به گفته ویل دورانت در «تاریخ تمدّن» كلیسا میان سال های 1480 تا 1488 _ یعنی در مدّت 8 سال _ 8800 تن را سوزانده، و 96494 تن را به كیفرهای مختلف محكوم كرده است. دادگاه تفتیش عقاید كلیسا دانشمندانی چون گالیله، هوپاتیا، جوردانو، برونو، راجر بیكن، روسو، ویكلیف، ژان هوس و ... را به جرم طرح اندیشه های ضدّ دینی محكوم نمود. این در حالی بود كه تعالیم مدرسه ای كلیسا _ كه ملغمه ای از روایات حواریان و تفكّر ارسطویی بود _ به لحاظ كلامی و عقلی یارای مقاومت در برابر هیچ نقدی را نداشت و صرفاً بر اساس همان تفكّر اسكولاستیك عرضه می شد.
2-6. جنبش اصلاح دینی و پروتستانیسم:
مفسده های نهاد كلیسا موجب شكل گرفتن «نهضت اصلاح دینی» شد، و باعث شد تا اندیشمندانی چون مارتین لوتر (1483- 1546) خود را به دامن حكومت بیندازند و از آنجا فریاد اصلاح بردارند. این نهضت كه در مذهب پروتستانیسم به بار نشست و تبلور یافت، منادی خصوصی سازی دین و اختصاص قلمرو آن به رابطه انسان با خدا، و حذف دین از صحنه اجتماع بود؛ و بستر مناسبی برای توسعه تفكّر سكولاریستی پهن كرد. دانته پیش از لوتر در مشروعیّت حكومت كلیسا و حتّی در امور معنوی تشكیك كرده بود. ویلیام اُكامی نیز تقریباً همزمان با دانته كتابی به نام «كفر» نوشت، و در آن قدرت پاپ را موجب تجاوز به حقوق زمامداران دانست. فضاحت كلیسا حتّی موجب بروز این اعتقاد در مقابل آن شد كه، پاپ باید زیر نظر شاه انتخاب شود (درست عكس آن چه در آغاز بود)، پس در این دوره سكولاریسم دیگر به مفهوم تفكیك نبود، بلكه مفهوم مخالفت با كلیسا و كوچك كردن حوزه سیطره آن را به خود گرفت.
2-7. دوره روشنگری (ظهور علم گرایی، عقل گرایی و فرد گرایی):
دوره بعدی در قرن هفدهم و هجدهم (دوره روشنگری) رقم خورد؛ دوره ای كه اساساً نظریه حكومت خدا (تئوكراسی) (1) مورد تشكیك واقع شد و نظریه هایی ارائه شد كه مشروعیّتِ حاكمیّت را موكول به رأی مردم می دانست و حكومتِ از بالا به پایین، جای خود را حكومت دموكراتیك و از پایین به بالا داد؛ جان لاك (1632- 1704) را بنیان گذار این اندیشه می دانند. در كنار این تفكّر رشد علوم تجربی در سده هفدهم باعث بروز روحیه افراطی علم گرایی(2) شد؛ كه درست در مقابل تعالیم خرافی و مدرسه ای كلیسا واقع شد به گونه ای كه حتی مساعی دانشمندان متألّه و متعصّب مسیحی چون گالیله و نیوتن نیز توان دفاع از دین كلیسایی و معارف آن را نداشت. این علم زدگی كه روش آن تأكید مفرط بر تجربه بود اساساً به نفی لزوم تدبیر و حاكمیّت خداوند انجامید؛ خداوند بسان ساعت سازی تصور شد كه جهان را آفریده و آن را به حال خود وا نهاده است. بنابراین بشر سده هفدهم و هجده دیگر به نیروی غیبی ارواح، شیاطین و ... اعتقاد چندانی نداشت. و علومی چون جامعه شناسی، روان شناسی، فیزیولوژی و ... نیز هر كدام به طرد آموزه ها و گزاره های مسیحیّت پرداختند، این است كه بسیاری از محقّقان عرب زبان واژه عِلمانیّت (علم گرایی) را در برابر سكولاریسم قرار داده اند. البتّه شكوفاییِ علمی و رواج عقل بسندگی در آغاز منجر به انكار وجود خداوند نشد، بلكه صرفاً احساس بی نیازی به معارف وحیانی و تفسیر و پردازش های كلیسا را پدید آورد. مكتب دئیسم (خداپرستیِ طبیعی و یا غیر وحیانی) درست در همین موقعیّت فكری شكل گرفت.
