• برهم خوردن آرامش ساواک:
«پرنیان فر» رئیس ساواک تهران در خرداد 57 در مکاتبه ای سرّی با «پرویز ثابتی» مدیرکل امنیت داخلی ساواک، مخالفین رژیم را که از آنان به عنوان عناصر متعصب مذهبی نام می برد، از نظر میزان فعالیت به سه درجه تقسیم نموده و پیشنهاد می کند افراد درجه یک بازدداشت شوند.
نفر دهم لیست افراد درجه یک کسی نیست جز «مهدی شاه آبادی» .
این اولین بار نبود که دستگیری ایشان در دستور کار ساواک قرار می گرفت. پیش از این نیز سه بار دیگر دستگیر و روانه زندان شده بود و یک بار نیز طعم تبعید را چشیده بود. اما همچنین بی پروا نام«خمینی» را به عنوان مقتدای خود بر زبان جاری می ساخت و با صدایی رسا، بیزاری و نفرت خود را از ظلم و جور و استبداد ابراز می کرد.
«پرویز ثابتی» هم با نظر رئیس ساواک تهران درباره این روحانی مجاهد موافق است و در یکی از مکاتبات خود با وزارت کشور که منجر به تبعید آن شهید عزیز می شود اینگونه می نویسد:
«نامبرده یکی از وعاظ افراطی و اخلالگر است که فعالیتهایی در جهت خلاف مطال مملکتی و اخلال در نظم عمومی انجام و رویه نامطلوب و نادرست خود را همچنان دنبال می نماید. به نحوی که وجود یاد شده در منطقه تهران موجبات بر هم خوردن نظم و آرامش عمومی را فراهم می سازد.»
اما آنچه بر هم خورده بود نه آرامش عمومی، بلکه آرامش ساواک بود! اسناد ساواک گویای این واقعیت است که آن سازمان مخوف در رابطه با شهید شاه آبادی به بن بست رسیده و به معنای واقعی کلمه مستأصل شده بود. رئیس ساواک شمیران در نامه ای خطاب به پرنیان فر می نویسد:
«سه مرتبه یاد شده ابلاغ گردیده خود را به سازمان اطلاعات و امنیت شمیران معرفی نمایند لیکن وی که یکی از متعصبین مذهبی می باشد تا کنون از معرفی خود به این سازمان خودداری نموده است.
این بی اعتنایی تحقیرآمیزآن هم در اوج خفقان و سرکوب سال 55 برای ساواک شکننده و به عبارت بهتر خرد کننده بود. حتی در زمان تبعید به بانه نیز این بی توجهی به شب زدگان طاغوت ادامه داشته و شهید شاه آبادی با شجاعتی برگرفته از آگاهی و ایمان، دستورات ساواک را نادیده می گیرد. افراد تبعیدی حق خروج از محل تبعید را ندارند. اما در میان تدابیر شدید امنیتی ساواک، ایشان بارها در راستای اهداف مبارزاتی مبادرت به چنین کاری نموده و خشم ساواک را برانگیخته بود. به مکاتبه ساواک کردستان با مدیرکل امنیت داخلی ساواک توجه فرمائید.
• بازداشت چهارم؛اوج فشارساواک
در خرداد 57 «شهید شاه آبادی» برای چهارمین بار بازداشت شده و این بار در کمیته مشترک ضد خرابکاری تحت انواع و اقسام شکنجه های ساواک قرار می گیرد. پس از گذشت نزدیک به شش ماه ساواک با امید به نتیجه بخش بودن حبس و شکنجه چهارم ایشان را آزاد می کند اما ... بهتر است ادامه ماجرا را عیناً از قول مأمور ساواک نقل کنیم!
«مقارن ظهر روز 3/9/57 نامبرده (مهدی شاه آبادی) به منظور برگزاری نماز ظهر به تکیه رستم آباد عزیمت و اهالی محل به مناسبت آزادی اش از زندان یک رأس گوسفند در سر راهش قربانی نموده و پس از خاتمه نماز قصد تظاهرات داشتند که مأمورین فرمانداری نظامی از اقدام آنها جلوگیری بعمل آورده و شیخ مهدی شاه آبادی به کلانتری فرمانیه احضار و توجّهات لازم به وی داده شده است. لکن نامبرده از سپردن هرگونه تعهدی در این زمینه خودداری کرده است ... شخص موصوف از روحانیون مخالف منطقه می باشد که به همین لحاظ تا کنون چندبار دستگیر و مدتی بازداشت بوده است.»
آری! هنوز زخمها تازه و دردها در جای جای بدن باقیست اما فریاد حق طلبی خاموش شدنی نیست...
• تصویرمقاومت و شجاعت
«هر فرد یا جمعیتی که مردم را به غیر خداوند قهار دعوت کند، در نظام فکری اسلام طاغوت است و در این گیر و دار، ظواهری از اجتماع که مظاهر فساد و جذبه های حیوانی و شهوانی و در عین حال ضد انسانی و اسلامی است همه طاغوتند که انسان و اجتماع را از طریق حق منحرف و چهره اجتماع را غیر انسانی و یا ضد اسلامی می نمایند و چون همه روندهای اجتماع به رهبری نظام حاکم و با اجازه اوست، پس طاغوتی و طاغوت پرور است.»
شاید وقتی «کوچصفهانی» بازجوی متخصص ساواک در کمیته مشترک ضد خرابکاری از زندانی «مهدی شاه آبادی» سؤال کرد که: «سرکار رژیم ایران را طاغوتی می دانبد؛ در این مورد توضیح دهید.» ،هیچگاه تصور نمی کرد با چنین پاسخ قاطع و محکمی مواجه شود. آری در اوج خفقان و اختناق حاکم بر ایران در دهه 50، بر زبان جاری ساختن این جملات حتی در خلوت خانه ها نیز به اصطلاح دل شیر می خواست چه رسد به وقت اسارت در چنگال دژخیم.شاید بتوان گفت که در تاریخ معاصر ایران، شهید شاه آبادی از نوادری بود که اینگونه با صلابت خود، طعم تلخ شکست را در درون زندانهای مخوف رژیم به کام دژخیمان چشانید و آنان را تحقیر کرد. در اوایل دهه پنجاه که سالهای اوج گیری مبارزات علیه رژیم دیکتاتور پهلوی بود و در فراق پرچمدار انقلاب که دور از وطن و در تبعید به سر می برد، یاران و شاگردان ایشان با بهره گیری از پیامها و رهنمودهای ایشان مبارزه را به پیش می بردند.
شهید شاه آبادی نیز به عنوان یکی از پرورش یافتگان مکتب امام (ره)، در خط مقدم این مبارزه قرار داشت و با عزم و ایمانی راسخ و شجاعتی مثال زدنی در برابر استبداد حاکم قد علم کرد و عواقب آن را نیز که پنج بار زندان و یک بار تبعید بود به جان خرید. در زندان های مخوف رژیم و تحت شکنجه های طاقت فرسای مأمورین ساواک، آنچنان عالمانه و شجاعانه مقاومت می کرد که بازجویان ساواک در برابر او به بن بست رسیده بودند.
