بی گمان ستم به زنان یکی از سیاه ترین نقطه های تمدن بشری است، چه آن زمان که زن، انسان شناخته نمی شد و مانند حیوانات اهلی به شمار می آمد و هنگام قحطی برای استفاده از گوشتش به قتل می رسید(1) و چه همین اواخر که قوانین اروپا زن را از اغلب و اهم حقوق محروم می ساخت. هر گونه تلاش در بهبود این روند موجه و معقول می نماید. یکی از جریان های مدعی انحصار در دفاع از حقوق زنان، رویکرد فمینیستی است.
فمینیسم (feminism) واژه ای فرانسوی است که در قرن نوزدهم به «جنبش زنان» اطلاق می شد و امروزه به «دفاع از حقوق اساسی زنان بر اساس آرمان برابری طلبی» اطلاق می شود. جنبش های دفاع از حقوق زنان در آغاز برای اعتراض به برخی نابرابری های اجتماعی شکل گرفتند، اما با گذشت زمان به جریانی فرهنگی و سیاسی تبدیل شدند، جریانی که بر اساس انگاره های مشخص ایدئولوژیکی به تحلیل نابرابری های زنان و آرمان های زنانه (feminine) می پرداخت و راهبردهایی خاص مطرح می کرد. نهضت برابری طلبی زنان که به صورت جنبش سیاسی سازمان یافته و منسجم از سابقه ای کمتر از دو قرن برخوردار است،(2) در ذات خود گرایش های مختلف سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک تا آنجا که مبتکری چون «ریک ویلفورد» تصریح می کند، بهتر است به جای واژه «فمینیسم» از واژه «فمینیسم ها» استفاده کرد (3).با وجود این مهم ترین دغدغه آنان ارتقای موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابری و همسانی بین زن و مرد است.(4) البته این نکته حائز اهمیت است که بدانیم همه کسانی که صادقانه می گویند برای منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند. مسأله مهم نحوه تفسیر این منافع است، کسی که منافع زنان را بر اساس نگرش سنتی به زن تفسیر می کند، فمینیست نیست، چنین شخصی ممکن است واقعاً به حمایت از منافع زنان بپردازد، اما از دیدگاه یک فمینیست اساساً در شناخت این منافع دچار خطا شده است.(5) از نظر فمینیست ها، جامعه تحت حاکمیت مردان، به نفع مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است»(6) و فمینیسم در اصل شورشی است علیه نگرش سنتی به زنان و نقش آنان در جامعه، با این باور که استناد به عوامل بیولوژیکی یا روانشناختی در تقسیم وظایف و تفکیک برخی کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهی ساختگی برای موقعیت پایین تر زنان در جامعه است».(7) در غرب پنج تلقی مهم از فمینیسم وجود دارد:
1. لیبرال فمینیسم: فمینیست های اولیه که از فردگرایی لیبرالی(8) متأثر بودند، در قرن هیجدهم معتقد بودند سرشت زنانه و مردانه کاملاً یکسان است و نقش جنسیت را، به رغم علوم زیست شناختی و تجربی، به کلی و به نحوی متعصبانه انکار می کردند.(9) تأکید فمینیست های لیبرال بر برابری زنان با مردان از نظر قانونی و سیاسی است.
2. فمینیسم مارکسیستی: از نظر مارکسیسم، مفهوم «طبقه» کلید درک تمام پدیده های اجتماعی از جمله ستم بر زنان است. جامعه مطلوب مارکسیسم جامعه بدون طبقه(10) است. برخورد مارکسیسم با مساله زن طبیعتاًً با روش ماتریالیسم تاریخی پیوند دارد. از این رو، سرشت زن را از رابطه متقابل دیالکتیکی عمل (Praxis) و ساختمان زیستی و شرایط اجتماعی او متشکل می داند. انگلس می گوید: «تابعیت زن شکلی از ستم است که از نهاد جامعه طبقاتی سرچشمه گرفته و چون در خدمت منافع سرمایه قرار دارد، تا امروز دوام آورده است».(11) مارکسیسم پایه مادی ستم زنان را در تقسیم جنسیتی کار می جوید و نخستین شرط رهایی زن خانه دار را در آن می بیند که جنس مؤنث خانه را ترک کند، ولی روشن نمی سازد چرا از زمان های اولیه تقسیم کار «طبیعی» مردان را به تولید لوازم کار و معاش و زنان را بیشتر به کار خانگی مشغول کرد. مارکسیست ها، فمینیسم لیبرال و فمینیسم رادیکال را اشکال نادرست آگاهی می دانند که زنان خارج از طبقه کارگر خلق کرده اند.
3. فمینیسم رادیکال:(12) این گرایش برای از بین بردن ساختار هر گونه تمایزات و تفاوت های جنس گونگی(Gender) می کوشد و قصد دارد تفاوت دو جنس را، افزون بر عرصه های قانون و اشتغال در روابط شخصی، خانه و حتی تصورات درونی مورد تعرض قرار دهد. این نظریه جنس گونگی را مسأله اصلی می داند و هدف خود را محو آن، تثبیت وضعیت (Androgyny) و نفی هرگونه خصوصیت، رفتار و نقش استوار بر جنسیت اعلام می کند و برای تفاوت های طبیعی و غیر تحمیلی زن و مرد هیچ توضیحی ندارد.(13)
4. سوسیال فمینیسم:(14) این جریان می کوشد با استفاده از روش ماتریالیسم تاریخی، مسائل مورد توجه رادیکال فمینیسم را بررسی کند. به گفته ژولیت میچل: «این گرایش، روایتی فمینیستی از روش مارکسیستی است برای آن که بتواند به سؤالات فمنیستی پاسخ های سوسیالیستی بدهد.(15) »از دیدگاه آنان، تا زمانی که زنان برابری اجتماعی به دست نیاورده اند، کسب حقوق برابر بی معناست. در این نظریه که تلفیقی از دیدگاه های دو نظریه اخیر است، سوسیالیست ها معتقدند هم نظام جنسیتی و هم نظام اقتصادی در ستم بر فمینیسم زنان نقش دارد، آنها بسیاری از عوامل عینی دیگر را انکار می کنند یا نمی بینند.(16)
5. فمینیسم پست مدرن: از دهه هفتاد به بعد، گروهی متأثر از دیدگاه های پست مدرنیستی با تکیه بر روانشناسی رفتار گرایانه بر حفظ ویژگی های زنانگی تأکید ورزیدند. آنان باورهای فمینیست های رادیکال را قابل دسترسی می دانند، اما به نحوی که خود می تواند اشکال جدیدی از ستم را بیافریند. اینان معتقدند زن نیازمند خانواده، همسر و فرزند است. نوع روابطی که از بدو تولد میان دختر و پسر وجود دارد، ایجاد کننده تفاوت و تفارق و سلطه بر زنان است نه نقش ازدواج و نقش مادری. این گروه نظریه (مردان و زنان با تعاریف جدید) را پیشنهاد می کند، از تشابه صددرصد حقوق زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعی سخن می گوید و حتی بر حذف نمادهای جنسی از کتب درسی اصرار می ورزد.(17)
بنیان های فکری فمینیسم و نمودهای آن
پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی های مختلف از آن، اشاره به ریشه ها و زیرساخته ای فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن سودمند می نماید. فمینیسم در امور زیر ریشه دارد:
الف) سکولاریسم:
سکولاریسم یعنی «نظریه ای که بر این باور است قوانین و مقررات حقوقی، آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت و... باید به جای مذهب، بر حقایق و علم مبتنی باشد.(18)» ویژگی های سکولاریسم عبارت است از: 1. دنیازدگی، 2. لامذهبی، 3. دین زدایی از اخلاق و علم، 4. نفی حکومت بر اساس دکترین دینی.(19)
فمینیست های افراطی نمی توانند به ارزش های دینی معتقد باشند؛ زیرا مسائل حقوقی و سیاسی و اجتماعی مربوط به زنان را از قلمرو هر دینی بیرون می دانند .بنابراین، احکامی مانند حجاب، ممنوعیت سقط جنین، ضابطه مند شدن روابط جنسی و احکام مربوط به خانواده و اخلاق و ارزش های دینی را مصداق ستم به زنان معرفی کرده، در جهت نابودی آن می کوشند. بدین لحاظ، در کنوانسیون رفع تبعیض، هر گونه قید در روابط زن و مرد با عنوان تبعیض علیه زنان محکوم شده است. کنوانسیون فوق در مواردی، با ضوابط اسلام موافق است اما با حدود 50 اصل مسلم اسلامی تعارض دارد. این کنوانسیون سقط جنین و ازدواج با همجنس را آزاد و مشروع می خواند، همان گونه که امروزه در کشورهایی چون نروژ، سوئد و هلند و... جنبه رسمی و قانونی پیدا کرده است . نمونه دیگر، کنفرانس های جهانی زن است، مفاد کنفرانس پکن (چهارم) با شدیدترین واکنش جناح های دینی جهان مواجه شد، شاید تلاش اخیر جوامع غربی در علمی جلوه دادن و طبیعی شناختن همجنس بازی به نحوی که این مسأله حتی در کتاب های منعکس شده است (20) در همین راستا باشد.
