1ـ نماز، عبادتى بزرگ
شناخت معبود و آفريدگار، محبّت او را در دل ايجاد مى كند و اين محبّت، انسان را به پرستش و عبادت و اظهار كوچكى و تواضع در برابر عظمت او وا مى دارد.
نماز، جلوه اى از بندگى انسان در پيشگاه خدا و مظهر عبوديّت و عبادت است.
آنكه «بنده» آفريدگار است و اين بندگى را احساس مى كند و مى داند و باور دارد، در برابر او، مطيع است و در پيشگاهش سر بر خاك مى نهد و به سجده مى افتد و با وى راز مى گويد و نياز مى طلبد و آن خالق يگانه را كه سر رشتهدارِ اوست، به عظمت و پاكى مى ستايد.
2ـ چرا عبادت؟
فلسفه آفرينش انسان، بندگى و عبادت و عبوديّت است. اين صريح كلام الهى در قرآن كريم است كه مى فرمايد: «جن و انس را، جز براى پرستش و بندگى خود نيافريدم».(ذاريات/56)
ناگفته نماند كه اين بندگى كردن، سودى به خدا نمى رساند بلكه مايه عزّت و سعادت خود انسان است وگرنه خداوند بىنياز مطلق است:
اگر معلّم به شاگردانش مى گويد: درس بخوانيد، نفع اين درس خواندن به خود آنان بر مى گردد و براى معلّم سودى ندارد.
3ـ ريشه هاى عبادت
1/3ـ عظمت خدا
برخورد با يك شخصيت برجسته، انسان را به تواضع وا مى دارد، ديدار با يك دانشمند بزرگ، آدمى را به تكريم و احترام وامى دارد، چون كه انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصيت و اين دانشمند، خود را كوچك و كم سواد مى بيند. خداوند، مبدأ همهی عظمت ها و جلال هاست. شناخت خدا به عظمت و بزرگى، انسان ناتوان و حقير را به كُرنش و تعظيم در برابر او وامى دارد.
2/3ـ احساس نياز و وابستگى
انسان، عاجز، نيازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بىنيازى و غناى مطلق، و سر رشته دار امور انسان هاست. اين هم عاملى است، تا انسان در برابر خداوند «بندگى» كند.
3/3ـ سپاس نعمت
توجه به نعمت هاى بىحساب و فراوانى كه از هر سو و در هر زمينه ما را احاطه كرده، قوى ترين انگيزه را براى پرستش پروردگار ايجاد مى كند. نعمت هايى كه حتّى پيش از تولّد شروع مى شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شايستگى داشته باشيم) از آن بهره مند خواهيم شد. قرآن به اين نكته اشاره كرده و به مردم زمان پيامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم مى فرمايد: «بايد خداى كعبه را عبادت كنند، خدايى كه آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس، ايمن ساخت».(قریش/3تا5)
4/3ـ فطرت
در سرشت انسان، پرستش و نيايش وجود دارد. اگر به معبود حقيقى دست يافت، كه كمال مطلوب همين است، و اگر به انحراف و بيراهه دچار شد، به پرستش معبودهاى بدلى و باطل مى پردازد. بتپرستى، ماه و خورشيدپرستى، گوساله و گاو پرستى، نمونه هايى انحرافى است كه وجود دارد، كسانى هم پول و مقام و همسر و ماشين و مدال و ... را مى پرستند.
روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مى گرايد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكى هست، ولى اگر راهنمايى نشود، كودك خاك مى خورد و لذّت هم مى برد. بدون هدايت صحيحِ اين گرايش فطرى انسان نيز، به عشق هاى زودگذر پوچ يا پرستش هاى بىمحتواى انحرافى دچار مى شود.
انبيا آمده اند تا فطرت را در مسير حق، هدايت كنند و انسان را از عبادت هاى انحرافی نجات بخشند.
4ـ چگونه عبادت كنيم؟
مگر نه اينكه نشانى هر خانه را بايد از صاحب خانه گرفت؟ و مگر نه اينكه در هر ضيافت و مهمانى، بايد نظر ميزبان را مراعات كرد؟
عبادت، حضور در برابر آفريدگار است و نشستن بر سر مائده هاى معنوى كه او براى «بندگان» خود فراهم كرده است.
پس، چگونگى عبادت را هم از او بايد فراگرفت و به دستور او عمل كرد و ديد كه او چه چيز را عبادت دانسته و عبادت را به چه صورت از ما طلبيده است؟ بهترين عبادت ها آن است كه:
1/4ـ آگاهانه باشد
دو ركعت نمازِ انسان آگاه و دانا، از هفتاد ركعت نماز شخص نادان برتر است. و عبادت كننده ناآگاه، همچون الاغ آسياب است كه مى چرخد ولى پيش نمى رود.
امام صادق عليهالسلام مى فرمايد: «كسى كه دو ركعت نماز بخواند و بداند با كه سخن مى گويد، گناهانش بخشيده مى شود».
در اين صورت است كه نماز، معراج روح مى شود و عامل بازدارنده از فساد و موجب قرب به خدا مى گردد.
2/4ـ عاشقانه باشد
آنچه موجب نشاط روح در عبادت مى شود و عابد از پرستش خود لذّت مى برد، عشق به اللّه و شوق به گفت وگوى با اوست.
عبادت هايى بىروح و از روى كسالت و سستى و خمودى، نشانه نداشتن شور و شوق نيايش و نجوا با پروردگار است. در دعای روز چهارشنبه مى خوانيم:
«... وَ اجْعَلْ نِشاطِى فى عِبادَتِكَ ـ خداوندا! نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده».
آنان كه از عبادت لذّت نمى برند، همچون بيمارانى هستند كه از غذاى لذيذ، لذّت نمى برند.
اگر اين شوق و عشق باشد، ديگر چندان نيازى به تبليغ، تشويق و تحريك از بيرون نيست، بلكه انگيزه درونى انسان را به عبادت وامى دارد و آنگونه كه براى ديدار شخصيت معروف و محبوبى، لحظهشمارى مى كنيم و از آن ديدار، مسرور مى شويم، از عبادت هم به وجد و نشاط مى آييم.
براى عاشقان، شنيدن صداى «اذان» اعلام فرا رسيدن لحظه ديدار است. پيامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم به بلال مى فرمود: «ارِحْنا يا بلال ـ اى بلال! ما را از غم و تلخى نجات بخش».
اين شوق زايدالوصف آن حضرت را به نماز مى رساند.
3/4ـ خالصانه باشد
هيچ چيز همچون «ريا» و خودنمايى و مردم فريبى، آفت عبادت نيست. از طرف ديگر، هيچ چيز چون خلوص، ارزش آفرين عبادت و نماز نيست. البتّه داشتن اخلاص در عبادت بسيار دشوار است، و دل و جان را از تهاجم وسوسه هاى ابليسى رهاندن، رنجى بزرگ دارد و همتى بلند و اراده اى نيرومند مى طلبد. عبادت تا خالص نباشد، در درگاه الهى پذيرفته نيست و تنها پيشانى بر زمين سودن و قرائت صحيح داشتن و در صف اوّل جماعت ايستادن و ... ملاك نيست. تعبير قرآن چنين است:
«هيچ دستور عبادى براى مردم نيامده مگر آنكه امر به اخلاص در آن شده است».(بینه/5)
قرآن مى فرمايد: «وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا ـ احدى را شريك عبادت خدا قرار ندهيد».(کهف/110)
حتى اگر رزمنده اى در جبهه، براى غنايم، يا اظهار شهامت و ... بجنگد، ارزش ندارد.
ورود شرك و ريا به عمل انسان، طبق حديث امام عسگرى علیهالسلام، از حركت مورچه در شبى تاريك، روى سنگ سياه و سفت، بىنمودتر و مخفى تر است!
1-3/4ـ راه رسيدن به اخلاص
آنكه جنس خود را ارزان مى فروشد؛ يا به ارزش آن ناآگاه است، يا مشترى را نمى شناسد، يا نرخ و قيمت را نمى داند. قرآن براى آنكه ما كالاى وجود، دل و جان و عمل و عبادت خود را ارزان نفروشيم، در هر سه زمينه ما را راهنمايى مى كند:
انسان را جانشين خدا در زمين و امانتدار الهى و اشرف مخلوقات مى شمارد.
مشترىِ عمل هاى نيك انسان را هم، خدا مى داند كه هم اعمال اندك را مى خرد، هم گران تر مى خرد و هم بدى ها را مى پوشاند و رسوا نمى كند.
قيمت انسان را هم، بهشت مى داند و لذّت هاى ابدى و همجوارى اولياى خدا.
خداوند، «ولىّ نعمت» ماست. ياد كردن از نعمت هاى پروردگار، خلوص مى آورد.
راه ديگر اخلاصيابى، توجّه به بىارزشى و گذرا بودن دنيا و جلوه هاى مادّى آن است.
ترس از رسوايى رياكارى، عامل ديگرى در جهت كسب اخلاص است. مشتِ رياكار روزى باز مى شود، البتّه نزد خداوند از اوّل باز است.
2-3/4ـ نشانه هاى اخلاص
نشانه هاى اخلاص چند چيز است:
الف) 2-3/4ـ عدم توقّع از ديگران
اگر كار براى خداست، انسان مخلص، چشمداشت تشكّر و قدردانى از غير خدا ندارد. اگر قدر نشناسى و ناسپاسى هم ديد، باز در عمل خويش ثابت قدم و استوار است. اين نشانه آن است كه براى خدا كار مى كند.
سوره «هل اتى» در شأن حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام نازل شد، كه سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و با آب، افطار كردند.
