در فاصله مردن تا آن قیامت، از مردنی که امروز ما میمیریم یا اشخاصیدر گذشته مردهاند تا قیامت که معلوم نیست چقدر طول خواهد کشید و شاید میلیاردها سال طول بکشد، شاید هم مثلا هزارسال دیگر تمام بشود - که ما عرض کردیم مجهول است و نمیدانیم کی هست - در این فاصله وضع چیست؟از قرآن چه استفادهمیشود؟آیا در این فاصله آن کسی که مرده، دیگر واقعا مرده، همین طوری که ما به حسب زندگی حسی دنیایی میگوییم؟یعنیمثل این است که در یک خواب خیلی عمیقی فرو رفته و عمیقتر از آن در یک سکوت مطلق و در یک بیخبری مطلقفرو میرود و هست تا در قیامت محشور شود یا نه، در فاصله این مردن تا قیامت هم یک وضعی دارد که آن وضع هم بازنوعی زندگی است؟قرآن چه میکند؟آیا در اینجا سکوت کرده استیا نظری دارد و اگر نظری دارد نظرش چیست؟ مسلم وضع فاصله مردن تا قیامت را اگر ما بدانیم،خودش اولا جزء عوالم بعد از مرگ است و ثانیا تا اندازه زیادی میتواند قرینه باشد برای وضع خود قیامت که بعد ببینیمقیامت چیست.طبعا این مساله پیش میآید که از نظر قرآن تفسیر مردن چیست؟اگر ما باشیم و همین اطلاعات ظاهر ومحسوسی که درباره انسانها داریم یا اطلاعاتی که یک پزشک درباره انسان دارد، [مردن مساوی است با فساد و تباهی]، انسانمیمیرد، یعنی یک دستگاهی که کار میکند، دستگاه سالمی است و گاهی معیوبمیشود، اصلاحش میکنند به کار خودش ادامه میدهد، یک وقت این دستگاه صفحه : 645 آنچنان خراب میشود که دیگر درستشدنی نیست،ماشینی است که یکدفعه خراب میشود که دیگر بکلی متلاشی میشود، یا مثل یک مرکب طبیعی یا مرکب مصنوعیاست که در یک لابراتوار یا در طبیعت تجزیه شود، وقتی که تجزیه شد، آن هویت و شخصیتخودش را از دست داده، دیگر الآنآن[مرکب]با آن شخصیتی که بود نیستیا به تعبیر حکما فساد به مفهوم مصطلح رخ داد و این مرکب فاسد شد.آیا ماهیتمرگ از نظر قرآن فساد و تباهی است، همچنانکه مسلم از نظر جسد فساد و تباهی است، یا نه، قرآن مردن را چیز دیگری تفسیر میکند؟ مجموعا آنچه که ما از آیات قرآن میفهمیماین است که مردن در منطق قرآن تباهی نیست، صرف خراب شدن نیست، انهدام نیست، بلکه مردن انتقال است و آن که میمیرد،در همان آنی که میمیرد، در لحظهای که میمیرد، از اینجا منتقل میشود به جای دیگر و در جای دیگر زندهاست، هست و هست و هست تا روز قیامت که مساله قبور و حشر جسمانی پیدا شود و بدنها از خاکها بیرون بیایند.قرآن البته کلمهعود ارواح بر اجساد را ندارد، ولی در عین حال میگوید که مردم از قبرها زنده میشوند.در عین حال قرآن خود مردن را میگویدکه انتقال است، جدایی است.البته این چیزی که میگویم استنباط من است، حالا من آیات را میخوانم،ممکن است استنباط شما طور دیگری باشد و خوشوقت میشوم نظر خودتان را بگویید. آیات زیادیدر این زمینه هست.بعضی از آیات آیاتی است که به طور عموم دربارهمردن صحبت کرده، بعضی به طور خصوص مثلا درباره سعدا خصوصا شهداصحبت کرده و بعضی به طور خصوص درباره اشقیا صحبت کرده و بعضی درباره همه ولی به نحوتقسیمبندی صحبت کرده است.از مجموع اینها این طور استفاده میشود: تعبیر قرآن درباره مرگ آیات عموم که از آنهامیشود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست، یکی آن آیاتی است که از مرگبه «توفی» تعبیر میکند که این آیات زیاد است: «الذین تتوفیهم الملائکة ظالمی انفسهم» (1). .............................................................. 1.