نقد مبنای سکولاریستی
این نوشتار به نقد تفصیلی سکولاریزم نمی پردازد و با توجه به موضوع اصلی بحث اشاره اجمالی بدین مطلب را کافی می داند. گذشته از مباحث فلسفی و کلامی و با قطع نظر از سایر ادیان، بی تردید اسلام با سکولاریزم قابل جمع نیست چه این که عقل پسندگی راسیونالیسم، علم محوری، سیاانتیسم و نسبیت ارزش ها و... که از مؤلفه های فکری سکولاریسم است با آموزه های اسلامی ناسازگار است. مسلمانان به جامعیت دین و جای داشتن امور اجتماعی و مدنی در محدوده دین، پیوند دنیا و آخرت معتقدند. نظام حقوقی و فروع دین نیز از مسائل مدنی، حکومتی و سیاسی آکنده است و اجرای برخی از ابواب فقهی بدون تشکیل حکومت ممکن نیست. هم چنین اسلام، عقل را از منابع استنباط احکام شرعی می داند و از تلازم حکم عقل و شرع، قانون شایسته، قانونی است که بر مصالح و مفاسد واقعی مبتنی باشد و این امر بر شناخت کامل تمام ابعاد جسمی و روحی، نیازها، غرایز و استعدادها، کمال لایق انسانی و راه رسیدن به آن متوقف است. حقیقتی که با پیشرفت علم و تأملات فکری روز به روز جهل بشر بیشتر در آن مکشوف می گردد. از این رو، قوانین بشری همواره با تغییر و تحول روبه رو است. ویلیام جیمز «معلومات انسان در مقابل مجهولاتش را مانند قطره در برابر دریا» می دانست و «انیشتین» تصریح می کرد، «انسان هنوز نتوانسته افسانه سر بزرگ (معمای خلقت) را حل کند و آنچه تا کنون از کتاب طبیعت خوانده، تازه به اصول زبان آشنا شده و در مقابل مجلداتی که خوانده و فهمیده هنوز از حل و کشف کامل این معما خیلی دور است(21)» تنها خداوند مهربان علیم و حکیم مطلق است».22) ) احکام و معارف اسلامی مؤید عقل و یافته های علمی است و در ستیز با آنها نیست، گرچه به دلیل قصور علم و عقل، گاه احکام دینی از دسترس علم و دین فراتر است؛ زیرا انسان و مصالح و مفاسد در مادیات و تمنیات مادی منحصر نمی گردند. وظایف و حقوق بشر و از جمله زن با توجه به همه مصالح او در دنیا و آخرت طراحی شده و علمی بودن و معقول بودن احکام و حقوق، با ناظر بودن آن به دنیا و آخرت منافات ندارد. عقل به طور قطعی حکم می کند تدبیر زندگی اجتماعی و دنیوی را بر وحی مبتنی کنیم؛ زیرا انسان الف) به صورت فردی یا جمعی، حتی خود را به دقت و کمال نمی شناسد و در انسان شناسی و جهان شناسی، مجهولات بسیار دارد. ب) نمی تواند در وضع قوانین کاملا از انواع خود خواهی تهی باشد. از این رو، برای وضع قوانین، صلاحیت تام اخلاقی اش محرز نبوده، معلوم نیست تا کجا عدالت را می شناسد و آن را حتی علیه خود رعایت می کند. ج)از آفاتی چون غفلت، خطا و نسیان رنج می برد.
با پذیرش خداوند حکیم، علیم، مهربان و بی نیاز که از تبیین کوچک ترین مساله مورد نیاز بشر دریغ نورزیده است، به نظام حقوقی، سیاسی و اجتماعی شایسته، معقول و انسانی دست می یابیم(23) قرآن کریم می فرماید: «و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون».(24) دستگاه حق و تکلیف اسلامی به مصالح و مفاسد واقعی ناظر است و از آنجا که برخی از این واقعیات احیاناً با اوضاع و شرایط تغییر می یابند، احکام دینی نیز به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می شوند. شرع مقدس با مکانیسم های خاصی که پیش بینی کرده، به ویژه احکام حکومتی، عقلانیت ابزاری را در چارچوب شورا، عقل جمعی، رجوع به خبرگان و در نهایت احکام حکومتی، قوانین مصوب نمایندگان مردم یا مجمع تشخیص مصلحت امضاء کرده است.
