فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثهای است که از جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون تشکیل شده است که در ارتباط با تفاوت جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه میکند. واژهٔ فمينيسم را نخستين بار شارل فوريه، سوسياليست قرن نوزدهم برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد. فمینیسم مجموعهٔ گستردهای از نظریات اجتماعی، جنبشهای سیاسی و بینشهای فلسفی است که عمدتاً به وسیلهٔ زنان برانگیخته شدهاند یا از آنان الهام گرفتهاند، مخصوصاً در زمینه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها. به عنوان یک جنبش اجتماعی، فمینیسم بیشترین تمرکز خود را معطوف به تحدید نابرابریهای جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان کردهاست. فمینیسم عمدتاً از ابتدای قرن ۱۹ پدید آمد. زمانی که مردم به طور وسیع این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب میشوند. در طی یک قرن و نیم جنبش رو به رشد زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی علیه زنان قرار داده است.
فمینیستهای اولیه را به اصطلاح «موج اول» مینامند. نهضتهای حقطلبانه زنان تا سال ۱۹۶۰ جزء موج اول هستند. اولین آثار زنان در این موج از نقش محدود زنان انتقاد میکنند بدون اینکه لزوماً به وضعیت نامساعد آنان اشاره کرده و یا مردان را از این بابت سرزنش کنند. موج اول فمینیستی با روشنگریهای مری ولستون کرافت و بیانیه ۳۰۰ صفحهایاش در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد. این جنبش در طول سالهای بعد، با ظهور موج دوم فمینیسم و موج سوم فمینیسم کاملتر شد. فمینیسم سعی میکند تا ضمن درک دلایل نابرابریهای موجود، تمرکز خود را به سیاستهای جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف نماید. موضوعهای کلی مورد توجه فمینیسم تبعیض، رفتار قالبی، شیءانگاری، بیداد و مردسالاری و پدرسالاری هستند. فعالان فمینیست به مواردی مانند حقوق تولیدمثلی، خشونت خانگی، برابری دستمزد، آزار جنسی، و تبعیض جنسیتی میپردازند.
جوهرهٔ فمینیسم آن است که حقوق، مزیتها، مقام، و وظایف نبایستی از روی جنسیت مشخص شوند. به رغم اینکه بسیاری از رهبران فمینیسم زنان بودهاند ولی این بدان معنا نیست که تمام فمینیستها زن بودهاند، هستند. تمام فمینیستها به اصل موضوع تلاش برای احقاق حقوق زنان معتقد هستند ولی در مورد علل این ستمدیدگی و روشهای مبارزه با آن اختلاف وجود دارد و همین مسأله موجب همراهی فمینیسم با پسوندهای متفاوت شده است. فمینیسم (به عنوان جنبش اصالت زنان) بخشی از پدیده یا جنبش توجه به دیگری یا اصالت دیگری است، جنبشی که در قلمرو نژاد، قومیت و جنسیت پدیدار شد. فمینیسم در عین حال توجهبرانگیزترین بخش این جنبش نیز هست که روایتهای مختلفی چه در جهت موافق و چه در جهت مخالف دارد.(۱)
خاستگاهها
در طول تاریخ حامیان برابری جنسیتها و حقوق زنان را میتوان یافت. برای مثال، ملکه تئودورا از روم شرقی یکی از طرفداران وضع قوانینی بود که موجب حمایتهای بیشتر از زنان و آزادیهای بیشتر در امور زنان میگشت، و کریستین پیزان، اولین نویسنده حرفهای زن، بسیاری از عقاید فمینیستی را بسیار زودتر از سال ۱۳۰۰ میلادی در مقابله با کوششهایی که جهت محدود کردن ارثبری زنان و عضویت در اتحادیه انجام میگرفت ارتقا داد. به هر حال، بیش از چند قرن از یکپارچگی فمینیسم به عنوان یک فلسفه گسترده و جنبش اجتماعی نگذشتهاست.
تاریخ فمینیسم مدرن به عنوان یک فلسفه و جنبش اغلب باز میگردد، به روشنفکری با روشنفکرانی همچون مری ورتلی مونتاگو و مارکوئیز کاندورست که از تحصیلات زنان پشتیبانی میکردند. اولین مجمع علمی زنان در سال ۱۷۸۵ در میدلبورگ، شهری در جنوب جمهوری هلند بنیان نهاده شد. در طی این دوره وجود روزنامههایی برای زنان که مبتنی بر موضوعاتی همچون علم بود به خوبی عمومی گردید. مری ولستن کرفت «یک حمایت کننده از حقوق زنان» در سال (۱۷۹۲) یکی از اولین عاملانی است که بدون شک میتواند فمینیست نامیده شود. فمینیسم در قرن نوزدهم یک جنبش نهادینه شد تا این که مردم به گونهای افزونتر نسبت به رفتار ناعادلانه با زنان آگاهی یابند. شارل فوریه سوسیالیست آرمانخواه در سال ۱۸۳۷ کلمه «فمینیسم» را اختراع نمود، و معتقد بود که گسترش پشتیبانی از حقوق زنان در همه جوامع زودتر از سال ۱۸۰۸ پیشرفت خواهد کرد. از اولین همایش حقوق زنان در سنکا فالز، نیویورک در سال ۱۸۴۸ جنبشی سازمانیافته تاریخگذاری شد. در سال ۱۸۶۹، جان استوارت میل کتاب پیروی از زنان را به جهت اثبات این که «تبعیت قانونی تنها یک جنس از دیگری اشتباه بوده و یکی از رئوس موانع جهت پیشرفت انسان است» منتشر نمود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زنان در بسیاری از کشورها توانستند به حق رای و شرکت در انتخابات دست یابند. نیوزیلند در سال ۱۸۹۳ اولین این کشورها بود. با کمک کیت شپارد طرفدار دادن حق رای یا حق انتخاب به زنان، مخصوصاً در سالهای پایانی جنگ جهانی اول پیشرفت کرد. دلایل این امر متفاوت بود، اما همه آنها یک خواسته را که تصدیق همکاری و مساعدت زنان در طول جنگ بود در بر داشت و هم چنین تحت تأثیر قدرت نطق و بیانی که دو طرف در زمان توجیه تلاشهای جنگیشان استفاده کردند، واقع شد. برای مثال از زمانی که نکات چهاردهگانه وودرا ویلسون خود تصمیمگیری را به عنوان اساس جامعه به رسمیت شناخت، تزویر در نظر نگرفتن حق نیمی از جوامع مدرن از دادن حق رای مشکل شد.
