بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
ولَایت ، أمر بسيار مهمّى است ؛ و حقيقت دين و دنياى إنسان به آن بستگى دارد ، زيرا از شؤون ولايت ، آمريّت و حكومت بر مسلمانان ، و بلكه بر همه أفراد بشر است . و اين يگانه راهى است كه تمام سعادتها و شقاوتها ، خير و شرّ ، و نفع وضَرّ ، و بهشت و دوزخ ، و بالأخره نجات مردم به آن راه بسته است . هر ملّتى به هر كمالى رسيده است ، در أثر ولايت وَلىّ آن قوم بوده ، و هر ملّتى هم كه رو به بدبختى و ضلالت رفته ، در أثر ولايت وَلىّ آن قوم بوده است ، كه آنها را به سوى آراء و أهواء شخصيّه كشيده ، و از صراط مستقيم منع كرده است .
« ولايت» مهم ترين اصل دراسلام و نگهبان توحيد، نبوت، عدالت ومعاد است. ولايت ازآن جهت مهم است که حفظ اصول دين اسلام در سايه ولايت وامامت امکان پذير است. ولايت و امامت، نگهبان دين است که از کج روي ها، انحرافات واز گرايش مردم به خرافات جلوگيري مي کند.
زماني که توحيد در کنار امامت قرار گيرد، سبب نجات انسان است وامامت ولايت شرط توحيد است. روایات اسلامی بر ولایت پای فشرده و در میان شعائر اسلام از « ولایت » به عنوان « ستون اصلی دین » یاد كرده است.
درجلد دوم «كافي» از ميان ابواب كتاب « الايمان والكفر» در«باب دعائم الاسلام» احادیث متعددی درباره ولایت نقل شده است. امام باقرعلیه السلام میفرماید :
« اسلام بر پنج چیز بنیان نهاده شد، برنماز، زكات، روزه، حج و ولایت و بر هیچیك از اینها چون ولایت توصیه نشده است، اما مردم چهار چیز را گرفتند و ولایت را رها ساختند .»
امام صادقعلیه السلام نیز فرموده اند :
سنگهای زیرین اسلام سه چیز است : ۱) نماز ۲) زكات ۳) ولایت ، كه هیچیك از اینها بدون دیگری صحیح نیست ».
و نیز آن حضرت، در روایت دیگر از ولایت و محبت اهلبیت به عنوان اساس و بنیاد اسلام یاد میكند : « لِكُلِّ شیء أساسٌ و أساسُ الإسلام حُبّنا أهلَ البیتِ » .
در برخی از این روایات به فلسفه و راز این موضوع اشاره شده كه چرا ولایت برترین اعمال است و بدون آن اعمال عبادی ارزش ندارند . زراره از امام باقرعلیه السلام نقل میكند كه فرمود : « اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز، زكات، حج، روزه و ولایت ». آنگاه زراره میپرسد : كدامیك از اینها برتر است؟ امام پاسخ میدهد : ولایت افضل است؛ چراكه ولایت كلید آنها است و والی دلیل و راهنما و مبین و مفسر آنها . « لأنّها مفتاحُهُنَّ و الوالی هو الدلیلُ علیهِنَّ »
آنگاه به شرح بیشتر این موضوع پرداخته و در بخش دیگر از سخن میفرماید :
« بلندای قلّه هر چیز و كلید و درب ورود به اشیا و خشنودی خداوند، در اطاعت امام است بعد از شناخت و معرفت او . خدای متعال میفرماید : آن كس كه پیامبر را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده و آنكه روی برتابد ما تو را نگهبان او نساختهایم، اگر مردی شب را به قیام و روز را به صیام بگذراند و همه دارایی خود را انفاق كند و در تمام عمر حج بجای آورد اما ولایت ولیّ خدا را نشناسد و تسلیم آن نباشد و اعمال خود را به رهنمود وی انجام ندهد، از خدای بزرگ حق مطالبه پاداشی ندارد و اصولاً از اهل ایمان نیست ...». ((www.aftab.ir
بىشك، ولايت فقيه نیز به عنوان تداوم ولایت پیامبر وامامان معصوم(ع) ،درعین حال که پیشینه ای دیرینه دارد، نظریه ای جديد در حوزه انديشه سياسى معاصربود که توسط حضرت امام خمينى (ره) با احياىامر حكومت دینی و تاسيس جمهورىاسلامى پدیدارشد و بارزترین نوع پيوند ديانت و سياست را درعصر حاضربه نمایش گذاشت.