اسناد برجای مانده از ساواک به خوبی گویای این واقعیت بوده و تصویر روشنی از حماسه مبارزه و مقاومت این شهید عزیز در مقابل دیدگانمان ترسیم می کند؛ تصویری که ایمان، اندیشه، آگاهی، هوشمندی و شجاعت در آن موج می زند. گذری کوتاه خواهیم داشت بر این اسناد تا به درخشش این ستاره نورانی در آسمان تاریک آن سالهای ظلم و استبداد بیش از پیش پی ببریم.
• تحقیر به زبان تادیب!
یکی از برجسته ترین مواردی که در بررسی اسناد ساواک مشاهده می شود. شجاعت، شهامت و بی پروایی شهید شاه آبادی در موقعیت های مختلف بویژه در مراجعه با مأمورین ساواک می باشد. در سالهای مبارزه بسیاری از افراد چه مذهبی و چه غیر مذهبی تازمانی که در دام دژخیمان ساواک گرفتار نشده بودند، به شیوایی هر چه تمامتر از ضرورت مبارزه و تغییر رژیم سخن می گفتند اما همین که طعم سلول انفرادی و انواع و اقسام شکنجه های ساواک را می چشیدند، ترجیح می دادند عقب نشینی را در دستور کار قرار داده و چندان بر مواضع انقلابی خود پافشاری نکنند اما شهید شاه آبادی از معدود افرادی بود که در غایت شجاعت و شهامت و بدون ترس از قدرت پوشالی ساواک در همه موقعیتها مشی انقلابی خود را حفظ کرده و به دفاع از امام و انقلاب می پرداخت. یکی از جالبترین موارد بی اعتنایی ایشان به ساواک و به عبارت بهتر تحقیر ساوک، پاسخ ایشان به یکی از احضارهای صورت گرفته توسط ساواک است. وقتی برای چندمین بار، رسماً و کتباً او را احضار می کند، به جای معرفی خود، رسماً و کتباً برای ساواک اینگونه می نویسد:
«حضور محترم جناب سرکار سرهنگ افضلی پس از عرض سلام و نهایت معذرت خواهشمندم چنانچه فرمایشی باشد شخصاً یا به منزل اینجانب و یا در مسجد لطف نموده مفتخرم فرمائید!»
در یکی از بازجویی ها، خود را به عنوان یک روحانی مسئول ورشنگری در جامعه دانسته و صراحتاً اظهار می دارد:
«اینجانب به مناسبت افتخار در کسوت روحانی و مسئولیت ارشاد لازم می دانم چنانچه مشی جامعه از طریق حقّه انحراف داشته باشد، به افراد و در جوامع موضع انحراف را بازگو نموده و از خطر سقوط، جامعه را هشدار دهم ... مطمئن هستم که شایسته ترین هشدار دهندگان مکتب توحید و جامعه اسلام همان روحانیت است که می باید با تمام مفاسد اجتماع مخالفت داشته و اظهار تنفر نمایند.»
زمانی که بازجوی ساواک از ایشان سؤال می کند: « سرکار به طور شفاهی اظهار می دارید رژیم حاکم بر جامعه امروز ایران را قبول ندارید. و اعتقاد دارید تا زمانی که مسائل اجتماعی و سیاسی ایران به صورت فعلی و دور از قوانین اسلام اجرا می شود، قابل قبول شما نیست. در این مورد توضیح دهید.» ایشان بدون هرگونه توجیه و تفسیر پاسخ می دهد:
«اعمال و قوانینی که مخالف اسلام در کشور امضا یا اجرا می شود، هرگز مورد امضاء و رضایت روحانیت و اسلام نبوده و هرکس بدان راضی و یا اجراء کننده آنها باشد در پیشگاه عدل الهی معذّب و مورد بازخواست می باشد، مگر جاهل قاصر که انشاء ا... مورد عفو خدای بزرگ و رحمت او قرار می گیرد ... چگونه می توانم قوانینی که به شما حق بازداشت مرا بدون توجه به موقعیت و وضعیت زندگی ام می دهد، قوانین اسلامی و انسانی بشناسم و به چه کس حق می دهم به چنین ظلمی بسیار روشن رضایت دهد . در این زمینه شکایت به پیشگاه خداوند قادر متعال برده و هرکس که در این زمینه مجرم اصلی است، مورد خشم پروردگار می دانم.»
از یاد نبریم که این سخنان تند و تیز در کمیته مشترک ضد خرابکاری و در حضور بازجویان بی رحم ساواک بیان می شود.
• شخص اول مملکت مقصر؟!؟
شهید شاه آبادی به مصداق آیه شریفه «فاستَقِم کما اُمِرت» جانانه مقاومت کرده و حسرت لحظه ای عقب نشینی را بر دل تاریک کوردلان ساواک باقی می گذارد. وقتی بازجو می گوید: «پس سرکار شخص اول مملکت را مقصر می دانید ؟» بدون هرگونه ترس و واهمه ای پاسخ می دهد:
«من همین قدر می دانم نارسائیها و ظواهر غیر اسلامی که جامعه را به نیستی و فساد سوق می دهد، مربوط به گردانندگان جامعه بوده و مخصوصاًپس از آن که قدرت مملکت را در بوجود آوردن خواسته های خود و از بین بردن مخالفین توانا و موفق می دانیم، بیشتر مطمئنیم که این قدرت اگر در راه از بین بردن فساد و نقض قوانین غیراسلامی کوشا نباشد مجرم است، تا چه رسد که خود با گذراندن یک سری از قوانین غیراسلامی که ظاهراً مطابقت با خواسته های شهوانی مردم دارد،اجتماع رابه فسادبیشتری می کشانند. هر یک از افراد اداره کننده این اجتماع، ولو به عنوان ایادی دولت و مملکت، اگر امکان مبارزه با نارسائیها به هر مقدار که در خور توانایی اوست دارند، چنانچه در رفع این نارسائیها کوتاهی کنند در پیشگاه عدل الهی و اسلام محکوم است تا چه رسد به کسانی که بر این نابسامانی و بی ایمانی مردم دامن زده و هر روز جامعه را به تباهی بیشتر بکشانند.»
• تلاش برای تغییر زندگی جهنمی!!!