سخن اين خانواده با اخلاصِ، چنين بود:
«إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُوراً ـ ما شما را بهخاطر خدا طعام داديم، و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم».(دهر/9)
ب) 2-3/4ـ توجّه به تكليف، نه عنوان
مخلصان، بنده تكليف اند، نه اسير عنوان! چه بسا كارهاى لازم كه بر زمين مانده، و كسى سراغش نميرود، تنها به اين جهت كه عنوان مهم و معتبرى همراه ندارد.
اخلاص را از آنجا مى توان شناخت كه انسان تكليفش را ـ هر چه باشد ـ انجام دهد و كارهاى بزرگ و كوچك، با عنوان و بىعنوان، داراى نمود و آوازه يا گمنام و ناشناخته، برايش يكسان باشد.
ج) 2-3/4ـ پشيمان نشدن
انسان مخلص، از كار نيكى كه كرده، پشيمان نمى شود. چون نزد خدا پاداشش محفوظ است و به وظيفه هم هر چه بوده عمل كرده است. پس پشيمانى چرا؟
د) 2-3/4ـ عدم تأثير استقبال يا بىاعتنايى
نباید چون كارتان مورد ستايش و استقبال قرار مى گيرد، تشويق به انجام آن شويد، و چون كارتان با بى اعتنايى مردم روبرو شود سست شويد. اگر كار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بىاعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤثر واقع شود.
اميرالمؤمنين علیهالسلام مى فرمايد: «رياكار، سه علامت دارد: اوّل آنكه وقتى تنهاست، با كسالت و بى حالى عمل مى كند. دوّم آنكه در حضور مردم، نشاط مى ورزد. سوّم آنكه اگر تعريفش كنند، مى افزايد و اگر ملامتش كنند، مى كاهد».
هـ) 2-3/4ـ يگانگى ظاهر و باطن
على علیهالسلام: «كسى كه ظاهر و باطنش و نهان و آشكارش و رفتار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، او امانت الهى را ادا كرده و عبادت و بندگى را خالص ساخته است».
4/4ـ خاشعانه باشد
خشوع، حالت قلبى انسان در عبادت و نتيجه توجّه كامل به مقام بندگى در آستانِ الهى است. آنكه نياز و عجز خود را مى داند و عظمت و كمال الهى را مى شناسد و در عبادت، خود را در برابر آن خداى بىهمتا و آگاه مى يابد. حالتى متناسب با اين «حضور» پيدا مى كند، در اين حالت قلب، خاشع مى شود، نگاه افتاده مى گردد و توجّه از هر چيز ديگر بريده و به معبود متوجّه مى شود.
قرآن در توصيف مؤمنان و عبادتشان مى فرمايد:
«الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ـ در نمازشان خاشع اند».(مؤمنون/2)
در حديث مى خوانيم: « خدا را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى».
5/4ـ مخفيانه باشد
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «پاداش عبادتى بيشتر و بزرگتر است كه مخفى تر باشد». اين براى آن است كه عبادت (به خصوص عبادت هاى مستحب) در حضور جمع، زمينه بيشترى براى تظاهر و ريا دارد.
البتّه اين در مواردى است كه اسلام، خود امر به عبادت آشكار نكرده باشد، همچون نمازجماعت در مسجد كه از نماز فرادى در خانه برتر است.
5ـ شرايط تكليف
از ميان موجودات، انسان ويژگى تكليف را داراست و اين از امتيازات و افتخارات اوست كه از سوى خداى هستى، فرمان مى يابد و عهدهدار انجام كارها و وظايفى مى شود كه خواسته پروردگار جهان است.
يكى از علما، هميشه سالگرد بلوغ خود را كه مرحله رسيدن به «تكليف» است جشن مى گرفت و مى گفت: «در چنين روزى، لياقت مسئوليتپذيرى و انجام تكاليف الهى را يافته ام».
1/5ـ بلوغ
بلوغ سنّى آن است كه پسران، پانزده سال را تمام كرده، به سن 16 سالگى وارد شوند. (البتّه ممكن است كسى قبل از اين سن به تكليف برسد كه موارد آن در رساله هاى مراجع تقليد آمده است )
با اين بلوغ تكليفى، انجام همه واجبات دينى و پرهيز از محرّمات، بر انسان لازم مى شود و در صورت تخلّف، گناه كرده و مورد مؤاخذه الهى قرار مى گيرد.
2/5ـ قدرت
تكليف، تابع توان است. خداى دادگر، از هيچ كس عملى فوق طاقت او نخواسته است و اگر كسى نسبت به انجام كارى ناتوان باشد، تكليفى هم ندارد. خداوند در قرآن مى فرمايد:
«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَهَا ـ خداوند هيچ كس را جز در حدّ توان او تكليف نمى كند».(بقره/286)
3/5ـ اختيار
شرط ديگر تكليف، اختيار است. اگر فشار و اجبار، مانع انجام وظيفه شد، در شرايط اضطرار و ناچارى، انسان مكلّف نيست و ترك تكليف هم كيفر ندارد، مثل آنكه حكومتى طاغوتى مانع رفتن انسان به حج شود، يا ظالمى انسان را به زور، وادار به خوردن روزه كند».
4/5ـ عقل
عقل، شرط تكليف انسان و پشتوانه معرفت و عمل اوست. كيفر و پاداش انسان نيز بستگى به آن دارد. كسى كه ديوانه و سفيه باشد، از محدوده تكاليف بيرون است.
بنا به اهمّيت اين گوهر پُربها در وجود انسان و زندگى او، خداوند هر چه را كه به عقل و كارآيى آن لطمه بزند حرام ساخته، مانند شراب، و به آنچه موجب كمال و شكوفايى آن شود، دستور داده است، همچون دانش آموختن و ...
6ـ عبادت، در ترازوى سنجش
گفتيم: عبادت، يعنى بندگى و پرستش، اطاعت امر خدا و انجام تكليف الهى، خواستِ خود را فداى خواسته پروردگار كردن و گردن نهادن به احكام شرع.
آنچه به عنوانِ تكليف و عبادت انجام مى شود، به لحاظ نيّت و محتوا و كيفيّت انجام و خصوصيات فردى هر كس، مراحل و مراتبى مى يابد.
گاهى عمل عبادى، تنها مرتبه صحّت و درستى را از نظر رعايت شرايط دارد، گاهى به مرتبه قبول مى رسد، و گاهى هم صفت كمال مى يابد.
1/6ـ شرايط صحّت عبادت
هدفِ درست و شكلِ صحيح عبادت، دو عامل مهمّ در صحّت آن است. يعنى هم مقصود از عبادت، بايد رضاى خدا و قصد قربت و انجام فرمان الهى باشد، نه جلب نظر مردم و ريا و خودنمايى، و هم صورت ظاهرى آن، طبق دستور باشد، حتّى در جزئيات آن.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «عمل خالص عملى است كه در انجامش، جز از خدا، از احدى انتظار سپاس و ستايش نداشته باشى».
عامل ديگر صحّت عبادت به شكل آن مربوط است، يعنى عمل، طبق آنچه گفته اند و مطابق دستور شرع باشد، نه بر اساس ذوق و سليقه شخصى يا مد روز يا پسند مردم. اينكه به عنوان مثال نماز را چگونه بايد خواند، كجا آهسته و كجا بلند، كجا نشسته و كجا ايستاده، كجا چهار ركعت و كجا دو ركعت، و ... همه طبق دستور باشد، گرچه همه عبادت است.
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرموده است: «هيچ ارزشى براى گفته ها و عمل ها نيست، مگر آنجا كه به سنّت برسيم و متعبّد باشيم و طبق دستور، عمل كنيم».
اگر به شما بگويند در صد قدمى گنجى است كه مى توانيد استخراج و تصاحب كنيد، اگر 98 قدم يا 102 قدم برويد و حفر كنيد، به گنج دست نخواهيد يافت و رنج بيهوده كشيده اید.
در گرفتن شماره تلفن، يك شماره كم و زياد، تماس را با خانه يا اداره ديگرى بر قرار مى كند و كليد، اگر يك دندانه كم يا زياد يا جابجا ساخته شود، قفل را نخواهد گشود.
امّا كسانى از روى انحراف، در شكل عبادت خدا تغييراتى مى دهند. اين تغيير دادن ها گاهى از روى لجاجت است، گاهى روشنفكر مآبى علّت آن است، گاهى مقدّس مآبى و كلاه شرعى سبب آن مى شود و گاهى جهالت و نادانى يا عوامل ديگر.
«تعبّد» آن است كه حتّى در شكل عمل هم، آنگونه كه دستور دين است، بى كم و كاست، عمل كنيم تا به مفهوم صحيح، «بندگى» كرده باشيم.
2/6ـ شرايط قبولى عبادت
مقصود، شرايطى است كه رعايت آن ها، علاوه بر درستى عمل، موجب قرب به خدا و جلب رضاى او مى شود. ممكن است نمازى صحيح باشد ولى سبب رشد و تزكيه روح نشود، همچون دارويى كه شفابخش نباشد، يا جنسى در بازار بى مشترى باشد. عبادت هم، گاهى تنها در حدّ نجات بخشى از كيفر است، ولى گاهى انسان را محبوب خدا و عمل را مقبول درگاهش مى سازد.
در آيات و روايات، نكات بسيارى پيرامون قبولى عبادت و عمل مطرح است كه به عنوان نمونه، چند مورد ذكر مى شود.