حکومتی که نحوه اتصال دين و سياست رادر عمل نشان داد و بر بسيارىسوءتفاهمات و نيز خاطرات تلخحكومتهاى كليسایى قلم كشيد.
امام خمينى (ره)، نخستين فقيهى است كه پس از آنكه مبحث دیرینه ولايتفقيه و حكومت اسلامى را در قالبتئورى بيان داشت، آن را مستقلا به مقامعمل نيز درآورد.
اين حركت در دستيابى به حكومتاز طريق يك انقلاب استثنایى مردمىتحقق يافت و امام خمينى (ره)، تشكيل حكومتو قدرت سياسى را تنها ابزارى براىاصلاح جامعه در ابعاد گوناگون دانسته واثبات نمودند كه دين مىتواند و بايد منشأ اصول حيات جمعى و برنامهزندگى باشد و با پيروى از آن مىتوان به نيازمنديهاى مادى و معنوىانسانها پاسخ گفت.
فصل اول- مفاهیم وکلیات مفهوم لغوی واصطلاحى ولايت
ولایت در لغت، از ریشه ى «ولىّ» به معناى پیوستگى و قرابت است و معانى گوناگونى مانند: فرمانروایى، محبت، نصرت و سلطان براى آن آورده اند که ریشه ى اصلى واژه با همان معناى لغوى در همه ى این معانى دیده مىشود. از میان معانى یاد شده، کاربرد ولایت در امارت و فرمانروایى، گسترده تر است.
راغب اصفهانىّ در «مفردات» گويد : الْوَلَآءُ و التّوَالِى أنْ يَحْصُلَ شَيْئَانِ فَصَاعِدًا حُصُولًا لَيْسَ بَيْنَهُمَا مَا لَيْسَ مِنْهُمَا . «وَلَاء و توَالى بمعنى آن است كه : دو چيز يا بيشتر طورى با همديگر قرار گيرند كه چيزى غير از خود آنها در ميانشان وجود نداشته باشد.» و بدين مناسبت وَلَاء و توَالِى را براى قُرب مكانى و قرب نَسَبى، قرب دينى ، قرب صداقت و دوستى ، قرب نصرت و يارى و قرب اعتقادى استعاره مىآورند .
وِلايت با كسره به معنىِ نُصرت ، و وَلايت با فتحه به معنى سرپرستی ومتولّى شدن در اُمور است ؛ و حقيقت آن متولّى شدن بر أمر است . هر يك از وَلّى و مَوْلَى ، در اين معنى استعمال مىشوند .وَلىّ، هم به معنى اسم فاعل و هم به معنى اسم مفعول مىآيد .
ولایت، موضوعى عرفى است که ضرورت زندگى اجتماعى بشر به شمار مى رود و با تاریخ انسان گره خورده است. ولایت به فرهنگ و حوزه ى جغرافیایى ویژه اى وابسته نیست. اگر زیست جمعى را فطرى بشر بدانیم، ولایت از اجزاى جدایى ناپذیر آن است.
امور اجتماعى نیازمند مدیریت را به دو گروه خرد و کلان یا جزئى و کلى مى توان تقسیم کرد. هر جامعه اى بنابر مقتضیات فرهنگى و دینى خویش براى این امور چاره اى مى اندیشد و افرادى را براى تصمیم گیرى درباره ى آنها برمى گزیند. در زبان عرب از این حقیقت با عنوان «ولایت» یاد مى شود.
هرگاه این مدیریت بر اساس مقررات شرعى انجام پذیرد، «ولایت شرعى» نامیده مى شود. وظیفه ى ولایت شرعى، اداره ى جامعه در سطح کلان است و احکام گسترده اى را در سراسر ابواب فقهى دربرمى گیرد.
در پرتو این ولایت ، امکان اجراى احکام اسلام درهمه ابعاد سیاسى و دینى فراهم مى آید. هدف اصلى واژه ى «ولایت» در نظریه ى «ولایت فقیه» نیز همین ولایت است.
ماهیت و جوهره ى واقعى ولایت شرعى را مى توان «مدیریت» یا در اصطلاح زبان فارسى «سرپرستى» نامید. وجه مشترک همه ى گونه هاى ولایت شرعى همان حق مدیریت، اداره و سرپرستى بخشى کوچک یا گسترده از امور جامعه است. در حقیقت، مسأله ى ولایت و سرپرستى، همانند: زکات، نماز و وضو، ساخته ى شریعت نیست. ولایت، امر امضایى است نه تأسیسى.
