در نظریه روسو، دولت برآیند و مظهر اراده عمومى است. آن چه در ارزیابى این نظریه، شایان تأمل است آن است كه اولا، در تاریخ بشر، مرحلهاى كه در آن، انسانها در وضع طبیعى به سر برده و سازمان اجتماعى وجود نداشته باشد، دیده نشده است. تاریخ به یاد ندارد كه انسانها گرد هم آمده باشند و آگاهانه توافقى به صورت قرارداد تنظیم كرده باشند. ثانیا، این نظریه، توهمى بیش نیست كه هدف آن پركردن خلأ ناشى از سكولاریسم و انزواى دین در جامعه است. از این رو، در حالى كه در اندیشه دینى، دولت ریشه در وحى داشته و پدیدهاى الهى به شمار مىرود، بر مبناى این نظریه، دولت پدیدهاى صناعى به شمار مىرود. .3 مشروعیت الهى در ادیان الهى، مشروعیت حكومتها ناشى از خداوند است و تنها قوانینى مشروعیت داشته مبناى عمل قرار مىگیرند كه از سوى خداوند به پیامبران وحى شده باشند؛ اما در گذر تاریخ، این امر كه ریشه در اعماق فطرت انسانها داشته است، همواره مورد سوء استفاده حكام جور قرار گرفته است. آنان كوشیدهاند براى موجه جلوه دادن حكومت، خود را به خداوند منتسب كنند . در امپراتورىهاى باستان، فراعنه مصر، خود را خدا خوانده و ادعاى خدا ـ پادشاهى داشتند . در آیین تحریف شده مسیحیت، حضرت عیسى ( علیه السلام) فرزند خدا، و در قرون وسطى، حكومتها بدون توجه به حقوق مردم، براى خود، منشأى الهى قائل بودند و در برخى كشورهاى مشرق زمین، پادشاهان مستبد، خود را «ظل الله» مىخواندند. در فلسفه سیاسى اسلام، مشروعیت حاكم و نظام سیاسى، ناشى از خداوند است كه توضیح آن در ادامه خواهد آمد. نقد دیدگاه ماكس وبر علاوه بر آن چه ذكر شد، برخى از نویسندگان غربى، ملاكهاى دیگرى را براى مشروعیت برشمردهاند؛ از جمله، یكى از نویسندگان غربى، به نام ماكس وبر، منشأ مشروعیت را سه عنصر سنت، كاریزما و عقلانیت مىداند كه ذیلا به ارزیابى آن مىپردازیم. سنت: سنت عبارت از قوانین نانوشتهاى است كه از عرف، هنجارها و ارزشهاى مشترك ناشى مىشود. و بنا به گفته دانشوران سیاسى، به اشكال مختلفى چون وراثت، شیخوخیت، ابوت، خون و نژاد اطلاق مىگردد. درباره سنت، چند نكته حائز اهمیت است: الف) نویسندگان غربى همواره با قرار دادن سنت، در مقابل مدرن، به طور غیر مستقیم، در صدد تحقیر ملل و جوامع غیر غربى هستند. آنان در پى القاى این مطلب هستند كه لازمه تمدن و مدنیت، پذیرش فرهنگ غرب و دست شستن از سنتهاى گذشته است. بسیارى از نظریههاى غربى به ویژه در حوزه توسعه، به طور مستقیم و غیر مستقیم، جوامع را به تقلید از غرب و طرد دین و هویت و فرهنگ بومى فرا مىخوانند. ب) با توجه به آن چه درباره مشروعیت بر مبناى سنت ذكر شد، درباره انطباق آن بر حكومت اسلامى، بیان چند نكته ضرورى است. .1 مشروعیت حكومت اسلامى، از نوع وراثت نیست؛ زیرا حاكم اسلامى باید داراى عصمت، در عصر حضور، و برخى شرایط علمى، عملى و شایستگىهاى اخلاقى و روحى، در عصر غیبت باشد. وراثت به عنوان یك ملاك مستقل، در مشروعیت نقشى ندارد. .2 مشروعیت حكومت اسلامى، از نوع شیخوخیت، نژاد و خون نیست؛ زیرا چنین مبنایى تنها در حكومتهاى داراى نظام پادشاهى و قبیلگى معتبر است. با ظهور اسلام، نظام قبیلگى و معیارهاى