شهید شاه آبادی در یکی دیگر از باز جویی های خود، زندگی در سایه استبداد را «زندگی جهنمی» توصیف نموده و با افتخار از تلاش خود برای تغییر وضع موجود در پرتو تعالیم اسلامی سخن می گوید:
«کدام برنامه از کارهای اجتماعی و فردی ما مطابقت کلی با نظام فکری اسلامی دارد که زندگی جهنمی نباشد و یا شما فساد را چه می دانید که در تمام ظواهر و بواطن اجتماع آن را نمی بینید و یا آزادی کدام است که با پخش و یا چاپ یک اعلامیه مراجع و یا روحانیت ایران سازگار نیست و نویسنده و یا چاپ کننده و یا پخش کننده و یا خواننده و یا عمل کننده بایستی تحت تعقیب قانون قرار گرفته و یا بازداشت و شکنجه شود و چه جهنمی از این سوزان تر که من که خود را وابسته به یک خانواده روحانی بلکه برترین روحانیت ایران می دانم و تمام افتخارم این است که در طول عمرم به کسی همانند پدرم برخورد نکرده ام که در شناختهای اسلامی و یا عمل کردن به آنچه که می شناخته با برترین خلوص و پاکترین توحید و از بارزترین و ارزنده ترین روحانیت ایران بوده است و خود نیز حاصل عمرم را تا آنجا که توانسته ام و در یارای استعدادی خود می دانستم صرف مسائل اسلامی کرده و اکنون در میان جمعی از روحانیون تهران که در میان آنها شایستگان به سزایی است با آشنایی اسلامی این جمع دست به نشر اعلامیه زده باشم و این چنین مورد بازخواست نظام حاکمه باشم ... تا آنجا که در خور قدرت روحانیت پاک ایران است، برای پاک ماندن و پاکتر شدن خود و جامعه بایستی تلاش پیگیر کرده و تا سرحد پیروزی یا مرگ پیش برود.»
آن شهید عزیز حتی از زیر سؤال بردن شخص اول مملکت نیز در حضور بازجویان ساواک ترسی به دل راه نمی دهد. وقتی بازجو سؤال می کند: «سرکار رهبر مملکت را وابسته به دولت های خارجی می دانید: در این مورد توضیح دهید.» ایشان با صلابت همیشگی پاسخ می دهد:
«رهبر مملکت همانند تمامی مسئولان اجتماع بلکه تمامی افراد جامعه باید تمام تلاش در عدم نفوذ ایادی استعمار و کشورهای خارجی داشته و امکان بهره گیری استعماری و تحمیلی را از شخص خود و یا جمعیت خود ندهد و روحانیت، هر فرد یا جمعیتی را که ابزار نفوذ تحمیلی دشمنان اسلام و ایران بر این مملکت و مردم باشد مجرم و در پیشگاه عدل الهی محکوم می داند.»
• انتقادی سازنده و شجاعانه:
ایشان بارها در زمان دستگیری و به هنگام بازجویی ها، از اختناق و استبداد حاکم بر جامعه انتقاد نموده و خواستار تن دادن حکومت به خواسته های مشروع و معقول مردم گردید. در یکی از همین موارد اینگونه از اتّهامات خود دفاع می کند:
«مهمترین،بلکه تنها عامل خشونت مردم دوران ممتداختناق گذشته دولتها بوده که هر گز به خواسته های مشروع و انسانی جامعه و مشکلات مردم فکرنمی کردند و حتی اجازه سخن نداده و در رسانه های خبری کشور منعکس نمی شد و باز هنوز فکر می کنم چنانچه خشونت ها از ناحیه حکومتها برداشته شود و دولتها آماده شنیدن صدای مردم گردند و به فکر و خواسته های آنها احترام بگذارند، بهترین آرام کننده مردم و روحانیت خواهد بود، بلکه خودبخود مردم که راه را برای تعالی و رسیدن به هدفهای انسانی و ایمانی باز دیدند نیروهای خود را در آن مسیر بکار خواهند برد. البته کشور ایران که با افتخار تمام تنها کشوری است اسلامی که مکتب حقّه جعفری را دین رسمی انتخاب کرده است آنچنان از معنویات اسلام برخوردار و با آن عشق می ورزد که بزرگترین سدّ در برابر بی دینی و کفر بوده لذا هرگز کمونیست و یا مارکسیست و یا هر فرقه ضاله دیگر نخواهند توانست بر سرنوشت این کشور اثری گذارد و البته در این راه نیز روحانیت مشعلدار آگاهیهای مردم بوده و هست.»
و باز در موردی دیگر اظهار می دارد: «آنچه را که مصرانه خواستار و از نظر اخلاقی جداً استدعا دارم آن است که مقامهای ذیصلاح و کارگردانان اجتماع در هر پست و مقام عمیقاً نسبت به مسئولیتهای روحانی بیندیشند. آیا می تواند یک روحانی که تنها هدفش در اجتماع، راهنمایی و نشر افکار اسلام و مخالفت با قوانین غیر اسلامی است، در چنین جامعه ای که مفاسد اخلاقی و دور ماندن از ارزشهای توحیدی، آن را به هلاکت خواهد کشاند، همچنان ساکت نشسته و سخن نگوید، یا این که به خاطر عدم آشنایی اولیای امور، که گویندگان مذهبی را چون مخالف خود می دانند و با اتهام های مختلف به شکنجه های روحی و ناراحتی شدید می کشانند، آیا یک روحانی حق داردازگفتن وخواستن حقایق چشم بپوشد؟آیا اولیای امورندانسته اند که جامعه شیعه وابستگی خاصی با روحانیت داشته و او را نماینده پیشوای راستین خود امام زمان علیه السلام می داند؟ چرا عوض این که به نصایح و خیرخواهی های آنها توجه مخصوص شود برای آنها مشکلات و اتهام می آفرینید؟
مطمئن باشید آنچه که جامعه را از آسیب هرگونه دشمن داخلی و خارجی اخلاقی و اجتماعی مصون می دارد، آشنایی انسانها با افکار عالیه اسلام است و اینجانب با قاطعیت می دانم که مکتب درخشان جعفری، دنیا را به خود جلب خواهد کرد و این به عهده همین جامعه ایران است که این افتخار را به خود اختصاص دهد، به امید آن روز.»
