یک.هدف از جاه و مقام، خدمت به خلق خدا
غرض و انگیزه ای كه انسان از كسب جاه ومقام، شهرت و ریاست دارد، نكته ای بسیار مهم و اساسی است و در حقیقت صف «وارستگان» را از «وابستگان» جدا می كند و«شیفتگان خدمت» را از«تشنگان قدرت» امتیازمی بخشد. آنكه به دنبال جاه ومقام است تا حس شهرت طلبی و قدرت طلبی خود را ارضاء كند یا با رسیدن به مقام و موقعیت اجتماعی ثروتی بیندوزد و عمری را به خوشگذرانی سپری نماید و دوستان و آشنایان را نیز به نوایی برساند.با آنكه جاه ومقام را صرفاً برای خدمت به خلق خدا می خواهد،تفاوت بسیاردارد تفاوتی كه موجب می شود كسب جاه و مقام توسط شخص اول زشت و ناپسند و توسط شخص دوم زیبا و پسندیده و حتی وظیفه و تكلیف باشد بین آنكه قدرت را برای ریاست بر مردم و امر ونهی كردن و پیشبرد اهداف شخصی یا گروهی خود می خواهد با كسی كه قدرت را برای كاستن از رنجهای مردم مظلوم و مستضعف و خدمت خالصانه به آنان می خواهد،تفاوت از زمین تا آسمان است.
البته كسب جاه ومقام برای خدمت به خلق خدا شرایطی دارد كه مهمترین آن «ایمان به خدای یكتا و باور به روز جزا» است و بدون چنین ایمان و باوری ادعای «خدمت به خلق» فریبی بیش نیست.
امام خمینی ادعای مادی مسلكان را مبنی بر خدمت به خلق،غیرممكن و طرح آن را از سوی رهبران ماركسیسم صرفاً فریبی برای جذب توده های ناآگاه می دانست و معتقد بود كه محال است انسان به عالم غیب ایمان نداشته باشد و روز جزا را انكار كند ومرگ را پایان زندگی انسان بداند و درعین حال از منافع خود بگذرد و به خلق خدا خدمت كند و اهل ایثارو فداكاری باشد. ایشان فرمود:
آن كسی كه كارش را با خدا درست نكند، نمی تواند در خلق، مردم را اداره كند." 1 ".
مگر می شود كسی به مبادی غیبی اعتقاد نداشته باشد و در فكر مردم باشد ودر فكر اصلاحات؟ بازی است همه اش." 2 ".
باید جوانان ما بدانند تا معنویت و عقیده به توحید و معاد در كسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فكر امت باشد وباید بدانند كه تبلیغات دامنه دار كمونیسم بین المللی همانند تبلیغات پرسر و صدای امپریالیسم جهانی، جز برای اغفال و استثمار توده های مستضعف نیست." 3 ".
كسی كه هدفش از شهرت و قدرت وریاست خدمت به خلق خدا است، در واقع ایثارگر، فداكار و ازخود گذشته است. آیا امكان دارد كسی كه مرگ را پایان زندگی می داند و برای حیات بشری غایتی قائل نیست و به روز جزا و پاداش الهی ایمان ندارد اهل ایثار باشد؟ آیا آنان كه نیكنامی در تاریخ را هدف ایثار و فداكاری معرفی می كنند قدری اندیشیده اند كه نیكنامی در تاریخ چه سودی برای انسانی دارد كه مرگ را فنا ونابودی می داند؟ او بر چه اساسی از تعدی به حقوق دیگران به نفع خویش پرهیز می كند؟ چه عاملی می تواند او را از بهره كشی از دیگران به سود خود باز دارد؟ سیدجمال الدین اسدآبادی، مهمترین عامل كنترل انسان را از تعدی و تجاوز به حقوق دیگران «ایمان و اعتقاد دینی» می دانست و معتقد بود:
مقتضیات قویه و بواعث فعاله را از تاثیرات غیر معتدله بازداشتن و انسان صاحب آن شهوات موثره را به حق خود راضی كردن و ازتعدیات و اجحافات منع نمودن به یكی ازچهارچیز میسر می شود:
1. هركه با شمشیر از حق خود دفاع كند. این روش به جاری شدند سیلهای خون منتهی می شود.
2. شرافت نفس آدمی مانع تعدی او به حقوق دیگران شود. این روش نیز به لحاظ آنكه مقوله شرافت نفس ماهیت و حقیقت معین و مشتركی نزد امم ندارد، نمی تواند ثمرات انسان را معتدل سازد.
3. قدرت حكومت، این روش نیز تنها می تواند ظلمها و جورهای ظاهری را كنترل كند، اما اختلافات و تزویرها و بهتان ها و تعدیات باطنیه خداوندان شهوت را چگونه منع تواند كرد و به كدام طور به حیله ها و دسیسه ها و ستمهای پنهانی مطلع می شود تا به رفع آنها بكوشد؟
4. دین.ایمان براینكه عالم را صانعی است دانا و توانا و اعتقاد به اینكه از برای عمل خیروشرّ، پس ازاین جهان جزایی است معین والحق این دو اعتقاد معاً پایدارترین اساسی است از برای كبح شهوات و رفع تعدیات ظاهریه و باطنیه،و محكمترین ركنی است به جهت برانداختن حیله ها و تزویرها و تدلیسها و نیكوترین باعثی است برای احقاق حقوق و اوست سبب امنیت و رفاهیت تامه و بدون این دو عقیده، هرگز هیات اجتماعیه،صورت وقوع نپذیرد و مدنیت،لباس هستی نپوشد و مایه معاملات استوارنگردد و مصاحبات و معاشرات بی غل و غش نشود و اگر كسی را این دو اعتقاد نباشد،به هیچ وجه او را راعئی به سوی فضایل و زاجری از رذایل نخواهد بود و هیچ چیز او را از خیانت و
دروغگویی و منافقی و مزوری منع نخواهد كرد." 1 ".
