفتائات مقام معظم رهبری - www.leader.ir