بر اساس دلائل یاد شده، این وظیفه فقهای آگاه است كه مسؤولیت اجرایی آن را بر عهده گیرند. و سخن مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) كه فرمود: «إن أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»[1] به همین حقیقت انكار ناپذیر اشارت دارد. بنابراین كسی شایسته مقام زعامت است كه علاوه بر شایستگیهای لازم، از دیدگاههای شرع در رابطه با سیاستمداری در تمامی ابعاد آن آگاهی كامل داشته باشد. و این آگاهی كامل از دیدگاههای شرع، همان فقاهت گسترده است. دلائلی از قرآن كریم در قرآن كریم، موضوع حكومت «الله» در مقابل حكومت «طاغوت» در سطحی وسیع مطرح گردیده و انبیاء و شرایع آمده اند تا حكومت طاغوت را در هم شكنند و حكومت «الله» را جهان شمول نمایند. و جایگزینی حكومت «االله» به جای حكومت «طاغوت» به آن است كه كسانی كه جنبه الهی دارند و با نام خلیفه الله فی الارض مطرح اند، حكومت كنند و دست طاغوت را از حاكمیت كوتاه سازند. تمامی انبیای عظام به حكم نبوت و خلافت الهی، حق حاكمیت دارند و پیامبرانی كه امكانات برایشان فراهم بود، به اقتضای مقام و حق نبوت، رهبری سیاسی امت خویش را بر عهده گرفته بودند، مانند حضرت موسی (علیه السلام)كه مادام الحیاه، سیاست و رهبری بنی اسرائیل را بر عهده داشت و همچنین حضرت داود و پس از وی فرزندش حضرت سلیمان، بر اساس حق نبوت بر مردم حكومت می كردند: یا داود إنا جعلناك خلیفه فی الأرض فاحكم بین الناس بالحق، و لا تتّبع الهوی فیضلّك عن سبیل الله، إن الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب»[2] خداوند در این آیه خطاب به حضرت داود می فرماید: ما تو را خلیفه و جانشین خود در زمین قرار دادیم، پس حاكمیت خود را بر اساس حق و عدالت استوار نما، و زنهار كه در پی خواسته های خود باشی كه تو را گمراه می كند. كسانی كه از راه حق جدا گشته و به بیراهه می روند به سخت ترین دشواریها دچار می گردند، زیرا روز بازرسی را فراموش كرده اند. ذیل آیه هشدار به تمامی دولت مردان است، تا مبادا مصالح امت را نادیده گرفته و مصلحت خویشتن را در نظر گیرند و خدا را كه شاهد و ناظر است فراموش كنند . برخی در استدلال به این آیه در رابطه با حكومت دینی خدشه كرده اند كه مقصود آیه، قضاوت به حق است و نه حكومت. در صورتی كه لحن آیه عام است، بویژه با توجه به تفریع حق حاكمیت بر مسأله خلیفه اللهی، كه نمی تواند تنها به یك بعد قضیه نظر داشته باشد. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نیز، طبق همین اصل، حق حاكمیت خود را نشأت گرفته از مقام نبوت خویش می دید: «إنا أنزلنا إلیك الكتاب بالحق لتحكم بین الناس بما أراك الله»[3] قرآن و شریعت را برتو فرستادیم، تا طبق آیین الهی در میان مردم حكومت كنی. حكومت در اینجا نیز، صرف قضاوت نیست، بلكه قضاوت، گوشه ای از آن است. و اساساً، اگر دین بر جامعه حاكم نباشد، قضاوت به حق امكان پذیر نیست. به همین جهت آیاتی كه در رابطه با قضاوت به حق یا به عدل آمده، به دلالت اقتضا بر چیزی فراتر از قضاوت نظر درند، زیرا قضاوت به حق در سایه حكومت طاغوت كه بر اساس ظلم و جور استوار است، امكان پذیر نمی باشد. آیه: «و لا تركنوا إلی الذین ظلموا فتمسّكم النار و ما لكم من دون الله من أولیاء ثم لا تنصرون»[4] مردم و نهادهای مردمی كه می خواهند در راستای حق