به اعتراف همگان تقویت ایمان و باورهای دینی تنها عامل اساسی برای جلوگیری از تجاوز به حقوق دیگران است كه سرچشمه ای جزحب نفس و مظاهر آن ندارد، بویژه حب جاه و مقام از وسوسه تضییع حقوق دیگران قویتراست.افراد مشهورتر و دارای موقعیت اجتماعی بالاتر و قدرتمندتر بیش ازدیگران در معرض تجاوز به حقوق مردمند.
دو.خودسازی در جوانی
پس ازآنكه معلوم شد سرچشمه علاقه به جاه وشهرت و مقام و ریاست، چیزی جز حب دنیا و حب نفس نیست. مهمترین راه درمان، و كاستن از علاقه و وابستگی به دنیا ونفس است. گرچه انسان قادر به ریشه كن كردن این علایق و وابستگیها نیست، اما می تواند از میزان آن بكاهد و آن را تحت كنترل و مراقبت نفس درآورد.
بمنظور درامان ماندن از پیامدهای حب جاه ومقام، چاره ای جز مبارزه با خواسته نفس نیست. هرقدر اراده انسان قویتر و در برابر خواسته های نفس مقاومترباشد، وابستگی نفس كمترخواهد شد و این امر از یك سو به معرفت و دانایی بستگی دارد و از سوی دیگربه عمل.
آدمی باید بفهمد و بداند كه هر قدر علایقش به دنیا ومحبتش به مظاهر دنیا بیشتر باشد، عطش او افزایش پیدا می كند و در این راه آرامش و اطمینانی نصیب نفس نخواهد شد. هرقدر وابستگی بیشتر شود، اراده ضعیفتر می شود و در برابر هواهای نفس از درون و خواسته های قدرتمندان از بیرون تسلیم خواهد شد. ایستادگی و مقاومت انسان در برابر خواسته های نفس و زیاده خواهی سلطه طلبان در گروی تقویت اراده است. تصور اینكه اگر به حدی از ثروت یا شهرت یا ریاست رسیدم، قانعم و دیگر به دنبال ثروت یا شهرت یا ریاست نخواهم رفت، تصور باطلی است. خواسته های آدمی حد و مرز ندارد تا با رسیدن به آن حد آرامشی در وجودش پیدا شود. امام خمینی به عنوان عارفی وارسته پرده از این واقعیت كنارزده و مسئولان و دولت مردان جمهوری اسلامی را هشدار می داد:
ممكن است یك كسی به یك تسبیحی آنقدر تعلق داشته باشد كه یك كس دیگری به یك سلطنت، این تعلق را نداشته باشد. این اولی بیشتر به دنیا چسبیده است و آن دومی كمتر. سلیمان بن داود هم سلطان بود، سلطانی كه بر همه چیز حكم می كرد، لكن آن سلطنت یك سلطنتی نبود كه دل سلطان را، دل سلیمان بن داود را به خودش جذب كند. رسول اكرم هم رئیس یك ملت بود و فرمانفرمای ملت بود، لكن این فرمانفرمایی اینطور نبود كه اورا جذب كند به خودش. فرمانفرمایی در تحت سیطره او بود، نه او در تحت سیطره فرمانفرمایی. اگر انسان سیطره پیدا بكند به حسب نفس بر خودش و برهمه چیز،این اهل دنیا دیگر نیست ولو اینكه همه دنیا هم داشته باشد، مثل حضرت سلیمان و امثال او... من وقتی... تحت نفوذ او بودم... تحت نفوذ ریاستها، تحت نفوذ مقامات بودم،همه اینها دنیاست، و من خودم اسیر است. هرچه سعه سلطنت زیادتر بشود.اسارت زیادتر می شود،من اسیراو هستم و خودم ملتفت نیستم." 1 ".
اولیای بزرگ،درسیره آنها می بینیم كه اصل قضیه قدرت طلبی دركارنبوده و اگربرای ادای وظیفه نبود و برای ساختن این انسانها نبود، حتی این خلافت ظاهری را هم قبول نمی كردند،می رفتند كنار؛ اما تكلیف بود تكلیف خداست باید قبول كند تا بتواند آن مقداری كه می تواند انسان درست كند." 2 ".
درك این حقیقت،انسان را به سوی عمل هدایت می كند و آدمی را در برابر پروردگار عالم به خضوع و خشوع بیشتر سوق می دهد.آدمی باید باوركند كه آرامش و اطمینان نفس با ثروت، قدرت وشهرت بیشتر به دست نمی آید،بلكه چون انسان موجود كمال طلبی است تا به منبع كمالات كه حق تبارك و تعالی است،متصل نشود، سیراب نمی شود و عطش مال خواهی، شهرت طلبی و ریاست طلبی او فرو نمی نشیند.درك و باورقلبی این واقعیت، انسان را در مواجه با دنیا و مظاهر آن هوشیارتر می كند و می فهمد كه قدرت واقعی در پرتوی بندگی خدا به دست می آید.با عبادت بیش ترو بندگی خالصانه تر می تواند به اراده قوی ترو كمال انسانی دست یابد. مطالعه زندگی پیشینیان چه آنان كه ره بندگی پیمودند و در نتیجه حریت و استقلال خویش را حفظ كردند و چه آنان كه از بندگی خدا سرپیچیدند و به ناچار به ذلت بندگی و بردگی نفس و ستم پیشگان دچار شدند، به انسان درس زندگی می آموزد.
