امام خمینی (ره) چون خورشیدی بود که در این عصر درخشید و تاریخ را متحول کرد و امروز و آینده را تحت تأثیر اندیشه ها و سلوک خود قرار داد و در واقع محبوب قلبها برای امروز و آیندگان خواهد بود آن امام بزرگوار شخصیت نورانی است که باید از رفتار و سلوکش آموخت و به عنوان الگوی زندگی باید بهره ها از آن گرفت آن چه در پیش رو دارید مطالبی است که از سیره عملی امام (ره) نقل شده است که برای سرلوحه قرار دادن آن در زندگی مان تقدیم می شود: احترام برادر بزرگتر در حد یك استاد بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد امام نسبت به آیت الله پسندیده بودیم. ایشان به عنوان برادر بزرگتر و استاد امام در دوران كودكی و نوجوانی در حد یك استاد و شبیه یك پدر، مورد احترام امام قرار می گرفت. مجلس انس امام با برادر بزرگترشان به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوالپرسی و تفحص از مشكلات احتمالی برادر بود. در این حال شنیدن مسائل عادی زندگی و چكه كردن شیر آب و خرابی دستشویی منزل ایشان برای امام كاملا قابل تحمل بود.[1] چرا احمد بیمار است؟ امام علاقه عجیبی به همسر و فرزندان و نوه ها و حتی وابستگان خود دارند. حتی اگر یكی از اعضا دفتر ایشان بیماری پیدا كند، امام مرتب احوالپرسی می كنند. سفارش می كنند به مداوا و پزشك و مرتب از وضع آنان جستجو می كنند و امر به رفتن بیمارستان. یك روز حاج احمد آقا برای خواندن پیام امام به جایی رفته بود. امام صحبت ایشان را از رادیو می شنیدند. ایشان قبل از پیام گفت كه امروز حال من مساعد نبود. امام فورا سراغ گرفتند كه حال ایشان چطور است و چرا بیمارند؟[2] به قم كه رسیدی تلفن كن دختر گرامی امام (ره) نقل می کنند: من ساكن قم بودم. هر وقت كه می رفتم با امام خداحافظی كنم به من می فرمودند: «به مجردی كه به قم رسیدی تلفن كن». و قید می كردند كه: «تلفن كه می كنی به حاج عیسی بگو كه بیاید بمن بگوید. همین طور تلفن نكن كه من رسیده ام. اینها نمی آیند به من بگویند. فكر نمی كنند كه من دلواپسم. تو قید كن به حاج عیسی كه برو به آقا بگو». من پیش خودم فكر می كردم كه آقا چقدر دلواپس من هستند. در صورتی كه خیلی ها هم بودند، ولی هیچكس به من چنین حرفی نمی زد و دیگر بعد از ایشان هم هیچكس به من چنین حرفی نزد. این سخن آقا باعث می شد كه من فكر كنم لابد آقا خیلی نسبت به من علاقمند بودند.[3] آهسته راه می رفتند تا كسی بیدار نشود خانم امام می گفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی می كنم هر شب (همیشه) به نماز شب می ایستادند و سعی داشتند كه مزاحم من یا بچه ها نباشند. حتی یك شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم، مگر اینكه مثلا خودمان بیدار بودیم. مسافرت هم كه می رفتیم آقا برای نماز شب كه بیدار می شدند طوری حركت می كردند و آهسته راه می رفتند و وضو می گرفتند كه مزاحم دیگران نبودند.[4] نمی گویند حرف نزنید دختر بزرگوار امام می گویند: یكروز دایی من می گفت كه رفتم خدمت امام، داشتند رادیو گوش می كردند، اما نخواستند به من بگویند حرف نزن بلكه رادیو را نزدیك گوششان گذاشتند. گاهی كه ما دو سه نفری در خدمت ایشان صحبت می كنیم، ایشان به صورت اشاره به ما می گویند حرف نزنید و مستقیما به ما نمی گویند حرف نزنید. یك وقت می بینیم بلند می شوند می روند نزدیك تلویزیون و به آن نگاه می كنند و ما متوجه می شویم كه صحبت هایمان موجب شده است كه ایشان نتوانند از تلویزیون استفاده كنند.