ولى، میان این دو دسته آیات تعارض وجود ندارد. زیراآنچه مخصوص خداوند است ولایت، حكومت و فرمانروایى بالذات و مستقلاست; و آنچه به غیر خدا نسبت داده شده، ولایت و حكومت غیرمستقل، یعنىماذون از جانب خداوند است. آیهى «ولایت» و مسئله حكومت دینى 1- از جمله آیات مربوط به ولایت و رهبرى الهى ، آیهى 55 سورهى مائدهاست، كه مىفرماید: «انما ولیكم الله و رسوله و الذین ءامنوا الذین یقیمون الصلوه ویؤتون الزكوه و هم راكعون». مقصود از مؤمنان، با صفات ویژهاى كه در این آیه براى آنها بیانشده است، على(ع) است.تفسیر «ولایت»، در آیهى یاد شده، به محبتیا نصرت صحیح نیست. آیهىولایت، ناظر به مساله پیشوایى و رهبرى امت اسلامیست; كه گذشته ازدخالت در شئون دینى مسلمین، تصرف در امور دنیوى آنان را نیز شاملمىشود. آیهى «اولى الاءمر» و مسالهى حكومت دینى 2- آیهى دیگرى، كه به بحث رهبرى و حكومت دینى مربوط است، آیهى 59سورهى «نساء» است. «یا ایها الذین ءامنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنكم» هان اى مؤمنان! از خدا، رسول و اولىالامر خویشتن فرمانبرى كنید.«امر» در لغتبه معنى فرمان (در مقابل «نهى») و نیز، شان به كاررفته است. چنان كه، به معنى فعل ابداعى و غیر تدریجى (در مقابل خلق)نیز، استعمال شده است; و مقصود از آن، در آیهى مورد بحث، یكى از دومعناى نخست است; و معناى دوم (شان) راجح است، به قرینهى آیاتى چون:«و شاورهم فی الامر» [1] و «امرهم شورى بینهم»[2] . بنابراین، مقصود از اولىالامر، كسانىاند كه از جانب خداوند، حق دخالتدر شؤون دینى و دنیوى مردم را دارند. [3] و در تعیین مصداق آن،اقوال زیر نقل شده است: الف- مقصود، امرا و حكمرانان منصوب از جانب پیامبر(ص)، در زمان آنحضرت است. ب- امركنندگان به معروف، مقصود است. ج- مقصود، علماى اسلامیست . د- مقصود، ائمهى اهل بیت(ع) است. قول اخیر، از امام باقر و صادق(ع)روایتشده، و مورد قبولعلماى امامیه است; و اقوال دیگر، از برخى صحابه نقل شده، ومورد قبول علماى اهل سنت است. [4] دلیل قول شیعه، این استكه لزوم اطاعت اولىالامر بدون هیچگونه قید و شرطى، و قرار گرفتن آندر ردیف اطاعت از پیامبر خدا جز با عصمت اولىالامر قابل توجیه نیست.زیرا، هرگز خداوند پیروى بىقید و شرط فرد یا افرادى را، كه معصومنیستند و احتمال خطا، در قول و فعل آنها، وجود دارد واجب نمىكند.و جز ائمهى اهلبیت ، هیچ كس از خلفا و حكمرانان، داراى صفت عصمتنبوده است! عصمت ائمهى اهلبیت(ع)، از آیهى تطهیر و حدیث ثقلین وسفینه و مانند آن نیز به دست مىآید، كه بحث دربارهى آن، فرصتدیگرى را طلب مىكند. در هر حال، آیهى «اولى الامر» ناظر به مسالهرهبرى و حكومت دینیست. آیهى «تبلیغ» و حكومت دینى 3- «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك; و ان لم تفعل فمابلغت رسالته...» [5] . این آیه، در حجهالوداع بر پیامبر اكرم(ص) نازل شده است(سال دهم هجرت); و در آن زمان، اصول و فروع دین اسلام بیان شده بود،و حكمى باقى نمانده بود كه ابلاغ آن با ابلاغ كل رسالتبرابرى كند،مگر مساله امامت و خلافت; كه گرچه، در موارد مختلف و در جمعهاى كوچكبیان شده بود، ولى به صورت یك