دلی كه شیفته دنیا، مال وثروت، جاه وشهرت ومقام و ریاست باشد،ازیاد خدا كه ولی نعمت او است غافل می شود.امام خمینی كه به خوبی ریشه علایق آدمی را شناخته و به تبیین آن پرداخته بود،راه علاج را نیز نشان داده،می فرمود:
دل ما چون با حب دنیا آمیخته شده و مقصد و مقصودی جز تعمیرآن ندارد، ناچاراین حب مانع از فراغت قلب و حضور آن در محضر قدس شود وعلاج این مرض مهلك و فساد خانمان سوزبا علم وعمل نافع است." 1 ".
راه علاج خودخواهی و غرور كه از پیامدهای حب نفس می باشد، تعظیم در پیشگاه عظمت الهی است. نماز از جمله عباداتی است كه بر بندگی و تواضع انسان دربرابرخالق هستی می افزاید،به ویژه سجده و سربرخاك نهادن كه ازدیدگاه اهل معرفت ازجمله اسرار آن خود را ندیدن و استكبار نورزیدن است. امام خمینی در اسرار نماز به این حقیقت اشاره دارد،آنجا كه می نویسد:
[ازاسرارسجده]ازبرای متوسطین هیات آن ارائه خاكساری و ترك استكبارو خودبینی است و ارغام انف كه ازمستحبات موكده، بلكه ترك آن خلاف احتیاط است،اظهار كمال تخضع و تذلل و فروتنی است و نیز توجه به اصل خویش و یادآوری از نشئه خود است." 2 ".
همچنان كه راه معالجه ی غضب كه پیش تر آن را از پیامدهای حب نفس شمردیم، همین است.رسیدن انسان به طمأنینه و آرامش و كنترل قوه غضبیه،كه درصورت شعله ورشدن آدمی را به انجام اموری وامی دارد كه پس از مدتی پشیمانی به بار می آورد،جزكم كردن علاقه نفس به دنیا نیست.بازهم به كلمات امام مراجعه می كنیم كه این مطلب را به خوبی تبیین كرده اند:
از معالجات اساسی غضب،قلع ماده آن است به برطرف كردن اسباب مهیجه آن و آن امور بسیاری است... یكی ازآنها حب نفس است كه از آن حب مال و جاه وشرف و حب نفوذ اراده و بسط قدرت تولید شود واینها نوعاً اسباب هیجان آتش غضب شود؛ زیرا كه انسان دارای این محبتها به این امورخیلی اهمیت دهد و موقعیت اینها در قلبش بزرگ است و اگرفی الجمله مزاحمتی در یكی ازاینها برایش پیشامد كند و یا احتمال مزاحمت دهد،بی موقع غضب كند و جوش و خروش نماید و متملك نفس خود نشود و طمع وحرص وسایرمفسدات كه از حب نفس و جاه دردل پیدا شده،عنان را از دست او بگیرد و كارهای نفس را ازجاده عقل وشرع خارج كند،ولی اگر حبش شدید نباشد، به اموراهمیت كم دهد و سكونت نفس و طمأنینه حاصله از ترك حب جاه و شرف و سایر شعبات آن نگذارد نفس برخلاف رویه وعدالت قدمی گذارد." 1 ".
ارباب معرفت برای آنكه انسان در سیروسلوك الی الله نتیجه بگیرد،راههای فراوانی پیش روی او قرار داده اند. خلوت كردن با خود و كلاه خود را قاضی قرار دادن و اعمال ورفتار خود را در ترازوی وجدان سنجیدن، مراقبت از نفس و در صورت لزوم گوشمالی دادن نفس همه وهمه تمرین بندگی خدا و انسان شدن این مخلوق الهی است.
با خرد دوش در سخن بودم
كشف شد بر دلم مثالی چند
گفتم ای مایه همه دانش
دارم الحق زتو سوالی چند
چیست این زندگانی دنیا؟
گفت: خوابی است یا خیالی چند
گفتم او را مثال دنیا چیست؟
گفت: زالی كشیده بر او خالی چند
گفتم او را كه اهل زمانه درچه رهند؟
گفت: دربند جمع مالی چند
گفتم: این نفس رام كی گردد؟
گفت: چون یافت گوشمالی چند
خلاصه رسیدن به كمال مطلق وجز قربانی كردن خود و محبوبهای دیگرخود امكان پذیر نیست.امام خمینی زائران بیت الله الحرام را كه به قصد زیارت خانه خدا، بلكه صاحب خانه عازم حرم الهی می شدند، اندرز می داد:
به منا روید و آرزوهای حقانی را در آنجا دریابید كه آن قربانی نمودن محبوبترین چیز در راه محبوب مطلق است و بدانید تا از این محبوبها كه بالاترحب نفس است وحب دنیا تابع آن است،نگذرید، به محبوب مطلق نرسید و در این حال است كه شیطان را رجم كنید و شیطان ازشما بگریزد." 1 ".
این امرخطیرجزبا خودسازی و مراقبت از سنین جوانی،كه عادات زشت درنفس آدمی رسوخ نكرده و ریشه دارنشده و علایق انسان شدت پیدا نكرده،امكان پذیرنیست. هرقدر بر سن انسان افزوده شود و وابستگی های او بیشترگردد،قطع آنها دشوارتر می شود.
