قال علی علیه السلام :أبلَغُ العِظاتِ الاعتِبارُ بِمَصارِعِ الأمواتِ . / (غرر الحكم : 3123)
رساترين پندها، عبرت گرفتن از آرامگاههاى مردگان است.
راه انسانیّت!
ائمه طاهرین علیهم السلام بسیاری از مسائل را با لسان ادعیّه بیان فرموده اند، لسان ادعیّه با لسانهای عادی که آن بزرگواران داشتند و احکام را بیان می فرمودند خیلی فرق دارد... آن که سبکبار می کند انسان را و از این ظلمتکده می کشد او را بیرون و نفس را از آن گرفتاری ها و سرگشتگی هائی که دارد خارج می کند این ادعیّه ای است که از ائمه ما وارد شده اند... این ادعیّه مهیّا می کنند این نفوس را برای این که این علائقی که انسان دارد و بیچاره کرده انسان را این علائق، این گرفتاری هائی که انسان در این عالم طبیعت دارد و انسان را سرگشته کرده است، متحیّر کرده است، نجاتش بدهند و آن راهی که راه انسان است ببرند، راه های دیگر راه انسان نیست، صراط مستقیم راه انسانیّت است.
[امام خمینی ،صحیفه نور، ج 12، صص 240 – 241]
آمدن و رفتن!
فِی الکافِی عَن الباقِر علیهالسلام: یُنادِی مُنادیٍ فِی کُلِّ یَوم اِبنَ آدَم لِدْ لِلْموت وَ اجمَع لِلفَناء وَ ابنِ لِلخَراب. (الشافی، صفحهی 876)
حضرت امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند: هر روز منادیی ندا میدهد که ای فرزند آدم! متولد شو برای مردن. یک حقیقت آشکاری که اغلب عقول مردم و اذهان مردم از آن غافل است؛ [این که] هر ولادتی برای فنا و نابودی است در نهایت. وَ اجمَع لِلفَناء گرد بیاور و جمع کن، پول را، مال را، اشیاء را، کتاب را، وسایل مطلوب زندگی را از جهات مادی، قدرت و چه و چه، همهی این ها را زحمت بکش جمع بیاور، لِلفَناء، برای این که از بین برود. همهاش از بین خواهد رفت. هر آنچه که ما جمع میکنیم نابود خواهد شد. یک چند صباحی او مهمان ما است یا ما مهمان او هستیم، گاهی هم او هست ما میرویم، او هم خواهد رفت بعد از ما. وَ ابنِ لِلخَراب بساز برای ویران شدن و خراب شدن این توجه دادن ما است به طبیعت این عالم، عالم فناء و عالم ماده، که همه چیز در این دنیا برای آمدن و رفتن است؛ هیچ چیزی بقاء ندارد. این را انسان توجه کند و درک کند. به یاد عاقبت کار در هنگام آغاز کار باشد. این عبرتی است برای ما. دلبستگیها را کم میکند؛ هم دلبستگی به اشیاء را، به چیزهایی که متعلق به ما است و هم دلبستگی به نفس را.
[ شرح حدیث از امام خامنه ای در مقدمه درس خارج ، برداشت از سایت Khamenei.ir ]
این دل ، با قرآن آشناست !
امام که آمده بودند ایران - سال 57 - خُب ما اوّل یک نظر، امام را دیدیم ... نزدیک هم نرفتم که مبادا مزاحمشان بشویم؛ همه دورشان را گرفته بودند، میبوسیدند، من گفتم، من یک نفر حداقل امام را اذیّت نکنم نرفتم، [گفتم] بعد میرویم خدمت امام. فردا شبش بود ظاهراً، یا یکی دو شب بود که (در)مدرسهی علوی بودند، فرستادند، ما را خواستند، بنده و بقیهی برادرانی که عضو شورای انقلاب بودیم ماها را خواستند. من وارد اتاق شدم، سر شب بود دیدم امام نشستند پشت قرآن دارند قرآن میخوانند.حالا، کِی هست؟ دو سه روز بعد از ورود امام، آن روزهایی که شماها لابد یادتان هست در خیابان ایران و آن محوطهی اطراف چه خبر بود از جمعیت و ولولهی جمعیت... مراجعات به او شده، آمدهاند، رفتهاند. حالا غیر از اینکه مردم آمدهاند مراجعه کردند، افراد خصوصی، سیاستمداران، روحانیون، - نمیدانم - دوستان قدیمی، افراد متفرقه آمدند خدمت امام، یکی پیشنهاد کرده، یکی پرسیده، یکی چیزی گفته، مرتب (امام ) مشغول بود. سرشب ایشان در این همه غوغا که حالا بعدش هم باز یک عدّهای بخواهند ملاقات کنند، یک عدّهای تا آخر شب کار دارند... ، در همهی این غوغاها بعد از نماز مغرب و عشا ایشان نشسته بودند در یک اتاق تنها انگار که در این دنیا هیچ خبری نیست قرآن را باز کرده بودند، مشغول قرآن خواندن بودند. یعنی امام یک روز هم قرآن خواندن یادشان نمیرفت؛ مرتب قرآن میخواند. ببینید این دل، با قرآن آشناست که اینجوری است.
[ خاطرات مقام معظم رهبری در درس تفسیر قرآن کریم 9/11/1360 / مدح خورشید ،صص 26 و 27. ]
روزیِ بی حساب!
” إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ” همانا خداوند، هرکس را که بخواهد بی حساب روزی میدهد. به غیر حساب سه معنی دارد:1-آن چه را میدهد، به این حساب نبوده که در قبالِ حسناتی باشد که انجام دادهای. 2- از آن چه داده، حساب نمیکشد.3- بی اندازه و بی حساب و زیاد میدهد. خدا در مورد روزیای که به مؤمنین داده است، از آنها حساب نمیکشد و سؤال نمیکند، بلکه از دلشان و محبتشان که امانت خدا نزد مؤمن است، سؤال میکند که به چه کسی سپردهاند. حالا که خدا از روزی سؤال نمیکند، تو هم از او سؤال نکن، چون دستور دادن به صاحبخانه، عیب است. گله و شکایت هم نکن. اگر هم یک وقت از دهانت پرید، زود استغفار کن.
[ حاج اسماعیل دولابی ، مصباح الهدی ،ص 38 ]
سرآمد هر گناه!
ای برادر من! برای خودت توشه ای برای روز فقر و بیچارگی ات برگیر، بلکه برای حال گرفتاری و بلایت، و اگر حالت برای گریه مساعد نیست، پس لامحاله تباکی کن و اگر قساوت نگذاشت که حتی تباکی کنی، پس بدان که گناهان، تو را بیمار کرده و کدورت عیب ها، قلبت را فاسد نموده؛ مخصوصاً به زینت این دنیای پست و زیور و ظاهر فریبنده اش مغرور شدن و با این عادت های پست از قبیل: خوش گذرانی با لذت ها و حظهای دنیا انس گرفتن، که در اخبار آمده است که: دوستی دنیا سرآمد هر گناه خطرناکی است [که ] دیگر در قلب تو جایی برای ذکر خدا و فکر آخرت باقی نگذاشته است.
(میرزا جواد ملکی تبریزی ،رساله لقاءالله ص 165)
دانشگاه آدم سازی !
سرِ نترسی داشت. ساواکی و این جور چیزا سرش نمی شد. عقلش خیلی بیشتر از سن و سالش بود. هجده سالگی شد مربی و استاد آموزش های نظامی از همه جورش؛ تاکتیک رزمی، اسلحه شناسی، اطلاعات و عملیات و... اولین بار رفت جبهه مهران. نبوغ و خلاقیّت بی مثالِ او را علی شادمانی کشف کرد. تا بیخ سنگر عراقیا می رفت. چهار گردان چشمشان به اشاره او بود. مو، توی صورتش نروییده بود که یه گروهان رو دادند دستش! توی عملیات مسلم بن عقیل، پاهاش تیر خورده بود اما وقتی آمد، یه تنه هفت تا اسیر هم آورد. حاج همت براش نقشه ها داشت، اما همدانی زودتر جنبید و کَردِش فرمانده. یه نوجوان 19 ساله شد فرمانده اطلاعات و عملیات یه لشگر! تاکی؟ تا آخر جنگ. اطلاعات و عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی. تویِ کلاسش، هم «ممّد عرب عراقی» بود که از بصره در رفته بود، هم «شیرمحمد افغانی» که تو مهران باهاش گشت می رفت، و هم «علی شاه حسینی» تکنیسین اف چهار که آموزشِ تو آمریکا رو گذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش! داشت یادم می رفت. توی دانشگاه علی آقا سواد دانشگاهی ، خیلی بُرد نداشت؛ نه این که دانشگاهی ها در رکابش نبودند، بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل «مصیّب مجیدی» شد معاونش، چون دل شیر می خواست با علی کار کردن. شرط و مرزی هم برای یادگیری وجود نداشت؛ سراغ قفل بُرها توی شهر می رفت، می آوردشان جبهه ازشان شهید می ساخت! البته همه ی اینایی که اسم آوردم شهید شدند؛ به عبارت این دفتر «دلیل» شدند. خودشم دنبال یه «دلیل» می گشت تا این که اون خواب به دادش رسید. اون خواب که از مصیب -معاونش- که توی فاو شهید شده بود، پرسید: «از کدام راهکار به این مقام رسیدی؟!» مصیب هم جواب داد: «راه کار اشک!» از این جا به بعد راه کار علی آقا به قول خودش قفل شد. توی شناسایی؛ یعنی دلالت آخر، همه رو گذاشت سرِ کار، یه عده رو برگردوند عقب و خودش تنها رفت به جایی که «دلیل» امروز و فردای ما شد.
[ فرازهایی از کتاب دلیل ، زندگی نامه و خاطرات سردار شهید علی چیت سازان فرمانده عملیات لشگر انصار الحسین همدان ]
یک استفتاء
سوال: آیا امر به معروف و نهی از منکر والدین و بزرگترها صحیح است؟ بهطورکلی تذکّر دادن به افراد درصورتیکه احتمال دلخوری میرود چگونه است؟
جواب: در امر به معروف و نهی از منکر فرقی بین افراد نیست ولی به هرحال راه درست این است که نسبت به بزرگترها به یک شیوه باید برخورد کرد و نسبت به کوچکترها به شیوهای دیگر. در امر و نهی پدر و مادر، چون هرگونه بیاحترامی حرام است خیلی باید مراعات کرد. نکتهی بعدی این است که احتمال تأثیر بدهیم، ممکن است پسر یا دختری به پدر یا مادر خودشان تذکر بدهد و آنها گوش ندهند؛ خب یک شیوهی دیگری باید در پیش گرفت؛ مثلاً روش غیرمستقیمی که آنها متوجه کار خطایشان بشوند و دیگر مرتکب منکر نشوند و به وظیفه و معروف عمل کنند. امر به معروف و نهی از منکر، قوم و قبیله، مقام بالاتر، مقام پایینتر، پدر و مادر و امثال اینها را نمیشناسد، ولی شیوههایش ممکن است متفاوت باشد.
[پاسخ به سوالات شرعی مخاطبان توسط استاد فلاح زاده مطابق فتوای امام خامنه ای ، دسترسی در : Khamenei.ir ]