این، یك اصل كلى، در سیاستخارجى و روابط بینالمللیست; اما، تشخیصمصادیق و ترسیم شیوهى خاص آن در شرایط گوناگون مختلف است، ونمىتوان معیار كلى و ثابتى را براى آن ارائه كرد. همینگونه استمسایل مربوط به امور تولید، توزیع، آموزش و پرورش، قواى نظامى وانتظامى، دستگاه قضایى، قوهى مجریه و سایر نهادهاى ملى یا سایرسازمانهاى دولتى. ولى، برنامهها و روشهاى جزئى و موردى، بهكارشناسىهاى ویژه و در خور شرایط مختلف نیاز دارد. دلیل سوم: نویسندهى مقالهى «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا» مىگوید:«قرآن و رسالت پیامبران نسبتبه امور دنیایى ما نه بیگانه است و نهبىنظر و بىاثر; آن چه، از این بابت عاید انسانها مىگردد، «محصولفرعى» محسوب مىشود، و به طور ضمنى به دست مىآید. بدون آن كه اصل واساس باشد یا به حساب هدف بعثت و وظیفهى دین گذارده شود; نه تنهاوظیفهى دین نیست، بلكه همان طور كه مىدانیم و در درسهاى تعلیماتدینى تاكید مىشود (شرط) قبولى عبادات قصد قربت است، یعنى اگر كسىوضو بگیرد و غسل كند كه پاكیزه شده باشد، براى معالجهى چاقى و دفعسموم بدن روزه بگیرد یا به عنوان ورزش عضلات نماز بخواند و قصد قربتو نیت عبادت براى خداوند سبحان را نداشته باشد، آن نماز و روزه وغسلها باطل است و ارزش اخروى و الهى ندارد». [1] پاسخ : اسلام،خواهان سلامتى جسم و روح، و سعادتمندى انسان در حیات دنیوى و اخروىاست; هر چند، به تناسب نقش متفاوتى كه احكام دینى دارند، در موردبرخى تنها به آثار و نتایج روحى و اخلاقى آن توجه شده، و در برخىدیگر به آثار اجتماعى یا سیاسى یا نظامى، و در پارهاى از آنها هر دوجنبه مورد توجه قرار گرفته است. در مورد «نماز» بر این مطلب كه نمازموجب تحكیم یاد خدا و مایهى بازدارى از پلیدىهاست، تاكید شدهاست. [2] و در مورد «زكات» به اثر تهذیب و تزكیهى نفس از صفتبخل وحرص توجه شده است، و در مورد «حج»، به منافع دنیاى اسلام كه همجنبهى مادى دارد و هم جنبهى سیاسى و اجتماعى و نیز، به «یادخدا» كه جنبهى عبادى آن است توجه شده است. [3] و درباره «روزه»قرآن كریم بر اثر تربیتى آن، و نقش ویژهاى كه در تقویت روحیهى تقواو پاكدامنى دارد تاكید كرده است; [4] و در احادیث معصومین، برفواید جسمانى و آثار اجتماعى آن نیز توجه شده است; چنان كه درحدیث معروف نبوى آمده است «صوموا تصحوا»: روزه بگیرید تا سالمباشید; و امام صادق (ع) دربارهى فلسفهى روزهدارى فرمودند: «علت آن،این است كه ثروتمندان، سختى گرسنگى را تجربه و نسبتبه تهىدستانترحم كنند. [5] امامعلى(ع) دربارهى فلسفهى برخى از احكام الهىمىفرماید كه «خداوند»: 1- ایمان را، براى پاكسازى افراد و جامعه، از آلودگى شرك واجب داشت. 2- نماز را، براى منزه ساختن افراد، از كبر و خودبینى; 3- زكات را،براى سبب روزى; 4- روزه را، براى آزمایش اخلاص بندگان; 5- حج را، براى نزدیكشدن دینداران; 6- جهاد را، براى عزتمندى اسلام; 7- امر به معروف را، به انگیزهى مصلحت تودهى مردم; 8- نهى از منكر را، براى بازدارى بىخردان; 9- صلهى رحم را، براى كثرت افراد; 10- قصاص را، براى حفظ خونها; 11- اقامهى حدود را، براى بزرگداشت محرمات الهى; 12- ترك شرابخوارى را، براى پاسدارى از عقل; 13- دورى از سرقت را، به جهتحفظ عفت; 14- ترك زنا را، به جهتحفظ انساب; 