وقتی پای افشای اطلاعات به میان می آید و سؤالات بازجویان به این سمت و سو سوق پیدا میکند، باز هم اسناد ساواک حکایت از مقاومت سرسختانه و شجاعانه شهید شاه آبادی داشته و گویای آن است که شکنجه های گوناگون ساواک در برابر قدرت ایمان و عظمت روح آن شهید کارآیی نداشته است. نمونه هایی از شیوه پاسخگویی ایشان به سؤالات بازجویان در خصوص نحوه تنظیم، چاپ و توزیع اعلامیه های ضدّ رژیم از نظرتان می گذرد:
« هرگز فرد خاصی تهیه مندرجات و مفاد آنها را در دست نمی تواند داشته باشد و کاری جمعی است. به نظر اینجانب این مطالعه در حالی که خود آقایان ابا از امضا و آن ندارند ارزشی ندارد. آنچه لازم است، توجه به خواسته ها و محتویات آن باید باشد. هرگاه چنین نیازی احساس شود، بعضی از همین امضاء کنندگان که اکثراً کمتر از پانزده نفر می باشند گرد هم آمده و هر یک موضوع و مطلبی را اظهار می دارند و مجموع به صورت یک انشاء و مقاله در می آید که مورد امضاء دیگران نیز درمی آید .. هرگز پانزده نفر معین نیستند بلکه از همین امضا کنندگان چند نفر نامعین ... به صراحت می گویم هرگز از این کار اطلاعی ندارم نه از چاپ و نه از مقدار و نه از پخش آن .... آنچه شخصاً دیدم در این ایام که مشغول بنّایی بوده و درب منزل باز بوده است، خانمی که چادر سیاه بر سر داشت و نسبتاً به خوبی رو گرفته بود، بسته ای را درب منزل قرار داد و رفت و من نمی خواستم که او را تعقیب کرده و اطلاعاتی به دست بیاورم و فکر می کنم چون اینجانب را موافق کار خود دانسته اند این چنین نموده باشند. فکر نمی کنم هیچیک از افراد روحانی هر چند کمترین آگاهی را در این خصوص داشته باشد اطلاعاتی در اختیار شما، که اعلان مخالفت با کار ایشان داشته اید قرار دهد و در این جهت خود را شرعاً مسئول می داند و من نیز که از احتمالاتی در این زمینه برخوردارم خواهشمندم که اطلاعات خودتان را از طرف دیگر تأمین نمایید. چون کاری که توسط این جمع انجام شده کاری است صد در صد در مسیر فکری این جمع و این آزادی عمل را حق خود می دانند. لذا احتمالاتی را که من می دهم که موجب راهیابی احتمالی شما باشد صحیح نمی دانم در اختیارتان قرار دهم. چنانچه امکان مطالعه برای شما باشد، خواهشمند است از طریق دیگر مطالعه فرمائید. آنطور نیست که فردی بخصوص و یا افرادی برای پخش اعلامیه در اختیار من باشد بلکه چنانچه اعلامیه ای به دست من می رسید به هر کس که مناسب می دانستم می دادم و هرگز برای ارسال به شهرستانها فردی انتخای نمی شد بلکه چنانچه فردی به شهرستانها می رفت، هرکس که اعلامیه داشت یک یا چند برگ برای آن شهرستان می فرستاد و اگر این عمل انجام شده است، توسط خود مردم بود و گاهی با گرایش مردم به افکار روحانیت، این خود مردم هستند که از هر امکانی برای نشر و توسعه افکار و نوشتجات روحانیت تلاش می کنند.»
و این هم گزارش ساواک از مقاومت جانانه ایشان:
«مفاد اعلامیه های فجر اسلام را به هیچ وجه مضر ندانسته و آن را کاری صد در صد در مسیر فکری این جمع دانسته و عنوان داشته کوچکترین اطلاعی که راهیابی برای مأمورین باشد صحیح ندانسته و در اختیار مأمورین قرار نخواهد داد و پخش این قبیل اعلامیه ها را از وظایف دینی و مسئولیت هر فرد مسلمان از جمله خود می داند و خاطر نشان نموده هرآنچه از این اعلامیه ها در اختیارش قرار گرفته در اختیار دیگران می گذارده است و در دنباله اقاریر خویش اضافه نموده مدتی با تمام گرفتاری و عدم امکانات که داشته اقدام به تکثیر و پخش نوارهای خمینی نموده است.»
• کارش اغفال مردم شاه دوست و وطن پرست می باشد...!!!
«اگر خیال می کنی در مسجدی که من هستم کسی بخواهد به دستگاه دعا کند حتی بالاترین شخص باشد نمی گذارم!»
«شما از موی سفید خودتان خجالت نمی کشید در جلسات کانون حزب رستاخیز شرکت می نمائید؟! چنانچه کانون در مسجد تشکیل می گردید مسجد را آتش می زدم.»
این عتاب و خطابه های شدید اللّحن عالم مجاهد «شهید شاه آبادی» امام جماعت مسجد رستم آباد شمیران است که در سالهای سیاه استبداد و خفقان با شجاعت و قاطعیت در برابر طرفداران شاه ابراز شده و در اسناد ساواک منعکس گردیده است. او تاوان سنگینی را بابت این شجاعت و شهامت انقلابی پرداخت؛ اما بارها دستگیری، بارها شکنجه و حتی تبعید نتوانست او را از پیمودن مسیری که در پیش گرفته بود باز دارد. در یکی از گزارشات ساواک فعالیتهای شهید شاه آبادی در مسجد رستم آباد مشابه فعالیتهای مرحوم آیت الله طالقانی عنوان شده و در گزارشی دیگر، ترس و واهمه رژیم از فعالیتهای ایشان اینگونه ظهور و بروز یافته است:
«به قرار اطلاع پیشنماز مسجد رستم آباد پائین به نام شیخ شاه آبادی در ایام ماه مبارک رمضان برنامه ای تحت عنوان تدریس قرآن برای جوانان تنظیم نموده است. گفته می شود نامبرده در نظر دارد تحت این پوشش عقاید افراطیون مذهبی را برای جوانان تبلیغ نماید.»
شدت و استمرار فعالیتهای شهید شاه آبادی در مبارزه با رژیم شاه به گونه ای بود که ساواک در یکی از گزارشات خود، ایشان را چنین توصیف می کند:
«کارش اغفال مردم شاه دوست و وطن پرست می باشد و مرتباً اشخاص را به اوضاع فعلی مملکت بدبین و تحریک و تشویق می نماید.»
جاذبه و تأثیرگذاری بر خاسته از اخلاص ایشان باعث شده بود نه تنها مردم کوچه و بازار، بلکه برخی عوامل رژیم نیز تحت تأثیر قرار گرفته و مخفیانه با ایشان و نیروهای انقلاب همکاری نمایند. در یک سند برجای مانده از ساواک، ارتباط یک مأمور شهربانی با ایشان اینگونه گزارش و پیگیری شده است:
«احتراماً باستحضار میرسانداطلاعات واصله حاکی است،متعاقب آزادی شاه آبادی از کلانتری منطقه رستم آباد یکی از مأمورین کلانتری مورد بحث با وی تماس حاصل واظهارداشته است شمامرانمی شناسیدولی من خوب شما را می شناسم و چون شنیده بودم از زندان آزاد شده اید و دیشب هم آن وقایع برایتان اتفاق افتاد خواستم بیایم خدمتتان، دیدم چون مأمورین گشت می زنند ممکن است مرا بشناسند و برایم بد شود و سپس شاه آبادی سؤال نمود: منطقه خودتان هم رستم آباد است. مأمور پاسخ داده بله. شاه آبادی: بفرمائید وقت آزاد دارید در مسجد خدمتتان برسم، مأمور جواب داد، خیر من امروز آزادیم است خواستم خدمتتان برسم ولی ترسیدم گشتی کلانتری مرا بشناسد و برایم مسئولیت ایجااد نماید و شاه آبادی ضمن تعریف و تمجید زیاد از وی قرار شده است مجدداً با یکدیگر تماس حاصل نمایند.»
• عکس العمل کمیته ضد خرابکاری!!!