ب) اومانیسم :
مفهوم امروزی واژه اومانیسم آن، چیزی است که «شلر» آلمانی مطرح کرده است «خواست انسان، معیار و مقیاس همه چیز است»(25) بر این اساس، اومانیسم نگرشی کلی است که بینش های فلسفی، هنری، حقوقی، اخلاقی و حتی رشته های علمی را تحت تأثیر قرار می دهد و جهت دار می سازد. از این منظر، باید انسان در جهان بینی، هنر، ایدئولوژی، اخلاق، حقوق و... مدار و محور هرگونه تلاش قرار گیرد و خالق همه ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر باشد. در واقع «انسان» جای «خدا» می نشیند و قادر است توجه به دین و ارتباط با ماورای طبیعت مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند.(26) نتیجه اومانیسم، مادی قلمداد کردن انسان، نفی حاکمیت خداوند، زمینی ساختن دین و بی اعتبار کردن آن است. آنچه اصالت دارد، خواسته ها و لذات های انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد، باید در جهت تامین هواهای افراد و هماهنگ با خواست های آن ها گام بردارد . اومانیست ها اگر از «دین انسانی » نیز سخن می گویند، مرادشان دین تابع هوس های این و آن است. مبنای فلسفی اومانیسم متأخر، پوزیتویسم است. اگوست کنت، بنیان گذار مکتب پوزیتویسم، (در اوایل قرن نوزدهم) با اعتراف به ضرورت دین برای بشر معبود آن را «انسانیت » قرار داد، خودش عهده دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرسشش فردی و گروهی تعیین کرد. آیین انسان پرستی جنوبی، که نمونه کامل اومانیسم بود، در فرانسه و انگلستان و سوئد و امریکا پیروانی پیدا کرد که رسماً به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند. این گروه خانه اگوست کنت در پاریس را کعبه می دانند و معشوقه ناکامش را چون مریم عذرا می شمارند.(27)
فمینیسم در آغاز شکل گیری، ماهیتی اومانیستی داشت. اگوست کنت، جان استوارت میل و همسرش هاربت تایلور، ساراگریمکه و فرانسیس در قرن نوزدهم از معروف ترین طرفداران نظریه تعمیم حقوق فردی اومانیستی به زنان و نخستین رهبران فمینیسم لیبرالی بودند. ترتیب جنسی آرمانی برای فمینیست های لیبرال، ترتیبی است که طی آن هر فردی هر نوع زندگی را که می خواهد برای خود برگزیند و گزینش او از سوی دیگران پذیرفته شود . این گروه، جنسیت فرد را با حقوق او صد در صد بی ارتباط می داند و معتقد است که سرشت زنانه و مردانه کاملا یکسان بوده، تنها انسان وجود دارد نه جنسیت. از این رو با پذیرش نقش های متفاوت و از پیش تعیین شده برای مذکر و مؤنث در خانواده مخالف است و چنان باور دارد که در روابط زناشویی، شادکامی و لذت خود محورانه زن و شوهر اصل است نه تشکیل خانواده و تربیت فرزند.(28) اگر هوس انسان محور و ملاک همه امور باشد، قانون اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، مشروعیت هرگونه ابتذال اخلاقی و اجتماعی و کورتاژ و . . . و همجنس بازی بر اساس جدایی روابط از تولید مثل و حق تسلط بر بدن و روابط جنسی و نیز مبارزه با بسیاری از احکام دینی و مقررات اجتماعی پدیدآورنده محدودیت های شرعی، اخلاقی و حقوقی به بهانه مخالفت با انسانیت انسان ها، در همین راستا تحقق می یابد.
نقد مبنای اومانیستی
اومانیسم با همه اشکالات سکولاریسم رو به رو است. افزون بر این، حقوق مردم که ابزار زندگی جمعی و تامین سعادت آنان است، نباید تنها به واقعیت های صرفا تجربی و متغیر منوط شود؛ زیرا این کار ممکن است آثاری به ظاهر مفید در بر داشته باشد، اما مضافا بر سستی مبانی فلسفی پوزیتویسم که همه واقعیت های عالم را مادی و محسوس می پندارند و شناخت های تجربی و حسی را جزم اندیشانه، عاری از خطا و اشتباه فرض می کند، پوزیتویسم حقوقی از نظام زندگی مدنی و حقوقی اجتماعی اخلاق زدایی کرده، حقوق را به نوعی حل المسائل مبتنی بر تجربه تبدیل می کند که به نام انسان و انسانیت جز تامین هر چه بیش تر منافع مادی هدفی ندارد و سایر مصالح انسان را در نظر نمی گیرد. بدین سبب امروزه در جوامعی که حقوق را در خدمت هوس ها و خواسته های انسان قرار داده اند،(29) بسیاری از روش های خلاف اخلاق و عفت رسمیت یافته است. اومانیسم، رابطه مخلوقیت و بندگی آدمیان با خداوند را آگاهانه نفی می کند، در حالی که توجه به خداوند تبارک و تعالی حقیقت مطلق و رابطه انسان با او مبنای هر حق و حقوقی به شمار می آید.
انسان موضوع اومانیسم، حیوان ناطق و موجود مادی صرف است و انسانیت مورد نظر آنان نیز چیزی جز غرائز و تمنیات نفسانی نیست، در حالی که انسان موجودی مادی و معنوی است و بعد مادی اش وسیله تکامل روحی و معنوی او شمرده می شود و انسانیت انسان در قرب الی الله و وصول به مقام خلیفة الهی نهفته است. همه چیز برای انسان خلق شده است، اما انسان مخلوق خدا است نه شریک و در عرض او. سخن کانت که می گوید: هر انسان باید به عنوان غایتی فی نفسه مطلق در نظر گرفته شود و نه آن که صرفاً وسیله ای برای تحقق بعضی مقاصد باشد» و اصل حرمت گذاری مطلق و بی قید و شرط به انسان با اسلام، سازگار نیست،(30) گرچه ممکن است گفتار کانت در مقام نقادی عقل عملی، به جهتی دیگر ناظر بوده، با انسان شناسی اسلام مخالفت نداشته باشد.(31) افزون بر این، همه چیز برای انسان خلق شده، ولی خود او برای تقرب به خداوند پدید آمده است، «و اصطنعتک لنفسی»(32) و «خلقتک لاجلی».