نحل/28. صفحه : 646 الذین تتوفیهم الملائکةطیبین (1). الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لمتمت فی منامها (2). و هو القاهر فوقعباده و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلناو هم لا یفرطون (3). خدا قاهر است در بالای بندگان و برای شما نگهبانانمیفرستد تا آن وقتی که مردن یکی از شما میرسد، همان رسل و فرستادههای ما او را توفی میکنند(میمیرانند). حتی اذا جائتهم رسلنایتوفونهم (4). اعبد اللهالذی یتوفیکم (5). و قالواء اذا ضللنا فی الارض ائنالفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون.قل یتوفیکم ملک الموتالذی وکل بکم (6). از این آیات زیاد داریم که مرگ را تعبیر به «توفی» کردهاست. «توفی» از ماده «وفی» است، همان مادهای که وفا و استیفا از آن ماده است. «توفی» از ماده فوت نیست.ما فارسیزبانها گاهی فوت را با وفات مرادف خیال میکنیم.فوت از دست رفتن است، اگر تعبیر فوت میکرد، مرگ به همان معنای تباهیو تمام شدن و از دست رفتن بود.وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفی» یعنی استیفا کردن و تحویل گرفتن یکچیز بتمامه. «الله یتوفی الانفس حین موتها» یعنی خدا نفسها را در وقت مردن بتمامه و بکماله میگیرد، و همچنینآیات دیگری که در این زمینه هست همان مفهوم قبض را میدهد.در قرآن کلمه «قبض» نیامده و ما در عرف خودمان میگوییمعزرائیل روح را قبض کرد، قابض الارواح است، ولی قبض با توفی که در قرآن آمده هر دو یک معنی را میدهند. در یکی از این آیات مساله خواب را با مردن دریک ردیف میشمارد، میفرماید: «الله یتوفی الانفس حینموتها و التی لم تمت فی منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و[نفس] .............................................................. 1.نحل/32. 2.زمر/42. 3.انعام/61. 4.اعراف/37. 5.یونس/104. 6.سجده/10 و 11. صفحه : 647 زندهها را که هنوزنمردهاند در وقتخوابیدن میگیرد، آن که مرد دیگر نفسش برنمیگرددو آن که خوابیده است آن را دو مرتبه میفرستد.معلوم میشود از نظر قرآن یکچیزی هست که نام او «نفس» است. «فیمسک التی قضی علیها الموت» آن که حکم مرگ بر او شده است، نگهش میدارد «و یرسل الاخریالی اجل مسمی» (1) و آن دیگری(یعنی خوابیده)را میفرستد تا یک وقت مقدر و تعیین شده که آن هم برای همیشه باید گرفته شود. خود خوابیدن را باز اگر ما از نظر جسمانی در نظربگیریم یک حالتخیلی عادی است.اگر چه من نمیدانم و در بعضی کتابها خواندهام که هنوز راز خوابیدن هم صددر صد کشف نشده است تا چه رسد به راز خواب دیدن، ولی خواب از نظر اصول جسمانی جز قطع یک سلسله روابط چیزینیست.اما قرآن خواب را که در آن حال شعور انسان ضعیف شده و در یک حدی[از بین]رفته، یک نوع عقب بردن و عقبکشیدن همان نفس میداند، جدا کردن آن نفس میداند و بیداری را مساوی با بازگشتن همان نفس(آن چیزی که خودش اسمش را نفس گذاشته است). این یک سلسله آیاتاست.حالا شما راجع به این آیات تامل کنید، ببینید این آیات را میشودطور دیگری تفسیر کرد که مفهومش این نباشد که مردن بیرونبردن و تحویل گرفتن یک چیز است از انسان یا نه؟ظاهرش که این است. حیات پس از مرگ از جمله آیات، آیاتی است که اگر چه مخصوصشهداست ولی از نظر صراحتشاید هیچ آیهای تا این مقدار صریح نباشد.در دو جای قرآن این مطلب آمده است که مبادا گمان کنیدکه آنان که در راه خدا کشته شدهاند مرده هستند، خیر، زندهاند.