سه.خودسازی پیش از مقام و موقعیت اجتماعی
هركسی كه به سرنوشت خود علاقمند و خواهان حسن عاقبت و سعادت دنیا وآخرت است،باید به هوش باشد كه ظرفیتش را بشناسد و قبل از كاستن از وابستگی هایش به سراغ ثروت و شهرت و ریاست نرود و پیش از آنكه به لیاقت و شایستگی خود در مهارنفس به هنگام دسترسی به ثروت، شهرت وریاست اطمینان پیدا كند، تن به این امتحان دشوارندهد.امتحانی كه بسیاری در آن مردود شدند.
لذت ریاست و شهرت به قدری است كه حتی بدون آنكه به انسان پیشنهاد پست و مقام شود،خود به دنبال كسب آن می رود. باید مراقب بود كه لذت زودگذرریاست و شهرت،شقاوت ابدی را برای انسان رقم نزند.انسان باید پیوسته خود را بیازماید و هرقدم كه برای كسب شهرت و مقام برمی دارد،دو قدم برای تهذیب نفس بردارد تا با رسیدن به شهرت و ریاست منشا خدمت به دین خدا و خلق خدا باشد، نه جانور خطرناكی كه همه را تهدید كند.امام خمینی كسانی را كه دارای روحیه دیكتاتوری و خودخواهی و غروربودند،هشدار می داد كه با چنین روحیه ای به دنبال قدرت و ریاست رفتن بسیار خطرناك است. از آنجا كه آن بزرگوار با هر گروهی به تناسب مقام و موقعیتش سخن می گفت و خطراتی كه آنان را تهدید می كرد،گوشزد می نمود، این بار به ارتشیان،كه به امر و نهی كردن در محیط كار عادت دارند و موقعیت شغلی آنان این طورایجاب می كند،بدین مضمون می فرمود:
روحیه دیكتاتوری و تحمیل نظرخود بر دیگران،دراثرقدرت پیدا كردن افزایش پیدا می كند.هیتلر و رضاخان از اول دیكتاتور نبودند،ولی چون روح و ملكه تحمیل نظر خود بردیگران را داشتند،قدرت كه پیدا كردند، این روحیه نیز شدت یافت. دیكتاتورها وقتی چیزی گفتند،درصورت اشتباه و خلاف مصلحت بودن حاضر نیستند پس بگیرند." 1 ".
به همین جهت ایشان همواره مسئولان و دولت مردان را به اعتراف به اشتباهات خود فرا می خواند تا روحیه دیكتاتوری در آنها تقویت نشود. همین كه انسان بداند و بفهمد كه ممكن است اشتباه كند، به محاسبه گفته ها و كرده های خود پرداخته و در صورت اشتباه،بدان اعتراف نموده و در صدد جبران برمی آید.
در متون دینی ما سفارش اكید شده است كه امانت را به اهلش بسپارید. براستی چه امانتی مهمتراز«قدرت و رهبری جامعه» وجود دارد؟ قرآن كریم می فرماید:
(انّ الله یامركم ان تؤدّوا الامانات الی اهلها و اذا حكمتم بین النّاس ان تحكموا بالعدل)؛" 2 ".خداوند به شما فرمان می دهد كه امانت ها را به اهلش بسپارید و هنگام حكمرانی و داوری میان مردم،به عدالت حكم كنید.
خطاب آیه، دولت مردان جامعه هستند كه هم وظیفه دارند امانتها را به شایستگان بسپارند و هم موظف به داوری عادلانه در میان مردمند.
بدیهی است آنان كه شایسته و امانتدار نیستند،نباید ازپذیرش امانت استقبال كنند. گرچه آیه شریفه وظایف دولت مردان را در واگذاری امانات مشخص می كند،اما معنای آن پذیرش امانات تنها ازسوی وارستگان است و عدم جواز پذیرش امانت توسط نااهلان،تا انسان اهلیت امانتداری را پیدا نكرده است،نباید به خود اجازه دهد تا امانتی را بر عهده گیرد كه فراتر از ظرفیت او است.
لزوم شرط «عدالت» در مناصب اجتماعی نیز گویای این واقعیت است. اینكه شرط قضاوت، امامت جماعت، شهادت از دادگاه، مرجعیت و رهبری جامعه، «عدالت» با مراتب مختلف آن دانسته شده است، بدین معنا است كه افرادی كه فاقد این شرطند، نباید براین مسندها تكیه زنند، چرا كه قرار گرفتن شخص فاسق در این مسندها، موجب لغزش می باشد و چنین شخصی پیش از آنكه به جامعه لطمه وارد كند، خود را به هلاكت می افكند.
امام خمینی دیدگاه اسلام را در عرصه زمامداری این چنین تشریح می كرد:
در اسلام زمامداری به كسی سپرده شده كه روحش آنقدربزرگ است كه وقتی قدرت در اختیارش قرار گرفت،دراو تاثیری نمی كند. در فقدان آنها افرادی كه به آنها نزدیكترند باید زمامدارباشند.آنها كه تحت تاثیر قدرت قرار می گیرند،مفلوكند و شایسته زمامداری نیستند.باید زمامدار كسی باشد كه بتواند قدرت را هضم كند." 1 ".
این شرط مهم در همه صاحبان قدرت به تناسب موقعیت اجتماعی و میزان قدرتی كه در اختیار می گیرند، ضرورت دارد. ایشان بر اساس همین معیار از شهید مدرس و شهید رجایی و... تجلیل می كرد.