پارادوکس «فمینیسم - اومانیسم»
معمولا در گرایش های فمینیستی از برابری زن و مرد و محور قرار دادن انسانیت سخن به میان می آید، اما عملا در این گروه ها دفاع یک جانبه از زن و زن مداری چشمگیر است. آلیسون جگر (Alison Jaggar) می نویسد: بر خلاف تصور، آرمان رادیکال فمینیست ها آرمان دو جنسی نیست، آرمان دو جنسی (Androgyny) متضمن ترکیبی از صفات مردانه و زنانه است، حال آن که بسیاری از رادیکال فمینیست ها، صفات ارزشمند را صفات ویژه زن می دانند. از این رو، آرمان انسانی آرمان زن است. انسان آرمانی زنی است که می تواند تمام نیروهای انسانی خود را تکامل بخشد. یکی از شعارهای رادیکال فمینیسم، این مفهوم را چنین خلاصه می کند: «آینده مؤنث است.»(33) «سیمون دو بوار» نیز موجودیت مرد را مصداق «دوزخ بر هم زننده فردیت و آزادی زنان» قرار می دهد.(34)
ج) لیبرالیسم :
لیبرالیسم از واژه Liberty به معنای آزادی بی قید و شرط در انتخاب هرگونه زندگی و به عبارت دیگر، آزادی انسان در خواسته ها و تمنیاتش و تلاش در راه رسیدن به آن پذیرفته شده است.(35) این فلسفه آزادی و خوش باشی که شایع ترین فصل مشترک جهان بینی مردم غرب به شمار می آید، تا حدی معلول محدویت های قرون وسطایی دنیای غرب است . رهاورد این محدودیت ها، جریان آزادی خواهی افراطی و اصالت لذت است که بعد از رنسانس شکل گرفت . یکی از مبانی مهم لیبرالیسم، اصالت فرد و نفی هر نوع سرچشمه و مبدا آگاهی غیر از تشخیص فردی است. جرمی بنتام می گوید: «به طور کلی می توان گفت هیچ کس به خوبی خود شما نمی داند چه چیزی به نفع شما است. هیچ کس با چنین پی گیری و شور و شوقی، مایل به دنبال کردن آن نیست»(36) به عبارت دیگر، چه کسی حق دارد بگوید خواست واقعی و مصلحت هر کس، غیر از آن چیزی است که خود او می گوید؟ به گفته آیزایابرلین، «این عمل، نوعی خود جایگزین سازی شرم آور است. هر یک از افراد را باید قابل اعتمادترین داور در امیال خویش به حساب آورد».(37) این طرز فکر در نخستین جلوه هایش، در فرهنگ و تمدن اخیر غربی بر اساس اصالت فرد و نفی حاکمیت هر نوع نظام اجتماعی به وجود آمد، گرچه آرام آرام به سوی پذیرش نسبی جامعه حرکت کرد و از لیبرالیسم سوسیال سر در آورد. «هسته متافیزیکی و هستی شناختی لیبرالیسم، فردگرایی است. تعهدات لیبرالی نسبت به آزادی، مدارا و حقوق فردی از همین مقدمه ناشی می شود... فرد گرایی هستی شناختی، مبانی فلسفی لازم برای فرد گرایی اخلاقی و سیاسی را به وجود می آورد، لذا در این طرز تفکر، فرد و حقوق و خواست های او از هر لحاظ بر جامعه و حقوق و خواست های آن مقدم داشته می شود»(38) هم چنین تملک مطلق انسان بر خویشتن، از اندیشه فردگرایی ملکی لیبرالی ناشی شده است که به موجب آن زندگی فرد به خود او تعلق دارد. این زندگی، دارایی خود او است، به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند.(39) هابز آزادی را حق طبیعی انسان، به نحوی که هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، می پنداشت.
تجربه گرایی نیز از اصول این طرز فکر است. مبانی آکادمیک تجربه گرایی، بخشی از تاریخ لیبرالیسم است. راسل در فلسفه سیاست می گوید: «جوهر بینش لیبرالی این نیست که چه باورهایی پذیرفته شده اند، بلکه چگونگی پذیرفتن آن ها است. باورها باید به گونه ای آزمایشی پذیرفته شوند. بدین گونه است که روش قبول آرا در علم را در مقابل عقاید خداشناسانه یا فلسفی قرار می دهیم».(40) برای درک تأثیرات لیبرالیسم در گرایش های فمینیستی، توجه به ویژگی ها و نتایج انسان شناسی لیبرال سودمند است:
1 . آزادی خواهی افراطی: در لیبرالیسم، این واژه معمولا به صورت آزادی از چیزی تعریف می شود و نه آزادی برای منظور، یعنی تفسیر آزادی به معنای سلبی آن و به مثابه موقعیتی که در آن شخص به هیچ قیدی مقید نیست و در امورش هیچ گونه و از سوی هیچ منبعی، هیچ مداخله ای نمی شود.(41)
2 . خود محوری در مدیریت اجتماعی: فارغ بودن انسان از حاکمیت وحی و شریعت و قانون الاهی و دینی و اکتفا به داده های صرفاً بشری در قوانین اجتماعی بدون هیچ التزامی به رهنمود انبیا.(42)
3 . مطلق اندیشی در تساهل و تسامح: اباحی گری و مدارای مبتنی بر پلورالیسم عقیدتی، یعنی هر فرد می تواند به هر چیزی معتقد باشد و هر چیز را تبلیغ کند و هرگونه مایل است عمل کند و کسی یا نهادی حق مداخله ندارد.(43)
4 . حاکمیت امیال: لیبرالیسم معتقد است رشد انسانی از نظر شخصی و شخصیتی و فرهنگی و رفتاری یا اقتصادی و اجتماعی به این است که هر کس هرگونه دلش می خواهد حرکت کند و قید و بندی را نپذیرد. فرد از دیدگاه «هابز»، «هیوم» و «بنتام» به این مفهوم که هدف ها و مقاصد خود را به حکم عقل برگزیند، عاقل نیست؛ به عکس، این شهوات، خواهش ها، تمنیات و بیزاری ها هستند که به فرد جان می بخشند و انگیزه لازم برای حرکت در سمت و سوی معینی را فراهم می آورند. عقل فقط خدمتکار یا برده شهوات و خواهش ها و وسیله محاسبه ارضای تمایلات قلمداد می گردد.(44)
فمینیسم تا حدود زیادی مدیون لیبرالیسم است. فمینیست های اولیه از فرد گرایی لیبرالی متأثر بودند. یکی از گرایش های فمینیستی معاصر گرایش اگزیستانسیالیستی (مکتب اصالت وجود) مبتنی بر تفسیر خاص «سیمون دوبوار» و «ژان پل سارتر» از رابطه زن و مرد است. مفهوم آزادی و اختیار مطلق در اگزیستانسیالیسم، صورتی افراطی از مفهوم لیبرالی و اومانیستی آزادی است که در واقع، جز میدان دادن به هواهای نفسانی معنایی ندارد. از دیدگاه اگزیستانسیالیسم، انسان، به هیچ جبر و ضرورتی محکوم نیست و بر عکس همه موجودات دیگر که سرشت و بیعت خاص دارند، طبیعتی خاص ندارد و موجودی کاملا مختار و آزاد است. دایره آزادی او تا آن جا است که حتی خودش به خودش سرشت و ماهیت می دهد. این امر مستلزم آن است که هر چه ضد آزادی او باشد، وی را از انسانیت خارج کند. بنابراین، انسان نباید به چیزی تعلق داشته باشد و نباید بنده و تسلیم چیزی جز خود شود. پس اگر کسی بخواهد انسانیت اش را حفظ کند، باید آزاد آزاد باشد. به همین دلیل، اگزیستانسیالیست های الحادی حتی اعتقاد به خدا را منافی آزادی بشر و ضد کمال انسان می دانند.(45)
نفی نهاد ازدواج و خانواده و معرفی آن به عنوان فحشای عمومی و عامل بدبختی زنان در گفتار «سیمون دوبوار» و جایگزینی نظریه «زوج آزاد» و «هم زیستی مشترک» و بدون هیچ گونه تعهد و مسؤولیتی میان زن و مرد برای تامین آزادی مطلق زن و مرد، و تصریح به «سوسیالیسم جنسی» که زن و مرد بتوانند هر دو آزاد باشند،(46) در همین راستا ارزیابی می شود و نیز این که کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان می گوید: «هیچ مکانی نباید به جنس مشخصی مختص باشد» از این رو، داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد و حضور بدون محدودیت زن و مرد در همه مجامع و اماکن لابه لای همدیگر و مختلط ارزشی لیبرالیستی - فمینیستی است.