در یک آیهکه در سوره بقره است، این طور میفرماید: «و لا تقولوا لمن یقتلفی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون» (2).به آنها نگویید مردهها، آنها زندهاند ولی شما مستشعرنیستید، شما درک نمیکنید، شما خیال میکنید مردهاند، واقعا آنها زنده هستند. .............................................................. 1.زمر/42. 2.بقره/154. صفحه : 648 کسانی که نمیخواستند قبول کنند که انسان در فاصلهمردن تا قیامتیک حیاتی دارد و یا به علل دیگری، گفتهاند شاید مقصود از این زندگی زندگی مجازی است نه زندگیحقیقی، یعنی اینکه قرآن میگوید: «گمان مبر که شهدا مرده هستند بلکه زنده هستند و شما نمیدانید» مقصوداین است که نامشان زنده است، به اصطلاح فلاسفه جدید وجود فی نفسهشان مرده است ولی وجودشان برای مردم، وجودشاندر دل مردم زنده است.البته این یک تعبیر مجازی است که در مواردی به کارمیرود، مثل اینکه امیر المؤمنین میفرماید: «و العلماءباقون ما بقی الدهر» مردم دیگر میمیرند ولی علماء زنده هستند «اعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة»(1) وجود عینیشان نیست اما مثالها و وجود ذهنیشان در دلها موجود است.از این هم تعبیر به حیات میشود.یا حافظ میگوید: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما و یا[سعدی میگوید]: سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند بعضی گفتهاند این آیات این طور است[و مقصود ازاین زندگی زندگی مجازی است] ولی دیگران جواب دادهاند که با «لکن لا تشعرون» جور در نمیآید.اگر مقصود از اینکه اینهازنده هستند یعنی نام نیکشان در میان مردم زنده است، پس مردم هم کاملا میدانند که نام نیکشان زنده است، اما قرآن نوعیزندگی را بیان میکند که به مردم میگوید: ولی شما نمیفهمید، شمادرک نمیکنید، واقعا زندهاند ولی شما درک نمیکنید.بعلاوه،آیه دیگری قرینه این آیه هست که دیگر هیچگونه از این جور احتمالات را نمیشود در آن داد و طبعا مفسر اینآیه هم هست و آن این است: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» نگویید به آنها اموات،آنها زندهاند و در نزد پروردگار مرزوقند، به آنها روزی میرسد، نعمتها به آنها میرسد که استفاده میکنند،«فرحین بما اتیهم الله من فضله» شادمانند به آنچه خداوند از .............................................................. 1.نهج البلاغه، حکمت 147. صفحه : 649 فضل خود به آنها عنایت کردهاست، «و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم» (1) و دائما در صددو جستجو و طلب بشارتند درباره دوستانشان که هنوز به آنها ملحق نشدهاند، یعنی آنهادوستانی دارند که هنوز در این دنیا زنده هستند و منتظرند که کی این بشارتبه آنها برسد که فلان دوستشما هم شهید شد و به شما ملحق خواهد شد. این آیهاگر چه در مورد خصوص شهداست ولی به هر حال صراحتش در مطلب به نظرمیرسد انکارناپذیر است که قرآن میخواهد بگوید شهدا بعد از مردن زنده هستند، مستشعرند،شادمانند، مرزوقند و آگاهند، حتی آگاهند از دنیایی که از آن عبور کردهاند. ممکن است کسی راجع به این آیه بگوید شاید فقطشهدا این جورند.البته معلوم است که انسان نمیتواند احتمال بدهد که از نظر قرآن مردم دو صنفاند، غیر شهدا هر که هستهمه نیست و نابود و معدوم میشوند تا قیامت، در سکوت مطلق فرو میروند، نه عذابی و نه نعمتی، و فقط شهدا این جورهستند.بعلاوه، آیات دیگر در این زمینه هست که عرض میکنم.