آغاز میکنم سخنم را به یاحسین
در میزنم به خانهی معبود با حسین
کاری به خاطر رمضانم نکرده ام
اما گرفت دست تهیِ مرا حسین
ما روزه دارها همه یاد لب تواییم
ای تشنه لبتر از همهی تشنهها حسین
آخر مرا برای خودش میخرد شبی
من میشوم مسافر کرببلا... حسین
***************************
دوباره سفرهی شب زنده دارها وا شد
دوباره خانهی دلدار ، خانهی ما شد
دوباره زمزمهی دانههای تسبیحم
دوباره دست دعای من و مفاتیحم
دوباره با شهدا افتتاح میخوانم
و پای دین خدا با امام میمانم
دوباره بال گشایم دو دست خالی را
فرازهای ابوحمزه ثمالی را
ببار ابر خطاپوش! ماه رحمت شد
ببخش صاحبِ خانه دوباره زحمت شد
دلا بیا که خطا را به آه میبخشند
بیا که کوه گناه را به کاه میبخشند
صدای دعوت و این سفرههای نورانی
منی که بی سر و پایم کجا و مهمانی
کنار سفره من آداب را نمیدانم
فقط رسیده ام و خواب را نمیدانم
به روزه خوار بگو توبه در حضور اینجاست
هزار توبه شکستی بیا غفور اینجاست
کنار یار نشستن چه لذتی دارد
گناهکار هم انگار عزتی دارد
به جز کنار دعاخوان دلم نمیماند
دلم گرفته چرا روضه ای نمیخواند
خوشا به حال هرآنکس که ناله ای دارد
و التماس به دخت سه ساله ای دارد
***************************
گاهی از آه و فغان خود را لبالب میکنم
گاهی از پهلو به پهلو کردنم تب میکنم
تو به من گفتی شبیه فاطمه هستی و من
قامت خود را شبیه او مودب میکنم
***************************
گرچه بار گنهم بُرده به تبعید مرا
باز با روی سیه یار پسندید مرا
با روی باز چنان بُرد در آغوش خودش
اصلا انگار گنه کار نمیدید مرا
چرخها را زده ام آمده ام خانهی تو
خودمانیم کسی جز تو نفهمید مرا
بس که از بوی بد معصیتم بیزارند
یکی از لطف خود احوال، نپرسید مرا
نام رحمن و رحیم تو به من جرات داد
حال، دست خودتان هست نبخشید مرا
صاحب سفره کریم است که در وقت سحر
بنشاند بغلِ مرجع تقلید مرا
حُکم کردند بگویید سر سفره علی
یعنی از ناحیهی او بپسندید مرا
ساده آن است که بر سینه زدن سنگ علی
تا به سنگ محک یار بسنجید مرا
حتم دارم که خدا محض گُل روی حسین
می برد کرببلا تا به شب عید مرا
آخر ماه عوض اینکه بگویید برو
پای شش گوشهی ارباب ببندید مرا
هر حسینی که به روی لب من میآید
از دل عرش کُند فاطمه تمجید مرا
***************************
ذکر تو تا میرسد اذکار یادم میرود
می سپارم دل به تو دلدار یادم میرود
بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ است و بس
آنقدر شادم که استغفار یادم میرود
چون که از مُستَشهَدین بَینَ ایدیکم شدم
مرگ و قیل و قال آن انگار یادم میرود
می خورد صدها گره بر کار من در طول روز
گریههای نیمه شب هر بار یادم میرود
خوف دارم از رجایی که مرا دور از تو کرد
در عذابم ، قهر تو بسیار یادم میرود
خندهی بین گناه آخر مرا زد بر زمین
آتشم وقتی ز قوم النار یادم میرود
بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من
تا سلامش میدهم افطار یادم میرود
***************************
پَر شکستهی من را ببین ، خدای کریم
ببین چگونه شدم مستکین ، خدای کریم
نشسته ام سر راهت مگر نظر بکُنی
تویی غنی و منم خوشه چین ، خدای کریم
به هر که رو زدم ، اصلا به من محل نگذاشت
نزن تو روی مرا بر زمین ، خدای کریم
خمیده ، با سر زانو ، شکسته و نادم
به سویت آمده ام این چنین، خدای کریم