ابلاغ عمومى كه به گوش مسلمانانمناطق مختلف برسد انجام نشده بود. احادیث مربوط به شان نزول آیه،نیز، گواه بر این مطلب است. آیهى «اكمال دین» و حكومت دینى 4- «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلامدینا» [6] . روایات مربوط به شان نزول آیه، گویاى این مطلب است، كه پس از آن كهپیامبر اكرم(ص)، على(ع) را در غدیر خم به عنوان مولا، بهمسلمانان معرفى كرد، آیهى مذكور، نازل شد. علتیاس و نومیدى كافران، این بود كه توطئههایشان عقیم ماند وعاقبت، تنها بدان امید بسته بودند كه در امر رهبرى اسلامى، رخنهایجاد كنند. كاملشدن دین با امامت على(ع)، از این روست، كه اولا:بخشى از احكام الهى كه زمینهى بیان آنها توسط پیامبر اكرم(ص) فراهمنشده بود، توسط آن حضرت بیان مىشد، ثانیا: معارف و احكام الهى،توسط او كه باب مدینهى علم پیامبر بود تبیین مىشد. ثالثا:مدیریت و رهبرى قاطعانه و حكیمانهى او، مىتوانست جامعهى اسلامى را،در مسیر صحیح رهبرى كند. مساله امامت ائمهى اهلبیت(ع)، در احادیث اسلامى، نیز مطرحشده است; كه از آن صرفنظر مىكنیم; و تنها حدیث غدیر را، یادآورمىشویم كه پیامبر اكرم(ص)، قبل از آن كه ولایت على(ع) را بهمردم ابلاغ كند، اولویتخود را نسبتبه مؤمنان یادآور شد. زیرا،خداوند فرموده است: «النبی اولى بالمؤمنین من انفسهم» [7] پیامبر نسبتبه امورمؤمنین از خود آنان سزاوارتر است. و: «من كنت مولاه فعلی مولاه» هر كس من بر او ولایت دارم، على نیزبر او ولایت دارد. اولویت پیامبر و امام، نسبتبه مؤمنان، بدون هیچ قید و شرطى بیانشده است و در نتیجه، همهى شؤون و ابعاد مربوط به زندگى معنوى و مادىآنان را شامل مىشود; یعنى پیامبر و امام بر مردم، ولایت مطلقه دارند.این اطلاق، در مقایسه با ولایت مردم است، و نه در مقایسه با ولایت الهى.آنان، از جنبهى الهى ، صاحب هیچگونه ولایتى نیستند; و ولایت آنان، برگرفته از ولایتخداوند است و ولایت آنان، در طول ولایتخداست، نه درعرض آن. پس امامت نیز به سان نبوت، با «حكومت» ملازمه دارد; و حكومت، یكى ازشئون و وظایف امام است. ولایت فقیه، آرى یا خیر؟! 1- كسانى به كلى مرجعیت دینى را منكرند; و اطاعت، در احكام دینرا حتى در مسایل عبادى و فردى قبول ندارند. طبعا، از ایندیدگاه، ولایت فقیه به این معنا كه راى مجتهد دینشناس كه شرایطتقلید را داراست در مسایل كلى و كلان جامعه و ادارهى امور جامعه،حجیت و اعتبار شرعى داشته و پیروى از او لازم و نافذ است، معنانخواهد داشت. یكى از طرفداران این نظریه، مىگوید: «هیچ تفسیر رسمى وواحد از دین و لذا هیچ مرجع و مفسر رسمى از آن وجود ندارد و درمعرفت دینى همچون هر معرفتبشرى دیگر، قول هیچ كس حجت تعبدى براى كسدیگر نیست.» [8]2- كسانى، كه به تفكیك میان دین و سیاست قائلاند،و بر این باورند كه حتى نبوت و امامت نیز هیچ گونه ارتباطى بامسالهى حكومت ندارد، و ما چیزى به عنوان حكومت دینى نداریم. و اگردر طول تاریخ نیز پیامبران یا امامان به تشكیل حكومت دستزدهاند، این كار آنان، صبغهى دینى نداشته و صرفا یك كار بشرى وعقلایى بوده است.