گرایشهای فمینیسم
برخی از تئوری های فمینیستی فرضیات پایه راجع به جنسیت، تفاوت جنسیت و تمایلات جنسی، شامل مقوله خود زنان را به عنوان یک عقیده کل نگر مورد تحقیق قرار میدهند، سایر تئوری ها (به جای ارائه تعدد جنسیت ها) مذکر و مونث بودن را کاملاً به صورت دوشاخهای مورد تحقیق قرار میدهند. مع ذالک دیگر تئوری های فمینیستی مفهوم زن را به صورت عادی تلقی و تحلیل ها و مقالات انتقادی خاص از نابرابری جنسیت، تهیه میکنند و بیشتر جنبش های اجتماعی فمینیستی حق ها، علایق و مسائل زنان را ترویج میکنند. سالهاست که چندین زیر مجموعه از ایدئولوژی فمینیستی گسترش پیدا کردهاست. جنبش های فمینیستی اولیه و نخستین اغلب موج اولیه فمینیست ها، و فمینیست های حدوداً بعد از سال ۱۹۶۰ موج دوم فمینیست ها نامیده میشوند. اخیراً در حالی که موج دوم فمینیست ها هنوز فعال میباشند، بعضی از فمینیست های جوان تر خود را به عنوان موج سوم فمینیست ها معرفی کردهاند.
وندی کامینر، در کتاب خود «یک آزادی هراسناک، گریز زنان از برابری» تضادهای دیگر میان فرم های فمینیسم را شناسائی میکند، تضاد میان چیزی که او آن را فمینیسم «تساوی گرا» و «طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی» مینامد. او فمینیسم تساوی گرا را به عنوان ارتقا دهنده برابری بین زنان و مردان از طریق اهدای حقوق برابر در نظر میگیرد. فمینیست های طرفدار حمایت از مصنوعات داخلی ترجیح میدهند که بر روی حمایت های قانونی برای زنان، هم چون قوانین استخدام و قوانین طلاق که از زنان محافظت مینمایند متمرکز باشند، گاه از محدودیت حقوق مردان، هم چون سخنرانی آزاد (مخصوصاً حق تولید و مصرف نقاشی های مستهجن) حمایت میکنند. اگرچه کتاب متعلق به زمان پیش از وقوع موج سوم فمینیست میباشد، کمینر هر دو جریان محافظه کار و تساوی گرا را در محدوده موج اول و موج دوم فمینیسم شناسائی میکند.
برخی از فمینیست های طرفدار اصلاحات اساسی، هم چون مری دالی، شارلوت بانچ و مریلین فریه، از جداسازی امدش؛ یک جداسازی کامل از مذکر و مونث در جامعه و فرهنگ امدش حمایت کرده اند؛ در حالی که دیگران نه تنها ارتباط ما بین مردان و زنان را بلکه بسیاری از معانی مرد و زن را به خوبی مورد تحقیق قرار میدهند (تئوری غیر عادی را در نظر بگیرید). بعضی معتقدند که وظایف جنسی، هویت جنسی و تمایلات جنسی خودشان ساخته های اجتماعی میباشند (هم چنین پیروی از قانون دیگران را در نظر بگیرید). برای این فمینیست ها، فمینیسم یکی از مفاهیم ابتدائی نجات بشریت میباشد، یعنی آزادی مردان به مانند آزادی زنان است. درباره فمینیسم در باب این که کدام یک از انواع آن باید منحصراً بر چسب خورده یا مورد تفکر قرار گیرد مباحثی وجود دارد. هم چنین اعتقادات مشترکی هم چون ظلم به وسیله پدر سالاری و یا سرمایه داری و اعتقاد به این که آنها با هم مترادف هستند وجود دارد.
