بنابراین، نقش مردم در مشروعیت حكومت پیامبر صفر بود ولی در تحقق و استقرار آن صد در صد بود و تمام تأثیر مربوط به كمك مردم بود. البته امدادهای غیبی و عنایات الهی نیز در این زمینه جای خود را دارد و منكر آن نیستیم اما منظور این است كه هیچ تحمیل و زوری در كار نبود و آن چه موجب تحقق و استقرار حكومت آن حضرت شد پذیرش مردم و تمایل و رغبت خود آنان نسبت به حكومت و حاكمیت پیامبر بود. مسلمان هایی كه جامعه اسلامی را تشكیل می دادند درباره حكومت پیامبر هیچ اكراه و اجباری نداشتند مگر بعضی گروهك های منافقی كه در آن جامعه بودند و قلباً به حكومت ایشان راضی نبودند ولی چون در اقلیت قلیلی بودند، هیچ اظهار وجودی هم نمی توانستند بكنند و عملاً و علناً مخالفتی نشان نمی دادند. به هر حال نسبت به زمان پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به نظر می رسد مسأله روشن است و بحثی ندارد. تحقیق نظر صحیح درمورد نقش مردم در حكومت در زمان غیبت امام معصوم ـ علیه السلام ـ در اینجا از میان نظرات سه گانه ای كه در باب نقش مردم در حكومت در زمان غیبت امام معصوم ـ علیه السلام ـ مطرح شده نظر صحیح را بررسی می كنیم . به اعتقاد ما نظر صحیح از میان سه رأی مطرح شده در زمینه همان نظر اول است كه معتقد است اصل تشریع حكومت و حاكمیت فقیه از طرف خداوند و امام زمان ـ علیه السلام ـ است وهمچنین تعیین شخص آن هم باید به نوعی به امام زمان ـ علیه السلام ـ واجازه آن حضرت انتساب پیدا كند اما تحقق و استقرار حاكمیت و حكومتش بستگی به قبول و پذیرش مردم دارد. دلیل ما بر این مدعا این است كه: براساس بینش اسلامی معتقدیم كه علت ایجاد همه هستی و جهان و از جمله انسان ها، خداوند است. اوست كه لباس وجود را بر اندام همه موجودات پوشانده و به آنها هستی بخشیده است و هر آن چه كه درآسمان ها و زمین است همه از آن خداوند است و او مالك حقیقی همه آنهاست : فَاِنَّ ِللهِ مَا فیِ السَّمَوَاتِ وَمَا فیِ الاَرْضِ[1] پس هر آینه آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است از آن خداست. بر اساس تفكر اسلامی، همه انسان ها عبد و مملوك خدا هستند؛ آن هم نه ملك اعتباری و قرار دادی كه بر اساس جعل و اعتبار بوجود آمده باشد بلكه ملك حقیقی؛ یعنی حقیقتاً هیچ جزء از وجود ما از آن خودمان نیست وهستی ما تماماً از اوست و هیچ چیز حتی یك سلول هم كه متعلق به خودمان باشد و ما آن را بوجود آورده باشیم نداریم. از طرف دیگر، عقل هر انسانی درك می كند كه تصّرف در ملك دیگران بدون اجازه آنان مجاز نیست و كاری ناپسند و نارواست و شاهدش هم این است كه اگر كسی در آن چه متعلّق به ماست (مثل خانه و ماشین و كفش و لباس و... ) بدون اجازه و رضایت ما تصّرف كند ناراحت می شویم و فریادمان بلند می شود و معتقدیم درحقّ ما ستم شده است. این قضاوت بر اساس همان قاعده عقلی است كه هر كسی می فهمد كه تصّرف در ملك دیگران ناروا و ناپسند است. بنابراین، اگر از طرفی همه عالم و از جمله همه انسان ها ملك حقیقی خداوند هستند و تمام هستی و ذرّیات وجود آنها متعلّق