[5] به ما نصیحت می كردند نوه امام (ره) می گفتند: ما وقتی پهلوی آقا بودیم خیلی احساس راحتی می كردیم و خیلی رابطه خوبی داشتیم. همه مان حالت امام، پدر بزرگ و همه را می گذاشتیم كنار. دو تا رفیق بودیم، وقتی پهلوی هم بودیم. با همه همین طور بودند. همه همین احساس آرامش را پهلوی ایشان داشتند. جذبه به جای خود، دوستی هایمان، حرفهایی را كه با ایشان می زدیم همه خیلی صمیمانه بود. به ما نصیحت می كردند، ولی نه نصیحتی مثل بقیه پدر بزرگها و بزرگترها. جوری به آدم نصیحت می كردند كه آدم اصلا احساس نمی كرد. وقتی آدم شب می رفت و رویش فكر می كرد، می فهمید امام دارند راه را به ما نشان می دهند.[6] ما را به گذشت دعوت می كردند در خانه امام، كمتر اختلافی پیش می آمد. اگر هم موردی بود سعی می كردیم كه آقا متوجه نشوند و این مسئله باعث ناراحتی ایشان نشود. ولی اگر متوجه می شدند، ما را به صبر، گذشت و سازش دعوت می كردند و كوچكترین دخالتی در زندگی فرزندانشان نمی كردند.[7] توجهشان به خانواده بود امام در تمام طول شبانه روز حتی یك دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعیین شده نداشتند. ایشان با توجه به شرایط سنی و میزان فعالیتی كه داشتند باز هم ساعات خاصی را در سه نوبت (هر كدام بین نیم تا یك ساعت) به اهل منزل اختصاص داده بودند كه هر كدام از ما كه مایل بودیم خدمت ایشان می رسیدیم و مسائلمان را مطرح می كردیم. اما در این ساعات معمولا، از لحاظ فکری و روحی توجهشان به خانواده بود، هر سوالی می كردیم بدون جواب نمی گذاشتند. حتی هیچگاه خودشان ابتدا مسائل را مطرح نمی كردند و می خواستند كه از این وقت، اعضای خانواده استفاده كرده و بر حسب ضرورت مسائلشان را عنوان كنند. اگر سؤالی را به دلیل كمبود وقت پاسخ نمی دادند، حتما در خاطرشان بود كه در فرصت مناسب دیگری پاسخ دهند.[8] بدون آنكه بگویند به آشپزخانه می رفتند امام برای اولادشان احترام خاصی قایل بودند و بسیار خوشرو و با متانت با آنها رفتار می كردند. گاهی اوقات امام بدون آنكه چیزی به ما بگویند به بهانه ای به آشپزخانه می رفتند و برای ما چای می ریختند. البته ما از این رفتار ایشان احساس شرمندگی می كردیم. ولی امام با این كارها كمال مهمان نوازی و در حقیقت بهترین رفتار را نسبت به فرزندان خود نشان می دادند. [9] بسیار صمیمی بودند امام در برخوردهایشان با افراد آن چنان صمیمی بودند كه انسان فكر می كرد ایشان هیچ كار و مشغله دیگری ندارند جز اینكه با او صحبت كنند. گاهی از مسائل شخصی و مشكلات ما (خانواده) سؤال می كردند به گونه ای كه واقعا انتظار نمی رفت امام با این همه مسئولیت هایی كه بر دوش دارند و با این وقت اندك، این قدر نسبت به مسائل خانواده دقت داشته باشند. [10] پیامبر گونه رفتار می كردند برخورد امام با خانواده شان پیامبر گونه بود. بعد از ظهرها كه می شد خانواده امام، نوه ها، دخترها و عروس می آمدند و دور ایشان می نشستند و چنان با امام گرم می گرفتند و شوخی و مزاح می كردند كه تصور چنین حالتی برای یك رهبر سیاسی با آن همه مشغله شاید غیر ممكن است. بعضی از روزها امام با این سن و