بسمه تعالي
توقيع به معنى امضا كردن نامه و فرمان، و نشان كردن برنامه و منشور مىباشد، و نيز پاسخهايى است كه بزرگان و دولتمردان، زير سؤالها و درخواستهاى كتبى كه از ايشان مىشود نويسند (لغتنامه دهخدا) . توقيع نويسى از ديرباز بين حكام و فرمانروايان رواج داشته، و موارد بسيار زيادى از توقيعات آنها در متون تاريخى و غيره به چشم مىخورد. كتاب توقيعات كسرى نمونهاى از اين آثار است، و نيز در صبح الاعشى (10/292 به بعد) و تمامى دو مجلد يازده و دوازده و قسمتى از جلد سيزده را با ذكر توقيعات بسيار، با موضوعات مختلف پرداخته است، همچنين در العقد الفريد (2/226 به بعد) طى چند فصل توقيعات مختلفى آمده است. در كتب روائى، فقهى و تاريخى شيعه قسمتى از مكتوبات ائمه اطهار (ع) به عنوان «توقيعات» آمده عمده آنها ـ از لحاظ كميت و كيفيت ـ توقيعاتى است كه از سوى امام زمان حضرت حجة بن الحسن ـ ارواحنا فداه ـ صادر گرديده است، و توقيعات صادره از ائمه ديگر بسيار كمتر بوده، و از بعضى از ايشان ـ در حد اطلاع ما ـ هيچ توقيعى به دست نيامده است. براى نمونه به اين موارد اشاره مىكنيم: چند توقيع كوتاه از حضرت اميرالمؤمنين على (ع) توقيعى از حضرت موسى بن جعفر (ع) (كشف الغمه، 3/33) توقيعاتى از امام رضا (ع) (اصول كافى، 1/107) ؛ عيون الاخبار الرضا، 2/86) و چندين توقيع از هر يك از ائمه: حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى (ع) (بحار الانوار، 2/181، 50/103، 280 ـ 302) . اكنون به طور اجمال، بخشهايى از ويژگىها و مزاياى توقيعات مقدسه حضرت مهدى (عج) را بيان مىكنيم و به بررسى عمومى و كلى مسائل طرح شده در آنها مىپردازيم:
1) رابطه اعجاز با توقيعات، نظر به اينكه توقيعاتى كه در پاسخ به سؤالات و درخواستها صادر مىشد، معمولا ظرف سه روز انجام مىگرفت، شايد نتوان ادعا كرد همه آنها توأم با اعجاز بوده، گرچه نحوه صدور توقيعات و چگونگى ارتباط نواب خاص امام زمان با آن حضرت فاش نشده است، اما در بخشى از توقيعات، معجزهآميز بودن آنها كاملا مشهود است، و به طور قطع مىتوان گفت صدور آنها به طور عادى صورت نگرفته است (تاريخ الغيبة الصغرى، 430 به بعد) . مثلا در سال 312 ق، از سوى حضرت بقية الله، در مورد گمراهى و انحراف ابن ابىعزاقر شلمغانى، توقيعى صادر گشت، كه ناظران عينى گفتهاند: هنوز مركب آن تر بود و خشك نشده بود (الغيبة، شيخ طوسى، 195 به بعد؛ بحار الانوار، 51/376) . و نيز محمد بن فضل موصلى شيعه بود ولى نيابت جناب حسين بن روح را قبول نداشت، روزى هنگام بحث با يكى از دوستانش به نام حسن بن على وجناء و به پيشنهاد او براى آزمودن نايب امام (ع) مطلبى را كاملا محرمانه با هم توافق كردند، و حسن بن على وجناء كاغذ سفيدى از دفتر موصلى جدا كرد، و قلمى تراشيد و با آن بدون مركب مطالبى بر روى آن ورقه نوشت، سپس آن را مهر كرد و توسط خدمتكار نزد حسين بن روح فرستاد. ظهر همان روز جواب نامه در همان ورقه ارسالى آمد كه فصل به فصل با مركب نوشته بود (الغيبة، شيخ طوسى، 192 ـ 193 و مشابه اين اعجاز در كمال الدين، 2/488 به بعد) . همچنين از ابوحسين اسدى روايت شده كه گفت: توقيعى توسط شيخ ابوجعفر محمد بن عثمان عمروى بدون اينكه من از او سؤالى كرده باشم به من رسيد، بدين عبارت: «بسم الله الرحمن الرحيم، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر كسى كه درهمى از اموال ما را حلال شمارد» . اسدى گويد به خاطرم رسيد كه اين توقيع درباره كسى است كه درهمى از مال ما را حلال شمارد، نه كسى كه حلال نداند و از آن بخورد، گويد به خدا سوگند كه چون بار ديگر در توقيع نظر كردم ديدم به همان مضمونى كه در دلم بود تغيير يافته است: «لعنت خدا و فرشتگان، و همه مردم بر كسى كه درهمى از مال ما را به حرامى بخورد» (الاحتجاج، 2/300 به بعد) . اين معجزات در مرحله صدور بود، اما در متن خود توقيعات موارد بسيار زيادى از معجزات مشهود است كه بيشتر به صورت خبرهاى غيبى از حوادث آينده كارها و مذاكرات خصوصى، شفاى بيماران، حاملگى و خصوصيات مولود و غيره مىباشد (كلمة الامام المهدى، ترجمه فارسى، 1/194 به بعد؛ فهرست موضوعى توقيعات) .
