پرسش:
درباره لذت حقيقي توضيح دهيد.
پاسخ:
لذّتهاي حقيقي، لذّتهايي هستند كه ماندگار باشند، كمال انسان به شمار آيند و سعادت حقيقي بشر را تأمين كنند. براي باز كردن اين تعريف بايد بر اقسام لذّت گذري داشته باشيم. در بحثهاي فلسفي معمولاً اقسام لذّت را سه قسم ميدانند:
1. لذّت حسي، كه عبارتست از لذّتي كه نفس انسان از راه ابزارهاي جسمي و جسماني به آن ميرسد؛ مثل لذت شيريني از راه حس ذائقه يا لذت بوي خوش از راه حس بويايي.
2. لذّت خيالي، كه عبارتست از لذّتي كه نفس انسان از راه تصور صورت خيالي بعضي از لذّتهاي حسي به آن ميرسد. به عبارتي ديگر مستقيما با ابزارهاي حسي كاري ندارد؛ مثل اين كه انسان از تصور و خيال فلان صحنهي زيبا لذت ميبرد.
3. لذت عقلي، كه عبارتست از لذّتي كه نفس انسان از طريق رسيدن به كمالات عقلي به آن ميرسد، (رجوع شود به نهايةالحكمه، علامه طباطبايي، ص 124) تفسير كمالات حقه عقليه ميتواند آنچه كه مشّائين ـ گروهياز فلاسفه ـ گفتهاند، باشد يعني علم حصولي به حقايق اشياء؛ و ميتواند آنچه كه ملاصدرا فرموده باشد يعني مشاهدهي حقايق مجرده از دور، (مستفاد از تعليقة علي نهاية الحكمة، استاد محمدتقي مصباح، ص 181).از ميان اين سه قسم لذّت، لذت حسي و خيالي كه قطعا ماندگار نيستند از اين رو لذت حقيقي ـ طبق تعريف ما ـ نيستند. امّا قسم سوّم يعني لذّت عقلي به تصريح فلاسفه مجرد و ماندگار است از اين رو آن را نسبت به دو قسم قبلي شديدترين و قويترين لذتها ميدانند،(رجوع شود به نهاية الحكمه، ص 124). توضيح كلام مشائين و مخصوصا ملا صدرا در حوصلهي اين نوشته نيست امّا به نحو اجمال قسم سوّم هم داخل در لذّت حقيقي نيست. زيرا لذت عقلي مجرد، ماندگار و از كمالات مخصوص انسان بهشمار ميآيد، ولي سعادت حقيقي بشر را تأمين نميكند بر خلاف نظر مشّائين كه غايت سعادت انساني را به سعهي علم حصولي كلي و دوام لذّت عقلي ميدانند از اين رو استاد مصباح در مقام نقد اين نظريه ميفرمايند: «چه بسا بعضي از كفّار معاند و فجّار مفسد به دقايق فلسفي و علوماز برخي مؤمنين متعبد و مطيع و بندگان صالح خدا، عالمتر باشند.»، (تعليقة علي نهاية الحكمة، ص 181). پس لذّت عقلي ربطي به سعادت بشر ـ كه در گرو ايمان و عمل است ـ ندارد. البته اگر مشاهده حقايق مجرده از دور كه جنابملاصدرا فرموده بود به مشاهدهي حضوري مبدأهاي بالاي مراتب وجود بدانيم قطعا چنين ادراك عقلي و لذّت عقلي، لذت حقيقي است زيرا مبدأ اعلي خودِ ذات حق تبارك و تعالي است و مشاهدهي حضوري حق تبارك و تعالي مصداق اكمل تعريف لذتهاي حقيقي ميباشد،(همان). چون مشاهدهي حضوري حق تبارك و تعالي و عالم مجردات غذاي اصلي روح است. لذتهاي حسي و خيالي غالبا پاسخگويي به غرايز انسان ميباشند گر چه ميتوانند پارهاي از فطريات انسان را هم كمي شكوفا سازند مثلاً لذت بردن از يك منظرهيزيباي طبيعي از راه حس باصره و بينايي يكي از لذتهاي حسي است، ولي ميتواند انسان را در برابر خالق اين زيبايي به كرنش و پرستش اندازد و محبّت به خوبيها و خالق آن را در دل او برانگيزاند. اين يك لذّت حسي است ولي فطرياتي چون حس پرستش در برابر خالقزيباييها، حس كرنش در برابر كمال بخشي كه صاحب كمال است، حس محبّت و عشق در برابر خوبيها و خالق آن را شكوفا ميسازد. بنابراين لذت حسي و خيالي هم ميتواند ارضاي غرايز انساني باشد و هم در راستاي ارضاي فطريات انساني قرار گيرد. ولي نبايد غفلت كرد كهلذتهاي حسي و خيالي به دليل ماندگار نبودنشان چون به محسوسات و مخيّلات تعلق ميگيرند، هرگز نميتوانند فطريات را در سر حد اشباع ارضا كنند زيرا فطرت انسان هرگز به محسوسات و مخيّلات قانع نميباشد.