به یاد حرف اُوِیسم ببخش عبدت را
که با غریبه شدم همنشین، خدای کریم
نریز آبرویم را به پیش چشم همه
نگیر بر گنهم ذره بین، خدای کریم
اگر چه رو سیه ام عاشق علی هستم
شبیه من شده حِصن حصین، خدای کریم
به خاطر گل روی علی مرا بخشید
همین خدای رحیم و همین خدای کریم
علاج درد گناهم هوای کرب و بلاست
مرا بِبَر به بهشت برین، خدای کریم
بهانه دارم و دلتنگ ، کف العباسم
شبیه حضرت ام البنین ، خدای کریم
فدای آن لب خشکیده که صدا میزد
به زیر چکمهی مردی لعین، خدای کریم
***************************
خدا را شکر میگویم نیامد مادرت اینجا
نیامد تا ببیند زخمهای پیکرت اینجا
نیامد تا ببیند چشم زیبای تو را بستند
ندیده که ز هم پاشیده شد فرق سرت اینجا
نیامد تا ببوسد دستهای بر زمین مانده
شنیدم آمده زهرا به جای مادرت اینجا
سر فرصت تو را غارت نمودند آن حرامی ها
ندیده هیچکس آنچه که آمد بر سرت اینجا
سرت را بد بریدند و به روی نیزهها بستند
ندیده صحنه هایی را که دیده خواهرت اینجا
***************************
سفره تا باز شود زود گدا میآید
مثل هر بار به دنبال عطا میآید
آمد از عرش نوایی که بیایید همه
راه گم کرده به دنبال صدا میآید
همه سرمایهی یکسالهی خود باخته ام
بندهی باختهی بی سر و پا میآید
یک نفر نیست بگوید که میان پاکان
این گنه کار زمین خورده کجا میآید
آن کسی که همه جا رفته و تَردش کردند
تا تعارف بزنیاش که بیا ، میآید
به من و کاسهی خالیم تمنا کردن
به تو و دست کریم تو سخا میآید
هر دلی میشکند خانهی تو میگردد
دل که از غیر تهی گشت خدا میآید
وا شود گوشه دل ما اگر ای اهل سحر
بین مان زمزمههای شهدا میآید
هر چه خیر است در خانهی زهرا باشد
مادر ما صف محشر پِیِ ما میآید
تا که گفتیم حسین مجلس ما ریخت بهم
بوی سیب حرم کرببلا میآید
بی قرارم چه کنم من نجفم دیر شده
عطر زهراست ز ایوان طلا میآید
***************************
چند تا نیزه در این پیکر تو ، تا ، خورده
چند تا سنگ به پیشانیت آقا ، خورده
نالهی فاطمه را هیچکس اینجا نشنید
چقدر ضربه پهلوی تو ، اما ، خورده
تَهِ گودال اسیری سر تو ریخته اند
هر چه پرتاب شد از دست همینها ، خورده
یاد آن تیر که بر سینه ات آمد ، هستم
زانوی شمر دقیقا به همان جا ، خورده
***************************
ای خدا آشنایم ، زائر کربلایم
بر لبم ذکر لبیک، کرده یارب صدایم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
آشنای غریبم، رفته صبر و شکیبم
حق ارباب عطشان، کربلا کن نصیبم
نیستم من غریبه آشنای حسینم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
آمده روسیاهی، با امید نگاهی
یک نگاه رحیمی سوی غرق گناهی
تا سحر ناله دارم، خاک پای حسینم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
عبد این آستانم من هم از دوستانم
مرغ باغ مناجات، جلد این آشیانم
نیستم من غریبه، آشنای حسینم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
صحبت از کربلا شد، راز دل برملا شد
نیزههای شکسته روضهی پربلا شد
این دل خسته و این وای وای حسینم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
هر شب جمعه آید، فاطمه بین گودال
تا سحر بس که گرید، میشود خسته احوال
کی رسد انتقام، ماجرای حسینم
تو خدای حسینی، من گدای حسینم
سرورم بی کفن شد ، پاره پاره بدن شد
گوشهی قتله گاهش ، مانده بی پیرهن شد . . .