1-2/6ـ در بُعد اعتقادى، «ايمان»
قرآن كريم مى گويد: اعمال شايسته و صالح، از كسى كه «مؤمن» باشد، موجب حيات طيّبه مى شود. «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»(نحل/97) و در آيه ديگرى مى فرمايد: «وَ مَن يَكُفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ ـ كسى كه كفر ورزد و ايمان را نپذيرد، اعمالش تباه مى شود».(مائده/5)
2-2/6ـ در بُعد سياسى، «ولايت»
آنچه عمل را در مسير صحيح و خدايى قرار مى دهد، پيروى از رهبرى آسمانى و شايسته است. در سايه چنين رهبرى و ولايتى، خط صحيح عمل و عبادت، كارساز مى شود و در غير آن، يا بى خاصيت و بى اثر مى شود، يا عبادت هم در راستاى اهداف دشمنان راه خدا قرار مى گيرد.
اگر مسافران، با راننده اى راهشناس و امين مسافرت كنند، هر چند ژندهپوش و نامرتّب باشند، سرانجام به مقصد مى رسند. ولى سرنشينان شيك پوش و آراسته اتومبيلى كه به راننده اش اطمينان نيست، ناشى يا مست است يا مسير را عوضى مى رود، هرگز به مقصد نمى رسند، بلكه چه بسا نابود مى شوند.
امام باقر عليهالسلام فرموده است: «كسى كه ايمان به خدا دارد و عبادت هاى جانفرسا هم انجام مى دهد، ولى امام شايسته اى از طرف خدا ندارد، تلاشش بىفايده و نپذيرفته است».
3-2/6ـ در بُعد اخلاقى، «تقوا»
بندگى خدا با شرط تقوا و ترك گناه، قبول مى شود.
قرآن پس از ذكر داستان هابيل و قابيل، كه قربانى يكى پذيرفته و ديگرى ردّ شد، مى فرمايد: «خداوند، تنها از اهل تقوا، "قبول" مى كند».(مائده/27)
آنكه دزدى كند و مال ديگران را انفاق كند، مقبول نيست. آنكه حق مردم را بخورد و به نماز بايستد، نمازش مردود است.
آنكه نماز را ترك كند ولى جهاد نمايد، يا به ديگران ستم كند و نماز بخواند، يا به ديگرى تهمت بزند و غيبت كند و به زيارت هم برود، يا چشم ناپاك به نواميس مسلمين داشته باشد و نماز شب هم بخواند، آن نماز و جهاد، و اين زيارت و نافله را خدا نمى پذيرد، چون همراه با تقوا نيست و بدون تقوا هيچ عملى براى انسان، عمل خير به حساب نمى آيد.
4-2/6ـ در بُعد اقتصادى، «رسيدگى به محرومين»
نيازمندان و فقيران، بندگان خدايند. آن عبادت و بندگى كه همراه با رسيدگى به وضع بندگان ناتوان و محروم خدا نباشد، بىارزش است. در آيات و روايات، موضوع «نماز» و «زكات»، به طور معمول در كنار هم آمده است كه يكى ارتباط با خداست و ديگرى ارتباط با خلق خدا.
از امام رضا عليهالسلام نقل شده كه فرمود: «نماز افرادى كه زكات ندهند، پذيرفته نيست».
آرى نپرداختن حقوق واجب محرومين، اموال انسان را آميخته به حرام مى كند و زندگى از مسير الهى بيرون مى رود.
5-2/6ـ در بُعد اجتماعى، «خوش رفتارى»
اساس جامعه اسلامى بر اخوّت و صفا و برادرى ميان مسلمانان است. هر چه كه اين روابط را به هم بزند و وحدت را بشكند و حرمت افراد را زير پا بگذارد، چنان ناپسند است كه قبول عبادت را هم با مشكل مواجه مى سازد.
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «هر كس مسلمانى را غيبت كند، تا چهل روز، نماز و روزه اش قبول نمى شود، مگر اينكه غيبت شده او را ببخشد».
همچنین به ابوذر فرمود: «از هجران و قهر كردن با برادر دينى بپرهيز، چرا كه با اين ترك رابطه، عمل قبول نمى شود».
و امام صادق عليهالسلام فرمود: «بد اخلاقى و بدرفتارى عمل را تباه مى كند، آنگونه كه سركه عسل را».
6-2/6ـ در بُعد خانوادگى، «رعايت حقوق»
بر اساس روایات: والدين و فرزندان نسبت به هم حقوق متقابل دارند و كسانى كه اين حقوق را مراعات نكنند، خدا نماز و كارهاى نيك آنها را نمى پذيرد.
امام صادق عليهالسلام فرمود: «فرزندى كه از روى خشم به پدر و مادر خود نگاه كند ـ هر چند والدين در حق او كوتاهى و ظلم كرده باشند ـ نمازش از سوى خدا پذيرفته نيست».
پايه استوار ارتباط با خدا، روابط صحيح ميان افراد خانواده است.
3/6ـ نشانه قبولى عبادت
با اين همه شرايطى كه براى قبولى عبادت و نماز است، بايد مراقب بود نماز بىفايده و پرستش بىخاصيت نداشته باشيم. صِرف انجام تكليف، كافى نيست، بايد چنان انجام وظيفه كرد، كه صاحب فرمان كه خداوند است، بپذيرد.
على عليهالسلام مى فرمايد: «بيشترين توجه شما، به قبولى عمل باشد، نه اصل عمل!»
با اين حساب، از كجا مى توان فهميد كه طاعتمان را خدا پذيرفته است؟
امام صادق عليهالسلام نشانه آن را چنين بيان مى كند:
«هر كه مى خواهد بداند آيا نمازش پذيرفته شده يا نه، ببيند آيا نمازش، او را از گناه و زشتى بازداشته است؟ به هر مقدار كه نمازش، مانع گناه و منكر شود، نمازش قبول شده است».
4/6ـ شرايط كمال عبادت
غير از شرط صحّت و شرايط قبول، شرايطى هم براى كمال عبادت است. يعنى اگر اين شرايط باشد، عمل عبادى ارزشى فوق العاده و كمالى بالاتر خواهد داشت.
عبادات و اعمالى كه شرايط زير را داشته باشد، برتر وكامل تر است:
1-4/6ـ مشكل تر بودن
در عبادت، بايد دشوارى آن را تحمل كرد و بر سستى و تن پرورى غلبه يافت و به پرستشى عاشقانه و پيوسته پرداخت. على عليهالسلام فرموده است: «بهترين كارها، عملى است كه خود را (على رغم عدم پذيرش نفس) بر آن وادار كنى».
آنكه در راه دين، سختى بيشترى تحمّل كند، از فضيلت بيشترى برخوردار است.
2-4/6ـ نظم و تداوم
عبادت اگر برنامه هاى دائمى و منظّم داشته باشد، بهتراست. در روايات آمده است كه مؤمن، اوقات وكارهاى خود را تقسيم مى كند و بخشى را براى عبادت و مناجات با خدا قرار مى دهد.
3-4/6ـ مهم تر بودن
در كارها بايد اهمّ و مهمّ كرد و كارهاى «مهمّ» را فداى كارهاى «مهم تر» نمود.
وقتى كارهاى مستحب، به واجبات انسان ضرر بزند، چه نيازى به انجام آن ها؟
على عليهالسلام مى فرمايد: «هرگاه نمازهاى مستحب، به نمازهاى واجب ضرر برساند، ديگر آن نافله ها موجب قرب به خدا نخواهد شد».
4-4/6ـ بركت داشتن
گاهى كمال يك عمل، در بركت داشتن آن است، يعنى كارى باشد كه خير و سود آن، جاودان و گسترده و باقى باشد، نه موقّت و گذرا.
5-4/6ـ سبقت گرفتن
در كارهاى نيك، پيشتاز بودن و شتاب به سوى صالحات و خيرات، امتيازات ويژه اى دارد.
به سوى نماز اوّل وقت بايد شتافت. در كارهاى خداپسند بايد پيشقدم بود.
تأكيد بر «سارعوا» (آل عمران/ 133) و «سابقوا» (حديد/21)، در قرآن و حديث نشان آن است كه سرعت و سبقت در عبادت مايه كمال عبادت است.
6-4/6ـ نشاط و دوام
منافقان، نماز را با كسالت و بىنشاط مى خوانند. (نساء/142)
اهل شك، در عبادت شان دچار ترديد و سستى مى شوند.
عبادتى كامل تر است كه همراه با نشاط، و برخوردار از استمرار و پيوستگى باشد. عملِ اندك و با دوام، برتر از كار زيادى است كه انسان از آن ملول و خسته شود و دست بكشد.
7-4/6ـ بصيرت و يقين
عملى كه از روى بينش عميق و آگاهى و يقين باشد، به مراتب برتر از كارهاى سطحى و عبادت هاى تهى از يقين است. در حديث مى خوانيم: «عمل اندك ولى پيوسته و مداومى كه همراه يقين باشد، نزد خدا برتر از عمل بسيارى است كه فاقد بصيرت و يقين باشد».
7ـ سيماى نماز
تاكنون آنچه خوانديد، به «عبادت» مربوط مى شد.
البتّه عبادت، عنوان عامى است كه نمونه ها و مصداق هاى فراوانى را در بر مى گيرد و تنها در «نماز» خلاصه نمى شود. حج، روزه، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد، طلب روزى حلال، خدمت به همنوعان، درس خواندن و درس گفتن، عزادارى بر شهيدان كربلا، نيكى به پدر و مادر، يتيم نوازى، پرداخت خمس و زكات و... همه و همه عبادت است. (البتّه به شرط خدايى بودن نيّت)
ولى در ميان اعمال عبادى، «نماز» برجستگى و درخشندگى خاصى دارد و جلوه درخشان عبادت و پرستش خدا به حساب مى آيد. اوصاف نماز، فلسفه و حكمتش، فايده و آثارش، شرايط و آدابش، مكان و زمانش در آيات و روايات بسيارى آمده كه پرداختن به آن ها طولانى خواهد شد. امّا سعى مى كنيم بر اساس قرآن و حديث، قطره اى از درياى معارف اسلامى درباره نماز را بازگوييم.