امّا به هر حال در میان بخش های دوره مدرن، به لحاظ نظری و فكری بیشترین تأثیر را عصر روشنگری بر اندیشه سكولاریسم نهاده است. سكولاریسم خصوصاً با الهام از انسان گرایی(3) و عقل گراییِ عصر روشنگری بر محوریّت نقش انسان در عالم و استقلال عقل در تمامی عرصه های زندگی تأكید می كند. بروز و ظهور تفكّر جدایی دین از حوزه اجتماع اگر چه در قرن های نخست بیشتر مستند به ادلّه نقلی و در دوره رنسانس مستند به انگیزه های احساسی و اجتماعی بود، امّا عقلانیت ابزاری و اعتقاد به كفایت عقل جزو ادلّه ای است كه طرفداران سكولاریسم به ویژه از این دوره به بعد برای اثبات اندیشه خود اقامه می كنند. از دگیر ادلّه جانبداران سكولاریسم علاوه بر اعتقاد به محوریّت و اصالت انسان، عقیده به اصالت فردِ(4) انسانی، عقیده به حقوق طبیعیِ(5) او (در برابر قانون طبیعی و الهی) عقیده به تقدّم حق بر تكلیف، و حتّی گاه عقیده به ذی حق بودن و غیر مكلّف بودن انسان است. تفكّر انسان گرایی و فرد گرایی كه در دوره روشنگری بُعد فلسفی نیز یافته بود مسلّماً با امر و نهی ها و باید و نبایدهای دین خصوصاً در حوزه های اجتماعی نمی توانست سازگار باشد. به هر تقدیر اندیشه جدایی دین از سیاست، فرهنگ، هنر، اخلاق و به طور كلّی از اجتماع در این دوره سازمان نهایی خود را یافت و صورت بندی شد؛ و در دامان فلسفه لیبرالیسم و جوامع لیبرالیِ این عصر، مجال فراخی برای رشد و یكّه تازی پیدا كرد. باید توجّه داشت كه اساساً اندیشه سكولاریسم ابزار مناسبی برای غایات لیبرالیستی بوده است؛ و به خوبی توانسته است در راستای این عقیده لیبرالی كه دولت را نهادی غیر ایدتولوژیك می داند به كار آید. تشكیك های جدّی در متون مقدّس نیز موجب بروز عقایدی در این دوره شد كه به حركت سكولاریسم كمك می داد. توضیح این كه، تا سده شانزدهم با بررسی های پژوهشگران معلوم شده بود كه انجیل صرفاً سیره مسیح است كه بیش از نیم قرن پس از تصلیب نوشته شده است؛ و چون توسّط ذهن و حكم غیر معصوم نگارش یافته بود تقریباً در این دوره صرفاً بازتاب فرهنگ زمانه دانسته شد و حاصل، این بود كه شریعتمداری و باور داشت دینی فقط یك امر فردی و قلبی (پیتیسم) (6) تعریف شد. دیانت بر این اساس عبارت است از «تجربه دینیِ» فردی و شهود قلبیِ هر فرد متدیّن. ویلیام جیمز و شلایر ماخر از جمله تئوریسین های بعدی این اندیشه هستند. پر واضح است كه دین بر آمده از تجارب فردی از جنبه های اجتماعی منزوی و تهی می شود. دین فردی اَشكال گوناگونی به خود می گیرد و هر یك از تجارب در جای خود درست می نماید و این یكی از نقطه هایی است كه پلورالیسم یا تكثّرگرایی دینی اخیراً از آن جا رخ می نماید و سكولاریسم را یاری می رساند.