زیرمجموعههایی از فمینیسم
فمینیسم سوسیالیستی
فمینیسم لیبرال
فمینیسم مارکسیستی
فمینیسم آنارشیستی
فمینیسم رادیکال
فمینیسم مدرن
فمینیسم اسلامی
فمینیسم آفریقائی
فمینیسم آمازونی
فمینیسم ضد نژاد پرستانه
فمینیسم سیاه پوستان
فمینیسم مغلطهای
فمینیسم فرهنگی
فمینیسم متضاد
فمینیسم اقتصادی
فمینیسم هستی گرایی
فمینیسم ژاپنی
فمینیسم فرانسوی
فمینیسم فردگرایی (هم چنین به عنوان فمینیسم طرفدار آزادی نیز شناخته میشود.)
فمینیسم همجنس باز زن
فمینیسم مذکر یا فمینیست موافق مردان
فمینیسم مادی
فمینیسم جدید
فمینیسم پاپ
فمینیسم بعد از مستعمرات
فمینیسم پست مدرنی که شامل نظریه فراهنجار میباشد.
فمینیسم طرفدار جنس (هم چنین به عنوان فمینیسم آزادی جنسی نیز شناخته میشود، فمینیسم جنس مطلق و فمینیسم خود خواه.)
فمینیسم روانکاوانه
فمینیسم طرفدار اصلاحات سیاسی
فمینیسم جداگرایی
فمینیسم معنوی
فمینیسم دیدگاه
فمینیسم جهان سوم
فمینیسم تغییر ملیت
فمینیسم تغییر(جابجائی)
زن گرایی
فعالیت های مطمئن، مشیها و مردم هم چنین میتوانند به عنوان فمینیست مقدماتی یا پست فمینیست توصیف شوند.
ارتباط با جنبشهای دیگر
برخی از فمینیست ها با اعتقاد به گفته مارتین لوتر کینگ جی آر.، که میگوید «تهدید عدالت در هر جا تهدید عدالت در همه جاست»، یک مشی خصمانه نسبت به سیاست را در پی میگیرند. به اعتقاد آن، بعضی فمینیست های خودشناخته دیگر جنبش ها هم چون جنبش حقوق مدنی و جنبش حقوق همجنس خواهی را مورد حمایت قرار میدهند. در همین زمان، بسیاری از فمینیست های سیاه پوست هم چون بل هوکسها جنبشی را که جهت تسلط زنان سفیدپوست باشد را مورد انتقاد قرار میدهند. ادعاهای فمینیست درباره چهره زنان به قول معروف بی فایده در جامعه غربی اغلب کمتر به زندگی زنان سیاه پوست مربوط میشود. این تصور در فمینیسم از پیش مستعمراتی کلیدی است. بسیاری از زنان فمینیست سیاه پوست واژه زن گرائی را جهت دیدگاه های خود ترجیح میدهند.
فمینیسم اغلب با مطالعات همجنس خواهی، همجنس باز زن و تغییر جنسیت مرتبط شدهاست و درمواردی فمینیسم روانکاوی بر پیشرفت روانکاوی جنسیتی منطبق میباشد. برخی از فمینیست ها نسبت به جنبش تغییر جنسیت بسیار محتاط میباشند؛ چرا که آن را به عنوان رقیب تمایز میان مرد و زن میبینند. افرادی که به عنوان جنس مونث تغییر جنسیت و تغییر تمایلات جنسی دادهاند از برخی گرد آوری ها و وقایع فقط زنان محروم شده و توسط عدهای از فمینیست ها، که میگویند کسی که از بدو تولد به عنوان جنس نر قلمداد میشود قادر به فهم ستمی که در مواجهه با زنان میشود نیست، طرد میشوند. این محرومیت توسط مردمی که تغییر جنسیت دادهاند به عنوان تغییر تشویشی مورد انتقاد واقع میشود، اشخاصی که از اینکه کشمکش های سیاسی و اجتماعی شان با فمینیست ها مرتبط شود، و این که تبعیض در برابر مردمی که تغییر جنسیت دادهاند شکلی از پدر سالاری است حمایت میکنند. (فمینیسم تغییر و مطالعات جنسیتی را مشاهده نمائید.)
در سال ۱۸۰۰ در جنبش حقوق زنان در ایالات متحده آمریکا بر سر تصویب قوانین چهاردهمین و پانزدهمین شکاف ایجاد شد. اصلاحات قانون اساسی ایالات متحده حق رای را به مردان آفریقایی و آمریکایی اهداء نمود. الیزابت کیدی استنتن و سوزان بی. آنتونی، از جمله دیگران، مدعی شدند که مردان سیاه پوست نباید حق رای داشته باشند مگر این که مشابه این حق به کلیه زنان اهدا شود، از سال ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۰، زمانی که پانزدهمین اصلاح تصویب شد، در بخش وسیعی از ایالات متحده جنبش حقوق مدنی به وجود آمد و در سال ۱۸۶۹، باعث یک انفصال در جنبش حق رای و انتخاب زنان شد و منجر به جدائی انجمن ملی حق رای و انتخاب زنان (ان دبلیو اس ای) و انجمن حق رای و انتخاب زنان آمریکایی (ای دبلیو اس ای) در ایالات متحده شد.