***************************
ای روزه دار افطار محتاج یک دعایم
آقای آبرودار محتاج یک نگاهم
با نامهی سیاهم، قلب تو را شکستم
آلوده و گنهکار، محتاج یک دعایم
خیلی دلم گرفته، از تو خبر ندارم
با این وجود دلدار، محتاج یک دعایم
تا خواستم بیفتم، دست مرا گرفتی
این بار هم چو هر بار، محتاج یک دعایم
شرمنده ام کجاها، دیدی گناه کردم
خیلی شدم گرفتار، محتاج یک دعایم
نگذاشتی بریزد یک لحظه آبرویم
هستم به تو بدهکار، محتاج یک دعایم
ای کاش یک سحر هم، راهت بیفتد اینجا
در انتظار دیدار، محتاج یک دعایم
خیمه نشین صحرا، آرام جان زهرا
هر جایی هستی ای یار، محتاج یک دعایم
وقت اذان مغرب، دلتنگ کربلایم
ای روزه دار، افطار محتاج یک دعایم
***************************
نیست راهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدن
با غمی سنگین رسیدن پیش او زانو زدن
فصل گرما صحن سقا خانه میچسبد چقدر
ضامن آهو شنیدن بعد از آن یاهُو زدن
آری آداب خودش را دارد اینجا عاشقی
جز بزرگان کس ندارد منصب جارو زدن
هفت دوری نیست حج ما فقیران، این طواف
دور هشتم دارد و چرخی به دور او زدن
***************************
پیش تو لب بر لب پیمانه باشد بهتر است
میهمان مشغول صاحبخانه باشد بهتر است
بهتر آنکه از در هر خانه نومیدم کنند
دل اگر با غیر تو بیگانه باشد بهتر است
گنبدت مال همه، باب الجوادت مال من
جای ما پشت در میخانه باشد بهتر است
صحن تان را میزنم بر هم، جوابم را بده
این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است
صبح محشر هم خودت دنبال کار ما بیفت
پشت ما توصیهی شاهانه باشد بهتر است
تا شب قبرم که میآیی برای دیدنم
این دل ما پیش تو بیعانه باشد بهتر است
***************************
نیمه شب تا که دلت بیدار شد، دیدی چه شد؟
لحظهی اقرار و استغفاز شد، دیدی چه شد؟
آنقدر توبه شکستی که خودت قلبت شکست
توبه هایت پشت هم تکرار شد، دیدی چه شد؟
آبرویت داشت میرفت از گنه پیش همه
پیش من وقتی همه انکار شد، دیدی چه شد؟
آمدی صد بار کردی آشتی گفتم نرو
این همه از من به تو اصرار شد، دیدی چه شد؟
گفتم از میدان به در رفتن نمیآید به تو
سرکشی نفس تو افسار شد، دیدی چه شد؟
وای که بی عاری تو کار داده دست تو
عاقبت هرکس که بد کردار شد، دیدی چه شد؟
قدری از قبر و قیامت، قدری از آتش بترس
تا نگویی برزخم دشوار شد، دیدی چه شد؟
معصیت تو میکنی زهرا خجالت میکِشد
بین تو با مادرت دیوار شد، دیدی چه شد؟
آخرش این استخوان معصیت که در گلوست
خار چشم حیدر کرار شد، دیدی چه شد؟
از قدیم احسان من بوده فقط حُبُّ الحسین
بار تو با گریه امشب بار شد، دیدی چه شد؟
نان و خرما خوردی و گریه کُنِ زینب شدی
روزه ات با خون دل افطار شد، دیدی چه شد
***************************
سنگ باران سرت آتش به جانم زد حسین
نالههای دخترت آتش به جانم زد حسین
خون زیر حنجرت آتش به جانم زد حسین
کوفه آن شهری که بوی مرتضی میداد نیست
کار این مردم به جز رقاصی و فریاد نیست
روی نِی رفتی ولی آنجا بمانی میزنند
با صدای خوش اگر قرآن بخوانی میزنند
کوفه، مهمان را میان میهمانی میزنند
روی نیزه صورتت را سنگ باران میکنند....