15- ترك لواط را، براى افزایش و بقاى نسل بشر; 16- شهادت و گواهى را، براى اظهار حق در برابر انكارها; 17- ترك دروغگویى را، به خاطر شرافت راستگویى; 18- سلام را، براى امنیتیافتن از ترسها; 19- امامت را، براى نظامیافتن امت; 20- اطاعت از امام را، براى بزرگداشت مقام امامت. [6] در این تعالیمبیستگانه كه نمونهاى از آموزههاى اعتقادى، احكام فرعى، دستوراتاخلاقى و امور سیاسى را در بر دارد امام از فلسفه و هدف قوانیندینى سخن گفته است، كه ناظر به مصالح دنیوى و سعادت معنوى واخرویست. در این صورت، فرعى و ضمنى دانستن نتایجسازندهى تعالیم واحكام دینى، از قبیل اجتهاد در برابر نص، و نوعى پیش داوریست. آنچه،دربارهى سلامت و كمال حیات دنیوى مىتوان گفت، این است كه سعادتمندى وكامیابى دنیوى جنبهى مقدمى و ابزارى دارد; و هدف نهایى سعادت وكامیابى اخرویست; زیرا كه حیات دنیوى، موقت و گذراست و حیات اخروىپایدار و ابدى (انما هذه الحیوه الدنیا متاع، و ان الآخره هیدار القرار). [7] آخرت به منزلهى مزرعه است; و نیز آمده است كه «منلا معاش له لا معاد له». و خداوند، خطاب به قارون، مىفرماید: «و ابتغفیما ءاتاك الله الدار الآخره، و لا تنس نصیبك من الدنیا; و احسن كمااحسن الله الیك; و لا تبغ الفساد فی الارض، ان الله لا یحبالمفسدین» [8] به وسیله آنچه خداوند به تو ارزانى داشته سعادتاخروى را برگزین; و بهرهى خود را از دنیا فراموش مكن; و همچنان كهخدا به تو احسان كرده، به مردم احسان كن; و فساد را در زمین برمگزینكه خداوند مفسدان را قطعا دوست نمىدارد. نویسندهى محترم، میاناعمال عبادى و قربى نیز فرق نگذاشته، و بر این اساس نتیجه گرفتهاست كه در اسلام شرط قبولى اعمال دینى، قصد قربت است; ولى، این حكم،ویژهى اعمال عبادیست نه مطلق اعمال دینى. دلیل چهارم: گفته شده است: «از یادآورىهاى مكرر و مؤكدى كه خداوندعزیز حكیم به رسول خود، و به گروندگان دینش مىكند، یكى «انما انتمذكر. لست علیهم بمصیطر»، [9]دیگرى «لا اكراه فی الدین» [10] است;به نضمام دهها آیه «و ما انا علیكم بوكیل»، [11] كه دلالتبر مامور و موكل نبودن و مسئول كفرو دین مردم نشدن آن حضرت مىكند. نازلكنندهى قرآن و فرستندهىپیامبران نخواسته است، و نمىخواهد، كه آیین او جز از طریق اختیار وآزادى، با حفظ كرامت انسانى و با پشتوانهى ارشاد و علم، ارائه واجرا شود. نام اسلام، همریشه با تسلیم است، ولى نه تسلیم آمرانه واجبارى، بلكه تسلیم داوطلبانهى عارفانه و عاشقانه به اسلام و صفا و رضا. پاسخ: اگر مفاد آیات یادشده این باشد، كه پیامبر اكرم(ص)نباید در راه دعوت به توحید و مبارزه با شرك و جاهلیت، از روش قهر واعمال قدرت و جهاد و پیكار استفاده كند; و تنها وظیفهى او، دعوتزبانى و ابلاغ پیامهاى الهى و انذار و بشارت دادن بوده است; اینمعنا با آیات مربوط به «جهاد» كه صریحا یادآور مىشود: «با مشركانپیكار كنید، تا همگان، مطیع خداوند شوند» «و قاتلوهم حتى لا تكونفتنه و یكون الدین كله لله». [12] و آیات مربوط به اهل «بغى» كهپیكار با آنان را، تا تسلیمشدن در برابر حق، واجب داشته است:«فقاتلوا التی تبغی حتى تفیء الى امر الله» [13] و نیز آیات مربوطبه قصاص و حدود، تعارض خواهد داشت; همچنان كه با سیرهىپیامبر اكرم(ص) در جنگهاى ابتدایى صدر اسلام، نیز، ناسازگار