نماز، بزرگ ترين عبادت و مهم ترين سفارش همه انبياست.
لقمان، پسرش را به نماز توصيه مى كند. (لقمان/17)
حضرت عيسى در گهواره مى گويد: «خدايم مرا به نماز و زكات توصيه كرده است».(مريم/31)
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم نماز را نور چشم خود مى داند. «قُرَّةُ عَيْنى فِى الصَّلاةِ»
نماز، فريضه اى است كه خدا را به ياد انسان مى آورد. (طه/14) و پيمان خدا با مردم است.
نماز، سيماى مكتب است. «الصَّلوةُ وَجْهُ دينكُمْ»
نماز، دواى تكبّر است. «وَ الصَّلاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ»
نماز، وسيله تشكّر و سپاس از نعمت هاى الهى است، عمود و پايه دين، كليد بهشت، وسيله آزمايش و شناخت مردم و محو كننده گناهان، و پاك كننده دل و جان آدمى است.
طبق روایات: روزى پنج نوبت، با حفظ شرايط كامل نماز، در پيشگاه خدا ايستادن و نعمت هاى او را ياد كردن و از او حاجت و نياز خواستن، همچون شست و شو در نهر آبى است كه آلودگى ها را مى زدايد.
نماز، اوّلين سؤال در قيامت است، كه اگر پذيرفته نشود، كارهاى ديگر هم مقبول نيست.
نماز، تنها عبادتى است كه در هيچ حال از انسان ساقط نمى شود حتّى در ميدان جنگ و در شرايط اضطرار، بيمارى و ...
نماز، اعلام بندگى در برابر خدا و زير بار نرفتن در مقابل طاغوت ها و ستمگران است.
نماز، زنده نگه داشتن آيين توحيدى حضرت ابراهيم، و سنّت رسول اللّه و مكتب حسين بن على عليهماالسلام است.
نماز، براى عاشقان خدا، شيرين ولى براى منافقان، تلخ و سنگين است: «وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ» (بقره/45)
نماز، كوبنده شيطان و مأيوس كننده اوست.
نماز حضور در برابر آفريدگار است.
نماز هماهنگى با همه ذرّات عالم است. جهان، محراب وسيعى است كه همهی كائنات، در آن به تسبيح و سجود در برابر خدا مشغول اند. به نماز ايستادن، همراهى با همهی آفريده ها و فرشتگان در پرستش و ذكر پروردگار است.
در اهميت نماز، همين بس كه على عليهالسلام در ميدان نبرد صفّين، و امام حسين عليهالسلام در ظهر عاشورا دست از جنگ كشيدند و به عشق الهى، به نماز ايستادند. شخصى به حضرت على عليهالسلام ايراد گرفت، امام فرمود: «ما براى همين مى جنگيم تا مردم، اهل نماز باشند».
به سيد الشهدا، در زيارتنامه اش خطاب مى كنيم: گواهى مى دهم كه تو نماز را بر پا داشتى. «اشْهَدُ انَّكَ قَدْ اقَمْتَ الصَّلوةَ ...»
در مشكلات و اضطراب ها، ياد خداى بزرگ و استمداد از او، آرام بخش دل ها و راه گشاى انسان در سختى هاست و تكيه گاهى است كه مؤمنان به خدا دارند. از اين رو قرآن دستور مى دهد كه به وسيله «صبر» و «نماز» از خداوند يارى بطلبيد.
«وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ»(بقره/45)
امام صادق عليهالسلام در واپسين دم زندگى خويش، همه بستگان را جمع كرد و در وصيت خويش به آنان، اهميت نماز را يادآور شد و فرمود: «هر كه نماز را سبك بشمارد، از شفاعتِ ما محروم است».
«مرز ميان اسلام و كفر، ترك عمدى نماز است».
چگونه مسلمانى است آنكه رابطه خود با خدا را بريده و از نماز روى برتافته است.
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «مَنْ تَرَكَ الصَّلوةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ كَفَرَ ـ هر كه عمداً نماز را ترك كند، كفر ورزيده است».
و در كلام علوى مى خوانيم كه فرمود: «كسانى كه نماز را سبك شمارند و آن را تباه و ضايع سازند، غير نماز را بيشتر ضايع خواهند ساخت».
نماز، موقعيّتى است كه بايد در آن به خدا توجّه داشت نه ديگرى، و هر چه را از نظر دور داشت مگر خدا را. بايد خداى را زنده و حاضر و ناظر بدانيم و احساس حضور در برابر آن خالق عظيم را در خويش، زنده نگاهداريم.
پيامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرموده است:
«همين كه انسان در نماز به غير خدا توجّه مى كند، خداوند به او خطاب مى كند: به چه كسى توجه مى كنى؟ آيا پروردگارى جز من سراغ دارى؟ آيا جز من، مراقب و ناظرى در كار است؟ آيا به بخشنده اى جز من دل بسته اى ...؟ اگر توجه به من داشته باشى، من و فرشتگانم به تو توجّه خواهيم كرد و ...»
8ـ نماز، سپاس نعمت
انسان، اسير محبّت ديگران است و نعمت و نيكى، انسان را به مقام سپاس و تشكّر مى كشيد.
اگر كسى نعمتى به ما بخشيد با زبان و عمل، سپاسگزار او مى شويم.
ما بنده خداييم و غرق در نعمت هاى او، پس در هر نفسى، نه يك نعمت بلكه صدها نعمت موجود است و بر اين نعمت ها نه يك شكر، بلكه هزاران شكر لازم است. (اشارهای است به ابتدای بوستان سعدی)
كافى است كه اندكى چشم بصيرت بگشایيم و ببينيم لطف و فضل خدا را درباره خودمان، آنگاه خواهى نخواهى سپاس او خواهيم گفت.
نماز، نوعى سپاس از نعمت هاى فراوان و بى شمار اوست.
خداوند، به ما هستى بخشيد. آنچه براى زندگى مادى و معنوى لازم داشتيم، عطا كرد. هوش و عقل و استعدادمان داد. قطرات باران، برگ درختان، ماهيان دريا، پرندگان آسمان، نور خورشيد و هدايت عقل و ولايت پاكان و راهنمايى وجدان را جهت سعادت ما ارزانى داشت. اعضايى متناسب، قوايى مفيد، مربّيانى دلسوز، طبيعتى رام و مسخّر براى ما قرار داد، تا با او بيشتر آشنا باشيم. اگر لب ما نرم نبود، توان سخن گفتن نداشتيم. اگر انگشت شصت نداشتيم، حتّى دكمه يقه خود را نمى توانستيم ببنديم.
اگر آب ها، شور و تلخ بود، درختان نمى روييد. اگر زمين جاذبه نداشت، اگر فاصله خورشيد به ما نزديك تر بود، اگر هنگام تولّد، مكيدن را نمى دانستيم، اگر قدرت نطق و گويايى نداشتيم، اگر چشم مان نابينا بود، اگر از موهبت عقل بى بهره بوديم ... و هزاران اگر ديگر.
به تعبير قرآن، نعمت هاى الهى، قابل شمارش نيست. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ»(نحل/18)
آيا اين همه نعمت، تشكّر لازم ندارد؟ آيا بىانصافى و حق ناشناسى نيست كه انسان، غرق نعمت هاى خدا باشد ولى حالت سپاس به درگاه صاحب نعمت نداشته باشد؟
نماز، تشكّر از خداست كه ولىّ نعمت ماست و هر چه داريم از اوست.
البتّه اين سپاس، براى خدا سودى ندارد، بلكه براى خودمان مفيد است و نشان معرفت ماست. همچنان كه تشكّر يك دانش آموز از معلّم، بيانگرِ كمال و رشد فكرى اوست و از تشكّر او چيزى عايد معلّم نمى شود.
چه غافل اند، آنان كه بر سر سفره نعمت خدا، عمرى مى نشينند و يكبار هم به شكرانه اين موهبت ها در آستان آن خداى متعال، پيشانى عبوديت و سجده شكر بر زمين نمى گذارند!
9ـ ادب و آداب نماز
1/9ـ مقدّمات نماز
1-1/9ـ طهارت
نمازگزار، بايد پيش از آن كه شروع به نماز كند «وضو» بگيرد. امام باقر علیهالسلام فرموده است: « نماز بدون وضو نماز نيست».
وضو، جزیى از ايمان است، نورانيت و صفاى درونى مى آورد، نشاطآور و كسالت زداست، به علاوه نظافت جسم را نيز همراه دارد. وضو، انسان را آماده نماز مى سازد. فيض كاشانى گفته است: «يك مرتبه از مادّيت برخاستن و به معنويت سفر كردن دشوار است، امّا وضو، انسان را كم كم آماده مى سازد».
وضو، كفاره گناهان كوچك است و خوب است انسان در همه حال با وضو باشد و حتّى هنگام خوابيدن هم وضو بگيرد.
طهارت به منزله اجازه ورود به حضور خداست. البتّه طهارت، مراتبى دارد:
طهارت ظاهر، از نجاسات و آلودگى ها. (وضو، غسل، تیمم)
طهارت اعضا، از گناهان و جرايم.
طهارت روح، از مفاسد و رذايل اخلاقى.