***************************
عاصیِ روسیاهم، مانده میان راهم، من را که پُر گناهم
ای وای اگر نبخشی
شرم و حیا ندارم، ترس از خطا ندارم
اما منی که جز تو، در دوسرا ندارم
ای وای اگر نبخشی
شد سُست اعتقادم، چون پَر میان بادم
حالا که از جهالت، نعمت ز دست دادم
ای وای اگر نبخشی
ای وای از زبانم مدیون این و آنم
وقت ادای دینم، حالا که ناتوانم
ای وای اگر نبخشی
مردن ز یاد رفته عمرم به باد رفته
این بنده را که راهِ کج را زیاد رفته
ای وای اگر نبخشی
ای که تو مهربانی، درد مرا تو دانی
در بهترین زمان ها، در بین میهمانی
ای وای اگر نبخشی
بر سفرهی کرامت، در بین این ضیافت
من را که بدترینم، در این شب زیارت
ای وای اگر نبخشی
ما جای خود که مولا، در سجده نیمه شب ها
در موقع مناجات، گفته شبیه زهرا
ای وای اگر نبخشی
در روز پر تلاطم، سردرگمند مردم
در روز حسرت من، پیش امام هشتم
ای وای اگر نبخشی
جان حسین و زینب، رحمی نما تو امشب
ارباب داده یادم، تا که بگویم هر شب
ای وای اگر نبخشی
آید اجل چو ناگاه، بسته شود به من راه
در وقت بی کَسیم، ای مهربان دلخواه
ای وای اگر نبخشی
***************************
آن خیره سر که نعره ز هر سو کشید و رفت
از دست فاطمه سند او کشید و رفت
وقتی که دید سیلی او هم اثر نکرد
انگار تازه نقشهی بازو کشید و رفت
انگار پشت در ثمر مصطفی نبود
ضرب لگد به سینه و پهلو کشید و رفت
شرمنده ام که خانهی امنی نداشتم
این غم کجا برم که تو را پیش من زدند
ای کاش مُرده بودم و هرگز نمیرسید
آن ساعتی که روی تو را بی هوا زدند
خسته رفتی و خسته بر گشتی
ای غرورم شکسته بر گشتی
از سر کوچه تا در خانه
تو نشسته نشسته بر گشتی
دست من بسته شد فدای سرت
تو چه شد؟ چشم بسته برگشتی
***************************
بدِ مرا تو بخوب خودت بدل کردی
به وعدههای خودت بارها عمل کردی
حقیر بودم اما تو زود نام مرا
بزرگ کردی و آوازهی محل کردی
به هر که رو زده بودم مرا معطل کرد
ولی تو مشکل من را چه زود حل کردی
فرار کردم و با اضطراب برگشتم
به محض اینکه رسیدم مرا بغل کردی
گناه تلخ مرا با حسین بخشیدی
حسین گفتم و این زهر را عسل کردی
بیا و قول بده زود کربلا ببرم
تو که همیشه به قول خودت عمل کردی
محبت علی از سینه ام نخواهد رفت
چرا که حب علی را تو لَم یَزَل کردی
به زیر دِین کسی نیستم ، خدا را شُکر
مرا گدای حسین از همان ازل کردی
***************************
کی میشود که از من، تنها خدا بماند
ناپاکیم بریزد، پاکی به جا بماند
من لایق عطای ماه خدا نبودم
پس این تویی که خواهی دل با خدا بماند
حالا که آمدم با حال دعا و توبه
ای کاش که همیشه حال دعا بماند
آمد محب حیدر عطشان جام کوثر
تا جرعه ای بنوشد، با مرتضی بماند
گاهی مرا صدایی، لطفی بر این گدایی
زهراییم عطا کن، تا این عطا بماند
یا کربلاییم کن، یا مجتباییم کن
جامانده از خدا را، مگذار جا بماند
یا رب الهی العفو، یا رب الهی العفو
دیگر نده عذابم، با بی محلی خود
بگذار در حریم، لطفت گدا بماند
این دست خالیم را، خالی تو بر نگردان
بد میشود برایت، درمانده وا بماند
از فرط بی وفایی، من عهدها شکستم
دستم اگر بگیری، عهد و وفا بماند
از این دَرم برانی، باز از دری درآیم
از تو که کم نیاید، یک بی وفا بماند
پرونده ام سیاه است، از بس که پُر گناه است
مگذار نام من در اهل خطا بماند
من سفرهی دلم را بیخود که وا نکردم
مگذار در دل من جز کربلا بماند
یا مظهر العجایب، جان امام غایب
مگذار دشمت تو در نینوا بماند
***************************
اشعار روضه امام حسن عسگری (علیه السلام)
از کجا آمده ام تا به کجا میبَریَم
بی پر و بالم و با دست دعا میبَریَم
هر شب از لطف تو هم سفرهی ابرارم من
این چه لطفی ست که با دل همه جا میبَریَم
چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی
که تو با توبه ای از دل به سما میبَریَم
با وجودی که ندارم هنری میدانم
عاقبت هم تو شبیه شهدا میبَریَم
آنقدر دور تو جبرئیل صفت میگردم
تا بگویی که مرا زیر کسا میبَریَم
منم آن سائل خوشبخت که مهمان رضاست
ای خوش آن دم که به ایوان طلا میبَریَم
بار من مانده زمین ، مشتریم کیست؟ حسین
عن قریب است که تا خون خدا میبَریَم
از نجف پای پیاده چه صفایی دارد
اربعینی که مرا کرب و بلا میبَریَم
روزه آن نیست که با جرعه ای افطار شود
روزه آن است که لب تشنه مرا میبَریَم
صحن بین الحرمین است همان سعی صفا
کعبه اینجاست ، صفا ، مروه ، چرا میبَریَم
یا رب این خون سر و خون گلو نذر حسین
خرم آن روز که با واعطشا میبَریَم
آن که در زیر سُمِّ اسب تو را میخواند
گفت الحمد که راضی به قضا میبَریَم
***************************
کبریا شد خلاصه در زینب
واجب است احترام بر زینب
عرش تعظیم میکند او را
رد شود از گذر اگر زینب
هم حسن، هم حسین، هم مادر
هم شده زینت پدر زینب
شاهد روضهی سر خونین
شاهد روضهی جگر زینب
آه... او قتله گاه را هم دید
آه... ناموس بی سپر زینب
از مدینه رشیده رفت و ولی
پیر شد بین این سفر زینب
کاش در کوفه یک نفر میگفت
واجب است احترام بر زینب
شب سیزدهم ماه رمضان
اشعار مناجات با خدا
آمدم سوی تو راهی وا کُنم تا وقت هست
آمدم شاید تو را پیدا کُنم تا وقت هست
تا شب اِحیای تو کارم توسل کردن است
قصد دارم خویش را اِحیا کُنم تا وقت هست
نامهی اعمال من را میدهی در دست راست؟
زود باید برگه را امضاء کُنم تا وقت هست
من امان میخواهم از یَومَ یَعِزُّ ظالِمَ
تا سحر مولایَ یا مولا کُنم تا وقت هست
آرزوهای دراز عمر مرا بر باد داد
می نشینم با خودم دعوا کُنم تا وقت هست
ای رفیقِ لا رفیقَ لَه شدم من بی رفیق
با تو حالا آمدم نجوا کُنم تا وقت هست
من نه آنم که یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنثِ الْعَظِیمِ
آمدم که خوب با تو تا کُنم تا وقت هست
کاشکی با یا کریمَ العفوهای نیمه شب
بین خوبانت خودم را جا کُنم تا وقت هست
عاشقی بی دست و پایم دست داده در دعا
روضه ای جانکاه دست و پا کُنم تا وقت هست
دست من زیر عبا و پیکرت روی عبا
چاره ای باید بر این اعضا کُنم تا وقت هست
دست هرکس قطعه ای افتاده دارد میبرد
کاش میشد سرهَمَت اینجا کنم تا وقت هست
عمه ات را میبرم از حلقهی نا محرمان
تا مراعات دل زهرا کُنم تا وقت هست
ای علی این خندهها در کوفه بدتر میشود
کاش فکر معجر زنها کُنم تا وقت هست
***************************
بیمار می شوم که پرستاری ام کنی
خود را زمین زدم که هواداری ام کنی
گوشم پر از نصیحت و حرف است ای رفیق
من آمدم که رفع گرفتاری ام کنی
گفتی تو سنگ دل شده ای خب شدم ولی
نزد تو آمدم که قلم کاری ام کنی
اصلاً مرا به چوب ادب بستنت چه بود ؟
اصلاً که گفته بود فلک کاری ام کنی ؟
نانی ز من بگیری و نانی دگر دهی
بر تو نیامده که دل آزاری ام کنی
رو دست خوردم از همه حتی ز دست خویش
کی خواستم که کاسب بازاری ام کنی
فریادم از قلیلی آب و طعام نیست
من جار می زنم که شبی جاری ام کنی
با من دوباره قصه ی شاه و گدا مخوان
حیف است صرف غصه ی تکراری ام کنی
من اختیار خویش به دست تو داده ام
حیف است وقف آتش اجباری ام کنی
فردا بیا و نامه ی ما را به آب ده
زآن پیش تر که مجرم طوماری ام کنی
اوقات خویش ز ناله ام اعلام می شوند
وقتش رسیده ساعت دیواری ام کنی
دعوای ما به قوت خود باقی است و باز
من بر همان سرم که سحر یاری ام کنی
***************************
اینجا کریمی هست که بسیار می بخشد
لب وا نکردی تا کنی اقرار می بخشد
تأثیر استغفار ، اوجِ باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفّار می بخشد
وقت گنه پرده به روی ما می اندازد
مشغول عصیانیم که ستّار می بخشد !