نقد مبنای لیبرالی فمینیسم
در مورد فردگرایی هستی شناختی باید گفت، هرگونه تفسیری از حیات انسانی (اصالت فرد یا اصالت جامعه) بدون در نظر گرفتن هستی بخش و غرض او از اعطای هستی، تفسیری خود پندارانه و خطا است. در اسلام، زندگی فردی و اجتماعی دو چهره گوناگون از حقیقت زندگی انسان شمرده می شود، هدف حقوق که تامین سعادت اجتماعی است، بدون در نظر گرفتن کمال انسانی و سعادت افراد قابل وصول نخواهد بود، اما در عین حال، در ظرف تعارض منافع و خواسته های فرد با اصل نظام و سعادت مردم، مصلحت عمومی مقدم است و منافع فردی در حد ضرورت محدود می گردد.
در مورد عقل مداری نیز اسلام، ضمن ارج نهادن به شناخت های عقلانی، به عقلانیت ابزاری اصالت نمی دهد؛ زیرا راسیونالیسم انسان را از وحی که متعالی ترین و دقیق ترین و مطمئن ترین سرچشمه معارف و شناخت بشر است، محروم می کند. از سوی دیگر اسلام عقل را فقط ابزار تأمین امیال، غرائز و منافع مادی بشر نمی داند. در اسلام شان عقل کنترل و هدایت امیال و غرائز و رهنمون ساختن بشر به کمال لایق انسانی است. و اما تجربه گرایی، بسیاری از متفکران و جهان شناسان هم چون «ماکس پلانگ»، «انیشتین»، «جیمز جینر»، «هیزنبرگ» و «ادینگتون » معتقدند جهان شناسی و معرفت علمی غرب باید در اعتبار برخی مبانی متافیزیکی و عرفانی در عرصه علم فیزیک تجدید نظر جدی کند، در غیر این صورت، تنها با اعتقاد به مبانی صرفاً حسی و تجربی نمی توان معرفتی واضح، چند بعدی و غیر متعارض درباره جهان هستی به دست آورد.(47) آزادی را نیز اگر به درستی معنا کنیم، در اسلام آزادی، بستر حرکت تکاملی انسان بوده و بدین سبب ارزش بسیار دارد. وصول به مقام شامخ انسانیت (خلافت الهی) جز در پرتو آزادی های صحیح انسانی ممکن نیست، ولی نباید از یاد برد که خالق بشر او را آزاد، اما هدفمند و مسئول آفریده است. پس آزادی باید در خدمت هدف خلقت تکامل انسان و رسیدن به قرب الی الله قرار گیرد. در اسلام، آزادی حرمت دارد، اما در چارچوب سعادت و کمال انسانی محدود می گردد؛ زیرا حرمت آزادی از حرمت خود انسان بیش تر نیست. در اسلام آزادی، مطلق و بدون حد و مرز توجیهی ندارد. آزادی ای که به هیچ اصلی، پایبند نباشد، فاجعه است. وجود هر قاعده فکری یا انسانی مستلزم نوعی حد و حصر منطقی برای آزادی است.
در اسلام، علاوه بر سه پرسش «آزادی از چه؟ برای چه؟ و برای که؟»، آزادی در قبال «چه کسی؟» نیز مطرح می گردد. انسان ها در قبال دیگران آزادند، اما آیا در مقابل خداوند نیز آزادند؟ انسان «خود» و «سرخود» نیامده است تا «سرخود» باشد. انسان، مخلوق خدا و محتاج و بنده او است و ایمان به خدا، یعنی بندگی وی و آزادی از هر چه غیر او است. مؤمن، در برابر هستی و همه انسان ها آزاد است، اما در مقابل خدا و آنچه او فرموده، تعهد دارد. آزادی های جنسی و افکار لیبرالیستی به اضطراب های روزافزون، پوچ گرایی، بحران هویت و پناه بردن به مخدرات و مسکرات می انجامد. انسان پرورش یافته در مکتب لیبرالیسم به مواد مخدر و مسکر پناه می برد تا در خمار و مستی و اعتیاد لحظه ای از آلام جسمی و روحی رهایی یابد و این خود غفلتی دیگر است و چه فاجعه ای اسفناک تر از این که «انسانیت » انسان را از او سلب کرده، افتخار کنند او را به مقام «حیوان مملو از غرائز و امیال که هر جور می خواهد رفتار می کند» تنزل داده اند!
تشابه و یکنواختی کامل در حقوق زن و مرد
یکی از محوری ترین آرمان های فمینیسم، اصل برابری کامل و یکنواخت و دور از هر گونه تفاوت حقوق زنان و مردان است. «جان استوارت میل» در کتاب فرمانبرداری زنان می نویسد: «اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است، اصل برابری کامل را باید جایگزین این اصل نمود».(48) مونیک ویتیگ یکی از معروف ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقاله ای تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمی آید» می نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزی جز جعلیات، کاریکاتورها و ساخته های فرهنگی نیست. زنان یک طبقه اند. زن نیز مانند مرد مقوله ای سیاسی و اقتصادی است نه مقوله ای ابدی.... بنابراین، هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است.»(49)
سوسیال فمینیست ها نیز با تعمیم شعار «امر شخصی سیاسی است» (personalispolitical) رادیکال فمینیست ها به این نتیجه رسیدند که تمایز عمومی و خصوصی پدیده ای تجویزی و تحمیلی است و در قرن نوزدهم به شیوه های مختلف جهت منطقی جلوه دادن استثمار زنان به کار می رفت.(50) مضامین شاخص نظریه های نابرابری جنسی این است که زنان و مردان، نه تنها در موقعیت های متفاوت قرار گرفته اند بلکه این تفاوت با نابرابری همراه بوده است. دیگر این که زنان از نظر استعدادها و ویژگی های فطری با مردان تفاوت دارند، اما این تفاوت طبیعی اهمیت ندارد و نمی تواند مبنای تفاوت اجتماعی زن و مرد قرار گیرد. بر همین اساس، فمینیست های لیبرال برای فعالیت های خصوصی و بدون مزد زنان در حریم خانواده ارزش قائل نیستند و معتقدند مردان از بیش ترین پاداش های زندگی که همان پول و قدرت و منزلت اجتماعی است سود می برند و مانع راهیابی زنان به عرصه فعالیت های عمومی که منبع بزرگ ترین پاداش های اجتماعی است، می شوند.(51)
نقد نظریه تشابه مکانیکی مرد و زن:
به نظر ما، مشروعیت نظام حقوقی به ابتنای آن بر مصالح و مفاسد نفس الامری بستگی دارد نه به آرا و امیال مردم. از این رو، نظام حقوقی مطلوب باید واقعیات زیست شناختی و روان شناختی و جامعه شناختی و همه اوضاع و احوال و شرایط را در نظر بگیرد. در تعیین حقوق و تکالیف، باید با توجه به اشتراک حقوق و تکالیف مشترک و در موارد متفاوت - هر گاه تفاوت ها به نحوی باشد که موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامری شود - حقوق و تکالیف متمایز جعل شود.
اشتراک تکوینی و تشریعی زن و مرد در قرآن
اسلام، بر خلاف آنچه در تاریخ و فرهنگ قرن های پیشین غرب و شرق تصور می شد، زن و مرد را در امتیازات تکوینی و تشریعی یکسان دانسته است. چند نمونه از این موارد عبارتند از:
1 . تساوی در ماهیت انسانی و لوازم آن (نساء،آیه1، شوری،آیه11، حجرات،آیه13، اعراف،آیه189 و...)