قدم بردارند، بایستی هیچ گونه وابستگی با ستمكاران نداشته باشند، زیرا همین وابستگی مایه ذلت و بدبختی خواهد گردید و بزرگترین تكیه گاه را ـ كه نصرت الهی است ـ بر اثر آن از دست خواهند داد. پذیرفتن حاكم جائر و انتخاب و بیعت با وی، اعتماد به ستمگر و پذیرش حاكمیت «طاغوت» به جای حاكمیت «الله» است. «ألم تر إلی الذین یزعمون أنهم آمنوا بما أنزل إلیك و ما أنزل من قبلك یریدون إن یتحاكموا إلی الطاغوت و قد إمروا أن یكفروا به و یرید الشیطان أن یضلّهم ضلالاً بعیداً. و إذا قیل لهم تعالوا إلی ما انزل الله و إلی الرسول رأیت المنافقین یصدّون عنك صدوداً»[5] این آیه به خوبی روشن می سازد كه وظیفه آحاد مسلمین، رویگردانی از حكومت طاغوت و روی آوردن به حكومت الهی است. خداوند در این آیه می فرماید: جای بسی شگفتی است كه كسانی خود را مسلمان می پندارند، ولی دوست دارندكه در شؤون زندگی خود به مراجع كفر و اِلحاد پناه ببرندد. در صورتی كه بایستی به حكم وظیفه اسلامی، مراجع الهی را ملجأ و پناهگاه خود قرار دهند. منافقان نیز در این میانه میدان داری كرده و به بهانه آن كه دین از سیاست جدا است، مردم را از روی آوردن به مراجع حق و عدالت الهی باز می دارند. آیه پیش از این آیه می گوید: «یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله و اطیعوا الرسول و أولی الأمرمنكم فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله و الرسول إن كنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر ذلك خیر و أحسن تأویلاً»[6]. این آیه صریحاً دستور می دهد كه در تمامی شؤون زندگی، برای برقرار نظم و اجرای عدالت، باید به مراجع الهی روی آورد. و در آیه دیگری می فرماید: «و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلی الرسول و إلی أولی الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم و لولا فضل الله علیكم و رحمته لاتّبعتم الشیطان إلاّ قلیلاً»[7]. در این آیه صریحاً در شؤون سیاسی، دستور مراجعه به مراجع الهی داده شده كه بایستی مسائل سیاسی در پرتو دستوارت الهی حلّ و فصل گردد. آیات از این قبیل در قرآن فراوان است كه حاكمیت «الله» را بر جامعه، مطرح كرده و با هر گونه حاكمیت طاغوت مبارزه و مخالفت كرده است. «أفمن یَهْدی إلی الحقّ أن یُتّبع أم من لایهدّی إلاّ یُهدَی فما لكم كیف تحكمون»[8]. در این آیه، وجدانها را مورد خطاب قرار داده، تا بنگرید چگونه قضاوت می كنید: آیا كسانی كه همواره به حق و عدالت رهنمود می باشند، شایسته رهبری هستند، یا كسانی كه از حق و عدالت آگاهی ندارند و بایستی خود رهنمایی شوند؟ و این آیه عیناً همان را می گوید كه مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) توضیح داده است:«إنّ أحقّ الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعملهم بأمر الله فیه»[9]. و همین آیه یكی از عمده ترین دلائل امامت كبری محسوب می شود، كه در رابطه با مسأله ولایت در عصر غیبت نیز جاری است. «الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور و الذین كفروا أولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور إلی الظلمات»[10] پیوسته جبهه باطل در مقابل جبهه حق، صف آرایی می كند، جبهه حق مردم را به روشناییهای زندگی هدایت می كند و جبهه باطل بسوی تیرگیها. آری، مردانی كه در راستای