کار بدانجا می رسد که کمیته مشترک ضد خرابکاری وارد عمل شده و برخورد با موضوع را با نامه ای در دستور کار قرار می دهد:
موفقیت ایشان در نفوذ به دستگاههای نظامی و انتظامی و کسب اخبار و اطلاعات، خشم ساواک را برانگیخته بود. این عصبانیت را می توان در پی نوشت یکی از مدیران ساواک پس از دریافت گزارش ارتباط شهید شاه آبادی با یکی از مأمورین ارتش یا شهربانی مشاهده نمود.
فرد ناشناسی با مهدی شاه آبادی تماس حاصل و پس از احوالپرسی شاه آبادی خطاب به وی اظهار داشت: "خبر تازه ای نداشتید؟" مخاطب اظهار داشت:" خیر" و سپس از مخاطب سؤال شد" منزل هستید؟ " پاسخ داده شد :"نگهبان هستم" شاه آبادی اظهار داشت: "انشاء الله نیروهایتان را در جهت صحیح و مسیر مبارزه با دشمن بکار گیرید" سپس مخاطب عنوان نمود "مشتاق زیارت سرکار بودم و تلفن زدم احوالتان را بپرسم زیرا خیلی دیر متوجه آزادی سرکار شدم به هرصورت من هرهفته وده روزی یک بار احوال شما را می پرسیدم" و قرار شد یکدیگر را از نزدیک ببینند.
نظریه: به احتمال زیاد فرد تماس بایستی ارتشی و یا از مأمورین شهربانی باشد.
مراقبت ادامه داشت تا نسبت به شناسایی فرد تماس گیرنده اقدام گردد. مراتب جهت استحضار به عرض می رسد. رئیس واحد اطلاعاتی شماره گیر روی تلفن نصب گردد تا مشخص شود این شخص بی سواد کوته بین کیست که می خواهد در دستگاههای انتظامی نفوذ نماد. 11//9/57 رئیس بخش 375
آری! گستره فعالیتهای شهید شاه آبادی از تبلیغ و تدریس گرفته تا نفوذ در مراکز نظامی و انتظامی، آشکار حکایت از ابعاد وجودی آن اندیشمند مجاهد دارد. به عبارت دیگر استعداد و توانایی ایشان در حوزه های مخلتف سیاسی، فرهنگی و مبارزاتی، سرمایه عظیمی را در اختیار انقلاب قرار داده بود؛ سرمایه ای که به فرموده بنیانگذار انقلاب، باعث سرافرازی روحانیت بود.
• تبلور احساس و ایمان...
اسناد ساواک را که ورق می زنیم، نامه ای توجّهمان را به خود جلب می کند ؛ نامه ای که «شهید آیت الله شاه آبادی» از تبعیدگاه خود شهرستان بانه خطاب به پسر بزرگش نوشته است. دلتنگی را می توان در این نامه دید، اما بیشتر از دلتنگی، صلابت و استواری مشاهده می شود. ایمان نهفته در تک تک جملات این نامه، شورانگیز و غرورآفرین است. او را تبعید کرده بودند تا رنج غربت باعث کوتاه آمدن وی از مواضع انقلابی اش شود اما این خیالی باطل بیش نبود و این نامه گواهی صادق براین مدّعاست. فرازهایی از نامه را مرور می کنیم تا بیشتر بدانیم او که بود و چه کرد ؟!
«بسمه تعالی»
«نورچشم عزیزم: سعید
روی ماه تو و برادرانت و خواهر مهربانت را می بوسم و همواره از خداوند متعال خواستارم تا درخشش نور توحیدی را در رخسارتان برتر و بیشتر بنگرم . از خداوند متعال مسئلت دارم تا یکایک شما را در راه حقّ ثابت قدم و به هر گونه خیر و نیکی موفّقتان فرماید . اکنون که شما همانند من دچار این گونه شکنجه شده اید خدای را سپاسگزار باشید که در راه اهداف عالیۀ اسلام و انجام وظیفه و به ثمر رسیدن خواسته های جامعۀ توحیدی رسول اکرم چنین رنجی پُر طاقت می پذیرید ؛ آری خداوندبشارتش را مخصوص کسانی نموده است که دراین رویدادهای طاقت فرسا و این گونه مصیبت ها صبر و شکیبایی را از دست نداده و برای رضای حقّ پایداری می کنند ، گرچه خود اذعان دارم که پدر خوبی برای شما نبودم و اکنون که در آتش فراقتان می سوزم جریمۀ گذشته را می پردازم . آری اکنون که حدود ساعت 10 صبح روز چهارشنبه است و دیگر نتوانستم مطالعه کنم بی اختیار دست روی کاغذ گذاردم و اکنون هیچ پناهی جز حضرت حقّ جَلّ و عَلا نمی بینم :
«و انّما اشکو بثّی و حزنی الی الله و اعلم من الله مالا تعلمون».
آری آنان که در دوران قدرت های پوشالی و ضدّ انسانی خود به من و همۀ کسانی که به خاطر حقّ و به حقّ سخن گفته اند ستم روا می دارند هرگز از خشم پروردگار در امان نیستند، خشمی که همۀ دودمانشان را همانند بنی امیّه خواهد سوخت . گرچه آن زمان به دست مختارها ولی این اوان که انتظار ظهور و فرج ولی الله الاعظم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نهایت رسیده، امید است به دست انسان های شایسته تری که لیاقت رکاب آن حضرت را دارا باشند انجام پذیرد. من از خداوند بزرگ چنین روزی را هر چه زودتر آرزو و مسئلت دارم. در این ایام که مکرر به خود وعدۀ دیدارتان را می دادم با محرومیّت از آن دچار تأثر بیشتری می شدم و همیشه آرزو می نمودم ای کاش لااقل یک نفر از شما ولو چند ساعت می آمدید. البته هرگز رنج شما را نمی خواهم ولی فکر می کنم که اگر مسعود و نسرین می توانستند تا من این جا هستم نزد من باشند در پاره ای از رنج ها شریک من بودند در عین حال حاضر نیستم برای من بیشتر از این صدمه بخورند . از درگاه احدیّت برای همۀ شماها خیر و سعادت می طلبم . از طرف من خدمت والده یما جون سلام رسانیده دست ایشان را ببوس و سلام گرم مرا به مامان جون برسان. سعید جان از خدا می خواهم که وجود تو و برادران و خواهرت آرام بخش روحیات مادر باشد زیرا ایشان به آرامش سخت نیازمند است . از هیچ گونه فداکاری فروگذار نکنید. اکنون که وضع شما به حالت خاصّی درآمده بکوشید تا برترین انسان ها باشید که تنها شادی من همین است. مطمئن باش کسی بیشتر از لطف خداوند بهره مند است که مفیدتر به حال انسان ها باشد، شما نیز بکوشید تا برای شایسته ترین انسان ها بی نهایت مفید باشید و این درس بزرگ را که از مکتب وحی به شما عرضه می کنم در خانۀ کوچک خود تمرین کنید. به امید شکوفاتر شدن وجود پُر ارج شماها فرزندانم .از پیشگاه حضرت ربّ جلّ و علا، توفیق و سعادت هر چه بیشتر را خواهانم. از قول من خدمت مستطاب حجه الاسلام آقای آقابزرگ و خانم جان و آقا دائی ها و خاله جان ها و عمّه جان ها و همه و همه سلام ابلاغ کن و باز از مامان جان خواهش کن که همۀ نور دیدگان را ببوسند . والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته. »