2-1/9ـ لباس و مكان نمازگزار
در نماز، پوشش بدن لازم است. البتّه حدّ واجب براى مرد پوشاندن عورت است، ولى بهتر است از ناف تا زانو را بپوشاند.
لباس، بايد پاك و مباح باشد. در نماز، بهتر است جامه سفيد پوشيده شود، انگشتر عقيق به دست باشد و از لباس هاى چرك و تنگ و سياه و لباس افراد لاابالى كه از نجاسات پرهيز نمى كنند استفاده نشود.
مكان نيز بايد مباح باشد. در جايى كه مال ديگران است، بىاجازه و رضايت نمى توان نماز خواند و رعايت اين شرطها در نماز، هم مراعات ادب است و هم رعايت حق ديگران.
3-1/9ـ شناخت قبله
گرچه خدا در طرفِ خاصى نيست كه به او رو كنيم، هر طرف رو كنيم، خدا آنجاست «ايْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ»(بقره/115) ولى هم براى گراميداشت خاطره ابراهيم، بنيانگذار خانه توحيد، هم براى متوجّه ساختن دل به نقطه اى مقدس، هم براى هماهنگى و نظم عبادت كنندگان و نمازگزاران در جهت گيرى عبادى و هم براى اسرار ديگر، مأموريم كه قبله نمازمان را «كعبه» قرار دهيم.
4-1/9ـ اذان
اذان، شعار توحيدى مسلمانان است. اذان، اعلام يكتايى خدا، رسالت حضرت محمد صلیاللهوعلیهوآلهوسلم، ولايت على علیهالسلام، رستگارى در سايه نماز، و «تكبير» خداوند است. اذان، فرياد بر ضدّ معبودهاى خيالى، معرفى عقيده اسلامى، و شعار اسلام است.
اذان، هم فراخواندن امّت اسلام به شركت در نماز جماعت است، هم آمادهسازى جان و دل براى ورود به «نماز».
حديثى مى فرمايد: «با صداى بلندِ اذان، شيطان عصبانى مى شود و فرار مى كند».
2/9ـ مقارنات نماز
در محراب نماز
غير از حركات ظاهرى نماز، كه هر كدام فلسفه و رازى دارد، و غير از ذكرها و تسبيح هاى آن، كه هر كدام مفاهيم بلندى را در بر گرفته است، روح نماز، همان «توجّه» است. نمازگزار با اخلاص و آگاهِ به رمز و راز عبوديت، بايد همواره و در تمام لحظات و فقرات نماز، بداند كه چه مى كند، در چه مقامى ايستاده است، با كه سخن مى گويد، طرف خطابش كيست و حرف و خواسته اش چيست. اين «حضور قلب»، عنصر اصلى سازندگى نماز و «ياد خدا» است كه فلسفه بلند و عميق نماز است.
آشنايى به مفاهيم جملات قرائت و ذكرها، و توجّه به معناى اعمال و حركات در نماز، زمينهساز پيدايش خشوع قلبى و خضوع جسمى و توجّه باطنى به معبود يكتاست.
1-2/9ـ نيّت
سرفصل اين عبادت و نخستين امر واجب در نماز، «نيّت» است. نيّت، تعيين كننده ارزش هر عمل است. اگر عبادتى، از جهت نيّت، خلل يابد و نمازگزار، دچار ريب و ريا گردد، كارش بىنتيجه و عبادتش فاسد و رنجش بىاجر خواهد بود.
انگيزه آگاهانه نسبت به هر عمل «نيّت» آن است و در عبادت، اين انگيزه بايد خدايى باشد و نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تأمين خواسته او و اجراى فرمانش و به قصد نزديك تر شدن به خدا (قصد قربت) انجام گيرد.
اگر در عبادت و نماز، چنين نيّت خالصى وجود داشت، عامل قرب مى شود وگرنه جز دورى از خدا بازدهى ندارد.
نيّت، آگاهى و توجّه به عمل و هدف آن است. هدف نماز كه «ياد خدا» ست بايد همواره در دل و ذهن نمازگزار، زنده باشد و انگيزه هاى مادّى و غير خدايى در دل و فكر، راه پيدا نكند.
2-2/9ـ تكبير
«اللّهُ اكبر» خدا بزرگ تر است. بزرگ تر از هر چه به وصف آيد و در ذهن و زبان بگنجد. بزرگ تر از آنچه مى گويند و مى خوانند و مى شناسند.
بزرگ تر از فكر و خيال و انديشه ما و در واقع بزرگ تر از آنكه با ديگران مقايسه شود.
با اين كلام نماز شروع مى شود. اين شعار، تكبيرةالاحرام است، يعنى اللّه اكبرى كه با آن به حريم نماز وارد مى شويم و غير خدا را از ياد مى بريم و براى جز او عظمتى نمى شناسيم و كارهاى خلاف را بر خود حرام مى كنيم.
چنانكه هواپيما هر چه بيشتر اوج بگيرد، خانه ها كوچك تر ديده مى شود، انسان هر چه خداشناس تر شود و عظمت ها و نعمت ها و قدرت هاى الهى را بيشتر بشناسد، جز خدا هر چه هست در نظرش كوچك مى شود و خدا بزرگ تر است از هر چيز، «اللّه اكبر»
3-2/9ـ قرائت
الف)3-2/9ـ سوره حمد
اول: «بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمنِ الْرَّحِيمِ»
با يارى خداوند، با نام و ياد او، با نيّتى الهى شروع مى كنيم. خدايى كه به همه لطف دارد، و هميشه لطيف و مهربان است.
بسم اللّه ، در آغاز همهی كتاب هاى آسمانى بوده است.
هر كارى كه با نام خدا شروع نشود، به انجام مطلوب نمى رسد.
بسم اللّه ، خدايى كردن كارهاست، و رنگ و نشان خدا زدن بر اعمال و عبادات.
پيامبران نيز شروع كارشان با بسم اللّه بوده است، همچون نوح، كه كشتى خود را به نام اللّه به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد.
شروع هر كار به نام خدا رمز عشق به خداست و توكّل بر او و نشانه بندگى انسان در پيشگاه خداست، يعنى اينكه: خدايا! همواره به ياد توام، با ياد تو شيطان را فرارى مى دهم و به كمك نام تو، يادت را در دل زنده نگاه مى دارم.
دوم: «ألْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»
حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده جهانيان و سرپرست نظام هستى و صاحب همهی نمعت هاى مادى و معنوى است. ربّ آسمان ها و زمين و پروردگار همهی موجودات است.
«الحمد للّه ربّ العالمين»، يعنى همهی ستايش ها از آن اوست، كه امكان رشد و تربيت را در انسان و همهی موجودات فراهم كرده است.
چه ناسپاس اند آنان كه زبان به ستايش خدا نمى گشايند. از نعمت ها بهره مند مى شوند و نافرمانى مى كنند، غرق در مواهب الهى اند و بخشندهی آنها را نمى شناسند.
سوم: «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»
سايه رحم هميشگى و رحمت همگانى اش بر سر خاص و عام، افكنده است. كيست بگويد من از رحمت خدا بى بهره ام؟ حتّى براى گناهكاران هم، درى همچون «توبه» گشوده است كه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مى دارد. «انّ اللّه يحبّ التوابين» (بقره/222)
رحمتش چنان عام و فراگير است كه مأيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است. و خود فرمان داده است كه از رحمتش مأيوس نشوند. او همهی گناهان را مى بخشد. (زمر/53)
خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزش ها را مى پوشاند و مى بخشايد، بلكه حتّى لغزش ها را به حسنات تبديل مى كند.
نه تنها نعمت هاى مادى اش ما را احاطه كرده، كه نعمت هاى معنوى اش فراگير ماست.
نه تنها شيرينى هاى زندگى از رحمت اوست، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهى تازيانه عبرت و هشدار بيدار باش و غفلتزدايى است، از رحمت او به بنده اش سرچشمه مى گيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد.
چهارم: «مَالِكِ يَوْمِ الدّينِ»
صاحب روز جزا و مالك قيامت است.
گرچه او مالك دنيا و آخرت است، امّا چون مالكيّت كامل و مطلق و بىرقيب او در قيامت براى همه، واضح تر و آشكارتر مى شود، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است: «وَ الامْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ»(انفطار/19) تمام كارها آن روز به دست خداست».
آن روز از مردم سئوال مى شود: «لِمَنْ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟ ـ امروز، حكومت از آن كيست؟» جواب مى دهند: «لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار ـ از آنِ خداى يگانه و قدرتمند».(غافر/16)
در نماز، با اين صفت، ياد روزِ سختِ دادرسى در دل ها زنده مى شود و خوف و خشيت الهى، بر دل ها سايه مى افكند و نماز، دريچه اى مى شود به «ياد قيامت».
در حديث آمده است كه امام سجاد علیهالسلام در نماز، هنگامى كه به جمله «مالك يوم الدين» مى رسيد، آن را آنقدر تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند.
قيامت، روز دين، روز جزا، روز حسابرسى و كيفر كردار است. ياد آن، دل ها را نرم مى كند، تكبّر و غفلت را مى زدايد و عظمت الهى را در دل، مجسم مى سازد.
پنجم: «إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»
تا اينجا، مقدمهچينى و زمينه سازى براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مددخواهى است. نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم، ستوده است، او را سررشته دار تربيت و هدايت همهی جهان و جهانيان دانسته، همهی ستايش ها را مخصوص او ساخته، سرانجام خود را در دست او ديده است. با درك عظمت خداوند و نياز خويش مى گويد:
«ايّاك نعبد ...» تنها تو را مى پرستيم، تنها بنده تو و مطيع امر توييم، نه برده ديگران، نه اسير زر و زور، نه دلبسته مقام و مال و شكم و شهوت. نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران و...