سال و مشغله كاری با علی (نوه امام) بازی می كرد. ایشان یك طرف اتاق می ایستاد و علی در طرف دیگر و با علی توپ بازی می كرد. [11] به همه یك اندازه محبت می كردند دختر بزرگوار امام (ره) نقل می کردند که: امام با افراد خانواده بسیار گرم و مهربان بودند و در عین اینكه ما به خاطر جذبه ای كه داشتند حساب می بردیم ولی در همان حال خیلی با پدر، گرم و مهربان و صمیمی بودیم. امام همه اولادشان را به یك نظر نگاه می كنند و به همه به یك اندازه محبت دارند به طوری كه بعد از این همه سال ما هنوز متوجه نشدیم امام كدام فرزندشان را بیشتر دوست دارند. [12] نسبت به بچه ها خیلی مهربان بودند امام نسبت به بچه های كوچك به قدری مهربان و صبور بودند كه آدم حیرت می كرد. از ناراحتی و بیماری فرزندانشان بسیار ناراحت می شدند و در مراجعه به دكتر عجله می كردند.[13] خیلی كم اهل نصیحت هستند خانم زهرا مصطفوی دختر امام می گویند: تنها یكی دو مورد بوده كه ایشان به ما نصیحت هایی كرده اند. یكی در ازدواج دختر خودم بوده كه موقعی كه خطبه عقد ایشان را خواندند و ما خصوصی خدمت ایشان بودیم به دختر من نصیحت كردند كه: «تو هر وقت شوهرت وارد می شود و دیدی خیلی عصبانی است و حتی در آن عصبانیت به تو تهمت زد و یك چیزهای خلاف گفت، تو در آن موقع به ایشان هیچی نگو، بعد از آنكه از عصبانیت افتاد، بعدها بگو این حرفت تهمت بوده» و بعد برگشتند رو به داماد كردند و گفتند: «شما هم همین طور، اگر یك وقتی وارد شدید و دیدید ایشان عصبانی است، آن موقع تذكرات را ندهید». [14] معصیت نكنید از همسر مکرمه امام (ره) نقل می کنند که: «من شصت سال با امام زندگی كردم ندیدم كه ایشان یك معصیت بكند». در عین حال به ما اصلا سخت گیری نمی كردند، فقط نصیحت می كردند. همیشه به ما می گفتند سعی كنید معصیت نكنید. همیشه هدفتان این باشد كه گناه نكنید. اگر نمی توانید ثواب كنید، اگر توانائیش را ندارید، سعی كنید لااقل معصیت نكنید. [15] اهمیت جوانی نوه امام (ره) می گویند: اواخر سال 67، اول ماه شعبان بود كه خدمت آقا رسیدم. مفاتیح دستشان بود و می خواستند دعاهای مخصوص ماه شعبان را بخوانند. تا رفتم دست ایشان را ببوسم كه مرخص شوم، فرمودند : «هر كاری كه می خواهی بكنی در جوانی بكن. در پیری باید بخوابی و ناله كنی».[16] دعای عهد در سرنوشت دخالت دارد یكی از مسائلی كه حضرت امام روزهای آخر توصیه می كردند، خواندن دعای عهد است كه در آخر كتاب مفاتیح آمده است. غلامعلي رجايي - برداشتهايي از سيره امام خميني(باتلخيص)، ج 1، ص13 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان ـ پاسدار اسلام ـ ش 108 و 107 [2] . حجت الاسلام و المسلمین انصاری كرمانی ـ پیام انقلاب ـ ش 50 [3] . فریده مصطفوی [4] . مصطفی كفاش زاده [5] . زهرا مصطفوی [6] . لیلی بروجردی (نوه امام) ـ شاهد بانوان ـ ش 167 [7] . فریده مصطفوی [8] . فرشته اعرابی ـ راه نور [9] . عاطفه اشراقی (نوه امام) [10] . فرشته اعرابی ـ راه نور [11] . سید رحیم میریان ـ (عضو بیت امام) [12] . فریده مصطفوی ـ روزنامه اطلاعات ـ 11/12/ 60 [13] . خدیجه ثقفی (همسر امام) ـ راه زینب ـ ش 38 [14] . زهرا مصطفوی [15] . نعیمه اشراقی ـ پلیس انقلاب ـ سال 9 ـ ش 100 [16] . حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی |