در قرآن كریم هر جا سخن از دین مشترك به میان آید، و یا سخن از اعلام نرمش و مانند آن باشد، از یهود و نصاری با عنوان «اهل كتاب» یاد می شود. چون این عنوان به دلیل علاقه ای كه انسان به كتب آسمانی دارد، جاذبه دار است. امّا هر جا سخن از اعلان انزجار وتبرّی است، از آنان به عنوان یهود و نصاری یاد می گردد. در آیات فوق نیز، چون سخن از تبرّی است از آنان با همین عنوان یاد كرده می فرماید:
«یا أیّهَا الّذینَ امَنُوا لاتتّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاری أولیاءَ»
ای كسانی كه ایمان آوردید، یهود و نصاری را دوست خود نگیرید.
دلیل این مطلب آن است كه، جامع یك ملّت و امّت همان محبّت است. كسی كه محبّت آنها را در دل جای دهد، زمینه گرایش او به آنها پیدا می شود. چرا كه حبّ و بغض، مانع نگرش و داوری صحیح می گردد، تا آنجا كه گفته اند «حُبُّ الشِّیءِ یُعمی وَ یُصِمُّ» همانطور كه «بُغضُ الشِّیءِ یُعمی و یُصِمُّ».
به دلیل نقشی كه محبّت در روابط ملّتها و امتّها داراست آیه مذكور می فرماید:
«بعضُهُم أولیاءُ بعضٍ و من یتوَلَّهُم مِنكُم فَإنَّهُ مِنهُم».
آنان نسبت به یكدیگر دوستی و محبّت دارند، لیكن شما از دوستی با آنان خودداری كنید. چرا كه اگر كسی از شما دوست یهود و نصاری باشد، در حقیقت در زمره آنها خواهد بود.
در قسمت پایانی آیه اوّل از آیات مذكور، بعد از فرمان به تبرّی از یهود و نصاری می فرماید:«إنّ الله لایهدی القوم الظّالمین» و این بیان دلالت دارد كه آنان ظالمند، و ظالم هرگز از هدایت بهره نداشته و هیچ گاه به مقصد نمی رسد، بلكه همواره در بین راه می ماند. پس اگر شما در زمره آنان درآیید به مقصد نخواهید رسید. كلمه «لایهدی» در این آیه، به معنای هدایت تكوینی و ایصال به مطلوب است، و الّا چنین نیست كه باب هدایت تشریعی بر ظالم مسدود باشد. چه این كه اگر ظالم توبه كند، توبه او پذیرفته خواهد شد. تعلیق حكم عدم هدایت تكوینی و عدم ایصال یهود و نصاری، به وصف ظلم، مشعر به علّیّت این وصف است، به این معنا كه ظالم از آن جهت كه ظالم است از هدایت تكوینی الهی بی بهره مانده و در راه می ماند، و امّا هدایت تشریعی خداوند، عامّ است، و خداوند انبیا را برای هدایت همه انسانها فرستاده است و از قرآن نیز با عنوان «هُدَیً لِلنّاس» یاد می فرماید.
همان گونه كه اشاره رفت، این كه می فرماید یهود و نصاری را اولیاء نگیرید، تنها به این معناست كه محبّت آنها را در دل جای ندهید، و إلّا زندگی مسالمت آمیز با آنها، و برقرار كردن روابط تجاری و غیر تجاری با آنان، و بلكه داشتن روابط انسانی با غیر اهل كتاب نیز در صورتی كه به یاری و یا محبّت آنان نیانجامد، اشكال ندارد.
در سوره ممتحنه در مورد زندگی مسالمت آمیز با كفّار چنین می فرماید:
«لایَنهیكُم الله عَنِ الّذین لَم یُقاتِلوُكُم فی الدّینِ و لَم یُخرِجُوكُم مِن دیاركُم أن تبرُّوهُم و تُقسِطُوا إلیهِم إنّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطین × إنّما یَنهیكُمُ الله عَنِ الّذین قاتَلُوكُم فی الدّینِ و أَخرَِجُو كُم مِن دیارِكُم و ظاهِرُوا عَلی إخراجِكُم إن تَولَّوْهُم و مَن یَتَولَُّهُم فَأولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ»[1]
در این آیات كه دستور زندگی مردمی و بین المللی اسلام را تدوین می كند، می فرماید اگر كافران و مشركانی نسبت به شما بدرفتاری نكردند، و در صدد ایذاء دینی شما برنیامدند، شما می توانید با آنان زندگی مسالمت آمیز داشته باشید و به آنها نیكی كنید، و نباید كه در رفتار با آنها از قسط و عدل تجاوز نمایید، چرا كه ظلم هر چند نسبت به كافر باشد، حرام است.
اگر كافری در پناه دولت اسلام است، یا معاهده ای با دولت اسلام دارد، تعدّی به حقوق و اموال او حرام است، امّا اگر كافر در دولت اسلامی به سر نبرده و معاهده اسلامی نداشته باشد، بلكه در ستیز با مسلمین بوده، به اخراج و تبعید مسلمین مشغول باشد، و یا آن كه به گروهی كه به ایذاء مسلمین می پردازند كمك كند، در این صورت، محكوم به حكم كفّار حربی بوده، اموالش از فیء مسلمین محسوب می گردد، و هیچ مسلمانی نیز حق تولّی با آنها را ندارد، و اگر كسی از در دوستی با آنها درآید از زمره ظالمین محسوب می شود.
امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در عهد نامه مالك اشتر درباره حرمت تعدّی به حقوق كفّاری كه در پناه دولت اسلام و یا در معاهده با مسلمین هستند می فرماید:
«و لا تَكونَنّ علیهِم سَبُعاً ضارئاً تَغتنِم أكلَهُم فَإنّهُم صِنفانِ إمّا أخٌ لك فی الدّین و إمّا نظیرٌ لك فی الخَلقِ»[2]
نسبت به امت اسلامی چون گرگ خون آشام مباش زیرا آنها یا مسلمان هستند، كه در این صورت برادر دینی تواند، یا كافرند كه در پناه دولت اسلامی زندگی می كنند، كه در این صورت هم نوع تو می باشند.
در روایت مرسله ای نیز نقل شده است كه «الانسان أخ الانسان احبّ إو كره» یعنی انسان خواه ناخواه برادر انسان است. این حدیث اگر سند هم نداشته باشد، سخنی راست است، زیرا آدمیان تا آن زمان كه به ایذاء و قتل و تبعید یكدیگر نپرداخته اند، برادر هم می باشند.
در آیات محلّ بحث از سوره مائده بعد از نهی از دوستی با یهود و نصاری می فرماید:
«فَتَرَی الّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ یُسارِعون فیهٍم»
یعنی، آنان كه قلبشان مریض است با سرعت به سمت بیگانگان گرایش پیدا می كنند.
استفاده از تعبیر «یُسارِعُونَ فیهِم» به جای «یُسارِعُونَ إلَیهِم» نشان دهنده آن است كه گرایش و حضور در جمع كفّار، برای این گروه مسلمان نما، تازه پیدا نشده است.
توضیح آنكه؛ گرچه تبرّی از یهود و نصاری یك اصل كلّی است كه برای همیشه زنده است، لیكن آیات فوق در مدینه نازل شده است. چون در مكّه تنها مشركین و وثنیّین بودند، و یهود و نصاری در آنجا حضور نداشتند تا آن كه نهی از دوستی و محبّت و مراوده با آنها صادر شود. امّا در مدینه، گروهی از اهل كتاب حضور داشتند. در این میان مسلمانانی كه مبتلا به ضعف ایمان بوده و یا گرفتار نفاق بودند، سعی می كردند از گرایش با آنها سود ببرند. به این امید كه اگر مشركین مكّه، به مدینه آمده و بر آنها پیروز شدند، پناهگاهی داشته باشند. قرآن كریم ضمن پرده برداری از این روابط سرّی، از این حالت به عنوان یك مرض سیاسی كه در قلبهای آنها ریشه دوانیده است یاد می كند. چنانكه در سوره مباركه احزاب نیز از یك مرض اخلاقی خبر می دهد. در آنجا به زنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دستور می دهد:
«فلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الّذی فی قَلبِهِ مرضٌ»[3]
یعنی شما در سخن گفتن صدای خود را نازك نكنید، تا مبادا آن كس كه قلبش مریض است با شنیدن صدای رقیق طمع نماید.