2 . تساوی در راه تکامل انسانی و قرب به خدا و عبودیت (نساء،آیه124، نحل،آیه97، توبه،آیه72، احزاب،آیه35)
3 . تساوی در امکان انتخاب جناح حق و باطل، کفر و ایمان (توبه،آیه67 و 68، نور،آیه26، آل عمران،آیه43 و...)
4 . اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسئولیت ها، (بقره،آیه183، نور،آیه2 و 31و 32، مائده،آیه 38 و...)
5 . استقلال اجتماعی، سیاسی و اعتقادی زنان و حق مشارکت (ممتحنه،آیه10- 12 و...)
6 . استقلال اقتصادی زنان (نساء،آیه33)
7 . برخورداری مادران از حقوق خانوادگی نظیر پدران، و بیش تر بودن حق مادر در برخی موارد با توجه به زحمات و تکالیف و مسئولیت هایش (عنکبوت،آیه8، اسراء،آیه23 و 24، بقره،آیه83، مریم،آیه14، انعام،آیه126، نساء،آیه36، لقمان،آیه15 و 14، احقاف،آیه15)
پس از آشنایی اجمالی با مفهوم فمینیسم و تلقی های مختلف از آن، ریشه ها و زیرساخت های فکری فمینیسم و نمودها و پیامدهای آن بررسی شد و علاوه بر حقوق و تفاوت های ساختاری زن و مرد، مبانی اومانیستی و لیبرالیستی فمینیسم، عملکرد فمینیسم در گستره خانواده و نظریه «تشابه مکانیکی زن و مرد» مورد نقد قرار گرفت. حال موضوع فمینیسم و بی اعتنایی به نهاد اخلاق بررسی می شود.
اهمیت اخلاق و تزکیه نفس درسلامت انسان ها و جوامع مختلف و نجات آن ها از مشکلات مفاسد اجتماعی، جنگ و خونریزی ها و... برکسی پوشیده نیست. هدف مهم بعثت رسول خاتم(ص) نیز تعلیم و تربیت و تتمیم مکارم اخلاقی بوده است. بی تردید اگر انسان بخواهد به سعادت و کمال اخلاقی نائل آید، باید در زندگی از اصولی پیروی کند و لازمه پیروی از اصول، داشتن روشی معین است. این امر خود مستلزم سیر در یک جهت مشخص و پرهیز از امور موافق با هوس های زودگذر و مباین با هدف زندگانی و اصول پذیرفته شده است. بنابراین، تسلط انسان بر خویشتن و تزکیه نفس، برای تحقق زندگی معقول و انسانی ضرورت دارد؛ زیرا بشر موجودی متفکر با خواسته های بی نهایت است و اگر برای زندگی اش ضابطه ای نشناسد، خود و جهان را به تباهی می کشاند. در واقع در صحنه اجتماع، مرز میان حیوان و انسان، اخلاق و رفتارهای شایسته است. در مسأله زن و مرد در زندگی معاصر با دو بینش مواجه هستیم. در یک بینش، عقیده بر این است که انسان به خودی خود و بدون توجه به ارزش های الهی یا قراردادی انسانی اختیار بدنش را دارد. بر اساس بینش اومانیستی و لیبرالیستی، انسان در آزادی جسمی اش هیچ قید و بندی ندارد; هر چه می خواهد می خورد، هر چه می خواهد می نوشد هر چه مایل است می پوشد و با غریزه هایش هر طور می خواهد، بی هیچ مشکلی رفتار می کند . براساس این بینش، دیگر جا و معنای معقولی برای حجاب، عفت و... نمی ماند. اصل بر برهنگی (عدم محدودیت در پوشش یا به واسطه پوشش) است و حجاب حالتی است که انسان در پذیرش یا رد آن آزاد است، با این مبنا، بنیاد اخلاق یا نهاد خانواده سست می گردد.
بر اساس بینش دوم، غرائز بشر، صرفاً یک نیاز و مایه تداوم زندگی اش تلقی می شود نه یک ارزش. از این رو، معتقد است این نیاز غریزی باید به نحو معقول و معتدل ارضا شود؛ زیرا غریزه جنسی انسانیت انسان را تشکیل نمی دهد. بنابراین، باید در محدوده نیازها بررسی شود و شرایط مناسب برای ارضای متوازن و معقول آن فراهم آید. با این نگرش، برای حفظ انسانیت انسان، وجود انضباط و قید و بند عامل مصونیت است نه محدودیت.(52) در حقیقت در چنین مواردی مسأله تعارض دو آزادی یا دو قید با یکدیگر است نه تعارض آزادی با قید و محدودیت و ترجیح محدودیت بر آزادی. به عبارت دیگر، مسأله تعارض بین آزادی انسانی و آزادی حیوانی است. آزادی انسانی مقید است به عقیده، اخلاق و فضیلت و به حریت و آزادگی انسان می انجامد.(53) آزادی حیوانی نیز به غرائز و شهوات پایان ناپذیر مقید است و به اسارت نفس و نابودی ارزش ها و استعدادهای انسانی منتهی می شود. انسانی که هیچ حدود و مرزی نمی شناسد و ضابطه ای برای زندگی اش ندارد، در بند خواهش های نفسانی است و به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین علی(ع): «خواهش های نفسانی به سان اسب چموش افسار گسیخته ای است که تا صاحبش را زمین نزند و به هلاکت نرساند، آرام نمی گیرد.» آن که به ندای هوس های نفسانی پاسخ مثبت می دهد و بدون توجه به نتیجه کار، مطیع آن ها می گردد، از قید مذهب و اخلاق و انسانیت آزاد است، ولی اسیر غرائز به شمار می آید، نیروی مقابله با فریب های نفس را از دست داده است و سقوط و نابودی حقیقت وجودی اش قطعی است.