فمینیسم مدرن
بسیاری از فمینیست ها معتقدند كه در بخش وسیعی از دنیا هنوز تبعیض در برابر زنان وجود دارد. اما در داخل جنبش ها راجع به شدت مسایل جاری، اینكه مشكلات چه هستند و چگونه می توان آنها را حل كرد، اختلافاتی وجود دارد. از سوی دیگر افراطی های شامل برخی از فمینیست های طرفدار اصلاحات سیاسی هم چون گلوریا آلرد و مری دالی كسانی هستند كه استدلال می كنند كه جامعه انسانی با تعداد كم مردان به طرز چشم گیری بهتر خواهد شد. همچنین مخالفانی نیز، هم چون كریستینا هاف سامرز یا كمیل پاگلیا وجود دارند، كسانی كه خود را به عنوان فمینیست می شناسند اما همین افراد جنبش متعصب ضد مردانه را متهم می كنند.
مشکل بسیاری از فمینیست ها استفاده از واژه "فمینیست" در مورد گروه ها یا مردمی است كه در تشخیص یک برابری اساسی میان جنسیت ها درمانده اند. برخی از فمینیست ها، هم چون كاتا پولیت یا نادین استروسن (رئیس آی سی ال یو و مولف کتاب "حمایت از هرزه گر و شهوتران") بر در نظر گرفتن تعریف فمینیسم بسادگی این عبارت كه "زنان هم انسان هستند" تأکید می کند. نظریاتی كه به جای متحد كردن جنس ها آنها را از یكدیگر جدا می كنند به اعتقاد این افراد به جای "فمینیست" بودن "جنسگرا" هستند. هم چنین مشاجراتی میان فمینیست های تفاوت گرا، هم چون كارول گیلیگان از یك سو، كسی كه معتقد است فرقه های مهمی بین جنس ها وجود دارد (كه ممكن است ذاتی باشد یا نباشد، اما نمی تواند نادیده گرفته شود) و كسانی كه معتقدند تفاوت های غیر ضروری ما بین جنس ها وجود دارد، موجود می باشد و نقش های مشاهده شده در جامعه به شرایط بستگی دارند. ماریلین فرنچ در تحقیقات خود، پدر سالاری و تاثیرات آن بر دنیا را به صورت جامع تجزیه و تحلیل می کند. او پدر سالاری را به عنوان سیستمی معرفی می كند كه قدرت بر روی زندگی، كنترل برروی لذت و غلبه بر شادی را گرامی می دارد. مطابق نظر فرنچ، تنها ابداع یك سیرت كه به نسل بشریت اجازه خواهد داد به سادگی زنده بماند كافی نیست. بقا زمانی كه مستلزم وجودی آن یك حالت بدبختی باشد یك شر است. بلکه زمان شایسته است که باقی ماندن و ادامه حیات لذت هدف آن باشد. مفهوم لذت توسط فیلسوفان و فاتحان هر چه بیشتر به عنوان صفت ناشایست و به عنوان ارزشی برای انسان ترسو، كوته فكر و پر رو تقلیل یافته است. تقوا هم اغلب به نام بعضی اهداف بالاتر درگیر چشم پوشی از لذت است، هدفی كه درگیرقدرت (برای مردان) یا فداكاری(برای زنان) می شود. در دنیای بزرگ و دارای اهداف جدی، لذت به عنوان یک مسأله سطحی و پوچ توصیف می شود. اما لذت از دایره پیگردهای جدی یا اغراض خارج نیست، به واقع، لذت در آنها پیدا می شود و این تنها دلیل واقعی جهت زنده ماندن است. این فلسفه چیزی است كه ماریلین فرنچ به عنوان یك جانشین برای ساختار جاری، که در آن قدرت ارزش بالاتری داشته است، پیشنهاد می كند.
كارول تاوریس، مولف "خشم، احساس بد تعبیر شده" و "عدم سنجش صحیح زنان، چرا زنان جنس بهتر نیستند، جنس درجه دو، یا جنس مقابل می باشند"، مدعی است كه در آینده نیز برای زمانی طولانی تجربیات مردان به عنوان استانداردهای انسانی در نظر گرفته می شوند و زنان همواره در آمریكای شمالی یا نقاط دیگر جهان هم چنان با تبعیض مواجه خواهند بود.
تأثیرات بر حقوق مدنی
فمینیسم بر روی بسیاری از تغببرات، شامل حق رأی و شرکت در انتخابات زنان، استخدام وسیع زنان با دستمزدهای مساوی تر، حق طلاق و معرفی گناه نبودن طلاق، حق فراهم کردن وسائل جلوگیری از بارداری و سقط جنین های سالم، و حق تحصیلات دانشگاهی در جامعه غرب تأثیر گذاشته است.
تاثیرات فمینیسم در غرب
در حالی که تعدادی از فمینیست ها استدلال می کنند که اختلافات زیادی تا رسیدن به تساوی وجود دارد دیگران موافق نیستند و مشاهده می شود که بسیاری از مبارزه طلبی ها مغلوب شده اند. برای مثال، در جوامع پیشرفته، امروزه در هر دو مورد فارغ التحصیل شدن از مدارس عالی و ثبت نام در دانشگاه تعداد زنان بیشتر از مردان برآورد می شود. زنان در نرخهایی برابر و یا بیش از مردان در مدارس حرفه ای پذیرفته می شوند.