احرام چه بنديم كه آن قبله نه اينجاست
در سعي چه كوشيم كه از مروه صفا رفت.
فطرت انسان در گذر از ناماندگارانِ محسوسات و افول كنندگان مخيّلات فرياد انّي لا احبّ الافلين ابراهيمي را سر ميدهد. بنابراين لذتهاي حسي و خيالي هم ميتوانند پارهاي از فطريات را برانگيزانند ولي هرگز آنها را اشباع نميكنند اگربخواهيم دقيقتر بگوييم بايد بگوييم لذتهاي حسي و خيالي حتي در همان پارهاي كه ميتواند در راستاي فطريات قرار گيرد، سرگرم كردن فطرت به مجاز است. درست مثل اينكه به طفل شيرخواري كه خواهان پستان پر شير مادر است، پستانك بدهيم، طفل سرگرم ميشود ولي پستانپر شير آميخته با مهر مادر كجا و پستانك كجا! با اين بحث مختصر ملاك لذّتهاي حقيقي ـ كه در تعريف و توضيح آن گنجانده شده بود ـ نيز بيان شد. امّا منشأهاي لذّت در درون انسان چيست؟ جواب آن اين است كه در نهاد انسان يك سلسله فطريات و غرايزي وجود دارد كه منشأتمامي لذتهاي بشر ميباشد. به عبارتي ديگر انسان هم داراي فطرت است و هم داراي غريزه، خواستههايي كه برخاسته از فطرت باشد فطريات و خواستههايي كه برخاسته از غريزه باشد غرايز يا غريزيها ناميده ميشود و خواستههاي بشر هم از اين دو حوزه بيرون نيست. از طرفيانسان از برآوردن خواستهي خود لذّت ميبرد و هر خواستهاي هم برخاسته از اين دو منشأ (فطرت و غريزه) است پس هر لذّتي براي پاسخگويي به فطرت يا غريزه ميباشد و ريشه در آن دو دارد. حال كاري نداريم كه آن پاسخگو حقيقتا به خواستهي فطرت و غريزه، پاسخ ميگويد ويا پاسخي دروغين و مجازي ميباشد. شرع مقدّس پاسخهاي حقيقي و به عبارتي ديگر لذتهاي حقيقي و كمال بخش را بيان فرموده است. فطرت و غريزه دو منشأ اساسي و كلي براي توجيه تمامي لذتهاي انسان ميباشد تقسيمبنديهاي ديگر را ميتوان به همين دو ركن اساسيبرگردانيد. مثلاً در علم اخلاق بيان شده كه انسان داراي چهار قوه است و هر قوهاي هم لذّت و ألمي دارد آن چهار قوه عبارتست از قوهي عقليه، خياليه، غضبيه و شهويه. بنابراين لذّت و درد هم به تبع اين چهار قوه ـ كه ريشه لذت و الم ميباشند ـ به چهار قسمِ لذت و الم عقليه، خياليه،غضبيه و شهويه تقسيم ميشوند، (رجوع شود به معراج السعاده، ملا احمد نراقي، بحث بيان لذت و ألم قواي اربعه، ص 22، چاپ جاويدان). لذت عقليه آن در حيطهي فطريات است مخصوصا با همانبياني كه ملا احمد نراقي فرموده و نيز احتمالي كه در كلام جناب ملاصدرا بيان شد، ولي سه لذت ديگر در رديف غرايز ميباشد. چون دامنهي اين بحث گسترده است به همين اندازه بسنده ميكنيم و شما را براي مطالعهي بيشتر به منابع زير ارجاع ميدهيم: 1. «فطرت» اثرشهيد مطهري. 2. «اربعين حديث»، اثر امام خميني(ره)، با شرح سيد احمد فهري، شرح حديث اوّل. «الميزان» اثر علامه طباطبايي، ج 7، ص 315، تفسير آيه 108سورهي انعام. 4. «رشحات البحار» اثر عارف كامل شاه آبادي./ح
|