• دراقتدای پدری عارف و مبارز
از زمانی که چشم به جهان گشود، سایۀ پدری را بر سر خود احساس نمود که آینۀ تمام نمای فقه و عرفان این مرز و بوم بود. پدری که مراتب علمی و عرفانی اش نَه تنها او را از صحنۀ اجتماع دور نکرده بود، بلکه در متن جامعه و پیشاپیش دیگران، مبارزه با ظلم و استبداد را در دستور کار قرار داده بود. آری ! آیت الله العظمی شاه آبادی برای او نَه فقط یک پدر، بلکه مرشد و مراد بود. پس او را مقتدای خود قرار داد و در مکتب او رشد و پرورش یافت. وقتی پدر را در صف اوّل مبارزه با استبداد رضاخانی مشاهده کرد، آموخت که فلسفۀ دین، اصلاح جامعه و محو ظلم و فساد نا برابری است و این مهمّ نیز محقّق نخواهد شد مگر با حضوری عالمانه و البته شجاعانه در عرصه های مختلف اجتماعی. او مهیّای ورود به این عرصه بود که دست تقدیر، مجال بهرۀ بیشتر از مکتب پدر را از او گرفت و به ناچار باید ادامۀ راه را در محضر مرشد و مرادی دیگر می پیمود. باید به دنبال کسی می گشت که به مانند پدر همان قدر که عارف است مجاهد باشد و همان قدر که عالم است عامل ؛ کسی که با تکیه بر دین و بدون عافیت طلبی در پی اصلاح جامعه و مبارزه با فساد و بی عدالتی باشد. جستجوی او خیلی زود به نتیجه رسید و این خصوصیات را درکسی ندیدجز یکی از شاگردان برجستۀ پدر به نام :
«روح الله الموسوی الخمینی».
• درسایه روح خدا....
زمانی که گمشدۀ خود را یافت مقتدای جدیدش پرچم مبارزه با ظلم و استبداد را در دست گرفته بود ؛ پس او نیز بی درنگ در خط مقّدم مبارزه قرار گرفت و با همۀ وجود به تبلیغ زعامت و مرجعیت و رهبری «امام خمینی» پرداخت. طعم زندان و شکنجه و تبعید را بارها و بارها چشید اما دست از مقتدای خود برنداشت و هر بار پس از آزادی با عزم و ایمانی راسخ تر به مبارزه ادامه می داد. نگاهی کوتاه به اسناد ساواک گویای همین واقعیت است و خالی از لطف نخواهد بود که عمق ارادت «شهید آیت الله شاه آبادی» به حضرت امام (ره) و مجاهدت در این راه را در برخی اوراق برجای مانده از ساواک نیز جستجو کنیم. در اوج خفقان و سرکوب، اعلامیه ای با عنوان «نظریّۀ اساتید بزرگ و حجج اسلام حوزۀ علمیۀ قم دربارۀ مرجعیّت عامّۀ حضرت آیت الله العظمی خمینی دامت برکاته» منتشر می شود که شناسایی و بازداشت عاملین تهیه و توزیع آن در دستور کار ساواک قرار می گیرد. در صدر اعلامیۀ مذکور و پس از نام بزرگانی چون آیت الله مشکینی ، آیت الله خزعلی، آیت الله ربّانی شیرازی و
آیت الله نوری همدانی،نام و نظر فقهی عالم مجتهد شهید آیت الله شاه آبادی را مشاهده می کنیم که با صراحت اعلام داشته است : «اتباع از آراء و فتوای آیت الله العظمی خمینی مدّ ظله موجب فلاح و رستگاری است.»
• مسجدرستم آباد؛پایگاه مبارزه وتبلیغ:
از سوی دیگر مسجد رستم آباد شمیران از سال 1351 با امامت شهید آیت الله شاه آبادی تبدیل به یک پایگاه مبارزاتی برای تبلیغ زعامت و مرجعیت حضرت امام می شود.
پیش از مرور اسناد ساواک در این زمینه، سخنان یکی از «جوانان آن روز و بزرگان امروز را، می خوانیم. آقای دکتر علی اکبر ولایتی مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل دربارۀ مسجد رستم آباد و امام جماعت شجاع و انقلابی آن این گونه می گوید :
«ما یک عده از جوان های آن زمان رستم آباد به دنبال این بودیم که جانشین مرحوم رستم آبادی (امام جماعت قبلی) کسی باشد که اهل مبارزه باشد. براین اساس، حضرات آقایان مهدی امام جمارانی و مهدی کروبی توصیه کردند که اگر از حاج آقا مهدی شاه آبادی خواهش کنیم که به این جا تشریف بیاورند، در شکل گیری مبارزات این منطقه بسیار مفید خواهد بود. وقتی شهید شاه آبادی به رستم آباد آمدند یک تحّولی ایجاد کردند. از طرفی به طور طبیعی طرفداران رژیم شروع به سمپاشی علیه ایشان کردند. آقای شاه آبادی چه در وقتی که در زندان بودند و چه در تبعید و در مبارزه، در میان مردم آن منطقه به عنوان امام جماعت و رهبر مسلمانان انقلابی شرق شمیران شناخته شده بودند. ایشان تازه ترین اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی امام را می آوردند و آن جا تکثیر و توزیع می نمودند و خلاصه مسجد رستم آباد با توجّه به حضور آقای شاه آبادی در آن جا، یکی از پایگاه های انقلاب بود و ایشان به همراه روحانیون مبارز شمیران، کارهای مبارزاتی را سامان می دادند و نقش ایشان مخصوصاً بسیار زیاد و مؤثر بود. اسناد ساواک هم گویای همین واقعیت است. در یکی از گزارشات ساواک می خوانیم :
«موضوع : شیخ مهدی شاه آبادی
نامبردۀ بالا که امام جماعت مسجد اعظم رستم آباد شمیران می باشد. به اتّفاق محمّد نیساری، احمد عرفاتی، احمد محسنیان، محمود محسنیان که همگی از طرفداران خمینی هستند سعی دارند به روی افرادی چون سید حسین و سید حسن طباطبایی، علی اصغر ولایتی وهادی رحیمیان اثر گذاشته و آن ها را به طرفداری از خمینی و هدف های او تشویق نمایند. احمد عرفاتی (شغل ماشین فروش) مدتی است از طرف مشارالیه به خارج از کشور مسافرت و هنگام مراجعت با دکتر علی ولایتی (در بیمارستان رضا پهلوی) و مهدی میرمهدی (وکیل دادگستری) که هر دو از دوستان شاه آبادی می باشند گفتگو و کتاب هایی نیز با هم ردّ و بدل می کنند. محسن رحیمیان و عباس شفیعی نیز از طرف شخص فوق الذّکر مسئول پخش اعلامیه و کتاب های مضرّه است.»