تاثیر بر زبان
بسیاری از فمینیست های انگلیسی زبان، اغلب از آنچه که فکر می کنند زبان غیرجنسیتی است، طرفداری می کنند. استفاده از "Ms" به معنی "خانم" جهت اشاره به هر دو دسته زنان چه آنها که ازدواج کرده اند یا نکرده اند یا استفاده از he (ضمیر اشاره به مرد) یا she (ضمیر اشاره به زن) یا دیگر ضمایر خنثی جنسیتی به جای he (ضمیر اشاره به مرد) در جاهایی که جنسیت مشخص نیست. هم چنین فمینیست ها اغلب از طرفداران استفاده از زبان "جنسیت شمولی" می باشند، هم چون “human” (به معنی بشر) به جای “mankind” (این واژه نیز به معنی بشر است اما این واژه به معنی مرد، نوعی دید مذکرگرا به بشریت ایجاد می کند). فمینیست ها استفاده مطلوب از زبان را در بیشتر موقعیت ها، هم جهت آنچه که آنها ادعا می کنند نوعی برابری و رفتار محترمانه با زنان است یا جهت تاثیر گذاشتن بر لحن سخنرانی سیاسی، گسترش داده اند. این می تواند حرکتی در جهت تغییر زبان به نظر آید که توسط برخی از فمینیست ها به عنوان جنسیت گرایی تلقی می شود. این فمینیست ها استدلال می کنند که زبان ادراک واقعیت را مستقیماً تحت تاثیر قرار می دهد. از آنجایی که بسیاری از زبان های غیرهندو و اروپایی ساختار گرامری جنسیتی ندارند، در فمینیسم قبل از دوران استعمار موضوع زبان اغلب کمتر مورد تأکید قرار می گیرد.
در تغییرات زبانی تحت تأثیر فمینیسم می توان نوعت رویکرد متفاوت را نسبت به زبان فرانسه دید. ساختار گرامری جنسیتی در فرانسه بسیار نافذتر از انگلیسی می باشد، این ساختار عملاً ایجاد یک زبان فارغ از جنسیت را غیر ممکن می سازد. در عوض، نام هایی که در اصل فقط یک شکل مذکر داشتند اکنون قرینه های مونثی دارند که برای آنها ایجاد شده است. کلمه "پرافسیر" به معنی معلم در زبان فرانسه، سابقاً همیشه صرف نظر از جنسیت معلم مذکر بود، حالا یک شکل مونث برابر دارد "پرافسیوز". مواردی که شکل های مذکر و مونث جدا می شوند همیشه وجود داشته است، زمانی حالت استاندارد برای توصیف گروهی از مردان و زنان به این صورت بود که حالت جمع مذکر را استفاده می نمودند. امروزه، شکل هایی متفاوت برای هر جنس رایج تر هستند. چنین عبارتی در کانادا و فرانسه مصطلح هستند. اما عملاً در سایر کشورهای دیگر که به فرانسه صحبت می کنند ناشناخته می باشد. این رویکرد ایجاد ساختار زبانی کلی برای هر دو جنس در سایر زبان ها نیز در حال گسترش است و بسیاری از فمنیست ها در سراسر جهان تلاش می کنند ساختارهایی را که در آن نشانه های مذکر برای اشاره به انسان به معنای کلی به کار می رود از زبان حذف کنند.
تأثیر بر مذهب
فمینیسم تأثیری عظیم بر بسیاری از جنبه های مذهب داشته است. در شاخه های روشنفکری مسیحیت پروتستان (و به طور برجسته در برخی استیلاهای محافظه کارانه وابسته به علوم الهی، هم چون انجمن های الهی زنان روحانی تلقی شدهاند و در یهودیت نوگرا ، زنان می توانند خاخام شوند. در درون این گروه های مسیحی و یهودی، زنان به تدریج با به دست گرفتن مواضع قدرت با مردان بیشتر برابر شده اند، اکنون نقش آنها در توسعه زمینه های جدید اعتقادی مورد توجه قرار گرفته است. از طرف دیگر رهبری زنان در مسایل مذهبی توسط مذهب کاتولیک رومی رد شده است. به گونه ای تاریخی مذهب کاتولیک رومی زنان را از ورود به کشیشی و دیگر مقام های روحانیت محروم کرده است، زنان به نقش راهبه ها یا مردم خارج از سلک روحانیت محدود شدند. فمینیسم هم چنین نقش مهمی در پذیرش شکل های جدید مذهبی داشته است. مذاهب نیوپاگان مخصوصاً گرایش به تأکید بر اهمیت روحانیت رب النوع داشته، و سؤال می کند که چرا آنها در قالب خصومت مذهبی کهن به زنان و جنس مقدس زن می نگرند. فمنسیم در مذاهب بیشتر در بینش نوین به جایگاه حضرت مریم، دیدگاه های نوین اسلامی در مورد فاطمه زهرا، و مخصوصاً اعتقاد کاتولیک به کوردمپتیکس نمود یافته است.
_____________________________________________
منابع
1. آنتروباس، پگی. «حرکت جهانی زنان – خواستگاهها، مسائل استراتژیک»، لندن، کتابفروشی زد سال ۲۰۰۴.
2. برک، سارا فنسترمارکر، ای. دی. «زنان و کار خانه» انتشارات سیگ ۱۹۸۰.
3. باتلر جودیت «نامهای دیگر فمینیسم» ،(۱۹۹۴)، تفاوت ها ۳-۲: ۶: ۴۵-۴۴.