ولايت ، تشكيل دهنده مكتب تشيّع است و أصل مكتب تشيّع بر همين أساس پايه گذارى شده ، و آيات قرآن و أخبار در اين مسأله بسيار زياد است .
فصلنامه حکومت اسلامى شماره 5 / محمد هادی معرفت
مفهوم ولایت فقیه
در جامعه اسلامی ،ساختار سیاسی حاکمیت می بایست دارای مشروعیت الهی باشد. این مشروعیت بر اساس نظر تشیع تنها بواسطه ی نهاد امامت حاصل می شود .این نهاد از آن جهت که مستقیما بوسیله ذات الله منصوب
می باشد دارای مشروعیت است.
نهاد مذکور در زمان حضور ائمه معصومین(ع) بر محوریت ایشان تنظیم شده بود و بعد از ایشان نیز بر اساس روایات صحیح و فراوان بر دوش نائبان ائمه می باشد. به نهاد نیابت ائمه درزمان غیبت، ولایت فقیه گفته می شود .
موضوع اصلي ولايت فقيه اين است كه در زمان غيبت امام معصوم(ع) چه بايد كرد؟ آيا امت اسلامي بايد بدون رهبر باشد؟ يا بايد به رهبري طاغوت تن دهد، يا بايد بهترين كسي كه از نظر علم و زهد و تقوا و مديريت سياسي، كمترين فاصله را با معصوم دارد به رهبري امت اسلامي بپردازد؟
در واقع ولايت فقيه به همين معناست كه در عصر غيبت به نيابت از امام زمان(عج)،"فقيه" رهبري و زمام امور جامعه را بر عهده دارد تا امت گرفتار هرج و مرج و آنارشيسم و تعبد به حاكميت طاغوت نشود و احكام و ارزشهاي الهي در جامعه عملي گردد.
به بیان دیگر ولایت فقیه در حقیقت نیابت عام از امام معصوم و به معنای سرپرستی امور شیعیان در عصر غیبت کبری است. بنابر نظر امام خمینی این بدان سبب است که حضور کامل دین در جامعه انسانی در گرو برپایی حکومت اسلامی است. ضرورت وجود حکومت اسلامی محدود به عصر پیامبر یا روزگار حضور امام معصوم نیست. [امام خمینی، ولایت فقیه، ۱۹]
درتعریفی دیگر ولایت فقیه عبارت است از: ریاست و زمامداری فراگیر فقیه عادل و با کفایت در حوزه امور دینی و دنیوی بر امت اسلامی، در پهنه وسیع دارالاسلام و براساس حاکمیت مطلق الله بر جهان و انسان .
(http://www.farhangnews.ir)
زعامت ولى فقیه درامتداد ولایت پیامبر(ص)وامامان(ع)
ولایت فقیه در امتداد ولایت پیغمبر و ائمه معصومین(ع) است بدین معنا که در عصرغیبت معصومین(ع) ، مسئله زعامت از دیدگاه اسلام، نادیده گرفته نشده است.
در دوران عصمت، زعامت سیاسى و تعیین زعیم، با نص صریح مشخص مى گردد همان طور که زعامت پیغمبر اکرم به نص ((النبى اولى بالمومنین من انفسهم)) مشخص گردید، و زعامت مولا امیرمومنان، پس از وى، به نص غدیر ((فمن کنت مولاه فهذا على مولاه)) مشخص و معین گردید.
هم چنین ائمه معصومین، که هریک با نص خاص، از پیغمبر اکرم یک جا ـ چنان چه در حدیث جابر آمده است ـ و نیز امامان پیش، امام لاحق مشخص مى گردید. و این بدین جهت است که در دوران عصمت برای مقام زعامت، عصمت شرط است که پى بردن به آن براى مردم عادتا امکان پذیر نیست و باید از جانب شرع تعیین و مشخص گردد.
شریعت که براى تنظیم حیات اجتماعى است همواره به مسئول یا مسئولین اجرا نیاز دارد، تا حافظ مصالح امت و ناظر بر اجراى صحیح عدالت اجتماعى باشند و نمى توان آن را مخصوص دوران حضور دانست، بلکه با امتداد شریعت، مسئولیت اجرایى و نظارت نیز ادامه دارد.