به خداوند است و از خود چیزی ندارند، و از طرف دیگر هم عقل تصدیق می كند كه تصّرف در ملك دیگران كاری ناروا و ناپسند و ظالمانه است بنابراین هیچ انسانی حقّ تصرّف، نه در خود و نه در دیگران را، بی اذن و اجازه خداوند ندارد. و بدیهی است كه لازمه حكومت، گرفتن و بستن و زندان كردن و جریمه كردن و مالیات گرفتن و كشتن و اعدام و خلاصه انواع تصرف ها و ایجاد محدودیت های مختلف در رفتارها و زندگی افراد و مردم جامعه است؛ بنابر این حاكم باید برای تصرفات، از مالك حقیقی انسان ها كه كسی غیر از خداوند نیست اجازه داشته باشد و گرنه تمامی تصرفات او بر اساس حكم عقل، ناروا و ظالمانه و غاصبانه خواهد بود. براساس ادلّه ای كه در دست داریم خداوند این اجازه و حق را به پیامبر اسلام و امامان معصوم بعد از ایشان داده است: الَنَبّیُّ اَوْلَی بِاْلمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ[2] پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان به آنان سزاوارتر (مقدم تر ) است. اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلیِ الاَمْرِ مِنْكُمْ [3] خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر و فرمانتان را اطاعت كنید. همچنین بر اساس ادله اثبات ولایت فقیه، در زمان غیبت چنین حقّی به فقیه جامع الشرایط داده شده و از جانب خدا و امام زمان ـ علیه السلام ـ برای حكومت نصب شده است. اما دلیلی در دست نداریم كه این حق به دیگران و از جمله، به آحاد مردم و افراد یك جامعه و مسلمانان هم داده شده باشد. البتّه این نصب عام است؛ یعنی فرد خاصّی را معین نكرده اند بلكه صفاتی بیان شده كه در هر فردی یافت شود او برای این كار صلاحیت دارد. اما چون روشن است كه یك حكومت با چند حاكم مستقل سازگار نیست و در صورت وجود چند حاكم مستقّل، دیگر «یك» حكومت نخواهیم داشت ناچار باید یك نفر از میان آنان انتخاب شود. اما این انتخاب در واقع نظیردیدن هلال ماه است كه اول ماه را ثابت می كند و نظیر تعیین مرجع تقلید است. توضیح این كه: ما به عنوان مسلمان مكلّفیم كه ماه رمضان را روزه بگیریم. اما برای این كه بدانیم ماه رمضان شده یا نه، باید رؤیت هلال كنیم و ببینیم آیا هلال شب اول ماه در آسمان دیده می شود. اگر هلال ماه رؤیت شد آن گاه «كشف» می كنیم كه ماه رمضان شده وباید روزه بگیریم. دراین جا این گونه نیست كه ما به ماه رمضان مشروعیت بدهیم؛ یعنی ماه رمضان را ماه رمضان كنیم بلكه در خارج یا هلال شب اول ماه واقعاً وجود دارد یا واقعاً وجود ندارد، اگر هلال ماه وجود داشته باشد ماه رمضان هست و اگر نباشد ماه رمضان نیست. آنچه ما در این میان انجام می دهیم و به عهده ما گذاشته شده تنها كشف این مسأله است كه آیا هلال ماه وجود دارد یا نه؟ ویا در مسأله تقلید، ما معتقدیم هر مسلمانی كه خودش متخصّص در استنباط و شناسایی احكام دین نیست باید از كسی كه چنین تخصّصی را دارد، كه همان مجتهد است، تقلید كند. دراین مسأله هم وقتی كسی بدنبال تعیین مرجع تقلید برای خودش می رود این طور نیست كه می خواهد به مرجع تقلید مشروعیت بدهد و او را مجتهد كند. بلكه آن شخص قبل از تحقیق ما واقعا مجتهد هست و یا واقعا مجتهد نیست وصلاحیت برای تقلید ندارد. ما با تحقیق فقط می خواهیم «كشف» كنیم كه آیا چنین صلاحیتی در او وجود دارد یا ندارد. بنابراین ، كار ما «خلق و ایجاد» آن صلاحیت نیست بلكه «كشف وشناسایی» آن است. در مورد ولی فقیه هم مسأله به همین ترتیب است. یعنی با نصب عام از ناحیه خداوند و امام زمان ـ علیه السلام ـ فقیه حق حاكمیت پیدا كرده و مشروعیت دارد و ما فقط كارمان این است كه این حق حاكمیت را كه واقعاً و در خارج وقبل از تحقیق ما وجود دارد كشف وشناسایی نماییم. با این بیان معلوم می شود كه تعیین نمایندگان مجلس خبرگان رهبری از جانب مردم و بعد هم تعیین رهبر بوسیله این نمایندگان ،حقیقت و ماهیتش چیزی غیر از آن چه گفتیم ، یعنی كشف وشناسایی فردی كه واجد صلاحیت ومشروعیت برای منصب ولایت فقیه ورهبری است نخواهد بود. بنابراین، هم اصل مشروعیت ولی فقیه و هم تعیین او به نوعی منتسب به امام زمان ـ علیه السلام ـ است. البته این كشف بدان معنا نیست كه این شخص خاص، مورد نظر امام زمان ـ علیه السلام ـ بوده است بلكه همان طور كه گفتیم این مسأله نظیر كشف وشناسایی مرجع تقلید است كه در آن مورد هم شخص خاصی برای تقلید معین نشده بلكه یك ویژگی هایی عام بیان شده وهر كس دارای چنین ویژگی هایی باشد مرجعیت او مورد قبول و رضای خدا و امام زمان ـ علیه السلام ـ خواهد بود. تا این جا معلوم شد كه در زمان غیبت امام معصوم نیز به مانند زمان حضور پیامبر و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ مردم هیچ نقشی در مشروعیت بخشی به حكومت فقیه )نه در اصل مشروعیت ونه در تعیین فرد و مصداق ( ندارند. و اما نسبت به تحقق و استقرار حكومت و حاكمیت فقیه در زمان غیبت امام معصوم ـ علیه السلام ـ باید بگوییم كه این مسأله تماماً به پذیرش جامعه ومقبولیت مردمی بستگی دارد. یعنی این مردم و مسلمانان هستند كه باید زمینهتحقق و استقرار این حاكمیت را فراهم كنند و تا مردم نخواهند نظام اسلامی محقق نخواهد شد و فقیه در اصل تأسیس حكومت خود هیچ گاه متوسل به زور وجبر نمی شود بلكه نظیر همه پیامبران وامامان، تنها در صورتی كه خود مردم به حكومت وی تمایل نشان دهند دست به تشكیل حكومت خواهد زد. در این مورد هم نظیرهمه احكام و دستورات الهی، مردم می توانند به اختیار خودشان آن را بپذیرند واطاعت كنند و می توانند هم نافرمانی كرده سر پیچی نمایند. البته مردم در طول تاریخ ملزم و مكلف بوده اند كه به حاكمیت الهی و حكومت پیامبران وامامان تن دهند وحق حاكمیت آنان را به رسمیت شناخته بپذیرند و اگر نپذیرفته اند در پیشگاه خداوند گناه كار ومعاقب خواهند بود بررسی ونقد دو نظر دیگر كسانی كه معتقدند در زمان غیبت امام زمان ـ علیه السلام ـ مردم به نوعی در مشروعیت بخشیدن به حكومت اسلامی و حاكمیت فقیه ( یا در اصل مشروعیت حاكمیت فقیه و یا در تعیین مصداق آن ) نقش دارند مطالبی را دراین باره مطرح كرده اند. [1] . نساء / 131. [2] . احزاب / 6. [3] . نساء /59. |