4. چافین، کیت، «بیداری»، ۱۸۹۹.
5. کد، لوراین، ای. دی، دائره المعارف تئوریهای فمینیست ها، روتلدج ۲۰۰۰
6. پاتریشیا هیل کالینز، «افکار تاریک فمینیستها. دانش، هوشیاری و سیاست توانبخشی»، چاپ دوم، روتلدج ۲۰۰۰
7. اکول آلیس. «جرات بد بودن»: فمینیسم افراطی در امریکا، ۱۹۷۵-۱۹۶۷"، انتشارات دانشگاه مینسوتا سال ۱۹۹۰
8. فالودی، سوزان. "تازیانه سیاه: جنگ اعلان نشده بر ضد زنان امریکاً. ۱۹۹۲ (شابک ۴-۴۲۵۰۷-۳۸۵-۰)
9. فرایدان، بتی. «جنبه عرفانی زنان» ۱۹۶۳
10. فرنچ، مارلین. «آنسوی قدرت»؛ «جنگ علیه زنان»؛ «از شامگاه تا سحر»، دوره سه جلدی تاریخ زنان
11. جی. اف. دل جیورجیو. «قدیمترین اروپائیها»، «ما کی هستیم؟ از کجا آمده ایم؟ چه چیز زنان اروپائی را متمایز میسازد؟». ای. جی. پلیس ۲۰۰۶ (شابک ۹۸۰۶۸۹۸۰۰۱)
12. گوست، هاتی. «;ارائه خواهران شریف» ۱۹۸۹
13. گوست، هاتی. «این پل بروی پشت من استوار گشتهاست: نوشتار زنان افراطی در رنگ»، ۱۹۸۱
14. هوشچایلد، آرلی راسل. «چرخش دوم» ۱۹۹۰ (شابک ۵-۷۱۱۵۷-۳۸۰-۰)
15. هوشچایلد، آرلی راسل. «دوران اسارت: زمانی که کار تبدیل به خانه و خانه تبدیل به کار میگردد» ۱۹۹۷ (شابک ۱-۴۴۷۰-۸۰۵۰-۰)
16. هوکز، بل. «تئوری فمینیست: از حاشیه به مرکز»، (۱۹۸۴)، شابک ۳-۶۱۴-۸۹۶۰۸-
17. جکوبسن، جویس پی. «اقتصاد جنسیت» ۱۹۹۸. (شابک ۰-۲۰۷۲۶-۶۳۱-۰)
18. کامینر، وندی. «آزادی ترسناک: پرواز زنان از مساوات»،آدیسون وسلی ۱۹۹۰ (شابک ۴-۰۹۲۳۴-۲۰۱-۰)
19. لرنر، گردا. «خلق هوشیاری زنانه: از قرون وسطی تا هزار و هشتصد وهفتاد»، انتشارات دانشگاه آکسفورد ۱۹۹۴
20. لاکر، کریستین. «مفاهیم شک برانگیز: سیاستهای بحران بارداری دختران زیر بیست سال»، (انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۶) (شابک ۹-۲۱۷۰۳-۶۷۴-)
21. شنایر، وریام. «فمینیسم: نوشتار تاریخی لازم»، نیویورک: وین تیج ۱۹۹۴
22. سومرز، کریسینا هوف. «چه کسی فمینیسم را دزدید؟ - چطور زنان به زنان خیانت کردند» (۱۹۹۶) (شابک: ۰۶۸۴۸۰۱۵۶۶)
23. تاوریس، کارول. «عدم توازن زنان: چرا زنان در جنسیت بهتر نیستند، جنس مخالف، یا جنس مادون»، سایمون و شاستر، ۱۹۹۲، شابک -۶۶۲۷۴-۶۷۱-
24. ورتیم، مارگارت. شلوار فیثاغورث –خدا، فیزیک، و جنگ جنسیت ها، دبلیو. دبلیو. نورتن اند کمپانی (۱۹۹۷ ، ۱۹۹۵)
25. فمینیسم (فارسی)، حرفه:هنرمند، بازدید در تاریخ ۱۹ اوت ۲۰۰۸.
ویرایش سازمانهای فمینیستی
* انصار بارنی تراست
* انجمن روانشناسی زنان
* انجمن طرفداران آزادی زنان
* کمیته زنان آسیا
* محرکهای زنان بی. سی.
Feminist Majority اکثریت فمینیست
* سازمان ملی زنان ایالات متحده
Women living under muslim laws زندگی زنان تحت قوانین اسلام
* آزادی بیان فمینیستها
Feminists for Life
ifeminists: the home for individualist feminism on the net
۱۰۰۱ Feminist Links * گالری لیلیت تورنتو
* گفتگوی مسقل زنان
منبع دریافت مطلب: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85
نظریه فمینیسم
نظریه فمینیسم شاخه های مختلفی دارد که از سوی فمینیست ها و پژوهشگران فمینیست مورد شناسایی قرار گرفته است. این نظریه های مختلف در حد وسیعی در کلاس های درس رشته های مطالعات زنان و مطالعات جنسیت پذیرفته شده و تدریس می شوند.