ولایت فقیه در دوران غیبت، امتداد همان زعامت سیاسى پیغمبر و ائمه معصومین است که مسئولیت اجراى عدالت اجتماعى و اداره شئون عامه را بر عهده دارد. و هیچ گونه ارتباطى با دخالت در شئون خصوصى مردم ندارد، مگر آن که با مصلحت عمومى مرتبط گردد.
از این رو، ولایت فقیه هرگز به معناى ((قیمومیت)) یا ((حاکمیت اراده مطلقه فقیه)) نیست، چنانکه ولایت پیغمبر و امامان معصوم نیز به چنین معنایى نبوده است. بلکه صرفا: اداره البلاد وسیاسه العباد مقصود است و بس.
همان گونه که ولایت پیغمبر از مقام نبوت او برخاسته بود، و بدین جهت، نبوت و شریعت او ولایت اش را در همان قوانین شرع محدود مى کرد، ولایت فقیه نیز از مقام فقاهت او برخاسته، و فقاهت، آن را محدود مى سازد. و درواقع فقاهت او است که حکومت مى کند نه شخص او یا اراده شخصى او. لذا معناى صحیح ولایت فقیه، ولایت فقه او است. درنتیجه، محصول ولایت فقیه، زعامت سیاسى دین است و شریعت حاکم بر مقدرات مردم بوده و فقیه، ضامن اجراى صحیح آن مى باشد.
اصل امامت؛ منشأ ولایت فقیه
ریشه ولایت فقیه راباید دراصل امامت جست. ولایت فقیه درحقیقت تداوم امامت در زمان غیبت معصومین(ع)است. ازاین رو قبل از بیان دلایل اثبات ولايت فقيه توضیح مختصری در باره امامت ضروری است.
امامت درلغت به مفهوم پیشوایی و رهبری آمده و دراصطلاح، ریاست همگانی وفراگیر برجامعه اسلامی درهمه اموردینی ودنیوی راشامل می شود.
ازدیدگاه شیعه چنین ریاستی هنگامی مشروع خواهد بود که:
1- از سوی حقتعالی باشد
2- کسی که اصالتا دارای چنین مقامی بشود باید ازخطا دربیان احکام ومعارف دین، معصوم باشد.
3- ازگناه نیزمصونیت داشته باشد.
امام معصوم همه مناصب پیامبر به جزنبوت را داراست وسخنان امام برای مردم دراین خصوص،حجت ودستورات او واجب الاطاعه است.
ضرورت وجود امام معصوم(ع)
تحقق هدف آفرینش انسان منوط به راهنمایی او بوسیله وحی است وحکمت حقتعالی اقتضامی کند که پیامبرانی رامبعوث فرماید تا:
1- راه سعادت دنیا وآخرت رابه بشر بیاموزند،2- به تربیت افراد مستعد بپردازندوآنان را تا آخرین مرحله کمال ممکن برسانند،3- و درصورتی که شرایط اجتماعی مساعدباشد اجرای قوانین اجتماعی دین را برعهده گیرند.
با توجه به خاتمیت دین اسلام وپیامبراکرم(ص) این دین به عنوان آخرین شریعت آسمانی باید پاسخگوی همه نیازهای بشر بوده وبقای آن تا آخرالزمان تضمین شده باشد.
لازمه خاتمیت اسلام پاسخگویی به همه نیازهای بشر(قابل اجرادرهمه زمانها وبرای همه اقوام باشد وپویایی وتحرک لازم را همگام با مسائل جدید داشته باشد.)وحفظ وبقای آن تا آخرالزمان است(تحریف نشودوبا خرافات آلوده نگردد).
اگرچه حفاظت از قرآن کریم به عنوان سندوقانون مکتوب آخرین وکامل ترین دین الهی از سوی حقتعالی تضمین شده ولی همه احکام وقوانین ازظاهر آیات استفاده نمی شود.
همچنین تفصیل احکام درقرآن نیامده وتعلیم آنها به عهده پیامبراکرم(ص) گذاشته شده که به عنوان حجت دیگری درکنارقرآن عمل نماید.
اما شرایط دشوارزندگی پیامبر ومحاصره وجنگ های متعدد، اجازه بیان همه احکام اسلام را برای عموم نداد وعلاوه برآن همان اندازه هم که مردم می آموختند ضمانتی برای مصونیت ازتغییر وتحریف نداشت مانند وضوکه درمنظرومقابل دیدگان مردم بود ولی پس از پیامبراکرم(ص) درآن اختلاف شد.