هر قدر هم دوری کنیم او در پی ما هست
گاهی به خلوت ، گاه در انظار می بخشد
این صبر که دارد خدا ، شرمندگی دارد
هر چه گنه را می کنی تکرار می بخشد
ظرف ترک خورده در اینجا بند خواهد خورد
رفتی و برگشتی اگر صد بار می بخشد
پیچیدگیِ زندگی تمرینِ رشد ماست
این ها مقاماتی است که دلدار می بخشد
مؤمن در امواج بلاها دم نخواهد زد
زیرا بلاها نخل او را بار می بخشد
در میهمانی هوشیاری جزء ارکان است
این صاحبِ خانه به ما اسرار می بخشد
حبِّ علی در سینه باشد کار ما جور است
ما را به مهر حیدر کرّار می بخشد
آب حیاتی که خدا فرموده این اشک است
این هدیه را بر دیده ی بیدار می بخشد
فرموده است شیخ الائمه : " حق ، کسی را که
اشکی بریزد در عزای یار می بخشد "
ذکر "حسین" در تشنگی تسبیح ما باشد
جان را صفا این ذکر گوهربار می بخشد
امشب خدا ما را به حق آن یتیمی که
افتاد از ناقه در آن بازار می بخشد
امشب خدا ما را به حق چشم هایی که
گردیده بود از ضربِ سیلی تار می بخشد
***************************
بگذارید بر احوال خودم گریه کنم
بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم
فعل و قولم همه بی مورد و مردود بُوَد
جای آن است بر افعال خودم گریه کنم
تا شبی پنجره ی رحمت حق باز شود
هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم
ذره ای خوب و بد ، ای وای عقوبت دارد
به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم
نیست تقصیر کسی ، آینه ام تار شده
جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم
راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام
ره دهیدم که بر اضلال خودم گریه کنم
من پرستوی حرم بودم و دور افتادم
تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم
کاروان رفت به پابوسی حق بگذارید
من که جا مانده ی امیال خودم ، گریه کنم
قرعه افتاد که من از شهدا جا مانم
سخت بر این دل بد فال خودم گریه کنم
نشدم معتکف خیمه ی نورانی یار
بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم
مددی تا به غریبی نگارم نالم
همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم
***************************
در کل سال ، ماه خدا چیز دیگری ست
حال دعا و اشک و نوا چیز دیگری ست
یک کوله بار معصیت و ماه رحمت است
گریه میان خوف و رجا چیز دیگری ست
با جوشن و مجیر و ابوحمزه آمدم
این جا بساط شاه و گدا چیز دیگری ست
در ابتدای ماه اگر محض روی یار
بخشد خدا گناه مرا چیز دیگری ست
" مَن إسمُه دَواء " حسین است تا ابد
ذکر حسین بهر شفا چیز دیگری ست
ماه صیام آمد و آن سینه ای که از ...