2) استدلال به توقيعات، علماى شيعه در رشتههاى مختلف اعتقادى، فقهى و اخلاقى به توقيعات حضرت مهدى (عج) استناد و استدلال مىكنند، بعضى از علما اصل صدور توقيع را از آن حضرت، از جمله دلايل وجود شريف آن بزرگوار شمردهاند، مانند مرحوم شيخ على اكبر نهاوندى در اين باره چنين گفته است: «تمامت اين توقيعات شريفه و مكتوبات منيفه ـ چنانكه در اول رقم دوم از توقيعات ذكر نمودهايم ـ از جمله دلايل بر ثبوت و اثبات وجود فائض الجود آن بزرگوار است، زيرا كه مكتوب و توقيع بدون كاتب و موقع، بلكه مطلق اثر بدون مؤثر نشود و نشايد» (العبقرى الحسان، 2/208) . در فقه نيز توقيعات را به منزله يك دليل و حجت شرعى مىشمارند و در استنباط احكام به آنها استناد مىكنند، اين كار با بررسى سند و ارزيابى راويان توقيع ـ از جهت ديانت و وثاقت ـ شروع مىشود، چنانكه قاعده برخورد با هر حديث و روايت همين است و پس از اطمينان يافتن از صحت سند، بر آن اعتماد مىكنند و به عنوان يك حديث معتبر با آن مواجه مىشوند، آنگاه دلالت آن را به بحث مىگذارند، و در صورتى كه در اخبار، معارضى براى آن يافت شود، طبق قواعد علم درايه و فقه، به چگونگى جمع بين هر دو، ترجيح نص بر ظاهر مىپردازند (اخبار علاجيه، تعادل و تراجيح) .
3) خط توقيعات، به طورى كه در چندين مورد راويان تصريح كردهاند، توقيعات مقدسه حضرت مهدى (عج) به دستخط شريف خود آن حضرت صدور مىيافته، و جمعى از بزرگان محدثين و وكلاى حضرتش با آن آشنا بوده، و آن را مىشناختند و عباراتى همچون: «فوقع بخطه، بخط اعرفه، رأيت التوقيع بخطه و...» دليل اين مطلب است (تاريخ الغيبة الصغرى، 430 به بعد؛ حكمة الامام المهدى، 1/399) و بنابر بعضى از روايات، خط مبارك امام زمان (عج) به خط پدر بزرگوارش بسيار شباهت داشته است (مناقب، 3/533) و با توجه به اينكه در طول مدت نيابت نواب اربعه، اين توقيعات به طور يكنواخت ظاهر مىگشت شيوهاى كاملا مطمئن براى يقين به صدور آنها از شخص امام (ع) بود، و راه را براى افراد فرصت طلب و مغرض مىبست كه هرگز نتوانند نامههاى جعلى به نام آن حضرت درست كنند، و مردم را به وسيله آنها فريب دهند. البته توقيعات را به خط امام (ع) معمولا بعضى از افراد معتمد مشاهده مىكردند. سپس از روى آنها نسخهبردارى و رونويسى مىشد، يا مضمون آنها را به ذهن مىسپردند، ولى بعضى از توقيعات را به اقتضاى مصلحت در بين عموم شيعيان منتشر مىساختند.