این هم دو آیه که مخصوص به شهدا بود. مکالمه میان فرشتگان و مردگان آیات دیگری ما داریمکه در آن آیات مکالمه فرشتگان را با متوفاها بعد از مردن بیان میکندکه فرشتگان سخنی میگویند به آنها و آنها جواب میدهند، باز فرشتگان به آنهاجواب میدهند، مکالمه میانشان صورت میگیرد، مثل این آیه که مخصوصا راجع به یک تیپی از اشقیاست که میفرماید: «ان الذینتوفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروافیها» (2).این آیه جزء آیات هجرت است.میفرماید گروهی از مردم که فرشتگان آنها را تحویل میگیرند از آنهامیپرسند «فیم کنتم» شما در دنیا در چه حالی بودید، در چه وضعی بودید؟ آنها که دستخودشان را از همه چیز تهی میبینند، موضوعیرا(که واقعا راست بوده)به عنوان یک عذر ذکر میکنند: «قالوا کنا مستضعفین فی الارض» ما .............................................................. 1.آلعمران/169 و 170. 2.نساء/97. صفحه : 650 یک عده مردم مستضعفیعنی ضعیف شمرده شده، به حساب نیامده، یک مردم بیچارهای بودیم،دستمان نمیرسید به دین و خدا و پیغمبر و دستور و این جور چیزها. البته خود آیه حکایت میکند - احادیث هم واردشده - که درباره گروهی از مسلمانان است که در بلاد کفر زندگی میکردند در حالی که مسلمان بودند و وظیفهشان این بودکه هجرت کنند بیایند به بلاد اسلام ولی دیگر حال و همت هجرت کردن را نداشتند، همان جا میمانند در حالی که در آنجا وسیلهدینی هیچ برایشان موجود نبود، نمیدانستند حالا که مسلمانند چه طور عمل کنند.هر مسلمانی اگر در چنینشرایطی قرار گرفت هجرت کردن برایش واجب است. «قالوا ا لم تکن ارض الله واسعة فتهاجروافیها» فرشتهها میگویند: آیا زمین خدا فراخ نبود که مهاجرت کنید؟ این یک مکالمه است که قرآن صریحا مکالمه میان فرشتگانو گروهی از مردم را که آنها را مستضعفین مینامد[نقل میکند]. اینها دیگر از شهدا نیستند، از بیچارهها و بدبختها ومستضعفین هستند.قرآن گفته امر اینها با خداست، تکلیف اینها را روشن نکرده است.به هر حال اینها جزء شهدا و سعدا نیستند.اینچه چیزی را نشان میدهد؟آیا نشان نمیدهد که از نظر قرآن، این مستضعفین بعد از مردن از یک نوع حیاتی برخوردار هستند؟ باز دربارهیک عده دیگر میگوید: «الذین تتوفیهم الملائکة طیبین یقولونسلام علیکم» (1) آنهایی که در حالی که پاکیزه هستندملائکه آنها را تحویل میگیرند، ملائکه به آنها درود میفرستند. این هم یک تیپ آیات کهمذاکرات و مکالماتی که میان ملائکه و اموات بلافاصله بعد از مردناست بیان میکند.آیات دیگری هم در این زمینه وجود دارد. مؤمن آل یاسین آیات دیگریهم ما در این زمینه داریم که راجع به فرد و شخص است، سرگذشت است ولیاز سرگذشت معلوم میشود که قرآن حیاتی بعد از مردن و قبل از .............................................................. 1.نحل/32. صفحه : 651 قیامت قائل است.یکیاز این اشخاص مؤمن آل یاسین است که داستانش در سوره یاسین آمدهاست.قرآن نقل میکند که دو رسول به قریهای فرستاده شد و بعد[خدا] سومی را در تایید آنهافرستاد (1).در این میان مردی پیدا میشود مؤمن که به آنها ایمان میآورد و رسالتشان را تبلیغ میکند. چون[سرگذشت این مؤمن]در سوره یاسین ذکرشده اسم او مؤمن آل یاسین شده است.قرآن نمیگوید مؤمن آل یاسین، میگوید: «رجل من اقصی المدینة» .درباره مؤمن آلفرعون میگوید: «مؤمن آل فرعون» .به قیاس آن، این را هم گفتهاند مؤمن آل یاسین، و الا در قرآن کلمه مؤمن آل یاسین نداریم. «و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوماتبعوا المرسلین» (2).