نژادى و نسبى مشروعیت، در هم ریخت و اسلام با دعوت مسلمانان به روابط فراقبیلگى، اذن الهى، معیار مشروعیت حكومت قرار گرفت. بنابراین، در حكومت اسلامى، هیچ گاه نژاد و نسب، منشأ حق نیست و نژادپرستى و ملىگرایى، خلاف روح تعالیم اسلام است. نظریهپردازان غربى، على رغم ادعاى طرد نژاد و معیارهاى نسبى در مشروعیت، و ادعاى حاكمیت عقلانیت و علم، در جاهلیت مدرن قرن بیستم، با شعارهایى چون حقوق بشر و حقوق بین الملل، تنها بشر غربى را به عنوان انسان به رسمیت مىشناسند. نگاهى گذرا به آثار شرق شناسانه[1] حكایت از خوى سلطهطلبى و برترى جویى غرب بر عالم و آدم دارد. در قرن بیستم، نظام قبیلگى، با هدف حاكمیت سرمایه و حفظ نظام سلطه در قالب «حزب» ظاهر شده است. در نظام حزبى، به هر كسى اجازه حاكمیت داده نمىشود، بلكه تنها كسانى مجاز به اعمال حاكمیتند كه از مجراى حزب، به مقامات بالا دست یابند و در جهت حفظ سیطره غرب و نظام سلطه گام بردارند. .3 در اسلام، وراثت مشروعیت آور نیست. البته رگههایى از كسب مشروعیت، از طریق نسب و وراثت را مىتوان در اندیشه اهل سنت یافت. آنان بر این نكته تأكید مىكنند كه حاكم و خلیفه مسلمین باید از قریش باشد. در منابع شیعى، هیچ گاه وراثت به عنوان منبعى مستقل براى مشروعیت، مطرح نشده است. در برخى آیههاى قرآن كریم نیز تعصبهاى قومى و انتساب به آبا و اجداد، نكوهش شده است. در فرهنگ اسلامى، تنها بر معیارهاى فكرى ـ علمى و صلاحیتها و شایستگىهاى روحى ـ اخلاقى تأكید شده است و اگر بر مشروعیت ائمه اطهار تأكید و بر محبت آنان در قرآن اشاره شده، «الا الموده فى القربى» از آن رو است كه آنان برترین تربیت شدگان، مكتب اسلام و وحى و داراى برترین شناخت از دین بودهاند. فره و كاریزما: كاریز ما عبارت است از خصوصیات و ویژگىهاى خارق العاده شخص حاكم كه به طور ناخودآگاه مردم را به انقیاد و اطاعت فرا مىخواند. در تاریخ معاصر، هیتلر، موسولینى و جمال عبدالناصر از مصادیق این الگوى مشروعیت شمرده شدهاند. در ارزیابى نظریه كاریزما، نكات ذیل شایان ذكرند: الف) نظریه پردازان غربى، و همگام با آنان، برخى محافل و نویسندگان داخلى، پیامبران الهى، ائمه اطهار ( علیهم السلام) و دیگر رهبران بزرگ الهى را از جمله مصادیق مشروعیت كاریزماتیك ذكر كردهاند؛ مثلا برخى با تحلیل مراحلى كه جامعه ما پس از انقلاب اسلامى طى كرده است، دوره حاكمیت امام (ره) را دوران كاریزمایى بر شمردهاند.[2] از غربزدگان انتظارى بیش از این نیست؛ اما محافل مذهبى نباید فریب ظاهر این نظریه را بخورند. این نگرش به رهبران الهى درست نیست؛ زیرا پیامبران را به مثابه افرادى با جاذبههاى شخصى و فارغ از وحى الهى در نظر مىگیرد و طبعا پذیرش دعوت آنان از سوى مردم، فارغ از تعقل و تفكر و صرفا ناشى از شگردها و جاذبههاى شخصى آنان قلمداد مىشود، در حالى كه پیامبران و رهبران الهى، تجسم راستین ارزشهاى الهىاند. آنان هیچگاه، حتى براى لحظهاى مردم را به خود دعوت نكردند. آن چه موجب اطاعت و انقیاد انسانها از پیامبران و رهبران الهى مىشده، تنها ویژگىها و جاذبههاى شخصیتى آنان نبوده است. اظهار عبودیت، بندگى، تواضع و مظهریت اسما و صفات