هدف اصلی شاه آبادی در مسجد اعظم ضمن برگزاری فرائض دینی، تبلیغ مردم به نفع خمینی می باشد، و همین خشم ساواک از فعالیت های ایشان در گزارشی دیگر این گونه منعکس شده است:
«شیخ مهدی شاه آبادی همراه با چند نفر دیگر به اسامی احمد محسنیان و محمود محسنیان و محمّد رمضانی قصّاب و محمّد نیساری و دکتر علی ولایتی و مهدی میر مهدی ساکنین رستم آباد شمیران اکثر شب ها دور هم جمع گردیده و در زمینۀ تخریب افکار اهالی رستم آبادی و طرفداری از خمینی مطالبی عنوان و آنان را تشویق به پخش اعلامیه می نمایند.»
• نمایش طنز عروسکی وانتقادی تیزهوشانه:
در مرداد 1355 با طرّاحی و مدیریت ایشان و در نهایت بی پروایی، نمایش عروسکی در مسجد اجرا شده که در آن به زیبائی هرچه تمامتر و با طنزی هنرمندانه، هیأت حاکمه به باد انتقاد گرفته شده است. به گزارش ساواک در این زمینه توجّه فرمائید :
«روز چهارشنبه 27/5/55 در مسجد رستم آباد پائین که امام جماعت آن مهدی شاه آبادی می باشد، نمایشنامۀ عروسکی در حضور عدّه ای حدود یکصد نفر از زن و مرد اجرا شده و در این نمایشنامه به هیأت حاکمه به صورت کدخدا قلمداد شده و با چوب و فلک با مردم رفتار می کنند. مأمورین هم می روند اموال مردم را غارت می کنند و عده ای را به زندان می فرستند و عده ای را هم اعدام می کنند. در کنار این جریانات نشان داده می شود عده ای مشغول توپ بازی هستند و به این وسیله مردم را سرگرم می کنند.»
آری ! انجام چنین کارهایی در سایۀ حکومتی دیکتاتور، فقط از عهدۀ مردان بزرگ برمی آید ؛ مردانی که ظلم و ظالم را بر نمی تابند و برای پرتوافکنی خورشید، شجاعانه به جنگ سیاهی و تباهی می روند و شهید شاه آبادی به گواهی تاریخ در زمرۀ مردان بزرگ قرار داشت ؛ مردانی که خورشید را باور داشتند !
• بزرگمرد خستگی نا پذیر و درماندگی ساواک:
«نامبرده بالا از وعاظ ناراحت و طرفدار روحانیون افراطی می باشد که برابر سوابق موجود از سال 48 همواره در بالای منابر مبادرت به ایراد مطالب خلاف و تحریک آمیز نموده که به همین مناسبت چندین بار احضار و تذکراتی مبنی بر خودداری از ایراد اینگونه مطالب به وی داده شده.
لیکن یاد شده پس از آزادی نیز کماکان به رویه قبلی خود در زمینه جانبداری از خمینی و اهانت به مقامات مملکتی ادامه داد. که به همین مناسبت در تاریخ 20/9/25835 (1355) با تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی، یادشده به سال اقامت اجباری در شهرستان بانه محکوم گردیده است. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به دستور العمل 6398/312 – 31/6/52، اعمال و رفتار فرد مورد بحث را دقیقاً تحت مراقبت قرارداده و نتایج حاصله را مرتباً به این اداره کل اعلام دارند.»
این بخش از نامه ای است که در تاریخ 8/10/55 با امضای «پرویز ثابتی» مدیرکل امنیت داخلی ساواک برای رئیس ساواک کردستان ارسال شده و عمق استیصال و درماندگی آن سازمان مخوف را در مقابل مجاهدی خستگی ناپذیر به نام «مهدی شاه آبادی» نسان می دهد. وقتی زندانها و شکنجه های مکرر تأثیری بر عزم و اراده پولادین شهید شاه آبادی نداشت، حربه ای جدید در دستور کار ساواک قرار گرفت و تصمیم گرفته شد ایشان به یکی از مناطق سنّی نشین کشور تبعید شود تا ضمن جلوگیری از فعالیتهای مبارزاتی وی، غربتی دو جانبه را بر آن عزیز تحمل کنند؛ هم دوری از خانواده و دوستان و هم دوری از هم مذهبان خود.
انتظار ساواک این بود که رنج غربت باعث تجدیدنظر وی در افکار و رفتار انقلابی اش شده و دست از مبارزه بردارد غافل از آنکه این مکر شیطانی نه تنها حاصلی برای آنها نخواهد داشت، بلکه بیش از پیش بر رنج و عذاب ساواک خواهد افزود. آری! شهید شاه آبادی در زمان تبعید نه تنها از فعالیتهای مبارزاتی اش دست برنداشت بلکه ابعاد جدیدی از مبارزه و تبلیغ را نیز در دستور کار خود قرار داد. به این دو سند توجه فرمایید:
شهید شاه آبادی در بانه نیز با تکیه بر محوریت قرآن به عنوان فصل مشترک همه مسلمانان، به تبلیغ توحید و مبارزه با ظلم و شرک و طاغوت پرداخت و این ندای توحیدی خیلی زود مورد توجه قرار گرفته و نگاهها را به سوی خود جلب کرد.
صداقت و صمیمیت وی چنان انس و الفتی به وجود آورده بود که عوام و خواص بانه او را از خود دانسته و هیچگاه تفاوت مذهب را احساس نکردند. حضور وی در همه مساجد شهر و اقامه نماز جماعت به امامت روحانیون اهل سنت منطقه، محبوبیت و تأثیرگذاری ایشان را دوچندان کرد و ساواک را دچار وحشت و سردرگمی بود. سند زیر گویای همین واقعیت است.
روشنگری و آگاهی بخشی شهید شاه آبادی در زمان تبعید نیز با همان ادبیات انقلابی ادامه یافت و ایشان با وجود همه محدودیتها و کنترل های صورت گرفته از سوی ساواک با شجاعتی مثال زدنی مبارزه با رژیم را ادامه می داد. این واقعیت را در یکی از گزارشات ساواک اینگونه می خوانیم:
«نامبرده بالا (مهدی شاه آبادی) با شخص اول مملکت و همچنین سایر مقامات دولت مخالف بوده و آنان را ظالم و ستمگر قلمداد می نماید و اظهار می دارد که امام جمعه بانه کار بدی می کند که در هر جمعه برای شخص اول مملکت (شاه) دعا می خواند. وی اظهار می دارد که سازمان امنیت از عمل تفسیر قرآن توسط وی جلوگیری نموده.»