تا آنجا میرسد که او میمیرد.البتهقرآن نه اسم موت میآورد و نه اسم قتل ولی تفاسیر میگویند به چهوضعی او را کشتند، که به هر حال در بحث ما دخالت ندارد.قرآن میگوید: «قیلادخل الجنة» به او گفته شد وارد بهشتشو! «قال یا لیت قومییعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین» (3) آن وقتی که خودش را در مقابل آن سعادتها دید، گفت:ای کاش این قوم من میدانستند که من الآن در چه وضعی هستم که خدا چگونهاز گناهان گذشته من درگذشت و چگونه مرا مکرم و مورد احترام ساخت. این آیه این طور حکایتمیکند که این[شخص مؤمن]مرد، بعد از مردن او را داخل در یک نوع بهشتکردند (4) ، او در آن دنیا به فکر مردم این دنیا بود، میگفت ای کاش این را میدانستند.هنوزقیامتی نیست، این قضیه مربوط به قبل از قیامت است. برزخ آیات دیگری که در اینجاهست، یکی آن آیه سوره «قد افلح المؤمنون» است که نقل میکند میتبعد از آنکه میمیرد و وضع خودش را وخیم میبیند - البته لا بد بعضی .............................................................. 1.قرآن فقط میگوید «قریه» ، میگویند شهر انطاکیهبوده، رسولان از فلسطین میروند انطاکیه.انطاکیه جزء روم قدیم بوده است و حالا جزء ترکیه است. 2.یس/20. 3.یس/26 و 27. 4.بهشتها هست: بهشت عالم برزخو غیر عالم بزرخ.اگر[حیات پس از مرگ]را از قرآن استفاده کردهایم، این مطلب را هم استفاده میکنیم. صفحه : 652 از اموات این طورند - تقاضایبازگشت میکند (1): «رب ارجعون، لعلی اعمل صالحا فیما ترکت»پروردگارا مرا بازگردان، باشد که در آنچه کوتاهی کردهام(یا در مال و ثروتی کهباقی گذاشتهام)کار صالح انجام بدهم.جواب میدهند: «کلا انها کلمة هو قائلها» بس، حرفی است که میزند، اگر هم بازگرددباز مثل اول خواهد بود.بعد میفرماید: «و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» (2).از وراء آنها یعنی از جلوی آنها. کلمه «وراء» ، هم به معنیپشتسر گفته میشود، هم به معنی پیش رو، در قرآن به هر دو معنااستعمال شده: «و کان ورائهم ملک یاخذ کل سفینة غصبا» (3).آن چیزی کهدر جلوی انسان باشد، احاطه بر انسان داشته باشد، میگویند وراء انسان است. در این آیه کلمه «وراء» به معنای جلو اطلاق میشود و خبرهم قرینه است: «الی یوم یبعثون» .کلمه «برزخ» را به این معنا برای اولینبار خود قرآن استعمال کرده و بعد در نهج البلاغههم آمده است، در اخبار و احادیث هم زیاد آمده، در کلمات علماء هم زیاد آمده.قبلا در لغت کلمه «برزخ» به این معنا نبوده،کلمه «برزخ» در لغت به چیزی گفته میشود که حائل میان چیزی و چیز دیگر باشد.مثلا اگر ما دو اتاق داشته باشیم، یکاتاق آن طرف دیوار و یک اتاق این طرف دیوار که این سالن حائلی باشد میان این اتاق و آن اتاق، میگویند برزخ میان ایندو.بنابراین«و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» حکایت میکند که از مردن تا قیامتیک حالتی وجود دارد که آن حالت فاصله میانزندگی این دنیا و قیامت است، حائل میان ایندو است.آیا این آیه حکایت نمیکند که انسان بعد از مردن باز همزنده است، باز هم مستشعر است، باز هم آرزو و تقاضا دارد و تا روز قیامت به همین حال هست؟ آیه دیگر در سوره «اذا وقعت الواقعة» میفرماید: «فلو لا اذا بلغت الحلقوم، و انتم حینئذ تنظرون، و نحناقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون، فلو لا ان کنتم غیر مدینین، ترجعونها ان کنتم صادقین، فاما ان کان من المقربین، فروحو ریحان و جنة نعیم، و اما ان کان من اصحاب الیمین، فسلام لک من اصحاب الیمین، و اما ان کان منالمکذبین الضالین، فنزل من حمیم، و تصلیة جحیم» (4). .............................................................. 