پس دین اسلام هنگامی می تواند پاسخگوی نیازهای مختلف انسانها تا پایان جهان باشد که درمتن دین راهی برای تامین مصالح ضروری جامعه یش بینی شده باشد ودین راز تهدید خرافات و تحریف حفظ کند واین نمی شود مگربا وجودجانشینی معصوم ومصون از خطابرای پیامبر.
ختم پیامبری ونبوت اگرتوأم با نصب امام معصوم باشد موافق حکمت الهی است وگرنه اهداف وبرنامه های پیامبر زمین می ماند که محورهای اصلی آن شامل مواردزیر می شود:
1- لزوم حفظ شریعت وحجت قاطع در اختلافات،2- نیاز جامعه به رهبران الهی برای اجرای قوانین الهی وکمال وسعادت انسان،3- تفسیر وتبیین احکام ومعارف دین.
بنا براین هم لزوم وضرورت وجودامام روشن وثابت می شود وهم لزوم علم خدادای وعصمت او وهم نصب شدن او ازسوی حقتعالی . چنین امامی عین پیامبر از سوی حقتعالی برمردم، ولایت وحق حاکمیت دارد.
(نگاهى گذرا به نظرّيه ولايت فقيه- پرسشها وپاسخها- آیةالله مصباح یزدی)
لزوم حكومت اسلامی در دوران غيبت
احكام اسلامى- اعم از قوانين اقتصادى، سياسى و حقوقى- تا روز قيامت باقى و لازمالاجرا است و هيچ يك از احكام الهى نسخ نشده و از بين نرفته است. اين بقا و دوامِ هميشگىِ احكام، نظامى را ايجاب مىكند كه اعتبار و سيادت اين احكام را تضمين كرده، عهدهدار اجراى آنها شود. چرا كه اجراى احكام الهى جز از رهگذر برپايى حكومت اسلامى امكانپذير نيست. در غير اين صورت جامعه مسلماً به سوى هرج و مرج رفته و اختلال و بىنظمى بر همه امور آن مستولى خواهد شد.
از آن جايى كه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأكيد شرايع الهى است و بىنظمى و هرج و مرج در امور مسلمانان امرى نكوهيده و ناپسند مىباشد، روشن است كه حفظ نظام و سدّ طريق اختلال، جز به استقرار حكومت اسلامى در جامعه تحقق نمىپذيرد. ازاينرو هيچ ترديدى در لزوم اقامه حكومت باقى نمىماند. علاوه بر آنچه گفتيم حفظ مرزهاى كشور اسلامى از هجوم بيگانگان و جلوگيرى از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. و تحقق اين امر نيز جز به تشكيل حكومت اسلامى ميسر نيست.
آنچه برشمرديم، جزو بديهىترين نيازهاى مسلمانان است و از حكمت به دور است كه خالق مدبّر و حكيم، آن نيازها را به كلّى ناديده بگيرد و از ارايه راه حلى جهت رفع آنها غفلت كند.
آرى، همان دلايلى كه لزوم امامت پس از نبوت را اثبات مىكند، عيناً لزوم حكومت در دوران غيبت حضرت ولى عصر (عج) را نيز ثابت مىنمايد به ويژه پس از اين همه مدت كه از غيبت آن بزرگوار مىگذرد و شايد اين دوران هزارها سال ديگر نيز ادامه يابد. در اين صورت آيا مىتوان تصور كرد كه آفريدگار حكيم، امت اسلامى را به حال خود رها كرده و تكليفى براى آنها معين نكرده باشد؟ و آيا خردمندانهاست كه بگوييم خداوند حكيم به هرج و مرج ميان مسلمانان و پريشانى احوال آنان رضايت داده است؟ و آيا چنين گمانى به شارع مقدس روا است كه بگوييم حكمى قاطع جهت رفع نيازهاى اساسى بندگان خدا تشريع نكرده است تا حجت بر آنان تمام شده باشد؟ آرى، لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاى كشور و جلوگيرى از تجاوز بيگانگان، از بديهىترين امور است بىآن كه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقى باشد. گفتنى است كه قدر متيقن از اشخاص براى تصدى منصب حكومت، فقيه عادل و آگاه به مسائل زمان خود است و تا چنين شخصى هست نوبت به غير عادل يا غير فقيه نمىرسد.