• خشم ساواک از تبلیغات کتبی:
تهیه کتب مورد نیاز و بهره گیری از کتب و جزوات در راستای فعالیتهای تبلیغی و مبارزاتی نیز خشم ساواک را برانگیخته بود. به همین دلیل انواع و اقسام اقدامات کنترلی صورت می گرفت تا از رسیدن کتابها و جزوات به دست شهید شاه آبادی جلوگیری شود.
جالب اینجاست که با این همه کنترل باز هم ایشان با ذکاوت و هوشمندی کتب مورد نیاز را تهیه می نمود و اینجا بود که ساواک چاره کار را حمله به منزل ایشان و ضبط کتب می دید.
در یکی از مکاتبات ساواک کردستان با اداره کل امنیت داخلی ساواک آمده است:
«مورخه 26/10/35 بسته هایی توسط منبع 9111 در بانه به دست آمده که پس از بررسی مشخص گردیده کتب و جزوات مزبور به وسیله مؤسسات تبلیغات دینی در قم به آدرس فرزندان شاه آبادی ارسال که آنان نیز برای مشارالیه پست نموده اند.» سند زیر نیز گویای بعد دیگری از ماجراست.
دوران تبعید حتی باعث نگردیده بود که جلسات و ملاقاتهای ایشان در راستای مبارزات ضد رژیم برگزار نشود و علیرغم همه محدودیتها ونظارتها، ایشان یا خود به ملاقات دیگران
می رفت یا جلسات و دیدارها را در منزل خود برگزار می نمود. این موضوع بارها در گزارشات ساواک مورد اشاره قرار گرفته که اسناد پیش رو نمونه ای از آنهاست .
• طلوع فجر...
«اگر در حال حاضر کشیده هم به گوش رئیس ساواک احمق بزنید جرأت پاسخگویی ندارد.»
این جمله ای است که «شهید آیت الله شاه آبادی» دقیقاً دو ماه قبل از ورود حضرت امام (ره) به میهن و پیروزی انقلاب اسلامی در مکالمه ای تلفنی با یکی از دوستان بیان کرده و در اسناد ساواک انعکاس یافته است. زندان ها و شکنجه های مکّرر نَه تنها کوچکترین تزلزلی در ادارۀ پولادین این عالم مجاهد ایجاد نکرد، بلکه باعث گردید وی مصّمم ترو صریح تر از گذشته، سست بودن پایه های حکومت ظالمانۀ شاه را فریاد بزند و با تشویق مردم به مقاومت، پیروزی حقّ بر باطل نوید دهد.
در بخش دیگری از گزارش ساواک پیرامون این مکالمۀ تلفنی آمده است : «شاه آبادی اظهار داشت آقا (امام خمینی) فرموده اند : در ماه محّرم بایستی تمام شهر را با پرچم سرخ و با پارچه های سفید خونی که روی آن ها نوشته شده تزئین نمایند و سپس ضمن اهانت به 66 و تأکید بر این که به زودی 66 مرخص خواهد شد، اخبار موجود را در اختیار فرد تماس [گیرنده] قرار داده ..... و در سه سطر پایان این گزارش، رعب و وحشت ساواک از شجاعت و صراحت و تأثیرگذاری شهید عزیز این گونه انعکاس یافته است :
«نظریّه : یاد شده در اغلب صحبت ها با افراد، تغییر رژیم را تأیید شده دانسته و با 90% روحانیون مخالف تهران در ارتباط بوده و اخبار کذب را در اختیار آنان قرار می دهد. اصلح است تا پایان محّرم در زندان انفرادی نگهداری شود.»
این سخنان در حالی توسط شهید شاه آبادی بیان شده است که او پس از بارها بازداشت و زندان و تبعید، تردیدی در کنترل تلفن خود از سوی ساواک ندارد اما این گونه بی پروا سخن می گوید تا «امید» را به دوستان هدیه داده و بذر «یأس و نا امیدی» را در دل دشمنان بکارد. استمرار این سخنان و نقش محوری ایشان در پیشبرد مبارزه باعث می گردد بار دیگر دستگیری آن عالم مجاهد در دستور کار ساواک قرار گیرد. دو گزارشی که ملاحظه می فرمائید گویای همین ماجراست.
ـ گزارش ـ
دربارۀ : مهدی شاه آبادی فرزند محمّدعلی
احتراماً به استحضار می رساند
اطلاعات مکتسبه از منبع 1585 حاکی است متعاقب آزادی نامبردۀ بالا، یاد شده اقدامات وسیعی به همراه تعداد دیگری از روحانیون تهران که ذیل اعلامیۀ روحانیون تهران را امضاء می نمایند در زمینۀ بسیج تمام عناصر مذهبی در ماه محّرم معمول داشته و کلّیۀ اعلامیه های مربوط به خمینی و دیگر مراجع در سراسر کشور، به وسیلۀ خود و ایادی این افراد در تهران توزیع می گردد و هر چند روز یک بار در منزل یکی از افراد مورد نظر جمع شده و تعیین خطِ مشی می نمایند. ضمناً شاه آبادی پس از آزادی از زندان در اوّلین سخنرانی در مسجد تظاهراتی بپا نموده که در نتیجه به وسیلۀ مأمورین کلانتری دستگیر و سپس آزاد می شود و مشارالیه ضمن صحبت با افراد همفکر خود مستمراً اعتقاد دارد که آقا فرموده اند «منظور خمینی» هر کس در این روزها کشته شود از شهداست لذا باید به مردم گفت ترسی از کشته شدن نداشته باشند و بدون توجّه به اخطار پلیس هر کاری بتوانند [انجام دهند]
نظریّه : با عرض مراتب فوق به استحضار می رساند، آزادی کلیۀ روحانیون تهران که زیر اعلامیۀ روحانیون تهران را امضاء نموده اند در ماه محّرم به هیچ وجه به مصلحت نیست، در صورت تصویب نامه اجازه فرمائید کلیّۀ افراد مورد بحث دستگیر و تا پایان محّرم در باغشاه نگهداری شوند.
به : تیمسار فرماندار نظامی تهران و حومه تاریخ : 17 / 9 / 57
دربارۀ : مهدی شاه آبادی فرزند محمّدعلی ؛ شغل روحانی
احتراماً به عرض می رساند :
در اجرای اوامر صادره نامبردۀ بالا در تاریخ 13/ 9/ 1357 دستگیر، استدعا دارد اوامر عالی را امر به ابلاغ فرمائید .
معاون ستاد اطلاعاتی ـ سرتیپ سجده ای
17/9/57
تصویب نموده طبق تبصرۀ قانونی حکومت نظامی بازداشت شود.
ارتشبد اویسی
13/9/1357
این گونه است که مقام معظم رهبری در پیام خود به مناسبت شهادت این یار دیرینۀ انقلاب، ایشان را «عالمی جلیل، مبارز، صمیمی و خستگی ناپذیر» توصیف نموده و شهادت افتخار انگیزش را «پاداش سال ها مجاهدت در راه خدا و تلاش برای حاکمیّت اسلام» می دانند.
|