در همین،راستا یكی از نكات بسیار مهم در مواعظ رهبر فقید انقلاب اسلامی به دولت مردان، «لزوم كاهش علایق» بود.اینكه انسان بیندیشد كه بالاخره روزی دنیا را ترك خواهد كرد و همه علایق او گسسته خواهد شد. آدمی می تواند از نعمتهای دنیا استفاده كند بدون آنكه به آنها دل ببندد. داشتن یا نداشتن علاقه تاثیر چندانی در چگونگی استفاده از این نعمتها ندارد. بنابراین، چه بهتر كه انسان بدون آنكه دلبستگی پیدا كند،ازنعمتهای دنیا بهره بگیرد. رعایت این رهنمود اساسی، افزون برآنكه آدمی را از عوارض و پیامدهای دلبستگی و وابستگی به ثروت و جاه ومال حفظ می كند، ترك دنیا و مواجهه با مرگ را نیز بر انسان آسان می گرداند.یكی از نگرانیهای همیشگی بشر رویارویی با مرگ است، حقیقتی كه گریزی ازآن نیست،پس چه بهتر كه تعلقات كم باشد تا گسستن ازآنها نیزآسان باشد. اما سفارش حكیمانه امام:
علاقه ها باید كم بشود،طبیعتاً ما از اینجا می رویم. [و] علی ای حال چه علاقه قلبی به چیزی داشته باشیم یا نداشته باشیم. فرقی به حال[ما] نمی كند. شما فرض كنید كه علاقه داشته باشید به این كتابتان یا نداشته باشید، كتاب مال شماست، از آن هم استفاده می كنید. علاقه داشته باشید به این خانه یا نداشته باشید، این خانه مال شماست استفاده هم می كنید. علاقه را كم كنید، علاقه را تا می توانید از بین ببرید،آنكه انسان را گرفتارمی كند این علاقه ای است كه انسان دارد، آن هم ازحب نفس است؛ مبدا همان حب نفس است. حب دنیا، حب نفس، حب ریاست یك دردی است كه انسان را به هلاكت می رساند. حب مسند، حب مسجد همه اینها دنیاست، علایق دنیاست؛ حجابهایی است كه «بعضها فوق بعض».
دائم ننشینیم بگوییم آنهایی كه دارای كذا و كذا هستند،چنین و چنانند. ببینید خودتان در آن حدی كه هستید، چطورید؟ علاقه شما به آن چیزی كه دارید، چقدر قوت دارد و روی این علاقه هست[كه] شما به او ایراد می گیرید اگر این حب نفس و خودخواهی نباشد، انسان از دیگران عیب نمی گیرد." 1 ".
چهار.عبرت آموزی از سرنوشت شهرت طلبان و مقام پرستان
یكی دیگر از راههای درمان حب جاه و مقام، مطالعه سرنوشت شهرت طلبان و مقام پرستان و عبرت آموزی از عاقبت آنها است. اندكی تامل در سرنوشت گذشتگان- كه چه بسا از شهرت و قدرت بسیاری هم برخورداربودند،ولی از آن استفاده خوبی نكرده و لعن و نفرین مردم را بدرقه راه خود كردند- می تواند آدمی را در كسب جاه ومقام و چگونگی تعامل با آن یاری كند. كسانی كه برای كسب شهرت و قدرت و حفظ ریاست خود جرمها و جنایتهایی مرتكب شدند و سرنوشت شومی را برای خود و اطرافیان و مردم رقم زدند!
امیرمومنان علی(ع) در خطبه های متعدد صاحبان ثروت، مكنت وقدرت را هشدار می داد و به عبرت آموزی از تاریخ گذشتگان فرا می خواند. ایشان در خطبه ای مردم را از دلبستگی به دنیا برحذر داشته و با اشاره به اینكه بهترین توشه دنیا «تقوا» است،فرموده است:
آیا شما در جای گذشتگان خود به سر نمی برید كه عمرشان از شما طولانیتر و آثارشان با دوامترو آرزویشان درازتر و افرادشان بیشتر و لشكریانشان انبوه تر بودند؟ دنیا را چگونه پرستیدند و آن را چگونه برخود گزیدند؟ و سپس از آن رخت بربستند و رفتند... پند گیرید از آنان كه گفتند: چه كسی از ما نیرومندتر است؟ آنان را به گورهایشان سپردند." 1 ".
حضرت در نامه خود به مالك اشتر او را از گرفتار شدن به غرور و تكبر و حكمرانی بی منطق برحذر داشته، فرمود:
«لاتقولنّ: انّی مؤمر آمر فاطاع فانّ ذلك ادغال فی القلب و منهكه للدین و تقربّ من الغیر، واذا احدث لك ما انت فیه من سلطانك ابّهةً او مخیلهً فانظر الی عظم ملك الله فوقك و قدرته منك علی ما لا تقدرعلیه من نفسك، فان ذلك یطامن الیك من طماحك و...»؛ " 2 ".به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نیز فرمان می دهم پس باید اطاعت شوم،كه اینگونه خودبزرگ بینی دل را فاسد و دین را پژمرده و موجب زوال نعمتهاست و اگر با مقام و قدرتی كه داری، دچار تكبر یا خودبزرگ بینی شدی، به بزرگی حكومت پروردگار،كه برتر از توست، بنگر كه تو را از آن سركشی نجات می دهد.