خواهدبود. درست است كه گسترش آیین اسلام، معلول شمشیر و عامل قدرت و خشونتنبوده است، ولى در این كه عامل قدرت و غلبهى شمشیر فىالجمله درپیشبرد دعوت اسلام مؤثر بوده است، جاى تردید نیست. این مطلبیست، كههم از نصوص قرآنى، و هم از شواهد تاریخى به دست مىآید. در آیه«لا اكراه فی الدین» مقصود از دین، باور و ایمان است; كه مربوط بهقلب و روان آدمى است، نه جوارح و اعضا. و بدیهیست كه چنین حقیقتى،اكراهپذیر نیست. ایمان، به سان محبت و عداوت است، كه نمىتوان آن رابا اكراه و اجبار در ضمیر كسى ایجاد كرد; آن چه در اختیاردیگران است، مبادى و مقدمات یا اسباب و علل آن است. و مقصود، ازآیهى «انما انت مذكر لست علیهم بمصیطر» و مانند آن، این است كهحقیقت ایمان كه امر قلبیست، و اكراهپذیر نیست از سیطره و قدرتپیامبر اكرم(ص)، بیرون است. وظیفه پیامبر، ابلاغ پیام الهى به مردم،انذار و بشارت و اندرز، تعلیم كتاب و حكمت، تهذیب و تزكیهى نفوس،اجراى احكام و حدود الهى كه سبب جلوگیرى از نفوذ و گسترش بیمارىهاىمهلك اخلاقى در جامعه است. و تلاش، در جهتبرقرارى قسط، در جامعهىبشرى است. تحقق برخى از این اهداف و مسئولیتها بدون تشكیل حكومت وبهرهگیرى از اهرمهاى حكومتى، امكانپذیر نیست; و هیچ یك از آنها بااصل «لا اكراه فی الدین» و «انما انت مذكر» منافاتى ندارد. قرآن و حكومت: قرآن كریم، «ولایتبر انسان» را، مخصوص خدا دانسته ومىفرماید: «فالله هو الولی»[14] و نیز، مىفرماید: «و ما لكم مندون الله من ولی و لا نصیر» [15] و آیات دیگر... همانگونه، كه«حكمرانى» را نیز مخصوص خداوند دانسته، و مىفرماید: «ان الحكمالا لله امر الا تعبدوا الا ایاه»[16] ولى، در عین حال، هم ولایت و همحكومت را، به غیر خداوند نیز نسبت داده است. چنان كه، مىفرماید:«و المؤمنین و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» [17]و نیز، مىفرماید: «ومن قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»[18] و دربارهى حكومت،مىفرماید: «و ان خفتم شقاق بینهما فابعثوا حكما من اهله و حكما مناهلها» [19] . همینگونه است، مسالهى «امر» به معنى شان وفرمان، كه ولایتبر آن مخصوص خداوند است; چنان كه مىفرماید: «قل انالامر كله لله» [20] . با این حال كه آن را به غیر خدا نیز نسبتداده، مىفرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامرمنكم»[21] . -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مقالهى مهندس بازرگان. [2] . اقم الصلوه لذكرى(طه/14); ان الصلوه تنهى عن الفحشاء و المنكر ولذكر الله اكبر(عنكبوت/45). [3] . حج/28 27. [4] . بقره/183. [5] . علل الشرایع، ص387، باب 108. [6] . نهج البلاغه، فیض الاسلام، كلمات قصار، شمارهى 244. [7] . سورهى غافر، آیهى 39. [8] . سورهى قصص، آیهى 77. [9] . سورهى غاشیه، آیههاى 22 21. [10] . سورهى بقره، آیهى 256. [11] . سورهى یونس، آیهى 108. [12] . سورهى انفال آیهى 39 [13] . سورهى حجرات، آیهى 9. [14] . سورهى شورا، آیهى 9. [15] . سورهى بقره، آیهى 107. [16] . سورهى یوسف، آیهى 40. [17] . سورهى توبه، آیهى 71. [18] . سورهى اسرا، آیهى 33. [19] . سورهى نساء، آیهى 35. [20] . سورهى آل عمران، آیهى 154. [21] . سورهى نساء، آیهى 59. على ربانى گلپايگانى ـ فصلنامه كتاب نقد، ش8 |