الهى، از جمله ویژگىهاى مهمى بود كه انبیا و رهبران الهى برخوردار از آنها بودند و هر انسان صاحب خرد، تعقل و تفكرى را از صمیم قلب و با ارادهاى محكم، به خضوع در برابر آنان فرا مىخواند. نتیجه آن كه تأمل در مفاد دعوت پیامبران و رهبران الهى و تعالیم حیاتبخش آنان، موجب تبعیت و اطاعت مردمان از آنان مىشد. ب) با توجه به آن چه گفتیم، جاى تعجب است كه برخى در بیان مصادیق مشروعیت كاریزماتیك، از یك سو، از هیتلر، موسولینى و دیگر طواغیت نام مىبرند كه نماد تفرعن، طغیان و عصیان انسان معاصرند و از سوى دیگر، پیامبران الهى را، كه عصاره نظام خلقت و مصداق خلیفه اللهىاند، در این زمره قرار مىدهند. آیا ذكر این مصادیق در كنار هم، توهینى آشكار به ساحت مقدس این بزرگواران نیست؟ ج) جاذبههاى شخصى رهبران بزرگى چون امام خمینى، ناشى از پشتوانه وحیانى است كه امت اسلامى را عاشقانه به تبعیت از ایشان به عنوان حاكم اسلامى فرا مىخواند، حاكمى كه براى آحاد امت اسلامى، سمبل دین و یادآور حاكمیت پیامبر و ائمه ( علیهم السلام) است. محتواى دعوت حضرت امام (ره) تعالیمى بود كه پیامبر ( صلى الله علیه و آله و سلم) و ائمه بدان دعوت مىكردند و بدین خاطر، در قلبهاى مسلمانها نفوذ یافت. البته جاذبههاى حضرت امام، هر صاحب خرد و فطرت سالمى را مجذوب خود مىساخت. این، ویژگى همه رهبران الهى است كه در قلب انسانها نفوذ مىكنند. رهبران بزرگ الهى، على رغم قرار گرفتن در مسند قدرت، ذرهاى از آن را در راه منافع شخصى استفاده نمىكنند و دغدغه اصلاحگرى و نجات مسلمانان، محرومان و مستضعفان جهان را دارند. در زندگى روزمره به حداقل بسنده مىكنند و با همتى بلند پشتیبان مظلومان و محرومانى هستند كه مورد تعرض و كینه مستكبرانند و این مواضع، كه برآمده از اندیشه والاى دینى است، میلیونها انسان را در سراسر جهان شیفته آنان مىسازد . مشروعیت در اسلام در هر نظام سیاسى، مشروعیت، از فلسفه فكرى و جهان بینى حاكم بر آن جامعه ناشى مىشود . از این رو، مبناى مشروعیت، از جامعهاى كه اعتقادى به خدا ندارد تا جامعهاى كه در آن، اعتقاد به خداوند وجود دارد، متفاوت است. در اسلام، حاكمى از مشروعیت برخوردار است كه بر طبق شریعت و احكام اسلام عمل كند و در مقابل، اگر حاكمى پاىبند به دین نباشد، از مشروعیت برخوردار نیست. در جامعه اسلامى، مشروعیت از منبعى سرچشمه مىگیرد كه حاكمیت مطلق در انحصار او است. در اسلام، تنها خداوند از حاكمیت مطلق برخوردار است؛ زیرا بر اساس بینش اسلامى، همه جهان، ملك خداوند است و هیچ كس بدون اذن او حق تصرف در آن ندارد . منبع: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره) ـ با تلخيص از کتاب فلسفه سياست ،ص 115 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . براى آگاهى بیشتر از گزارشهاى شرق شناسانى كه برخوردى نژاد پرستانه با جوامع مختلف داشتهاند. به آثارى كه اصطلاحا به شرق شناسى موسوم شده است، رجوع كنید؛ از جمله، ادوارد سعید، شرق شناسى، ترجمه عبد الرحیم گواهى (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1372) . [2] . ر.ك: «روشنفكرى دینى و جمهورى سوم» ، مجله كیان، ش 37، ص 2. |