پنج.سپردن منصب های اجتماعی به وارستگان
نكته اساسی دیگری كه توجه به آن در عرصه جاه و مقام ضروری است و فرد وجامعه را از عوارض و پیامدهای آن حفظ می كند،سپردن مسئولیت ها و منصب های اجتماعی و سیاسی به وارستگان و شایستگان است. جامعه باید هوشیار باشد كه هر كسی را در هر جایگاه و مسندی ننشاند، به هركسی دل نبندد؛زیرا هركسی ظرفیت لازم برای محبوب بودن مردم و ریاست بر آنان را ندارد. دلباختگان شهرت و ریاست شایسته این عرصه و میدان نیستند. مردم باید به دنبال وارستگان ازدنیا و مظاهر آن باشند تا هم افراد غیر شایسته با قرار گرفتن در مسندها سقوط نكنند و هم جامعه دچار آسیب نشود. مردم باید بیاموزند كه به كسانی دل ببندند كه شایسته دل بستن باشند. تنها چنین افرادی به علاقمندان خویش وفادار مانده وبه آنان خیانت نمی كنند وقدر و منزلت محبت مردم را می دانند، علاقه آنان را به خود همیشگی قلمداد نمی كند و آن را نشانه بین نقص بودن خود نمی پندارند و همواره توجه دارند كه «مقلب القلوب» خداوند متعال است؛پروردگار است كه قلبهای ملتی را به او متوجه كرده و هر لحظه می تواند مردم را از او روگردان نماید. به همین جهت قدر اعتماد مردم را می داند،خدمت به آنان را از بهترین عبادات می داند و تواضعش در برابر مردم بیشتر می شود. حضرت امام در مورد این حقیقت چنین می فرماید:
ارزش انسانی انسان به مقام نیست. به این نیست كه من نخست وزیرم، من رئیس جمهورم، من رئیس مجلسم، من وكیل مجلسم... ارزش انسان به این است كه توجه بكند... چه تكلیفی انسان دارد در مقابل خدا و در مقابل بندگان خدا.. این ارزش است." 1 ".
امام خمینی پس از بیان این مطلب خطاب به كارگزاران جمهوری اسلامی می گفت:
اگر از این، انحراف حاصل بشود، شما هر مقامی پیدا كنید؛ در علم بشوید بالاترین علما، در زهد هم هرچه می شوید، بشوید، اما ارزش را از دست داده باشید، شما نه پیش خدا دیگر ارزش دارید، نه پیش خلق خدا. باید فكر این معنا[را] بكنید كه خدمت كنید به كشور، خدمت كنید به ملت كه بعد از خود شما... مثل مرحوم رجایی كه مردم اینطور برایش به سرو سینه می زنند، مردم شهادت فعلی و عملی بدهند براین كه شما خوبید تا خدای تبارك و تعالی در محضرش شما را قبول كند." 2 ".
وارستگان از جاه و قدرت ازموقعیتی كه در آن قرار گرفته اند،برای خود و دوستان و آشنایان سوء استفاده نمی كنند و آن را وسیله ای برای كسب ثروت و قدرت بیشتر قرار نمی دهند.
در حالیكه طالبان شهرت و ریاست كوچكترین ارزشی برای مردم قائل نیستند وسخن گفتن آنان از دین یا مردم صرفاً جنبه ابزاری داشته و مصرف انتخاباتی دارد وپس از كسب مقام و مسند، مردم را فراموش می كنند. معاویه بن ابی سفیان پس از حیلهگری ها و فتنه انگیزی ها وجنگها وكسب قدرت خلافت رو به مردم كرده و با صراحت به آنان گفت:
من با شما برای آنكه نماز بگزارید یا روزه بگیرید یا حج به جای آورید یا زكات بپردازید،نجنگیدم،بلكه برای بدست آوردن امارت شما جنگیدم و خداوند آن را به من عطا كرد،درحالی كه شما دوست نداشتید." 1 ".
این سیره وسنت قدرتمندان و ریاست طلبان درطول تاریخ و درمیان همه ملل عالم بوده است كه جز رای و خواسته خود و گسترش دامنه آن هر مانعی را از پیش روی خود برمی دارند،هرجرم و جنایتی را مرتكب می شوند. فرعون نمونه روشنی از این دسته افراد است كه قرآن چگونگی رفتار او را با مردم تشریح می كند.مردم فقط بردگانی بودند كه تحت سیطره فرعون، زندگی ذلت بارخود را می گذراندند،حتی اجازه فكركردن درباره دین وآیین خود و حق انتخاب نداشتند.آنگاه كه موسی و هارون او و اطرافیانش را به توحید دعوت كردند اظهارداشتند:
(انؤمن لبشرین مثلنا وقومهما لنا عابدون)" 2 ".آیا ما به دوانسان همانند خودمان ایمان آوردیم،درحالیكه قوم آنان بردگان ما هستند؟!
امیرمومنان علی(ع) رفتار معاویه با بنی اسرائیل را درخطبه معروف قاصعه شرح داده و می فرماید:
«اتّخذتهم الفراعنه عبیداً فساموهم سوء العذاب و جرّعوهم المرارفلمتبرح الحال بهم فی ذلّ الهلكه و قهرالغلبه لا یجدون حیله فی امتناع ولاسبیلاً الی دفاع»؛" 1 ". فرعونها آنان را به بندگی و بردگی گرفتند وسختی عذاب را به آنان چشانیدند و تلخی را جرعه جرعه به آنان نوشاندند؛ همواره در دشواری و خواری و تحت سلطه بودند، بطوریكه چاره ای برای سرباز زدن و راهی برای دفاع نمی یافتند.