4) همه توقيعات حضرت مهدى (عج) توسط نواب خاص آن جناب براى افراد ظاهر مىگشت، و ارتباط كتبى با حضرتش فقط از طريق ايشان انجام مىگرفت، و حتى وكلاى آن حضرت كه در بلاد مختلف بودند، نامههاى خود و ديگر افراد را به بغداد نزد نايب امام مىفرستادند، و از او پاسخ دريافت مىكردند، شيخ طوسى در كتاب الغيبه (صفحه 257) مىگويد: «و در زمان سفيران ستوده آن حضرت، جمعى از افراد مورد وثوق بودهاند كه از سوى سفراى منصوب شده اصلى، توقيعات بر آنان وارد مىشد...» ، و نيز صاحبنظران در شرح احوال و ذكر خصوصيات جمعى از وكلا، اين نكته را متذكر شدهاند (كلمة الامام المهدى، 1/145 به بعد) . شايان تذكر است كه طبرسى در احتجاج (1/318 ـ 325) دو نامه از حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ به شيخ مفيد نقل كرده است، اين نامهها توسط شخص مورد اعتمادى به شيخ مفيد رسيده ولى نام آن شخص ذكر نشده است. چند تن از مؤلفين اين دو نامه را در شمار توقيعات آن حضرت آوردهاند (مستدرك سفينة البحار، 8/341) . همچنين بعضى از معاصران پيامى كه از سوى آن حضرت براى مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهانى، توسط مرحوم شيخ محمد كوفى شوشترى نقل شده، به عنوان توقيع ذكر كرده اند.
5) مدت خروج توقيع، توقيعاتى كه در پاسخ به سؤالات صدور مىيافت، به طور معمول ظرف دو تا سه روز مىرسيد، چنانكه از چند روايت استفاده مىشود، و اين مدت در ذهن افراد متمركز بوده است، و برنامه نايبان چنين بوده كه سؤالات و تقاضاهاى مراجعه كنندگان را در يك ورقه مىنوشتند، سپس جواب آنها يكجا مىآمد (الغيبة، شيخ طوسى، 184، 190؛ تاريخ الغيبة الصغرى 435) . نحوه ديدار نايب امام با آن حضرت فاش نشده است. و گاه جواب سؤالى را شفاهى مىگفتند، كه نايب شخصا آن را ابلاغ مىكرد و بسا مىشد كه اصلا جواب نمىفرمودند، از جهت مصلحتى كه حضرت مهدى (عج) مىدانستند، مثلا كسى از امام تقاضا دارد كه برايش دعا كند تا خداوند به او فرزند پسرى عطا فرمايد، ولى چون امام مىداند كه چنين چيزى نصيب آن شخصيت نيست پاسخى نمىدهد. (الغيبة، شيخ طوسى، 195) . و مانند شخصى كه جواب نامهاش نيامد، بعد معلوم شد كه از مذهب تشيع برگشته و قرمطى شده است (الارشاد، شيخ مفيد، 232) و اما توقيعاتى كه بدون سؤال و درخواست افراد صادر مىگشت وقت معينى نداشت، و هر موقع كه امام (عج) صلاح مىدانست، توقيعى مىنوشت و مطلبى اظهار مىفرمود.
6) مطالب مطرح شده در توقيعات، موضوعاتى كه در توقيعات حضرت ولى عصر (عج) آمده است، شامل بسيارى از معارف و حقايق دينى، و امور تربيتى و برنامههاى زندگى فردى و اجتماعى مىباشد، كه فهرست اجمالى آنها بدين قرار است: الف) مباحث عقيدتى، در زمينههاى مختلف توحيد، نبوت، امامت، معاد و غيره؛ ب) امور اجتماعى، شامل مسائل اخلاقى، تربيتى، و شئون اقتصادى و مشكلات مالى؛ ج) وظايف و تكاليف شيعيان در عصر غيبت، بيان چگونگى توجه به خداوند، ايجاد زمينههاى خودسازى، نحوه ارتباط با ايشان و پيروى از آن حضرت و آمادگى براى برپائى حكومت عدل گستر او؛ د) بيان قسمتى از احكام و مسائل فقهى، در مورد نماز، روزه، حج، نذر، خمس، نكاح و غيره؛ ه ـ ) مطالبى در امور شخصى كسانى كه از آن حضرت درخواست مىكردند از قبيل نامگذارى فرزند، آزادى برده و كنيز، انتخاب دوست، اجازه سفر و غيره؛ و) نصب و تأييد وكلا و نواب و ديگر امور مربوط به ايشان، افشا كردن تزوير مدعيان دروغين، و طرد و لعن غلات و منحرفين.