فمینیسم به نظریه ای گفته می شود که معتقد است مردان و زنان باید از جهت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با هم برابر باشند. این امر هسته اصلی نظریه های فمینیسم را تشکیل می دهد. گاهی اوقات از این تعریف به عنوان «فمینیسم مرکزی» یا «نظریه مرکزی فمینیستی» نیز یاد می شود. نکته حائز اهمیت این است که این نظریه نه موافق تفاوت ها یا تشابهات میان مردان و زنان است و نه به حذف مردان یا صرفاً تقویت نهضت های زنان دلالت می کند.
فمینیسم آمازون
فمینیسم آمازون به تصویر زن قهرمان در اساطیر یونانی اشاره می کند و در هنر و ادبیات، فیزیک و شاهکارهای ورزش های زنانه و ارزش ها و کردارهای جنسی تجلی می یابد. فمینیسم آمازون بر برابری جسمانی تأکید می کند و مخالف تصورات قالبی از نقش جنسیتی و تبعیض علیه زنان بر پایه مفروضاتی است که زنان را به عنوان موجوداتی منفعل، ضعیف و به لحاظ جسمانی ناتوان تلقی می کنند. فمینیسم آمازون این عقیده را که خصایص و ویژگی ها و علایق خاصی ذاتاً مردانه یا زنانه هستند رد می کند و به دنبال طرز تلقی و دیدی قهرمانانه از زنان است. به عنوان مثال یک فمینیسم آمازون بر این باور است که برخی افراد از نظر جسمانی این قابلیت را ندارند که یک جنگجوی آتشین باشند، به خدمت نظامی بروند و در کار ساختمانی مشغول شوند، اما برخی از افراد توانایی جسمانی انجام چنین کارهایی را دارند. نباید در این خصوص عنصر جنسیت را به میان کشید و می بایست مشاغل بدون توجه به جنسیت برای همه افراد باز باشد. مردان و زنانی که توانایی فیزیکی لازم را دارند و خواهان این مشاغل به طور برابر هستند باید در جستجوی انجام آنها برآیند. فمینیست های آمازون بر این عقیده اند که توانایی فیزیکی زنان با مردان برابر است.
فمینیسم فرهنگی
این نظریه معتقد است که تفاوت های اساسی در شخصیت مردان و زنان وجود دارد و زنان دارای خصایص ویژه ای هستند که می بایست مورد احترام و تقدیس قرار گیرند. از منظر این گروه، تفاوت های زیستی میان زنان و مردان وجود دارد. به عنوان مثال، این تصور که «زنان مهربان تر و دل رحم تر از مردان هستند» ما را به سمت این ذهنیت سوق می دهد که اگر زنان بر جهان حکومت کنند دیگر جنگی وجود نخواهد داشت. بنابراین فمینیسم فرهنگی در صدد آن است که به واسطه تجلیل از خصایص خاص زنان و روش ها و تجارب آنها بر جنس گرایی غلبه کند. این نظریه در غالب موارد روش زنانه را بهترین روش می داند.
اکوفمینیسم
اکوفمینیسم (فمینیسم زیست محیطی) بر این امر بنیادی استوار است که فلسفه های پدرسالارانه برای زنان، کودکان و دیگر موجودات زنده زیان آورند. یعنی جامعه با زنان همان گونه رفتار می کند که با محیط زیست، حیوانات یا منابع طبیعی برخورد دارد. آنها به موازات مخالفت با فرهنگ پدرسالارانه با چپاول و تخریب محیط زیست نیز مخالفت می ورزند و بر این باورند که فلسفه پدر سالاری بر نیاز به تسلط و کنترل زنان سرکش و طبیعت وحشی تأکید می کند. اکوفمینیسم اعتقاد دارد که جامعه پدر سالار جامعه ای نسبتاً جدید است و در حدود 5000 سال اخیر توسعه یافته و در اصل اولین جامعه را جامعه مادر سالاری تشکیل می داد. در جامعه مادر سالار، زنان محور و کانون توجه جامعه بودند و مردم به پرستش الهه ها مشغول بودند که به عنوان «بهشت فمینیستی» مشهور است.
فمینازی
این اصطلاح توسط «لیمبوف» مجری روسی برنامه های رادیو و تلویزیون رایج شد. در نزد مخالفان فمینیسم، فمینازی به فمینیستی گفته می شود که می خواهد تا جایی که امکان دارد سقط جنین را در جامعه رواج دهد. در اینجا است که اصطلاح «نازی» معنا پیدا می کند. از دید لیمبوف، فمینیست ها برای رهایی جهان از وجود گروه خاصی از مردم (جنین ها) تلاش می کنند.
فمینیسم فردگرا یا آزادی خواه
فمینیسم فرد گرایانه بر پایه فردگرایی یا فلسفه های لیبرال (حکومت حداقل یا سرمایه داری آنارشیستی) استوار است. تمرکز اولیه این نوع از فمینیسم بر استقلال فردی، حقوق، آزادی ها، عدم وابستگی و گوناگونی است. فمینیسم فردگرایانه می خواهد مردان را تا حد وسیعی در بر بگیرد و بر موانعی تأکید نماید که مردان و زنان به علت جنسیت شان با آن مواجه می شوند.
فمینیسم مادی
جنبشی در اواخر قرن 19 میلادی که در صدد آزادسازی زنان از طریق بهبود وضعیت مادی و معیشتی بود. این جنبش بر مسأله بار سنگین مسؤلیتی که زنان در حوزه خانه داری، آشپزی و دیگر مشاغل سنتی زنانه بر عهده دارند تمرکز می نماید. کتاب «انقلاب بزرگ خانگی» اثر شارلوت پرکینزگیلمن نمونه ای از این تحلیل است.