... گریه بر او گرفته جلا چیز دیگری ست
با یک دَمَش حبیب حیاتی دوباره یافت
بی شک بقای بعد فنا چیز دیگری ست
با لطف مادرش همگی نوکرش شدیم
آری رفیق ! منصب ما چیز دیگری ست
محشر میان خلق به سمت خودش اگر
آقا صدا زند " تو بیا " چیز دیگری ست
برگ برات کرب و بلای مرا اگر
امضا کند امام رضا چیز دیگری ست
فرمود: " اُسْتُجیبَ دُعا تَحتَ قُبَّته "
یعنی به زیر قبه دعا چیز دیگری ست
فهمیده هر که زائر شش گوشه اش شده
شب های جمعه کرب و بلا چیز دیگری ست
مادر رسیده است بُنیَّ به روی لب
زهرا که روضه خواند بُکا چیز دیگری ست
قلبش شکسته است ز زخم جبین ولی
آن ضربه های چوبِ عصا چیز دیگری ست
پرسید دختری که پدر جان لبِ تو را
سر نیزه ای به هم زده یا چیز دیگری ست ؟
بر روی خاک یک تنِ صد چاک مانده بود
بر روی نیزه زلف رها چیز دیگری ست
***************************
مرا به خلوت و ذکر شبانه راهی نیست
چرا که سهمیه ام غیر روسیاهی نیست
همیشه غیر تو را کرده ام طلب از تو
ببخش ! نیت و مقصود من الهی نیست
مرا به سوی خودش می کشد چنان نفسم
که یک دو گام دگر تا خود تباهی نیست
فقط تو مشتری دست خالی ام هستی
اگر چه پیش تو دل گاه هست و گاهی نیست
اگر مرا نخری ورشکست خواهم شد
کمک که وضعیتم ، وضع رو به راهی نیست
تو دست یخ زده ام را گرفتی و انگار
به نامه ی عملم اصلاً اشتباهی نیست
دوباره بر سر سفره نشاندیَم امسال
اگر چه بنده ی تو عبد دل بخواهی نیست
به روضه روزه ی خود باز می کنم زیرا
برای روزه که بی روضه جایگاهی نیست
سلام ماه خدا بر لب تو خون خدا
سلام بر لب زخم تو سید الشهدا
***************************
نفس آخر کار دستم داد ای معبود من
بغض های من شده فریاد ای معبود من
ماه ، ماه رحمت است و عبد ، عبد رو سیاه
ناله ام را می کنم آزاد ای معبود من
سفره ی عفو تو پهن است و گنهکار آمده
خانه ی مهمانی ات آباد ای معبود من
روز محشر سخت حیران و پشیمان می شود
هر که برده توبه را از یاد ای معبود من
با ابو حمزه مرا هم ز سبکبالان کنید
با دعای حضرت سجاد ای معبود من
بنده ای خوب است که در بندگی ات می شود
مثل سلمان ، همچنان مقداد ای معبود من
گریه ی در روضه ها بالاترین رزق من است
روزی من روز افزون باد ای معبود من
عرش تو لرزید وقتی که حسین ابن علی
بی هوا از صدر زین افتاد ای معبود من
یک علی بر روی دست و یک علی بین عبا
کشت آقا را غم اولاد ای معبود من
***************************
ره به سوی تو به جز خوف و رجا نیست که نیست
توشه ی عبد به جز اشک و دعا نیست که نیست
دعوت از اهل گنه شد که بیایید همه
بهتر از این خبری بر فقرا نیست که نیست
لطف تو خوانده مرا ورنه خودت میدانی
بی سر و پا تر از این بی سر و پا نیست که نیست
با اشاره به سویم لب بگشودی که بیا
هیچ وقت روی لبان تو نیا نیست که نیست
باطن هر عمل خیر حسین است ، حسین
باطن روزه به جز حب شما نیست که نیست
بر کویرِ لبِ ما وقتِ اذان مغرب
برتر از ذکر حسین جان به خدا نیست که نیست
مجلس روضه ی تو جنت ما می باشد
جنت بی تو حسین غایت ما نیست که نیست
عاقبت سوی حریم تو پناهنده شوم
امن تر از حرم کرب و بلا نیست که نیست
نوکری حرمت پادشهی دو سراست
منصبی بهتر از این بهر گدا نیست که نیست
خُرده بر سینه ی عریان و رخ سرخ مگیر
درک وادی جنون بر عقلا نیست که نیست
در ته گودی گودال نکردی شِکوه
مسلخ عشق که با چون و چرا نیست که نیست
سینْ .... نونْ .... یاءْ .... و حاءْ .... بد به هَمَت ریخته اند
هر چه گشتم به خدا چند هجا نیست که نیست
***************************
در گناه است که آدم کمرش می شکند