ناگفته نماند غریزه جنسی یکی از غرائز انسان و یکی از واقعیت های وجودی او است. اسلام هیچ واقعیتی، از جمله غریزه جنسی، را نادیده نگرفته و هرگز بهره مندی از این غریزه را خلاف معنویت و روحانیت ندانسته است. همه محدودیت ها و ممنوعیت هایی که شریعت اسلامی برای غریزه جنسی در نظر گرفته، فقط برای آن است که به این اسب چموش لگام زند و آن را از تازیانه و تحریک بی جای رهگذران حفظ کند تا مبادا به سرکشی روی آورد و به جامعه آسیب رساند. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای مسموم شیطان است»(54) علی (ع) از روی تواضع به همه جز زنان جوان سلام می کردو در تبیین علت این امر می فرمود: «چون می ترسم در فتنه واقع شوم»(55) این دیدگاه با دیدگاه فمینیستی که می گوید، هیچ مکانی به زن یا مرد اختصاص ندارد، آن ها باید دوشادوش یکدیگر در همه جا از محیط آموزشی گرفته تا سینما و پارک و استخر به طور مختلط فعالیت داشته باشند - و احیاناً در توجیه آن می گویند این کار به اجتماعی شدن و رشد ما کمک می کند - بسیار فاصله دارد. در شریعت اسلامی ارتباط سالم دختران و پسران ممنوع نیست، اما رفاقت آن ها باهم و اختلاط آن ها با یکدیگر ناپسند است و مردان و زنان از دوستی براساس شهوت و ارتباط بر قرار کردن با یکدیگر به صراحت نهی شده اند.(56) گوهر شریف انسانیت جز با طهارت و تقوا و انضباط اخلاقی قابل اکتساب نیست و اباحه گرایی و لیبرالیسم جز تباهی فضائل اخلاقی و ارزش های انسانی رهاوردی ندارد. بدیهی است مسأله لزوم دسترسی نوجوانان به اطلاعات جامع در مسائل مربوط به تولیدمثل و بلوغ جنسی که در سراسر متن پیش نویس سند پکن به آن اشاره های متعدد شده - باتوجه به این که این گونه آموزش ها در کشورهای غربی به صورت افسار گسیخته و بدون نظارت خانواده به عنوان مشوق نوجوانان برای برقراری ارتباطات قبل از ازدواج و قبل از رشد فکری و عقلی کافی صورت می گیرد - به تزلزل پایه های اخلاقی جامعه و نابودی ارکان خانواده می انجامد. امروزه، در پرتو گرایش های فمینیستی، بی توجهی به اخلاق، چنان رشد کرده است که جهانگردی سکس به عنوان استراتژی توسعه توسط آژانس های کمک بین المللی پیشنهاد گردید و برای نخستین بار باحمایت و برنامه ریزی بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و آژانس توسعه بین المللی امریکا روبه رو شد. (57) موضوعاتی که از اواخر دهه 1960 از سوی فمینیست ها مطرح شد مانند سقط جنین، رپ، ناهمجنس خواهی اجباری، هرزه نگاری، فن آوری تولید مثل، که اصطلاحاً (مادر میانجی)(58) خوانده می شود و سوسیالیسم جنسی و خانواده گسترده به جای خانواده هسته ای و . . . جایی برای تعهدات اخلاقی باقی نگذارده است. اصولا تعهد یعنی محدودیت آزادی، البته محدودیت آزادی حیوانیت و حیوان زیستن. اعطای حق خودداری از تمکین جنسی به زنان در مقابل همسر، همراه با نارسایی های موجود در خانه و اجتماع موجب شده آثار تجاوزات جنسی به ویژه زنا با محارم به شدت افزایش یابد.
در پایان باید یادآور شد، تفکر جدایی اخلاق از دین نیز محصول سکولاریسم است که بعد از رنسانس مطرح شد. به نظر می رسد، بدون داشتن عقاید دینی و حداقل اعتقاد به خدا و قیامت، اخلاق بنیانی استوار نخواهد داشت؛ زیرا اگر هدفمندی خلقت به فراموشی سپرده شود و انسان خود را آزاد آزاد پندارد، هیچ گاه احساس گناه نخواهد کرد. به سهولت می توان دریافت عفت و فحشا تنها در جوامعی مفهوم و مصداق دارند که در آن ها زناشویی و اختصاص دو همسر به یکدیگر معنا داشته باشد. در غیر این صورت نه پاکدامنی و نه روسپی گری هیچ کدام از یکدیگر تمایز ندارند و به صفات بد و خوب موصوف نمی گردند. اصولا بر مبنای لیبرالیسم و نیز نسبی گرایی در ارزش ها و اصالت دادن به خواست بشر به جای مصلحت (اومانیسم)، برای اخلاق و ارزش گذاری تعالی و انحطاط اخلاقی جایی باقی نمی ماند. یکی از نویسندگان غربی بر مبنای لیبرالیسم و اومانیسم می نویسد:(59) «همجنس بازی مبتنی بر رضایت، کاملا مشروع بوده و مجازات مرتکبان این عمل شنیع ناروا شمرده می شود؛ زیرا حق همجنس بازی یک حق طبیعی بشر است و به همان اندازه مقدس و قابل دفاع است که حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است.» (60)
به گفته روان شناسان احساس گناه، نتیجه کنش متقابل لذت و ترس و مبتنی بر لذت های ممنوع است. این که احساس گناه با مفهوم مذهبی گناه پیوندی بسیار نزدیک دارد، به هیچ وجه اتفاقی نیست. شخصی که از لذتی ممنوع، مثلا عمل خلاف عفت بهره مند شد، مرتکب گناه گردیده است و ممکن است از ترس تنبیه (در این زندگی و آن جهان) رنج ببرد. یکی از رسالت های بسیار متنوع مذهب، اهمیت آن به منزله یک منبع ترس و احساس مسئولیت در گستره اعمال لذت بخش خاصی است که ممکن ست بروز آن به برخوردهای اجتماعی انجامد. بنابراین، احساس گناه به عنوان یک ناظم درونی رفتار عمل می کند.(61) بنیان اخلاق بر احساس مسئولیت استوار است و هنگامی مفهوم پیدا می کند که در هستی، خدایی و حکمتی و شعوری باشد، وگرنه به گفته منطقی و مهم متفکر بزرگ روسی داستایفسکی: «اگر خدا نباشد، همه کارها و همه چیز جایز است». این بدان جهت است که غالبا میان خواسته های نفسانی و اصول اخلاقی تضاد وجود دارد. ارضای تمایلات نفسانی فقط با زیر پا نهادن اصول اخلاقی میسر است و رعایت اصول اخلاقی مستلزم تحمل محرومیت ها و ناگواری ها و چشم پوشی از لذت ها است. در این صورت، انسان های فاقد باورهای دینی و دارای تفکر اومانیستی یا اگزیستانسیالیستی و اباحه گرایی لیبرالیستی به چه دلیل به این محرومیت ها تن در دهند؟! به عبارت دیگر، ضمانت های اخلاقی و قانونی عامل عمده پیشرفت تمدن انسانی است، اما اخلاق و قانون بدون دین مانند آتشی در دور دست است که روشنی نمی بخش (62) و این است واقعیت کلام فوکو، فیلسوف پست مدرن قرن بیستم، که می گوید: «به دنبال مرگ خداوند در قرن نوزدهم، بشر نیز در قرن بیستم مرد»(63) بحران هویت جوانان و گسترش اعتیاد و بزهکاری های اجتماعی در همین امر ریشه دارد. «پل والری» ادیب و متفکر فرانسوی می گوید: «بحران تمدن غرب، در فقدان نظامی مشخص برای زیستن و اندیشیدن است» و شاعر معروف آمریکایی «تی . اس . الیوت » «ظهور انسان میان تهی را از ویژگی های مهم انسان عصر مدرن» می داند. این بدان جهت است که فرهنگ ماتریالیستی غرب و نیز اندیشه مدرنیته مذهب را امری سلیقه ای و دل خواه می داند و انسان را به کلی بریده از مبدا و معاد تفسیر می کند.
در جامعه سنتی، مذهب تصویری کلی از جهان را در اختیار فرد می گذارد و توجیه نهایی رفتار اخلاقی به عهده جهان بینی مذهبی است. در دنیای مدرن، مذهب مرجع نهایی نیست و به جای آن علم بر این مسند نشسته است. پی آمد قطعی رد تفسیر مذهبی از جهان و پذیرش تفسیر علمی بی گمان تهی شدن زندگی از معنا، بی هدف نمودن هستی، توجیه ناپذیری ارزش ها و در نتیجه پیروزی نیهیلیسم است. به گمان نیچه، نیهیلیسم سرنوشت محتوم دنیای مدرن به شمار می آید.(64) بنابراین، بر مبنای نظریات اومانیستی و لیبرالیستی، اخلاق معنا و جایگاهی معقول ندارد و چنانچه چیزی به نام اخلاق مطرح شود، صرفاً در تنظیم روابط مادی و براساس محاسبات مادی است و با کمال انسانی هیچ ارتباطی ندارد.(65)
_______________________________________________
پی نوشت ها:
1. رساله نوين، امام خميني(ره(، ترجمه عبدالكريم بي آزار شيرازي، ج3.
2. نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريتزرجورج، ترجمه محسن ثلاثي، ص 459 ـ 464
3. فمينيسم اسلامي، مجموعه مقالات هم انديشي بررسي مسايل و مشكلات زنان، رضا متمسك، ج 1، ص 459
4. Altman, Andrew; Arguing about law; U.S.A: Wadsworth, 1996; P.180.
5. Ibid;p.179
6. Ibid;p.779
7. I bdi; P.179
8. ليبراليسم متخذ از واژه (liberty) به معناي آزادي در انتخاب، آن گونه كه شما مي خواهيد زندگي كنيد، بدون مداخله ديگران. (ر.ك: B.B.C, English Dictionary, Harpercollins Publisher. London, 1the Ed 1993, P.644)
9. Abott and Wallace, An Introduction to socilogy Feminist Prespectives. london. Routledge, 1992And; Mandel, Nancy; Feminist Issues, Race, CLass and Sexuality; York University, و نيز ر.ك: آليسون جگر، همان، به نقل از مجله زنان شماره 28، ص51
10. درباره ماترياليسم و ماترياليسم تاريخي ر.ك: سير حكمت در اروپا، محمد علي فروغي، ج 3، ص 34 ـ 59؛ نقدي بر ماركسيسم، شهيد مرتضي مطهري .
11. مجله زنان، شماره 28، ص 51
12. اين كلمه از واژه(radix) در زبان لاتيني اخذ شده به معناي گرايش به نظريه هاي سياسي تندرو، كه خواهان دگرگوني بنيادي و فوري در نهادهاي اجتماعي و سياسي موجود هستند و غالباً در مورد كساني اطلاق مي شود كه از مؤسسات سياسي و اجتماعي موجود ناراضي و حتي عصباني هستند.(مكتب هاي سياسي، بهاءالدين پازارگاد، ص93و94)
13. مجله زنان، سال پنجم، شماره 31، ص 41
14. اين واژه متخذ از كلمه (Social) فرانسوي و به معناي اصالت اجتماع يا جامعه است و معمولاً به معناي «تئوري يا سياستي است كه هدف آن مالكيت يانظارت جامعه بر وسايل توليد ـ سرمايه، زمين، اموال و... و اداره آن ها به سود همگان است و مهم ترين عنصر مشترك نظريه هاي سوسياليستي، تأكيد بر برتري جامعه و منافع فردي است. مكتب هاي سياسي ص 110 ـ 118
15. مجله زنان، شماره 31، ص43
16. نگاهي به فمنيسم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي (نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها) نگاهي به فمنيسم، ص 18 و 19
17. همان، ص20
18. Secularism: The belif that laws, education, should be based on facts, science, rathar than religion
19. همان، ص12
20. ر.ك: مجله فرزانه، دوره دوم، ص 131 ـ 137
21. ر.ك: اسلام و حقوق بشر، زين العابدين قرباني، ص 28 و 29
22. سبأ،آیه3
23. ر.ك: فلسفه حقوق، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ص 31 ـ 33 و 77 ـ 85
24. مائده،آیه50
25. انسان شناسي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، ص17
26. Davisies tony; Humanism; london and New York; routledge; P.28
27. سير حكمت در اروپا، ج 3، ص 112 - 133
28. نگاهي به فمينيسم، ص12
29. ر.ك: فلسفه حقوق، ص 69 - 74
30. ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، آنتوني آربلاستر، ترجمه عباس مخبر، ص 46
31. سير حكمت در اروپا، ج 2، ص 270 ـ 291
32. طه،آیه41
33. The future is female
34. نگاهي به فمينيسم، ص 17
35. B.B.C, English Dictionary, P.644
36. ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 42 و 43
37. همان .
38. همان، ص 20 ـ 19
39. همان، ص 38
40. همان، ص 36 و 37 و 190
41. همان، ص 83 ـ 87
42. ر.ك: دائرة المعارف آلماني «فروك هاوس«
43. ليبراليسم غرب ظهور و سقوط، ص 84 ـ 138
44. همان ص 40 ـ 52؛ بررسي و تحليلي از: جهاد، عدالت، ليبراليسم، شهيد بهشتي، ص 62 ـ 67
45. انسان بر آستان دين (خلاصه آثار استاد شهيد)، دانشگاه امام صادق(ع)، ص 138 و 139
46. نگاهي به فمينيسم، ص 16 و17
47. ر.ك: در اسارت آزادي، نعمت الله باوند، ص 209 ـ 222
48. نگاهي به فمينيسم، ص 51
49. مجله زنان، شماره 31، ص 42
50. همان، ص 44
51. نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر، ريترز جورج، ص 519
52. ر.ک: ده گفتار، شهید مطهری، ص 15- 19 .
53. علی (ع) درباره تقوا و ضبط نفس می فرمایند «ان تقوی الله مفتاح سداد و دخیره معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة . . .» .(نهج البلاغه، خطبه 230)
54. النظرة سهم مسموم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من الله، اعطاه الله ایمانا و بعد حلاوته فی قلبه .(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 104، ص 38)
55. قال الصادق (ع): کان رسوال الله (ص) یسلم علی النساء و یرددن علیه السلام و کان امیرالمؤمنین (ع) یسلم علی النساء و کان یکره ان یسلم علی الشابة منهن و یقول: «اتخوف ان تعجبنی صوتها فیدخل علی اکثر مما اطلب من الاجر».(علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 40، ص 335)
56. نساء،آیه25، مائده،آیه5 .
57. نگاهی به فمینیسم، ص 47 .
58. Surrogate mother یعنی زنی که در مقال پول حاضر است از راه تلقیح مصنوعی یا به شیوه ای دیگر برای زنی که نازا است، فرزند آورد .
59. Andrew Altman: Arguing About law, An Introduction to legal philosophy, New york: Wadsworth publishing company, 1996, P.146
60. Consider again the case of homosexual conduct. persons who find themselves ithhomosexual tendencies reasonably ...
61. برای اطلاع بیش تر ر.ک: فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی .
62. هیجان ها، روبرت پلاچیک، ترجمه محمود رمضان زاده، ص 188 و 189 .
63. ر.ک: مسؤولیت و سازندگی، علی صفایی، ص 21- 27، انسان و مذهب، احمد بهشتی، ص 71- 73 .
64. گذر از مدنیته؟ نیچه، فوکو و لیوتار و دریدا، شاهرخ حقیقی، ص 20 .
65. همایش تربیت در سیره و کلام امام علی (ع)، نشر تربیت اسلامی، ص 45 .
..................................................................................................................
نویسنده: سید ابراهیم حسینی.
منبع: http://www.tebyan.net
|