7) دفع خطر از شيعيان، در آن عصر كه حكام ستمگر، براى شناسايى و شكنجه و آزار و نابودى شيعيان و پيروان اهل بيت عصمت (ع) كمر بسته بودند، و احيانا نقشههاى ماهرانهاى طرح مىكردند تا بلكه بتوانند تمامى آنها را از بين ببرند، تنها راه خلاصى از دامهاى شيطانى بدخواهان، همين توقيعات بود. به دو نمونه در اين باره توجه مىكنيم: اول يكبار كه در مورد وكلا و نمايندگان حضرت (ع) نزد خليفه غاصب سعايت شده بود، وى براى شناسايى و دستگيرى آنان چنين دستور داد افراد ناشناسى را همراه با پول نزد آنها به جاسوسى بفرستيد، اگر كسى از آنها چيزى پذيرفت او را دستگير كنيد. در اين هنگام از ناحيه مقدسه حضرت مهدى (عج) خطاب به همه وكلا فرمانى صادر شد كه از هيچكس چيزى نپذيرند، و از گرفتن خوددارى كنند، و خود را بىاطلاع نشان دهند (كافى، 1/525) . دوم: در يك زمان از سوى حضرت ولى عصر (عج) دستورى صادر شد كه از زيارت كاظمين و كربلا نهى كرده بودند. پس از چند ماه معلوم شد خليفه در آن موقع دستور داده بود كه هر كس به زيارت رود، در كمينش باشند و او را دستگير كنند (كافى، 1/525) .
8) بيزارى از منحرفان، در عصر غيبت صغرى افرادى به عناوين مختلف و با مقاصد گوناگون به دروغ ادعاهايى مىكردند و سعى داشتند دوستان و پيروان ائمه (ع) را به سوى خود جلب كنند، و آنها را فريب دهند و گمراه سازند و با توجه به اينكه اين قبيل افراد كم و بيش در بين شيعيان آن زمان ـ و يا دست كم در بعضى از مناطق شيعهنشين ـ شهرت و احترامى داشتند، و غالبا زير پوشش ادعاى نيابت و سفارت حضرت مهدى (عج) دامهاى خود را مىگسترانيدند، لذا خطر آنها براى شيعيان و مسلمانان، از خطر كفار مشركين بدتر بود، و افشاى تزوير و كشف نقاب از چهره كريه ايشان، و طرد آنها از جوامع دينى، ضرورت داشت. از همين روى توقيعات مهمى درباره اين افراد و بيزارى حضرت ولىعصر (عج) از آنها، از سوى آن جناب صدور يافته، و مايه رسوايى و انزواى آنها شده است.
9) توقيعات در كتابها و آثار بزرگان، نخستين كسى كه توقيعات را جمعآورى كرده است: محدث گرانقدر ابوالعباس عبدالله بن جعفر حميرى مىباشد. و از جمله اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى و امام عسكرى عليهم السلام بوده، عصر غيبت صغرى را نيز درك كرده، و توقيعات را به خط امام (عج) ديده است. (رجال، نجاشى، 152 به بعد؛ معجم رجال الحديث، 10/145) . از عبارت نجاشى بر مىآيد كه توقيعات امام حسن عسكرى (ع) را تدوين كرده است، گرچه آقا بزرگ در (الذريعه، 4/401) گفته: «التوقيعات الخارجة من الناحية المقدسة...» . فرزندان او احمد و جعفر و حسين و محمد نيز همگى با حضرت ولى عصر ارواحنا فداه مكاتبه داشتهاند كه سه توقيع در پاسخ به سؤالات محمد بن عبدالله حميرى در كتاب احتجاج آمده است. همچنين زيارت معروف «آل يس» و دعاى بعد از آن، ضمن توقيعى خطاب به او صادر شده است. همچنين در منابع اوليه حديث همچون كافى؛ كمال الدين؛ ارشاد؛ غيبت شيخ طوسى؛ احتجاج و غيره و نيز مجموعههاى بزرگ حديث، و كتب معتبره متأخرين مانند: بحار الانوار؛ وسائل الشيعه؛ وافى؛ مستدرك الوسائل و الصحيفة المهدية در فصلهاى خاص و يا به طور پراكنده، توقيعات بسيارى آمده است. در عصر حاضر نيز آثار ارزشمندى در اين زمينه انتشار يافته است، از جمله: تاريخ الغيبة الصغرى؛ كلمة الامام المهدى، ترجمه فارسى و استدراك، نشر آفاق (تهران، 1407 ق) ؛ توقيعات مقدسه، اثر جعفر وجدانى؛ مجموعه سخنان، توقيعات و ادعيه حضرت بقية الله، از خادمى شيرازى؛ نواب اربعه، راسخى نجفى.