نمونه های فوق نشان می دهد كه قرار گرفتن ثروت و قدرت در اختیار نالایقان و شیفتگان ریاست و شهرت چه دستاوردی برای مردم دارد.مكاتب سیاسی امروزدنیا به منظور كاستن ازعوارض منفی قدرت وریاست و ثروت وشهرت، به نظارت و كنترل صاحبان ثروت و قدرت تاكید دارند. نظارتی مردمی و كنترلی نهادینه تا صاحبان ثروت و قدرت،مراقب اعمال و رفتار خود باشند و ازتضییع حقوق مردم و بهره برداری ازثروت و قدرت به نفع خود بپرهیزند،اما این اهرمهای بیرونی به تنهایی برای این منظوركافی نبوده و علی رغم پیش بینی نهادهای نظارتی متعدد هنوز قادر به كنترل صاحبان ثروت و قدرت نیستند. آنچه در نظام سیاسی اسلام مورد تاكید است، سپردن ثروت و قدرت از ابتدا به «وارستگان» است. پس از این مرحله كه وارستگان به عنوان امانتدار مردم در مسندها و مسئولیتهای اجتماعی قرار گرفتند، نظارت و كنترلی مستمر حركت صحیح آنان را تضمین می كند، كنترلی از درون و نظارتی از بیرون.
كسی كه وابستگی به ثروت، شهرت وقدرت رها باشد، در برابر وسوسه های نفس می ایستد،پیش ازآنكه ازناظران بیرونی بهراسد وکسی که به ثروت و قدرت وابسته باشد،بالاخره راهی برای فریب دادن ناظران یا سوء استفاده از ثروت و قدرت دور از چشم ناظران پیدا می کند .خلاصه آن که،تأکید اسلام بر آن است که در سپردن امانت شخصی خود به دنبال فرد امین می رود،درسپردن مسئولیت های اجتماعی و ثروت های عمومی نیز باید به سراغ افراد امین رفت.افراد ظرفیت های متفاوتی دارند .یکی تنها در حد یک دهداری یا بخشداری ظرفیت دارد و سپردن منصب استانداری فراتر ازظرفیت او است و به محض قرار گرفتن دراین پست اجتماعی خود را می بازد و در برابرمقام و ریاست دست و پای خود را گم می کند و خود و جامعه را به فساد می کشد.
برخی درحد یک شهرداری یا استانداری توان و ظرفیت دارند؛سپردن یک وزارت خانه به آنان فراترازظرفیتشان است و تحمل این بار مسئولیت را ندارند.برخی دیگر افرادی با ظرفیت بالا و روح بلندند که تحمل مسئولیت ریاست جمهوری یا ریاست دستگاه قضایی و امثال آن را هم دارند و سپردن چنین منصب های مهمی به ایشان خطری ندارد.
آنچه اهمیت دارد،امتحان افراد و شناسایی توان و ظرفیت آن ها است.تجربه ثابت می کند که نباید منصب های مهم اجتماعی به افرادی سپرده شود که هنوز توان و ظرفیت خود را نشان نداده اند و امتحان خود را پس نداده اند.واگذاری منصب های مهم به چنین اشخاصی ،نوعی خطر کردن است،به خصوص که لغزش در منصب های مهم صدمات فراوانی به شخص و جامعه وارد می کند که چه بسا جبران آن ها غیر ممکن است.
تأسیس نظام جمهوری اسلامی تحولی را در عرصه ی مدیریت کلان جامعه ما ایجاد کرد.مبنای نظام و مؤسسان آن سپردن مسئولیت ها به افراد وارسته و عادل و با تقوا است.اگر در نظام سلطنتی گذشته ،مدیریت کلان جامعه درقبضه ی یک خاندان بود و از پدر به پسر به ارث می رسید ،هر چند پسر نالایق بود و مردم و نخبگان جامعه هیچ نقشی در تعیین مدیران جامعه نداشتند ،اینک به برکت تحولی که در جامعه رخ داده است،شایستگی ملاک قرار گرفتن در مدیریت ها است و مردم و نخبگان جامعه در تعیین مدیران نقش بسزایی دارند. قانون اساسی جمهوری اسلامی که توسط منتخبان خبره ی ملت تدوین شده،شرایطی برای رهبری ،ریاست جمهوری و... مهین کرده است تا وارستگان در این منصب ها قرار بگیرند .رسمیت یافتن آزادی های اجتماعی -سیاسی مردم به سنگین شدن کفه ی مردم در برابر دولت مردان منتهی شده و نظارت و کنترل و نصیحت و خیر خواهی و انتقاد و اعتراض مردم به مسئولان حق طبیعی مردم شده است و دولت مردان مثل گذشته فعال مایشاء نیستند.به عبارت دیگر جمهوری اسلامی از دو جهت تحولی را در جامعه ایجاد کرده است.
نخست آن که مسئولیت های اجتماعی به افراد لایق و شایسته و وارسته سپرده شود.
دوم آن که مردم حق سؤال،نقد ،انتقاد ،اعتراض و نظارت بر عملکرد دولت مردان را داشته باشند.
از این رو،اساساً رسیدن قدرت طلبان و ریاست خواهان به مسندهای اجتماعی محال یا لااقل سخت و دشوارشده است.اگر در گذشته مبنا واصل بر رسیدن همین جماعت به قدرت و ریاست بود،امروز رسیدن چنین افرادی به قدرت برخلاف اصل و مبنای نظام است و طبعاً افراد نادری با چنین روحیاتی به منصبهای اجتماعی دست پیدا می كنند.