فمینیسم میانه رو
این شاخه از فمینیسم عمدتاً توسط زنان جوان یا زنانی که به طور مستقیم تبعیض را تجربه نکرده اند، مطرح می شود. آنها نیاز به تلاش افزون تر را زیر سؤال می برند و معتقدند که فمینیسم امکان پذیر نیست. آنها تلقی منفی از فمینیسم دارند و آن را شرم آور می پندارند، از افکار و ایده های فمینیستی حمایت می کنند اما عنوان فمینیست بودن را انکار می کنند.
فمینیسم جنسیتی
اصطلاح مورد استفاده من برای این نوع از فمینیسم عبارت سازمان ملی نمایندگان زنان (N.O.W) است. این نظریه مبتنی بر این تصور است که برای پدید آمدن حالت برابر میان زنان و مردان(که هسته اصلی بیانیه های فمینیستی است) می بایست یک سری امتیازات ویژه به زنان داده شود و به مردان در زمینه فمینیسم توجه نشود. نمونه چنین امری حمایت آشکار و علنی(N.O.W) از زنانی است که خواهان ورود به مدارس سنتی مردانه اند. با وجود این نظریه در باب ورود مردان به مدارس سنتی زنان مسکوت است. نمونه دیگر این مطلب است که(N.O.W) به زنان عنوان نمادهای عمومی که قربانیان آزارهای جنسی هستند، توجه می کند اما از مردان به عنوان قربانیان آزارهای جنسی حمایت نمی کند. در هر دو مورد، فمینیسم جنسیتی تنها شامل زنان می شود و برای برابر ساختن زنان با مردان صرفاً خواهان اعطای امتیازات ویژه به بانوان است.
فمینیسم پاپ
فمینیسم پاپ اغلب توسط مردم با فمینیستی که دارای ایدئولوژی منفی کلیشه ایی بیزاری از مردان است اشتباه گرفته می شود. دلیلی وجود ندارد که چنین فمینیست هایی وجود داشته باشند. من تا به حال فمینیستی که از مردان بیزار باشد ندیده ام و در واقع بسیاری از مردان فمینیست هستند اما اگر چنین دسته ایی از فمینیست ها وجود داشته باشند می بایست آنها را به عنوان «فمینیست های پاپ» نامید. مقصود از آن فمینیستی است که درصدد تحقیر مردان و تحسین زنان به همه شیوه های ممکن است.
فمینیسم رادیکال
فمینیسم رادیکال بستر پرورش بسیاری از مضامینی است که تحت عنوان فمینیسم مطرح است. این نظریه در طی سال های 1975 – 1967 در جایگاه پیشتاز نظریه های فمینیستی قرار داشت. اما دیگر به همان اندازه قدیم از مقبولیت عام برخوردار نیست و به تنهایی برای تعریف واژه «فمینیسم» مورد استفاده قرار نمی گیرد. از منظر آنها، ستمدیدگی زنان اساسی ترین شکل ستمدیدگی است و مرزهای نژادی، فرهنگی و طبقه اقتصادی را در می نوردد. قصد اصلی این جنبش ایجاد تغییری اجتماعی در مقیاس های تقریباً انقلابی است. فمینیسم رادیکال به طرح این پرسش می پردازد که چرا باید زنان نقش های معینی را بر اساس خصایص زیستی شان بپذیرند و بر اساس آن مردان دیگر نقش ها را بر عهده می گیرند. این نوع از فمینیسم می خواهد با ترسیم مرزهایی میان رفتارهای مبتنی بر فرهنگ و رفتارهای مبتنی بر خصایص زیستی زنان و مردان را تا حد ممکن از نقش های جنسیتی محدود پیشین آزاد نمایند.
جدایی طلبان
از جدایی طلبان اغلب به اشتباه به عنوان «همجنس بازان» یاد می شود. مقصود از آن فمینیست هایی است که از جدایی مردان با زنان (خواه جدایی کامل یا محدود) طرفداری می کنند. به زنانی که رویدادهای صرفاً زنانه را سامان می دهند غالباً جدایی طلب نام می دهند. ایده محوری آنها این است که «جدایی طلبی» زنان از مردان به شیوه های مختلف باعث می شود که آنها به خودشان از منظری متفاوت بنگرند. به عقیده بسیاری از فمینیست ها (خواه جدایی طلب یا غیر جدایی طلب)، این امر گام اول لازم برای رشد شخصی زنان است. با این همه، آنها ضرورتاً مدافع جدایی دائمی زنان و مردان نیستند. تلقی همه همجنس بازان به عنوان جدایی طلب درست نیست. اینکه آنها برای ارضای نیازهای جنسی با مردان ارتباط برقرار نمی کنند امری پذیرفتنی است اما اینکه به طور غیر ارادی از هر نوع ارتباطی با مردان دوری می ورزند، صحیح نیست.
____________________________________________
مترجم: سیده ارمغان سقراط.
منبع: Utopian, in www. Amazoncastle. Com 2004
http://sociologyofiran.com/index.php?option=com_content&task=view&id=839&Itemid=65
|