باغ سرسبز تمام ثمرش می شکند
آن کبوتر که شود صید شیاطین به خدا
آخرش با کمک نَفس پرش می شکند
دل آلوده ندانسته که در وقت گناه
ثمرش ، بال و پرش ، برگ و برش ، می شکند
سنگ شیطان که به دل خورد به عباس قسم
بی سپر باشد اگر ! سخت سرش می شکند
هر کسی روزه گرفت و به خدا فکر نکرد
حتم دارم که قیامت سپرش می شکند
چه در این ماه و چه در شام و سحرهای دگر
وای بر آن که دعای سحرش می شکند
دل من سوخت از آن خانه که با ضرب لگد
وسط شعله ی سر سخت درش می شکند
بی حیا پیش پسر زد به رخ مادر او
گفت : این طور غرور پسرش می شکند
***************************
خاکی اَم بس که زمین خوردم و غفلت کردم
آه دیگر به زمین خوردنم عادت کردم
چقدر توبه شکستم ، چقدر برگشتم
چقدر پیش تو احساس خجالت کردم
جای تو دل به همه دادم و خارم کردند
رحم کن بر من ساده که حماقت کردم
دارد این عمر تلف می شود و می بینم
نه شدم عابد درگاه نه همت کردم
مزه ی نام حسین از دهنم دیگر رفت
بس که هی پشت سر خلق تو غیبت کردم
دست احسان تو را پس زدم و کج رفتم
جای تو با خود ابلیس رفاقت کردم
به امانت شرف و ثروت و جاهم دادی
من آلوده خیانت در امانت کردم
یاد بی کس شدنم ، یاد تو افتادم من
سر این سفره فقط صحبت حاجت کردم
نظری کن که دگر سمت معاصی نروم
خسته ام بس که از این نفس شکایت کردم
نخورد مهر عذاب تو به پیشانی من
همه ی عمر فقط سجده به تربت کردم
لذت ماه مبارک سفر کرببلاست
میل شب های حرم میل زیارت کردم
تو خودت شاهد من باش که در هیئت ها
از تن بی سر ارباب روایت کردم
نیزه دار آمد و افتاد به جان بدنش
وای من کهنه حصیری شده دیگر کفنش
***************************
ذکر تو تا می رسد ، اذکار یادم می رود
می سپارم دل به تو ، دلدار یادم می رود
بر لبم لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ هست ، بس
آنقدر شادم که استغفار یادم می رود
چون که از مُستَشهَدین بَینَ یَدیکُم کرده اند
مرگ و قیل و قال آن انگار یادم می رود
می خورد صدها گره بر کار من در طول روز
گریه های نیمه شب هر بار یادم می رود
خوف دارم از رجایی که مرا دور از تو کرد
در عذابم ، قهر تو بسیار یادم می رود
خنده ی بین گناه آخر مرا زد بر زمین
آتشم وقتی زَقوم النار یادم می رود
بس که از داغ حسین آتش گرفته جان من
تا سلامش می دهم افطار یادم می رود
می کِشد آتش به جانم لُکنَتِ طفل حسین
یاد اشکش می کُنم ، گفتار یادم می رود
نیزه دید آن قدر گیسویش شده چون مادرش
گفت عمه جان مگر مسمار یادم می رود
سوختم از کج دهانی های این دختر ، پدر
آنقدر که خنده ی اشرار یادم می رود
هر چه آمد بر سرم هر بار یادم رفته است
جان تو بابا مگر این بار یادم می رود
***************************
آمدم با تو سحرها حرفهایم را زدم
ناله های ربنایم را زدم
بعد از این یک ماه هر چه شد دگر پای خودت
من برای بنده بودن دست و پایم را زدم
خواه می خواهی ببخش و خواه می خواهی نبخش
من که هر شب آمدم اینجا صدایم را زدم
دست خالی،کیسه خالی، گردن کج بارها
بر در میخانه ات دست گدایم را زدم
کاشکی باور کنی مردانه توبه کرده ام
کاشکی باور کنی قید خطایم را زدم
زود آمد ضامنم شد زود بخشیدی مرا
تا در صحن علی موسی رضایم را زدم
آخر ماهی خیالم را تو راحت بگو
پای تقدیر تو امضای عطایم را زدم
دست بالا بردم و با بردن نام "حسین"
مهر بالا رفتن دست دعایم را زدم
ماه مهمانی که طی شد کی "محرم" می رسد...
کی ببینم خیمه ی ماه عزایم را زدم...
التماست می کنم امسال راهیم کنی...
من که هر شب ناله ی "کرببلایم" را زدم...
|