باید خدا را به خاطراین نعمت شاكربود كه شر قدرت طلبان و دنیاپرستان را از سر این ملت كوتاه شد و در عین حال نباید به این مقدار دلخوش بود،زیرا حتی وارستگان نیز ممكن است با رسیدن به قدرت وثروت دچار وسوسه شوند. از اینرو، مراقبت دائمی و مستمرضروری است. امام خمینی به مسئولان و دولتمردان هشدار می داد كه به دنبال قدرت بیشتر نباشند، زیرا در نظام جمهوری اسلامی با آمدن مردم به صحنه اجتماع و سیاست و بیداری آنان قدرتی دركار نیست تا انسان دچار وسوسه شود. امام می فرمود:
محمدرضا اگر دنبال این مسائل می رفت، مطلبی بود برای اینكه یك قدرتی بود- قدرت شیطانی بود- كسی حق نداشت یك كلمه بگوید، اما امروز كه بقال سرمحله میآید و می گوید كه برادر نخست وزیر! اینجا این كار درست نیست. برادر رئیس جمهور! اینكار درست نیست. این دیگر قدرتی نیست. یك برادری است یك دسته برادرند، یك دسته شان شانسشان آورده است، آنجا نشسته اند، یك دسته بیچاره هم برای اینها سینه می زنند... اینها تلبیسات ابلیس است كه برما غلبه كرده است." 1 ".
البته این سخن به این معنا نیست كه اگر به مقداركافی افراد شایسته و وارسته نداشتیم، منصبهای اجتماعی را به حال خود رها كنیم وقدرت و حكومت را یكسره در اختیار قدرت طلبان و ریاست طلبان بگذاریم،بلكه به حكم عقل و شرع درسپردن منصبهای اجتماعی باید مراتب وارستگی را درنظر داشت. عدالت، تقوا و وارستگی دارای مراتبی است كه اگر دسترسی به عالیترین مرتبه آن نبود،باید به مراتب پایین تررضایت داد.اتفاقاً فقها در بحث ولایت و سرپرستی این سلسله مراتب را مراعات كرده اند.اگرفقیه عادل، متصدی ولایت وسرپرستی امور نشد، مومن عادل متصدی می شود و در صورت عدم تصدی مومن عادل،نوبت به مومن فاسق می رسد؛ چرا كه امور مورد نظر كه نیازمند متصدی است، نمی تواند بلاتكلیف رها شده و بدون متصدی باقی بماند. در بحث مورد نظر نیز چون استفاده از جاه و مقام و حكومت و قدرت به منظور حل مشكلات جامعه و خدمت به مردم یك تكلیف به شمار می رود، نباید به بهانه فقدان قدرت یا عدم وارستگی، گوشه عزلت گزید و قدرت را به نالایقان سپرد،بلكه هم باید برای كسب جاه و مقام و قدرت تلاش كرد و هم برای كسب وارستگی و تقوا، چون این دو مقدمه خدمت به خلق خدا است كه تكلیفی تعطیل ناپذیر است.
فهرست منابع
قرآن كریم.
1. آداب الصلوه، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ دوم، 1372.
2. الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی طبرسی، تحقیق بهادری و هادی با اشراف شیخ جعفر سبحانی، دارالاسوه، الطبعه الثانیه، 1416ق..
3. اسرار التوحید، محمد بن ابی سعید میهنی، تصحیح محمدرضا شفیعی كدكنی، انتشارات آگاه، 1376.
4. الهی نامه، فریدالدین عطار نیشابوری، انتشارات زوار، چاپ پنجم، 1376.
5. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.
6. تحف العقول، ابن شعبه حرانی، تحقیق علی اكبر غفاری، موسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
7. تفسیر سوره حمد، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، تهران، چاپ چهارم، 1378.
8. جامع السعادات، محمدمهدی نراقی، موسسه اسماعیلیان، قم.
9. جهاد اكبر یا مبارزه با نفس، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، تهران، 1373.
10. سرّالصلوه (معراج السالكین وصلوه العارفین)،امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، تهران، چاپ ششم، 1378.
11. سفینه النجاه، شیخ احمد كاشف الغطاء،نجف، 1364ق.
12. شرح چهل حدیث، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی،تهران، چاپ اول، 1371.
13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، احیاء الكتب العربیه، الطبعه الثانیه، 1387ق.
14. صحیفه امام،امام خمینی، موسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، تهران، چاپ سوم، 1379.
15. الكافی. محمدبن یعقوب كلینی، دارالكتب الاسلامیه، 1367.
16. كشف الغطاء عن وجوه مراسم الاهتداء، مولا محمدحسن قزوینی، تحقیق شیخ محسن احمدی، كنگره بزرگداشت نراقیین، 1380.
17. مجموعه رسائل و مقالات، سیدجمال الدین اسدآبادی، به كوشش سیدهادی خسروشاهی، دارالشروق، چاپ اول، 1379.
18. المحجه البیضاء، مولا محسن فیض كاشانی، تحقیق علی اكبر غفاری، دفتر انتشارات اسلامی، قم.
19. المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمدحسین طباطبایی، موسسه اسماعیلیان، قم، چاپ پنجم، 1412ق.
20. نهج البلاغه، سیدرضی، تعلیق دكتر صبحی صالح، موسسه دارالهجره، الطبعه الثالثه، 1425ق.
21. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، آل البیت، الطبعه الثانیه، 1414ق.
22. یادداشت های استاد، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا،تهران، چاپ اول، 1378.
http://www.rasekhoon.net/library/content-83488-1.aspx
|