1.این معلوم است مرده، که میگویند «بازگشت» . 2.مؤمنون/99 و 100. 3.کهف/79:[و در پیش روی آنان پادشاهی بود که کشتیها را به غصب میگرفت]. 4.واقعه/83 - 94. صفحه : 653 اول میگوید اگر نه این است که این رفتن،اضطراری است و حکم خداست و برای این است که هر کسی به پاداش[و کیفر] عمل و جزای خوب و بد عمل خودش برسد،اگر نه این است که مردن - به اصطلاح امروز - یک سنت جبری و قطعی است، پس چرا آن وقت که[نفس]به حلقوم میرسد[آنرا برنمیگردانید]؟اولا خود این، مطلبی است که یک چیزی هست که آن به حلقوم میرسد.حالا نحوه رسیدن[چگونه است]، واقعایعنی نقل مکان میکند میرسد به حلقوم یا قطع علاقهاش میرسد به آنجا که از حلقوم میخواهدقطع علاقه بشود؟ما این را به کمک اخبار و روایات توضیح میدهیم. مطلبی از اخبار و روایات استنباط میشود وآن این است که آدمی که در حال جان کندن است، قبل از آنکه همان نفس، همان جان، همان روح(به هر اسمی بخواهیم بنامیم)بهحلقوم برسد، قبل از آن هنوز مردن واقعی نیست، هنوز آن[نفس]در این دنیاست و میشود آن را برگرداند.این حتما یک راز علمیهم دارد که ما نمیدانیم.من الآن نمیدانم که راز علمی مطلب چیست و شاید تا این حد باشد که از نظر پزشکیقابل برگرداندن است، مثلا ممکن است قلب ایستاده باشد ولی بعد بشود دو مرتبه همین قلب ایستاده را برگرداند.به این مرحلهکه رسید که قرآن از آن تعبیر میکند: «...اذا بلغت الحلقوم» دیگر حساب برگشتن در کار نیست.در اخبار این طور واردشده است که وقتی به حلقوم میرسد، زمان معاینه است، یعنی با اینکه روح در حال جدا شدن و قطع علاقه است، با اینکه نیمی(1) از علاقه روح قطع شده و این آدم به صورت نیم مرده در آمده است، هنوز در این دنیاست ولی به حلقوم که رسید، معاینهبرایش دست میدهد، یعنی آن وقت آن دنیا را میبیند، وضع خودش را در آن عالم میبیند، اعمال خودش را میبیند و اشیاءرا به صورت مثالی میبیند، مثال عمل خودش را میبیند، مثال زن و فرزند خودش را میبیند و فرشتگان را میبیند.بههر حال چیزهایی را که تا حالا نمیدید، آن وقت میبیند و در همان حال این دنیا را میبیند، یعنی در مرز میان عالم دنیا وعالم بعد از دنیاست، هم اینجا را میبیند، هم آنجا را، هم زن و بچه و کسانش را میبیند که دور جسدش را گرفتهاند دارندگریه میکنند، و هم ملائکه را به صورت خاص یا - مطابق آنچه از اخبار استفاده میشود - اولیاء حق را به صورت خاصی .............................................................. 1. «نیم» که میگوییم مقصودمان قسمتیاست، حالا ممکن است بیش از نیم یا کمتر از نیم باشد، اینها را نمیشود اندازهگیری کرد. صفحه : 654 میبیند، هم آنجا را میبیند هم اینجا را.این مرحله مرحلهمعاینه است.همین قدر که آدم رسید به آنجا که دروازه آن عالم به رویش باز شد، این همان جاست که قرآن میگوید آن دیگر برگشت ندارد. به هر حال محل شاهدما این قدر نبود، فقط این مقدارش بود که قرآن از یک حقیقتی ناممیبرد که تدریجا از انسان جدا میشود تا میرسد به مرحلهای که به حلقوممیرسد، به آنجا که رسید دیگر برگشتن ندارد.پس معلوم میشود که ماهیت مردن از نظر قرآن واقعا جدایی است.[خدامیگوید]چرا آن وقتی که به حلقوم میرسد و شما ناظرش هستید[نفس را برنمیگردانید؟]