در روايت فضل بن شاذان- در كتاب علل الشرايع از امام رضا (ع) - به همين دليل عقلى اشاره شده است.
حضرت مىفرمايد: «اگر كسى بگويد كه چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داده و آنان را به پيروى از ايشان امر فرموده است، پاسخ داده مىشود كه اين امر علل بسيار دارد از جمله اين كه خداوند حدود و قوانينى براى زندگى بشر تعيين فرموده و به مردم فرمان داده است كه از آن حدود و قوانين تجاوز نكنند چرا كه براى آنان فساد و تباهى به ارمغان مىآورد.
اما اجراى اين قوانين و رعايت حدود شرعى تحقق نمىپذيرد مگر آن كه خداوند زمامدارى امين براى آنان بگمارد، تا آنان را از تعدى از حدود و ارتكاب محرمات باز دارد. در غير اين صورت چه بسا افرادى باشند كه از لذت و منفعت شخصى خود به بهاى تباه شدن امور ديگران صرف نظر نكنند.
ازاينرو خداوند سرپرستى براى مردم تعيين فرموده است تا ايشان را از فساد و تباهى باز دارد و احكام و قوانين اسلامى را درميان آنان اقامه كند.
ديگر آن كه ما هيچ گروه يا ملتى را نمىيابيم كه بدون زمامدار و سرپرست زندگى كرده و ادامه حيات داده باشد. زيرا اداره امور دينى و دنيوى آنان به زمامدارى مدبّر نيازمند است و از حكمت بارى تعالى به دور است كه آفريدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها كند. حال آن كه خود به خوبى مىداند كه مردمان به ناچار بايد حاكمى داشته باشند كه جامعه را قوام و پايدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى كند، اموال عمومى را ميان آنان تقسيم كند، نماز جمعه و جماعات آنان را برپا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگيرى نمايد و...
گفتنى است كه مردم داراى آرا، افكار و تمايلات مختلفاند. پس اگر حضرت حق زمامدارى را كه از رهآوردهاى پيامبر پاسدارى كند تعيين نمىفرمود مردمان، فاسد و تباه مىشدند. آيين و سنت و احكام خداوندى تغيير مىيافت و ايمان آنان متزلزل مىشد و تمامى خلق به تباهى و ضلالت مىافتادند»،(بحارالانوار، چاپ جديد 110 جلدى، ج 6، ص 60). http://www.musalla.ir
شرایط اساسی ولایت
آیا میان فقاهت و ولایت، تلازمى وجود دارد، بدین معنا که هرکه به مقام فقاهت رسید، داراى مقام ولایت نیز خواهدبود؟ یا آن که صرفا یکى از شرایط اساسى زعامت سیاسى اسلامى، واجدیت مقام فقاهت است.
مولاامیرمومنان(ع) در این باره مى فرماید: ((ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامرالله فیه))
سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن است که در تحقق حکومت نيرومندتر، و در آگاهي از فرمان خدا داناتر باشد.
( نهج البلاغه ترجمه محمد دشتی ، خطبه 173)
حضرت در این بیان، دو شرط اساسى را براى شایستگى مقام زعامت سیاسى در اسلام یادآور مى شود:
اولا: قدرت و توان سیاسى- ادارى داشته باشد. ثانیا: در امر زعامت، آگاه ترین افراد امت بوده باشد.
بنابراین در زعامت سیاسى،"فقاهت" دومین شرط اساسى پس از"قدرت سیاسى" است. و این صرفا شایستگى فقیهان را براى مقام ولایت و زعامت سیاسى، پس از واجدیت سایر شرایط مى رساند، نه فعلیت آن را، زیرا در فرض دوم، تعدد ولایات برحسب تعدد فقهاى جامع الشرایط، و موجب تزاحم ولایت ها مى گردد که با قانون نظم، مغایرت دارد و مایه تشتت آرا و از هم پاشیدگى وحدت امت خواهد بود.
لذا تلازمى میان فقاهت و ولایت بالفعل وجود ندارد، و هر فقیهى به دلیل آن که فقیه است، فعلا داراى مقام ولایت نیست بلکه صرفا شایستگى آن را دارد.
(فصلنامه حکومت اسلامى شماره 5 / محمد هادی معرفت)
نویسنده : بهزاد کاظمی
|