[9] اما طرفداران ولایت فقیه سه تقریر از مدعاى خوددارند: 1- فقیه جامع شرایط، از طرف خداوند و به واسطهى ائمهى معصومین(ع)،به چنین مقامى برگزیده شده است. البته، این انتصاب، به وصف استنه به اسم. كسى كه داراى صفتیا مقام فقاهت و عادل و پرهیزگار است،و علم و كفایت رهبرى سیاسى جامعه را نیز دارد; در عصر غیبت اماممعصوم، همان ولایت و زعامتى را داراست، كه امام معصوم از جانبخداوند داراست; مگر این كه، كارى از شئون خاص امام معصوم به شمارآمده باشد. 2- ولایت فقیه، از قبیل ولایتبر امور حسبیه است; یعنى كارهایى، كهانجام آنها مطلوب شارع است، و مسئول خاصى نیز ندارد; از قبیلتصرف در اموال كسى كه از او خبرى در دست نیست، و اگر اموال او بهحال خود رها شود از بین خواهد رفت. در این صورت، بر مؤمنان عادلواجب است، كه به حفظ آن مال اهتمام ورزند، و با حفظ امانت در آنتصرف كنند. بدیهىست، در این كار، مجتهد عادل، بر دیگران اولویت داردزیرا او از احكام دین آگاه است، و غیر مجتهد در این جهتباید ازاو تقلید كند. البته، تصرف مجتهد، لازم نیستبه صورت مباشرت باشد;بلكه مىتواند فردى را بگمارد. حفظ اموال عمومى جامعه مانند دریاها،جنگلها، معادن و غیره، و نیز برقرارى و حفظ امنیت اجتماعى، وجلوگیرى از تجاوز بیگانگان و متجاوزان به حریم جان و مال و ناموسمؤمنان، از مهمترین موارد امور حسبیه است; كه یقینا مطلوب شارع مقدس است، و در نتیجه، فقیه جامع شرایط بر تصدى این مهم بر دیگراناولویت دارد. 3- دیدگاه سوم، این است كه آن چه از طرف شرع در بارهىولایت فقیه وارد شده، همان صفات و شایستگىهایىست كه ولى امر مسلماناندر عصر غیبت امام معصوم باید دارا باشد. اما نصب وى، به چنینمقامى، منوط به انتخاب مردم است. به عبارت دیگر، هر گاه فردى مجتهدو عادل و داراى كفایت رهبرى باشد، زمینه و صلاحیت رهبرى در وى موجوداست; ولى فعلیت این مقام، در گرو بیعتیا راى و انتخاب مردم است.دیدگاه نخست، همان است كه فقیهان برجستهیى چون صاحب جواهرمحقق نراقى، میرزاى نائینى و امام خمینى(رضوان الله علیهم)آن را برگزیدهاند اختیارات مناصب فقیه واجد شرایط فتوا، عبارت است از: 1- افتا (فتوا دادن) در آن چه مكلفان غیرمجتهد، در زمینهى مسایلدینى، به آن نیاز دارند; و آن دو مورد كلى دارد: یكى احكام و فروعشرعى، و دیگرى موضوعات استنباطى در ارتباط با احكام دینى. در این باره، میان مجتهدان اختلافى وجود ندارد; مخالف در این مسالهكسانىاند، كه تقلید در احكام دینى را، جایز ندانستهاند. 2- قضاوت در مرافعات و منازعات. در این مورد نیز اختلافى وجودندارد; و تفصیل بحث دربارهى شرایط قاضى و احكام داورى، مربوط بهمبحث قضاوت است. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . سورهى آل عمران، آیهى 159. [2] . سورهى شورى آیهى 38. [3] . المیزان، ج4، ص391. [4] . مفردات راغب، ص25، كلمه امر، مجمع البیان، ج43، ص64. [5] . سورهى مائده، آیهى 67. [6] . سورهى مائده آیهى 3. [7] . سورهى احزاب، آیهى 6. [8] . ماهنامهى كیان، شمارهى 36، ص 4، مقالهى «صراطهاى مستقیم»،عبدالكریم سروش. [9] . كیان، شمارهى 28، مقالهى «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا»، مهدىبازرگان. على ربانى گلپايگانى ـ فصلنامه كتاب نقد، ش8 |