ما (1) از شما به آن نزدیکتر هستیم «و لکنلا تبصرون» شما نمیبینید.ایمایی است به اینکه او میبیند و شما نمیبینید. «فلو لا ان کنتم غیر مدینین» اگر اینطور است که شما غیر مدین(یعنی غیر مجزی)هستید که باید این طور باشید که اعمالتان هدر برود و به پاداش و کیفر اعمالنرسید «ترجعونها» چرا حالا آن[نفس]را برنمیگردانید؟معنی آیه این است: کانه راز اینکه وقتی که نفس میرسد به اینمرحله، دیگر بازگشت ندارد، از طب و پزشکی هم کاری ساخته نیست و خداوند آن را از دسترس برگرداندنخارج کرده است این است که انتقالش به آن عالم ضروری است و باید برود. دسته بندی انسانها بعد همین جا که دارد مساله انتقالرا بیان میکند - چون هنوز مساله قیامت مطرح نیست - بلافاصلهتقسیم میکند: «فاما ان کان من المقربین، فروح و ریحان و جنة نعیم».مردم را سه دسته میکند: مقربین، اصحاب الیمین و مکذبین(که در اول همین سوره اصحاب الشمال نامیده شدهاند).قرآنیک عده را مقربین مینامد، یک عده را اصحاب الیمین یعنی دوستان راست، مثل اینکه امروز اصطلاحا میگوییم دست راستیها،و یک عده را اصحاب الشمال، دست چپیها (2).مقربین از نظر قرآن .............................................................. 1.خدا که اینجا میگوید «ما» مقصود ما وفرشتگانمان است.خدا در این دنیا نیز از ما[به ما]نزدیکتر است ولی در آن وقت - همان طوری که عرض کردم- حالت معاینه است، یعنی آن شخص فرشتگان را به خودش نزدیکتر میبیند از شما، همشما را میبیند و هم آنها را ولی آنها را به خودش نزدیکتر میبیند. 2.اصطلاح دست راستی و دستچپی امروز رایجشده، وقتی قرآن اینها را گفته این اصطلاحات نبوده است. صفحه : 655 آنهایی هستند کهگوی سعادت را به حد اعلی ربودهاند، اصحاب یمین متوسطین اهل سعادتو اصحاب الشمال اهل شقاوت هستند.به هر حال قرآن این طور تقسیمبندی میکند. اما مقربین در روح و ریحان و در یک راحت وآسایشی هستند.ریحان کلمهای است که در دنیا علامتیک دسته گلی است که بوی خوش بدهد اما از نظر اخروی حقیقتآن چیست؟بر ما مجهول است و تفسیر هم نمیشود کرد: روحی، ریحانی، جنت پر از نعمتی.اما اصحاب یمین، تفسیرش را نمیگوید:درود از برای تو از ناحیه اصحاب یمین، یعنی خاطرت جمع باشد، وضع آنها هم خیلی خوب است، مثل اینکهوقتی از شما میپرسند آقا پسرتان چطور است؟میخواهید بگویید خوش است، میگویید به شما سلام میرساند، دستشما را میبوسد،یعنی خوش است. «فسلام لک من اصحاب الیمین، و اما ان کان من المکذبین الضالین» .اینها را قدری توضیح میدهد: «فنزل من حمیم» .آن پذیرایی موقت و مختصر مهمان رامیگویند «نزل» .مهمان که وارد میشود، از او دو پذیرایی میکنند: ابتدا یک تنقلی، چیزی و در عصر ما مثلا چای،شیرینی، میوهای جلویش میگذارند ولی غذایش که تغذی اساسی اوست ناهار و شامش هست.قرآن میگوید: و اما اینهاابتدا یک نزلی، یک پذیرایی مختصر و کوچکی از حمیم(آب جوشان و داغ) میشوند، بعد هم «و تصلیة جحیم» رساندن آنها بهآتشها. «ان هذا لهو حق الیقین، فسبح باسم ربک العظیم» (1). اینجا هم ما میبینیمدر حالی که صحبت از جان کندن و جان رفتن است، بلافاصله میگوید:«فاما» . «ف» در لغت عرب برای ترکیب به اتصال است، یعنی «بلافاصله» : بلافاصلهاگر از مقربین است چنین، اگر از اصحاب یمین است چنان، اگر از اصحاب شمال است چنان.