این گونه امراض قلبی باید درمان شود. چرا كه اگر درمان نشود، بنابر این اصل كلّی كه «فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ الله مَرَضاً»[4] شیطان زمینه ازدیاد مرض را فراهم می نماید.
در سوره مباركه فتح نیز از برخی امراض سیاسی دیگر چنین پرده بر می دارد.
«بَل ظَنَنتُم أن لَن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ و المؤمِنُون إلی أهلیهِم أبَداً و زُیِّنَ ذلِكَ فی قُلُوبِكُم وَ ظَنَنتُم ظَنَّ السُّوءِ و كُنتُم قَوماً بوراً»[5]
یعنی سرّ این كه شما پیامبر و دین خدا را یاری نكردید، این بود كه شما می گفتید قدرت اینان كم است و قدرت دشمنان بسیار، و می پنداشتید آنها پیروز نمی شوند و شكست خورده از جبهه بر می گردند.
در آیات محلّ بحث از سوره مائده نیز، این گمان و پندار باطل آنها را افشا نموده می فرماید: منطق آنان كه پیوند و گرایش سیاسی با كفّار دارند این است كه می گویند:«نَخشی إن تُصیبَنا دائِرَه» شاید روزگار برگشت، و چه بسا كه در این بازگشت روزگار آسیبی به ما برسد. خداوند سبحان در پاسخ از این توهّم می فرماید:«فعسی الله أَنْ یَأتِیَ بِالفَتْحِ أَوْ أَمرٍ مِنْ عِندِهِ» شاید كه خداوند سبحان فتحی را نصیب مسلمین نماید، و یا راهی دیگر را بر آنها بگشاید، آن گاه این گروه كه قلبشان مریض است پشیمان خواهند شد.
در ادامه آیات، بعد از یك آیه دیگر كه ارتباط مستقیم با مسأله اتّخاذ ولایت ندارد می فرماید:
«یا اَیُّهَا الّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرتَدَّ مِنُكم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتیَ الله بِقَومٍ یُحِبُّهُم و یُحِبُّونَهُ...»
یعنی بر فرض كه شما دین خدا را یاری نكرده و پشت به جبهه كردید، خداوند سبحان دل های عدّه ای را برای حمایت از دین خود آماده می نماید. او كه مقلّب القلوب است كسانی را اعزام خواهد كرد كه آنها را دوست می دارد، و آنها نیز دوستدار اویند. اشاره به آن كه، آنچه جنگ را پیش می برد و آنچه اسلام را تثبیت می كند همان محبّت است، و این گروه چون محبّ خداوند و محبوب وی هستند یاور او می باشند. چنانكه شما، چون محبّ یهود و نصاری هستید، هم چون آنان از مقصود بازخواهید ماند.
پس جنگ با كافران را محبّت خدا است كه حلّ می كند، نه آنچه به نام معلومات است. بلكه اگر از دانش های عادی اثری هست، و اگر بازار درس و بحث رواج دارد، همه به بركت پایمردی رزمندگانی است، كه در سنگر عشق و محبّت صبر و استقامت می ورزند. مگر نه آن است كه چون خطر بالا گیرد درسها بكلی تعطیل می شود. این از آنروست كه در روز خطر چیزی جز محبّت كارساز نیست.
منبع:http://www.andisheqom.com/Files/velayat.php
-------------------------------------------------------------------------------
[1] . ممتحنه، آیه 8-9.
[2] . نهج البلاغه: نامه 35، صفحه 993.
[3] . احزاب، آیه 32.
[4] . بقره، آیه 10.
[5] . فتح، آیه 12.
|