«ايّاك نستعين»، تنها از تو يارى مى طلبيم و استعانت مى جوييم. حتّى عبادت مان، توفيقى از تو لازم دارد وگرنه شيطان، ما را به سوى طغيان و گردن كشى سوق مى دهد.
توان جسمى و سلامت بدن را از او مى طلبيم، تا قدرت عبادت داشته باشيم.
شناخت وظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مى دهيم. او بايد كمك مان كند تا خداشناس شويم، به ياد نعمت هايش باشيم و به شكرانه آن، در محراب عبادت بايستيم و «بندگى» خود را ابراز كنيم.
غلبه بر موانع اطاعت و بندگى و رها كردن علايق و جاذبه هاى گذرا و فانى، و روى آوردن به كانون زيبايى ها و منشأ كمال ها به توفيق اوست.
ششم و هفتم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِيمَ» «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»
در پيچ وخم راههاى زندگى و در ميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون، راه راست يكى است كه به خدا منتهى مى شود و ما را به خدا مى رساند. در اين كه آن راه چيست و چگونه بايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد.
در اين عبارت، طلب هدايت از خدا مى كنيم تا ما را به راه راست و «صراط مستقيم» راهنمايى كند. چرا كه راههاى غير مستقيم، بسيار است. راه هوس ها، افراط و تفريطها، وسوسه هاى شيطانى. راههاى بى منطق و برهان، مسيرهايى هلاكت بار و آينده سوز. راههاى بىمرشد و راهنما. راهى كه طاغوت ها پيش پاى مردم مى نهند، راه سليقه هاى شخصى در مقابل راهنمايى هاى دين و... كه اين همه راه نيست، بلكه «بيراهه» است.
قرآن، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مى داند. (هود/56؛ زخرف/43) راه بندگى و عبوديت خدا: «وَ أَنِ اعْبُدُونِى هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» (يس/61) راه پيوند و تمسّك به آيين خدا و پذيرش قانون الهى. (آل عمران/101) راه اهلبيت پیامبر، كه امام صادق علیهالسلام فرمود: «به خدا سوگند راه مستقيم، ما هستيم».
امام عسگرى علیهالسلام در تفسير «اهدنا الصّراط المستقيم» مى فرمايد:
«نمازگزار با بيان اين جمله مى گويد: راه مستقيم، راهى است كه از كوته فكرى بالاتر و از بلندپروازى و غلوّ، پايين تر باشد».
و امام صادق علیهالسلام مى فرمايد:
«راه مستقيم، راهى است كه انسان را به محبّت خدا و دين او سوق مى دهد و از هواپرستى و پيروى از سليقه ها و آراىِ شخصى در دين، باز مى دارد».
هشتم: «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّآلِّينَ»
نه راه غضب شدگان و گمراهان. راه فرعون ها، قدرتمندان بىتعهّد، مستكبران ياغى، كه به قهر خدا هلاك و غرق شدند، (قصص/40) راه قارون ها و سرمايهداران سنگدل كه در برابر مردان خدا گردن كشى كرده و در خاك فرو رفتند. (قصص/81)
و نه راه دانشمندان بىعمل و دنياپرست كه به آنچه مى گويند، خود پايبند نيستند.(صف/3)
چهره غضبشدگان تاريخ را در نظر آوريد، اقوام و ملّت هايى كه با عذاب هاى آسمانى يا بلاهاى زمينى به قهر خدا گرفتار شدند و تار و مار گشتند. منافقانى كه در قرآن از مغضوبين به شمار آمده اند. (فتح/6) گمراهانى كه از راه حقّ، راستى و توحيد، به بيراهه باطل و انحراف فكرى و فساد عملى افتاده اند.
ب)3-2/9ـ سوره توحيد
«بِسْمِ اللَّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ. قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُواً أَحَد»
به نام خداى بخشنده مهربان. بگو، كه او خداى يكتا و بىنياز است. نه زاده است و نه زاده شده و نه كسى همتاى اوست.
اين سوره نيز با ياد خداوند مهربان آغاز مى شود.
سپس يكتايى و بىنيازى او را مطرح مى كند. و با صفات ديگر خداوند به پايان مى رسد. سوره اى است توحيدى و يكتايى خداوند را در آفرينش، پرورش، مالكيّت، حاكميّت، فريادرسى و بىنيازى مى رساند.
خدايى كه «صمد» است، بى نياز است و همه نيازمندان به او توجّه مى كنند. از ويژگى هاى آدمى همچون خواب، خوراك، غفلت، خستگى، زاد، ولد، ترس و ... به دور است.
هيچ چيز شبيه او نيست. و هيچكس و هيچ قدرتی همتاى او نيست: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ»(شوری/11)
4-2/9ـ ركوع
عظمت پروردگار انسان را به ركوع و كرنش وامى دارد و خدايى او، بنده را به تواضع. ركوع، خم شدن در برابر عظمت او و اظهار بندگى و طاعت اوست. ركوع، ادبِ عابد است و سجود قرب او. كسانى به خدا نزديك تر مى شوند كه در اظهار ادب كوتاهى نكرده باشند.
على علیهالسلام، آن قدر ركوع طولانى داشت كه عرق از ساق پايش جارى و زير قدم مباركش تر مى شد.
امام صادق علیهالسلام بيش از سى مرتبه، در ركوع و سجود، ذكر خدا را تكرار مى كرد.
گروهى از فرشتگان همواره در ركوع اند. (نهج البلاغه، خطبه اوّل) انسان راكع، هماهنگ و همراه با فرشتگان مى شود، همسويى و همسانى بنده اى زمينى با فرشتگان آسمانى. و چه افتخارى بالاتر از اين؟!
5-2/9ـ سجود
سجود نيز همچون ركوع، از اركان نماز است.
سجده، جز براى خداوند جايز نيست. اگر بنده اى به امر خدا سجده بر كسى يا چيزى كرده، ـ مانند برادران یوسف ـ (یوسف/100) و اگر فرشتگان، سجده بر آدم كردند، (بقره/34) در واقع در برابر خداوند سجده كرده اند و اطاعت امر او به جا آوردند.
سجده، تذلل و اظهار كوچكى و خاكسارى در برابر خداست. مگر نه اينكه همهی آفريدگان در پيشگاه امر او و عظمت او ساجدند؟ مگر نه اينكه آفريدگان زمين و آسمان مانند خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و حيوانات، و توده عظيم مردمان از براى خداوند سجده مى كنند؟ (حج/18)
چرا ما، همسوى با همهی كاينات، سجده بر خدا نكنيم.
در سجده نيز تسبيح خدا مى گوييم و او را از هر عيب و نقص، و هر صفتِ بشرى، و هر عجز و ناتوانى، و از هر آنچه به ذهن مان خطور كند و تصوّر شود، منزّه و مبرّا مى دانيم.
سجده، عالى ترين درجه عبوديّت است. سجده، رمز بندگى است. پس بايد همراه با تذلّل و خشوع و فروتنى و شكسته دلى و شكسته نفسى باشد. اگر با اشك چشم همراه بود، چه بهتر! و اگر طولانى بود، فضيلتش بيشتر!
امام سجاد علیهالسلام، زينت ساجدان و فخر عابدان بود. در سجده، چندان با توجّه نام خدا را تكرار مى كرد كه وقتى سر بر مى داشت بدن مباركش غرق عرق بود.
خداوند، ياران رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم را چنين معرفى مى كند:
«تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَاناً ـ آنان را مى بينى كه در حال ركوع اند يا سجود، و اميد به فضل خدا و خشنودى او دارند».(فتح/29)
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «سجدهی بسيار، گناهان را مى ريزد، آنگونه كه باد برگ درختان را».
6-2/9ـ ذكر سُبْحانَ اللّه
اين ذكر مقدّس و پرمعنى كه در تمام عبادت ها، نيايش ها، سجده ها و ركوع ها به چشم مى خورد و به كار مى رود، حقيقتى را در بردارد كه ريشه در همهی عقايد و تفكرات صحيح اسلامى دوانده است و زير بناى ارتباط انسان با خدا و صفات كمال اوست.
توحيد، بر اساس تسبيح خدا و منزّه دانستن او از شريك و شبيه است.
عدل بر مبناى تسبيح و منزّه دانستن خدا از ستم و تبعيض و حق كشى است.
نبوّت و امامت منزّه دانستن خداوند است از اينكه بندگانش را بىحجت و راهنما رها كند و پيك هايى براى ابلاغ راه هدايت نفرستد.
معاد منزّه دانستن خداوند است از اينكه پاداش نيكى ها و كيفر بدى ها را به نحو كامل ندهد و زندگى بشر و آن همه مجاهدات رسولان الهى به بيهودگى و بىثمرى بيانجامد.
تا خداوند را از هر عيب و نقصى دور و پاك ندانيم، چگونه مى توانيم دل را خانه محبّت و عشق او سازيم؟
كسى مى تواند از خدا راضى باشد كه كارهاى او را حكيمانه بداند و بر امر و دين او خورده نگيرد و آن را عيبناك نداند.
در ميان فرمان هاى عبادى كه خدا به پيامبر عزيزش داده، بيش از همه، دستور به تسبيح است. شانزده مرتبه فرمانِ «سَبِّح» از سوى خدا، خطاب به پيامبر آمده است:
«خدا را تسبيح بگوى، پيش از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن، در ساعات شب و اوقاتِ روز، در صبح و شام، و آنگاه كه بر مى خيزى».(طه/130؛ غافر/55؛ طور/48)
از امام سجاد علیهالسلام نقل شده است كه: «هرگاه بنده اى بگويد "سبحان اللّه، همهی فرشتگان بر او درود مى فرستند».