3. جمع بندی
در یك جمع بندی كلّی با توجّه به مباحثی كه در سیر تاریخی گذشت می توان گفت: استعداد و آمادگی متون مقدّس و آیات عهد جدید، گفته های حواریان، فقدان نظام سیاسی در مسیحیّت، سیره نظری و عملی كلیسای سنّتی، جزمیّت افراطی و بی دلیلِ سران كلیسا در قرن وسطا، و رفتار خشن آنان نسبت به مخالفان، و دخالت مستبدّانه در شؤون اجتماعی و حكومتی، همراه با فساد مالی و اخلاقی و دنیا زدگی افراطی، ناتوانیِ نظام معارفی كلیسا از پاسخ به شبهات و پرسش های كلامی و فلسفی، پیدایش رنسانس و نهضت رفرمیسم (اصلاح دینی)، و جنبش و تفكّر اومانیستی، ظهور جنبش فكری روشنگری، رشد علم و صنعت، گسترش روحیه علم گرایی و شیوع عقلانیّت ابزاری و تفكّر عقل بسندگی، و ظهور لیبرالیسم و جوامع لیبرالی، از جمله عوامل تبلور و تكامل گرایش سكولاریسم و فرایند سكولاریزاسیون در مغرب زمین هستند. در واقع تمامی این عوامل پدیده ای عام و فراگیر و پُر سلطه ای به نام پدیده «مدرنیته»(7) (تجدّد) را در دوران جدید به وجود آورد كه سكولاریسم و سكولاریزاسیون یكی از مؤلفه ها و ویژگی های آن پدیده عام محسوب می شود. هم چنان كه می توان از مطالب گذشته نیز به دست آورد سكولاریسم به عنوان یك ایدئولوژی یا یك نگرش بر مبانی و مقدّمات نظریِ خاصّی مبتنی و استوار است كه مهم ترین آنها را می توان بدین قرار دانست:
1. روحیه علم گرایی یا علم پرستی؛
2. عقل گرایی دوره روشنگری (اعتقاد به عقل بسندگی و برنامه ریزی عقلانی)؛
3. اومانیسم و اعتقاد به مركزیّت انسان؛
4. سنّت ستیزی(8) و تجدّد گرایی (مدرنیسم)؛
5. اعتقاد به آزادی و آزاد اندیشی.(9)
ذكر این مطلب لازم است كه اگر چه نظریه سكولاریسم با تفكّرات جمع گرایانه و غیر لیبرال نیز می تواند موافق درآید؛ امّا با توجّه به تحقّق تاریخی و عینی سكولاریسم، می توان دو مبنای «فرد گرایی» و «لیبرالیسم» را نیز به مبانی و مقدّمات تئوریك سكولاریسم اضافه كرد. توضیح این نكته نیز سزا و بجاست كه سكولاریسم اگر چه در ناحیه اجرا با حضور دین به مثابه امری فردی و شخصی، چه بسا ناسازگاری نشان ندهد؛ امّا در ناحیه طرح از آنجایی كه طرح آن بر مبنای علم گرایی و علم زدگی استوار است با الحاد و بی دینی و آتئیسم(10) و لائیسیسم(11) تلازم و هم آغوشی آشكاری دارد. چرا كه علم گرایی _ بر خلاف علم و علمی بودن _ روحیه ای است كه در تمام شؤون زندگی تنها به روش علمی (آزمون تجربی) معتقد است؛ و ملاك و میزان همه چیز را یافته های علمی می داند و نتیجه و لازمه بی چون و چرای آن انكار عوالم و حقایقی است كه قابل دسترسیِ حسّی و علمی نیستند. لذا سكولاریسم را گاه گرایش فكریِ دین ستیزانه ای(12) می دانند كه معتقد به حذف دین و استغنای آدمی از دیانت است.
4. ملاحظه
نكته اوّل:
در یك ارزیابی كلّی می توان گفت، در زمینه و شرایطی كه برخی دست نوشته های بشری در كتاب مقدّس نفوذ كرده بود، ضمن هم جوشی با پاره ای تفكّرات یونانی، در دستگاهی فاسد و خشن تحت عنوان كلیسا به مثابه نهاد دین حضور رسانده بود و سالیان درازی حقّ اندیشه و نقد را از همگان ستانده بود، ایده ای رویید تا با بسیاری از این باورهای گزاف و دست اندازی ها و تجاوزهای ظالمانه بستیزد؛ و عرصه را بر آن كاملاً تنگ كند. این ایده همان سكولاریسم است؛ كه _ هم چنان كه گذشت _ متناسب با هر دوره به گونه ای و در صورتی خاص رخ نموده است.
_______________________________________________________________
پی نوشت ها:
1. theocracy
2. scientism
3. humanism
4. Individualism
5. Natural rights
6. Pietism
7. modernity
8. Anti traditon
9. Free thinking
10. Atheism
11. Laicism
12. Anti religious
.....................................................................................................
منبع: فرهنگ واژه ها - زير نظر عبدالرسول بيات، ص 328.
|