1- مسأله آزادی
لیبرالیسم برای آزادی ارزشی مطلق قائل است و بر اساس مکتب حقوق طبیعی ، حق حیات، حق آزادی و حق مالکیت را اصل قرار می دهد که همواره افراد و نیز دولت باید آن را محترم بشمارند. اما در اسلام آزادی ارزشی مطلق نیست بلکه ارزش مطلق کمال نهایی انسان است که همواره با قرب الهی و از راه اطاعت و تبعیت از فرامین حاصل می شود. در هر موردی که حق تعالی آزادی را تجویز کرده است و در هر محدوده و دایره ای که مشخص کرد، انسان باید پیروی کند. در اسلام آزادی ارزش است و برای ترویج و پذیرش دین اسلام لازم است اما محدود به حدود الهی است. ترویج هر عقیده ، توهین به مقدسات و آزادی جنسی و ... جایز نیست. محدوده آزادی در اسلام رعایت مصالح مادی و معنوی است اما در لیبرالیسم تنها مصالح مادی بر اساس انسان محوری و مادیگری است.
2- اصالت انسان و تلقی انسان به ابعاد(حیات، آزادی، مالکیت)
انسان چیزی نیست جز مجموعه ای از غرایز و امیال ماذی و حیوانی. انسان است که ارزش ها را می آفریند و قوانین را وضع می کند. اخلاق و دین و سایر امور باید خود را با انسان هماهنگ کنند. در عمل کاری به دین و آخرت و معنویت ندارند که در نتیجه به طور قهری دین به حاشیه رانده می شود و سکولاریسم مولود چنین طرز تفکری خواهد بود. اما در اسلام انسان دارای دو بعد مادی و معنوی است که اصالت با روح و معنویت است. انسان بدون معنویت و اخلاق و دین و توجه به معبود اساسَ انسان نیست، بلکه حیوانی دوپا است مثل سایر حیوانات بلکه بدتر از آنها.
3- آزادی بیان و اندیشه
اندیشه بیان اگر موجب سلب آزادی بیان دیگران نشود در لیبرالیسم کاملاَ آزاد است ولی در تفکر الهی و دینی آزادی بیان محدود است و اجازه بیان و ترویج عقاید انحرافی و توهین به مقدسات و ... داده نمی شود. البته در تفکر لیبرالی توهین به افراد و اشخاص جرم و قابل پیگیری است اما زنازدگی و همجنس بازی و ... بد و ناپسند نیست.
4- حق قانون گذاری
در اسلام حق قانون گذاری مختص به حق تعالی است اما در لیبرالیسم مردم به قوانین اعتبار می دهند. اسلام دارای قانون کامل و برنامه هدایت و سعادت در جمیع شئون بشری است و حتی در مورد نظافت و افکار ذهنی هم دستور دارد، از قنداق تا کفن برنامه دارد. اما لیبرالیسم طرفدار قانون حداقل است و می گوید وضع قوانین باید درحد ضرورت باشد و حق قانون گذاری از آن مردم و اکثریت جامعه است و دین از دولت و سیاست جداست. در اسلام ریشه قانون گذاری و اعتبار قوانین به مالک حقیقی موجود ات برمی گردد و تنها اوست که حق قانونگذاری در تمام موارد را دارد.
5- نظریه دولت مطلوب
لیبرالیسم دولت مطلوب را دولتی می داند که فقط از چاچوب های کلی حیات اجتماعی دفاع می کند. دولت باید رفاه گستر باشد و هر چه کمتر در امور مردم دخالت کند و بر اساس تفکر فردگرایی و اصالت فرد قوانین اجتماعی باید به حداقل برسد و آزادی های افراد، بیشتر تأمین گردد. نظم و امنیت برای برخورداری بیشتر از رفاه و لذت های مادی است. اما در اندیشه اسلامی دولت باید هم رفاه گستر باشد و هم فضیلت گستر. هم جان ومال و ناموس افراد را حفظ کند و هم معنویت و اخلاق فرد و جامعه را تعالی ببخشد. در موارد تعارض حقوق جامعه بر فرد مقدم می شود و فضیلت بر مادیات رجحان می یابد. مثلاً حتی اقلیت های مذهبی هم در جامعه اسلامی حق ندارند علناً متکب محرمات شوند، شراب خواری کنند و یا در ایام ماه مبارک رمضان تظاهر به روزه خواری کنند.
6- مدارا و تساهل وتسامح
لازمه تفکر لیبرالیستی ، تساهل و تسامح در برخوردهای مختلف است ولی در عمل دولت های غربی آنرا رعایت نمی کنند و کسانی که به دین و معنویت و اخلاق و احکام الهی توجه می گنند ، از بعضی حقوق محروم هستند. اسلام اگر چه شریعت سهله و سمحه است، اما مدارا را در چارچوب احکام الهی مجاز می داند و کسانی که حدود را رعایت نمی کنند توبیخ می کند و حتی با شدت و غلظت رفتار می کند.
7- اقتصاد
اقتصاد لیبرالیسم بر مبنای سود جویی و منفعت طلبی شخصی و انباشت سرمایه به هر شکل و شیوه بر اساس بازار آزاد است ولی در اندیشه اسلامی نظم اقتصادی در ضمن احترام به مالکیت افراد باید در جهت تأمین عدالت اجتماعی و اعتلای حقیقت انسانی حاکمیت یابد نه منفعت طلبی صرف.
|