7-2/9ـ قنوت
قنوت، دست نياز بر آستان الهى بلند كردن است و خواسته ها را بر شمردن، و اين از مستحبات اكيد در نماز است. معناى قنوت، اطاعت و دعا و توجّه و خشوع در نماز است. در قنوت مى توان هر دعايى را خواند.
از رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم روايت شده كه: «هر كه در دنيا، صاحب قنوت هاى طولانى باشد، در روز دشوار قيامت و در پيشگاه عدل الهى، آسوده تر خواهد بود».
8-2/9ـ تشهّد
«اشهد ان لااله الّا اللّه وحدَه لا شريك له و اشهدُ انّ محمّداً عبدُه ورسولُه الّلهمّ صَلِّ عَلى محمّدٍ وآلِ محمّد»
تشهد تجديد بيعت با خدا و رسول است، اقرار و اعتراف به وحدانیت خدا و نبوّت نبى اكرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم است، شهادت دادن است، به اين كه آن حضرت، «عبد» و «رسول» خداست.
صلوات بر پيامبر و آل او از واجبات است و آنكه اين تحيّت و درود را نفرستد، نمازش باطل است.
9-2/9ـ سلام
سلام ما به رسول خدا، نشانه ادب و احترام و حق گزارى ماست. سلام به معناى سلامتى، خير، بركت و امنيّت است و يكى از نام هاى خداوند در قرآن است: «السّلامُ المُؤمنُ» (حشر/22)
بهترين سلام، آن است كه همراه با رحمت و بركت از سوى خدا باشد. و در نماز، سلام ما به پيامبر چنين است: «السَّلامُ عَلَيْكَ ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ»
سلام ما به پيامبر به پاس رنج و زحماتى است كه بر خود هموار كرد، پاسدارى از رسالتى است كه به انجام رساند، و گرامى داشتن پيوندى است كه ميان خدا و ما برقرار كرد. «السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين السّلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته» سلام بر ما و بر بندگان شايسته خدا. سلام بر همهی شما خوبان عالم، فرشتگان جهان بالا و مؤمنان راستين.
3/9ـ تعقيبات نماز
نماز كه پايان يافت، بايد دعا خواند و ذكر گفت و خدا را ستايش كرد و از او حاجت خواست و حالت معنوى نماز و صورت زيباى عبادت و بندگى را، تا مدتى پس از اتمام نماز، نگه داشت. استمرار بخشيدن به حالت نماز و خواندن دعاهاى مستحب، «تعقيب» نماز است.
مهمانى حق ميزبان را ادا مى كند كه قبل از طعام و پس از آن نيز با صاحبخانه، گفتوگو و احوالپرسى و حضور در محضر داشته باشد.
و گرنه آنكه خود را به سر سفره برساند و همين كه خورد، فوراً و بى خداحافظى و بى تشكّر، برخاسته و ميزبان را ترك كند، بى ادبى كرده است.
نماز، فريضه اى الهى است. ولى پيش از نماز، در مسجد و مصلّا به انتظار آن نشستن، اذان و اقامه گفتن، ذكرها و دعاهاى مستحب پيش از نماز را خواندن، به استقبال نماز رفتن است. و تعقيبات هم، بدرقه آن محسوب مى شود.
امام صادق علیهالسلام مى فرمايد: «همين كه از نماز واجب فارغ شدى، به دعا و تعقيب نماز مشغول شو. دعاى بعد از نمازِ صبح و ظهر و مغرب، مستجاب مى شود».
1-3/9ـ تسبيحات حضرت زهرا عليها السلام
از بهترين تعقيبات نماز، تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام است. اين ذكر عالى را رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم به دختر گرامى اش آموخت:
به فرموده امام صادق علیهالسلام این تسبیحات از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خدا برتر است.
امام باقر علیهالسلام فرموده است: «در ميان ستايش ها، بهتر از تسبيحات حضرت زهرا عليهاالسلام نيست، و اگر مى بود، رسول خدا به فاطمه عليهاالسلام تعليم مى داد».
2-3/9ـ سجده شكر
به شكرانه نعمت هاى بى پايان و بى شمار خداوند، پس از نماز، سر بر خاك نهادن و نعمت هاى او را به ياد آوردن، و شكر گفتن و حمد كردن، از اعمالى است كه هم محبّت خدا را در دل انسان مى افزايد و هم انسان را نزد خدا محبوب و مقرّب مى سازد و هم سبب افزايش نعمت ها مى شود.
به تعبير امام صادق علیهالسلام سجده شكر بعد از نماز، دليل كامل شدن نماز و خشنودى خدا و خوشامدن و اعجاب فرشتگان است. خداوند از آنان مى پرسد: «پاداش اين بنده شاكر چيست؟»
مى گويند: «رحمت تو، بهشت تو، حلّ مشكل او، ...»
خداوند مى فرمايد: «همانگونه كه او از من تشكّر كرد، من هم از او سپاسگزارم».
10ـ نماز جماعت
از نكات اساسى مربوط به نماز، برپايى آن به صورت جماعت است. نماز جماعت پاداش بسيار، بركات فراوان و فوايد فردى آثار اجتماعى بسيار دارد. از جمله:
1/10ـ شكوه مسلمانان: شكوه مسلمانان و موحّدان را مى رساند. ذوب شدن «فرد» در «جمع» در يك عبادت توحيدى است. مقدمه وحدت و عامل تقويت روح برادرى است.
2/10ـ همهاش عبادت است: آنكه براى شركت در نماز جماعت، از خانه بيرون مى رود، يا در مسجد به انتظار نماز جماعت است، در طول اين مدّت پاداش پرداختن به نماز را مى گيرد.
3/10ـ بیش از ده نفر: جبرییل بعد از بیان ثواب نماز جماعت از دو نفر تا نه نفر به پیامبر صلیاللهوعلیهوآلهوسلم عرض کرد: «چون بيشتر از ده نفر باشند، اگر جميع درياها و آسمان و زمين كاغذ شوند و درختان قلم و آدميان و جنيان با فرشتگان نويسنده، قادر نباشند بر نوشتن ثواب يك ركعت از آن. يك الله اكبر كه مؤمن آن را با امام جماعت درك كند بهتر است از هفتاد حج و هزار عمره غير واجب. يك ركعت نماز كه مؤمن با امام جماعت بخواند بهتر است از صدقه دادن صد هزار دينار طلا بر درويشان. و يك سجده كه مؤمن با امام جماعت بخواند بهتر است از عبادت يك سال. و ركوعى كه بهجا آورد مؤمن با امام جماعت بهتر است از صد بنده كه آزاد كند آنها را در راه خدا. و نيست بر آنكه بميرد بر جماعت پرسش و عذاب قبر و سختى روز قيامت. هر كه دوست دارد جماعت را دوست دارد او را خدا و جميع فرشتگان و آدميان».
4/10ـ ثواب شهيد: در بخشی از حدیث طولانی که پیامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم در ثواب نماز جماعت فرمودهاند میخوانیم: «كسى كه بر آن باشد كه در هر جا و در هر موقعيت و فرصتى، نماز خود را به جماعت بخواند... به ازاى هر روز و يا شبى كه توفيق شركت در نماز جماعت را داشته است ثواب يك شهيد را به او خواهند داد».
5/10ـ بازار آخرت: رسول اکرم صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «مساجد بازاری از بازارهای آخرت است. از کسانی که به آن وارد میشوند با مغفرت پذیرایی میشود و هدیهی آنان بهشت است.»
6/10ـ ترک نماز جماعت: از طرفی ترک نماز جماعت نیز به شدت نهی شده است:
پيامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل هر يك با هشتاد هزار فرشته نزد من آمدند و عرض كردند: يا محمد خداوند جبار تو را سلام داده و ميفرمايد به امت خود بگو هر كه بميرد در حالتى كه دورى كند از (نماز) جماعت بوى بهشت را نشنود اگر چه عمل او بيشتر از همهی اهل زمين باشد كه قبول نميكنم از وى نافله و نه فريضه را. يا محمد ترك كننده نماز جماعت نزد من ملعونست و نزد فرشتگان ملعونست و به تحقيق كه لعنت كرده ام ايشان را در تورات و انجيل و زبور و قرآن، و ترك كننده جماعت صبح و شام داخل مى شود در لعنت خدا. يا محمّد از ترك كننده جماعت قبول نميكنم دعايى و فرو نميفرستم بر وى رحمتى و ايشان يهودان امّت تواند و اگر بيمار شوند ديدن مكن از ايشان و اگر بميرند حاضر مشو بر جنازه ايشان».
11ـ نماز جمعه
گاهى عبادات اسلامى، غير از جهات روحى و معنوى، آثار و جنبه هاى سياسى و اجتماعى هم دارد، به خصوص آنچه كه به صورت آشكار و گروهى با آداب و ويژگى هاى خاص اجرا مى شود. نماز جمعه، يكى از اين آيين هاى مقدس و با شكوه است كه امّت نمازگزار، در كنار بركات معنوى و ثواب عبادت، به آثار و نتايج اجتماعى آن نيز نايل مى شود.
نماز جمعه، مظهر شكوه اسلام و عظمت مسلمين و وحدت بخشِ صفوف و خنثى كننده توطئه ها و تفرقه افكنى هاست.
رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرموده است: «هر كس سه جمعه پياپى، بدون عذر و بيمارى، عمداً در نماز جمعه شركت نكند بر دل او مُهرى از نفاق زده مى شود».