حق، و بر منهج شریعت قدم برمی دارند. داعیان سعادت در دنیا و آخرت اند، ولی طاغوت، پیروان خود را به وادی ظلمات فرا می خواند. آیات درباره صف آرایی دو جبهه حق و باطل و پیكار مستمر این دو، در راه بدست آوردن حاكمیت بر زمین، فراوان است كه به همین اندازه بسنده می شود. شواهدی از روایات آنچه از روایات در این زمینه آورده می شود، به عنوان شاهد قضیه است و گرنه مسأله ولایت كه در امتداد امامت قرار گرفته، مسأله ای كلامی است كه بر پایه برهان و دلیل عقل استوار است. اینك برای نمونه به چند روایت اشاره می شود: 1. قال مولانا امیر المؤمنین(علیه السلام): «انّ أحقّ الناس بهذا الأمر، إقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه»[11] `«أحق»در این كلام، معیار شایستگی زعامت را می رساند، یعنی تنها كسانی شایسته مقام زعامت امت هستند كه دارای دو صفت یاد شده باشند. همان گونه كه كلمه «أحق» در آیه: «أفمن یهدی إلی أحقّ أن یُتّبع أم من لا یهدّی إلاّ أن یُهدَی» نمی خواهد بگوید، دیگری نیز حق دارد، ولی این یك، سزاورتر و شایسته تر است، بلكه می خواهد بگوید، این شایسته است و دیگری ناشایست. لذا واژه «أحق» در این گونه موارد به معنای «ذی حق» بكار می رود. در این كلام، فقاهت ـ علاوه بر توانایی سیاسی ـ شرط زعامت دانسته شده كه سیاستمداران توانمند، به شرط آگاهی كامل از دیدگاههای شرع در امر سیاست و اجرای عدالت اجتماعی، صلاحیت پیشوایی و رهبری امت را داردند. شرح این كلام به تفصیل گذشت. 2. نیز فرمود: «و لا یحمل هذا العَلَم إلاّ أهل البصر و الصبر و العلم بمواضع الحق»[12]. پرچم زعامت امت، باید در دست كسی باشد، كه دارای بینش و استقامت و آگاهی كامل به مواضع حق و توانمند بر جدا ساختن آن از باطل باشد. و این همه جز با دارا بودن مقام والای فقاهت میسر نیست. 3. در خطبه شقشقیه آمده: «أما والذی فلق الحبّه و برأ النسمه، لو لا حضور الحاضر، و قیام الحجّه بوجود الناصر، وما أخذالله علی العلماء، أن لا یُقارّوا علی كظّه ظالم و لا سَغَب مظلوم، لألقیت حبلها علی غاربها»[13] در این سخن دُرَر بار به یك حقیقت بنیادین اشاره شده كه خداوند، از عالمان پیمان گرفته تا در مقابل ظلم ظالمان و تجاوز به حقوق مظلومان ساكت ننشینند، بلكه در صورت امكان و فراهم بودن شرائط لازم، قیام كرده و زمام امور اجرای عدالت را بدست گرفته و رهبری درست امت را بر عهده گیرند. بنابراین به حكم ضرورت دینی، حق حاكمیت بر اساس حق، از آن فقهای شایسته و والامقام است. منبع:آيت الله معرفت- كتاب ولايت فقيه، ص113 -------------------------------------------------------------------------------- [1] . نهج البلاغه خطبه: 171. [2] . سوره ص 38: 26. [3] . النساء 4: 105. [4] . هود 11: 113. [5] . النساء4: 60 - 61. [6] . النساء 4: 59. [7] . النساء 4: 83. [8] . یونس10: 35. [9] . نهج البلاغه: 173. [10] . بقره 2: 257. [11] . نهج البلاغه خطبه: 173 ص 247. [12] . نهج البلاغه خ 173 ص 248. [13] . سوگند به آن كس كه دانه را شكافت، و انسانها را آفرید، اگر نبود كه امكانات اجرای عدالت فراهم گردیده و خداوند از علما پیمان گرفته تا در مقابل پرخوری و چپاول ستمگران و گرسنگی و فروماندگی بینوایان، ساكت ننشینند، هر آینه افسار خلافت را بر گردن آن انداخته، بار آن را تحمل نمی كردم. |