پس ما از این آیه هم باز کاملااستنباط میکنیم که قبل از قیامت و بعد از مرگ حیاتی وجود دارد. آیه دیگر: «یا ایتها النفسالمطمئنة، ارجعی الی ربک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلیجنتی» (2).حالت روح آرام و نفس آرام یافته را[بیان میکند].به تعبیر قرآن انسانآرامش واقعی را که دیگر هر گونه اضطراب و تزلزل از او گرفته شود، تنها وقتی پیدا .............................................................. 1.واقعه/95 و 96. 2.فجر/27 - 30. صفحه : 656 میکند که بهذکر الله برسد، یعنی به خدا برسد، یاد خدا از روی ایمان و معرفت کاملاست که آرامش کامل به انسان میدهد: «ای نفس مطمئن!بازگرد به سویپروردگارت که تو از پروردگارت خشنودی و پروردگارت هم از تو خشنود است» . مردن، یک امر وجودی این آیه هم نشان میدهد که با یک شاعر(یعنی بایک مدرک)، با یک متفکر دارند حرف میزنند.اگر غیر از این باشد مثل این است که به چراغی در حالی که دارد خاموشمیشود و حیات خودش را از دست میدهد، بگوییم ای چراغ حالا تو بازگرد!این دیگر بازگشتن نیست، تمام شدن است.بعلاوه، قرآنهمین طوری که حیات را یک امر وجودی میداند و رسول و مامور و فرشته برای آن قائل است، برای مردنهم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص قائل است.اگر مردن تمام شدن حیات میبود، دیگر این حرفها که ما فرستادگان و فرشتگانیداریم و آنها را میفرستیم که بگیرند و بیاورند معنی نداشت.بله، [درباره]هر چه حیات است میگفت ما فرشتگانخودمان را میفرستیم، به این عالم روزی میدهند، حیات میدهند، آن ساعتی که حیات ندادند[مردن است]، مردن یعنیحیات ندادن.اما قرآن مساله اماته را یک امری مافوق مردن و فقدان حیات تلقی میکند، یعنی آن را یک نوع حیات، یکنوع انتقال، یک تطور حیات و تنور حیات تلقی میکند. «میرانده شد» مثل این است که بگوییم بچهای از مادر متولدشد، وضعی تبدیل به وضع دیگر شد، حیاتی تبدیل به حیات دیگر شد، نه اینکه حیاتی بود و بکلی سلب شد. اینها سلسله آیاتی بود کهما در این زمینه پیدا کردیم که دلالت میکند انسان در فاصله مردنتا روز قیامت از یک نوع حیات - که بعدها حیات برزخی و عالم برزخ اصطلاح شده - برخوردار است. دنیا، برزخ، قیامت در آیه دیگر، قرآن نقل میکنداز زبان اهل قیامت(همه آنها یا بعضی)مخصوصا از زبان گنهکارانکه آنها اینچنین میگویند: «ربنا امتنا اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا صفحه : 657 بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل»(1) خدایا تو دو بار ما را میراندی و دو بار ما را احیاء کردی(یعنیمرده بودیم و ما را زنده کردی) «فاعترفنا بذنوبنا» و ما هم به گناهانخودمان اعتراف داریم «فهل الی خروج من سبیل» آیا راهی به بیرون شدن هست؟یعنی چه اینها در قیامت میگویند خدایاتو ما را دو بار میراندی؟اگر حساب این باشد که آدم بعد که مرد در یک خواب عمیق طولانی فرو میرود و تنها در قیامت زندهمیشود، باید بگوید خدایا تو یک بار ما را میراندی و یک بار هم زنده کردی، اما اینجا میگوید دو بار میراندی و دو بار زندهکردی.آیا این منطبق نیست با همین اصل که واقعا سه عالم هست: عالم دنیا و طبیعت، عالم برزخ - که وقتی انسان ازدنیا به عالم برزخ میرود، از اینجا میرانده میشود، نسبت به این دنیا میرانده شده است، نسبت به عالم برزخ احیاء- و عالم قیامت که باز نوعی میراندن از برزخ است و احیاء در قیامت؟ .............................................................. 1.مؤمن/11 منابع مقاله: مجموعه آثار جلد 4، مطهری، مرتضی؛ |