نماز جمعه، حج مساكين است.
12ـ نمازهاى نافله
عشق به پرستش و بندگى، انسان را وا مى دارد كه بيش از حدِّ مقرر نيز به اطاعت و نيايش بپردازد. اين با نمازهاى مستحب جلوه گر مى شود كه به «نافله» معروف اند.
در حديث آمده است: «نمازهاى مستحب، همچون هديه اى به درگاه خداوند است كه به هر حال قبول مى شود».
نمازهاى مستحب، جبران كننده نواقص نمازهاى واجب است و همچون صدقه اى است كه انسان، آن را مى پردازد. به خصوص نماز شب، راز ارتباط عاشقانه ميان بنده و خداى اوست.
در روايتى آمده است كه خداوند مى فرمايد: «دروغ مى گويد آنكه مى پندارد مرا دوست دارد، امّا چون شب فرا مى رسد، به خواب مى رود و به ياد من نيست، مگر نه اين است كه هر دوستدارى، خلوت و نجواى با دوستش را دوست مى دارد؟»
بر اساس روایات انسان با نافله مى تواند چنان به خدا نزديك شود و الهى گردد كه جز حق نبيند و جز حق نشنود و به آنجا برسد كه هر دعايى بكند مستجاب شود.
13ـ آثار و برکات نماز
آثار و برکات نماز که در آیات و روایت ذکر شده بسیار زیاد است و در این مطلب به چند نکته اشاره مینماییم.
1/13ـ از بین رفتن بدیها. (هود/114)
2/13ـ همچون نهر آب: رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «نمازهاي پنجگانه براي امت من همچون نهر آب جاري است كه بر در خانه يكي از شما باشد آيا گمان ميكنيد اگر كثافتي در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر شست و شو كند، آيا چيزي از آن بر جسد او خواهد ماند؟ مسلما نه، همچنين است به خدا سوگند نمازهاي پنجگانه براي امت من».
3/13ـ پاکی از گناه: پيامبر اسلام صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «يا علي! به حق آن خدايي كه مرا به نبوت مبعوث داشته، هر كدام از شما براي وضو نماز برخيزيد، گناهانش فرو ريزد و چون به درگاه خدا رود و با دل به خدا متوجه گردد و نماز به پا دارد چيزي از گناهان وي بر جاي نماند و پس از نماز مانند روزي گردد كه از مادر متولد شده و اگر دوباره ميان دو نماز گناهي از وي سر زند، همچنان با نماز دوم گناهانش بريزد و به همين ترتيب تا نماز پنجم».
4/13ـ مونس قبر رسول خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «نماز به صورت انسانی سفید چهره وارد قبر میّت شده و با او انس میگیرد و وحشتهای برزخ را از او برطرف میکند».
5/13ـ آثار متعدد: پیامبر خدا صلیاللهوعلیهوآلهوسلم فرمود: «نماز ... موجب اجابت دعا و پذیرش اعمال و میانجی میان نمازگزار و فرشته مرگ، چراغ روشن کننده قبر، بستری زیر پهلوهای میت، پاسخی برای پرسشهای نکیر و منکر، همدم در شادی و گرفتاری و باران رحمتی بر گور است تا روز رستاخیز، نماز توشه مؤمنان در سفر دنیا به آخرت است، سبب گذشتن و عبور کردن از پل صراط است، کلیدی برای بهشت و مهریه حوریان بهشتی است».
6/13ـ ثواب اجزا نماز: خداوند متعال علاوه بر اینکه برای خواندن خود نماز اجر و ثواب قرار داده برای تک تک اجزای نماز نیز ثواب و پاداش اخروی ویژهای قرار داده که از ذکر آنها صرف نظر مینمائیم.
14ـ عواقب ترک نماز
1/14ـ وارد شدن به سقر: در سوره مدثر آیات 42 به بعد آمده است که اهل بهشت از دوزخیان میپرسند: «ما سَلَكَكُمْ في سَقَرَ ـ چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت ؟» و دوزخیان در پاسخ میگویند: «قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ـ مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ».
2/14ـ دخول در ویل: خداوند كريم در قرآن مجيد ميفرمايد:« فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ ـ ويل براي نمازگذاران است». «الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ ـ كساني كه در نمازشان ساهون هستند».
ساهون يعنى آنهايى كه از نمازشان غافلند اهتمامى به امر نماز ندارند، و از فوت شدنش باكى ندارند چه اينكه به كلى فوت شود و چه اينكه بعضى از اوقات فوت گردد، و چه اينكه وقت فضيلتش از دست برود و چه اينكه اركان و شرايطش و احكام و مسائلش را ندانسته نمازى باطل بخوانند.
در باره ویل نیز در روایات آمده است:
«ويل وادى است در دوزخ ، قعر آن دورتر و آتش آن گرمتر و و عذاب آن سختتر و ماران و كژدمان آن بيشتر (از هر جايي است) و ـ تنادى كلّ يوم الهى قد اشتدّ حرّى و بُعد قَعرى و كَثُر حيّاتى و عقار بى فَإِلَىّ اَهلى ـ آواز مى دهد هر روز كه بار خدايا گرماى من در نهايت است و قعر من بسيار دور است و ماران و كژدمان من كثير است و طاقتم بهسر رسيده، اهل مرا به من رسان».
« اين چاه در قعر جهنم (واقع شده) و تمام آتش جهنم از آن بيرون ميآيد و از پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلم نقل است كه در قعر آن چاه تابوتى است كه در آن چهارده نفر معذب هستند، هفت نفر از پيشينيان و هفت نفر از ملحقيان (كساني كه بعد از زمان پيامبر به آنها ملحق ميشوند) هفت نفر پيشينيان: قابيل، کشنده ناقه صالح، نمرود، شداد، فرعون، هامان و قارون (هستند) اما هفت نفر لاحقيان را بيان نفرموده فقط بهحاضرين فرمود كه شما جزو آن هفت نفر نباشيد».
و همچنين از آن حضرت روايت است كه: «ويل وادى است در جهنم كه بهقدرى گود است كه وقتى كه كافر را در آنجا افكنند؛ چهل سال پائين ميرود و بهقعر آن نميرسد و اگر كوهها را درون آن بيندازند، قبل از آنكه به قعر آن برسند از شدت گرما نابود ميشوند». « (و آنجا) وادى جوشانى است از چرك و خون جهنّميان» «و در اخبار رسيده هر جا در قرآن تهديد بهويل شود مقصود همان چاه است».
دقت بفرمایید که این عذاب برای نمازگزارانی است که نسبت به نماز سهلانگارند، پس وضعیت تارکان نماز بسیار وخیمتر خواهد بود.
15ـ حکمت وجوب نماز
1/15ـ هشامبنالحکم، نقل میکند: «درباره حکمت وجوب نماز از حضرت امام صادق عليهالسلام سؤال کردم چگونه خداوند، نماز را واجب ساخته است با اینکه این عبادت، مردم را از برآوردن نیازمندیهایشان بازمیدارد و بدنهایشان را به رنج میاندازد؟!»
فرمود: «زیرا اگر فقط به آمدنِ دين و وجود كتاب (قرآن) در ميان مردم اكتفا مى شد و عاملى نمى بود كه ياد و خاطره پيامبر را در ميانشان نگه دارد، به همان سرنوشت پيروان اديان پيشين دچار مى شدند. آنها نيز براى خود دينى و كتابى داشتند و عدّه اى را به سوى آيين خود فرا خواندند و در راه آن با آنان جنگيدند، اما با رفتن آن ها، دين و آيينشان هم كهنه شد و از بين رفت. خداوند تبارك وتعالى چنين خواست كه مسلمانان نام و ياد محمّد صلیاللهوعلیهوآلهوسلم و دين او را از ياد نبرند؛ از اين رو، نماز را بر ايشان واجب فرمود، تا روزى پنج مرتبه به ياد او باشند و نامش را به زبان آورند و آنان با نماز و ياد خدا سر بندگى فرود آورند، تا مبادا از ياد خدا غافل شوند و فراموشش كنند و در نتيجه ياد و نامش محو شود».
2/15ـ همچنین امام رضا علیهالسلام در پاسخ به رمز واجب شدن نماز، چنین مرقوم فرموده است: «نماز، اقرار به ربوبيّت خداوند عزّوجلّ است و نفى شريك از او و ايستادن در برابر خداوند جبّار، جلّ جلاله، با خوارى و مسكنت و خضوع و اعتراف [به عظمت او] و طلب بخشش گناهانِ گذشته، و روزى پنج بار پيشانى بر خاك نهادن براى تعظيم خداوند عزّوجلّ. نماز موجب مى شود كه بنده به ياد خدا باشد و او را فراموش نكند و به ناسپاسى و گردنكشى دچار نشود و خاشع و فروتن باشد و راغب و طالبِ زيادتى در دين و دنيا باشد. علاوه بر اينها، نماز موجب مى شود كه انسان از گناه باز ايستد وشب و روز پيوسته به ياد خداوند عزّوجلّ باشد، تا اين كه مبادا انسان، سَروَر و مدبّر و آفريننده خويش را فراموش كند و بر اثر آن، به گردنكشى و طغيان و نافرمانى روى آورد. ياد كردن بنده از خداوندگارش و ايستادنش در آستان او، وى را از معاصى باز مى دارد و از هر گونه فساد جلوگيرى مى كند.».
3/15ـ حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیز در خطبه فدکیه فرمود: «الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر ـ نماز برای پاک شدن از کبر و غرور واجب شده است.».
|