10) يك نمونه از توقيعات، از محمد بن ابراهيم بن مهزيار نقل شده كه گفت: وارد عراق شدم در حاليكه شك و ترديد داشتم، پس اين توقيع برايم صادر گشت: «به مهزيارى بگو آنچه از سخنان دوستانمان در منطقه خودتان نقل كردى، دانستيم، به آنها بگو: مگر سخن خداوند را نشنيدهايد كه فرموده: اى كسانى كه ايمان آوردهايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول و ولى امر خودتان را (نساء، 59) آيا جز اين فرمان كه تا روز قيامت وظيفه را مشخص كرده دستور ديگرى هست؟ مگر نمىبينيد كه خداى عز و جل برايتان پناهگاههايى قرار داده تا بدانها پناه بريد و نشانههايى نهاده كه به وسيله آنها راه يابيد، از عهد آدم (ع) تا زمانى كه امام قبلى (حضرت عسكرى (ع)) ظاهر گرديد، هرگاه نشانه و روايتى ناپديد شد نشانه و پرچمى ديگر آشكار گرديد، و هر زمان كه ستارهاى افول نمود ستاره ديگرى طلوع كرد و چون خداوند او را قبض روح فرمود پنداشتيد كه پروردگار عز و جل وسيله و واسطه بين خود و خلقش را قطع نمود، هرگز چنين نبوده و نخواهد بود تا روز رستاخيز فرا رسد، و امر خداوند آشكار گردد، و آنان را خوش آيند نباشد. اى محمد بن ابراهيم در آنچه كه به سوى آن گام برداشتهاى ترديد به خود راه مده كه خداوند زمين را از حجت تهى نگذارد، مگر نه پدرت پيش از وفاتش به تو گفت: هم اكنون كسى را بياور كه اين سكههاى طلا را سنجش و قيمت گذارى كند، و چون انجام اين كار به تأخير افتاد و پيرمرد ترسيد مبادا پيش از عملى شدن دستورش در گذرد، به تو گفت تو آنها را براى خودت قيمت كن. آنگاه كيسه بزرگى بيرون آورد و به تو داد، و سه كيسه و هميانى كه سكههاى مختلفى در آن بود نزد خود داشتى، پس آنها را ارزيابى كردى و در آن كيسه گذاشتى، و پدرت با مهر خود آن را مهر كرد، و به تو گفت تو نيز مهر كن، پس اگر زنده ماندم خودم به آن سزاوارترم، و چنانچه از دنيا رفتم، از خداوند اول نسبت به خودت و بعد در مورد من بپرهيز، و مرا خلاص كن و چنان باش كه به تو گمان دارم. خداوند تو را بيامرزد، دينارهاى اضافى را كه بر مجموع سكههاى مربوط به منظور داشتهاى كه كمى بيش از ده دينار بود از آنها بيرون بياور، و از سوى خود باز پس گير كه زمانه از گذشته دشوارتر است. خداوند ما را كفايت مىكند و وكيل خوبى است» (كمال الدين، 2/486؛ بحار الانوار، 53/185؛ كلمة الامام المهدى، 1/362) .
خون به جاى اشك
الَسَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِكَ الْمُخْلِصِ في وِلايَتِكَ الْمُتَقَرِّبِ إِلَى اللّهِ بِمَحَبَّتِكَ الْبَرىءِ مِنْ أَعْدائِكَ، سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِكَ مَقْرُوحٌ ودَمْعُهُ عِنْدَ ذِكْرِكَ مَسْفُوحٌ، سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزينِ الْوالِهِ الْمُسْتَكينِ، سَلامَ مَنْ لَوْ كانَ مَعَكَ بالطُّفُوفِ لَوَقاكَ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّيُوفِ، وَبَذَلَ حُشاشَتَهُ دُونَكَ لِلْحَتُوفِ وَجاهَدَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَنَصَرَكَ عَلى مَنْ بَغى عَلَيكَ، وَفَداكَ بِرُوحِهِ وَجَسَدِهِ وَمالِهِ وَوَلَدِهِ، وَرُوحُهُ لِرُوحِكَ فِداءٌ، وَأَهْلُهُ لاَِهْلِكَ وِقاءٌ.
فَلَئِنْ أَخَّرَتْني الدُّهُورُ، وَعاقَني عَنْ نَصْرِكَ الْمَقْدُورُ، وَلَمْ أَكُنْ لِمَنْ حارَبَكَ مُحارِباً وَلِمَنْ نَصَبَ لَكَ الْعَداوَةَ مُناصِباً فَلاََنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَمَساءً وَلاََبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَيْكَ، وَتَأَسُّفاً عَلى ما دَهاكَ وَتَلَهُّفاً، حَتّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصابِ، وغُصَّةِ الاْكْتِيابِ. (فرازى از زيارت ناحيه مقدسه)
سلام بر تو، سلام آن كسى كه به حرمتِ تو آشناست، و در ولايت و دوستىِ تو اخلاص مى ورزد، و به سببِ محبّت و ولاى تو به خدا تقرّب مى جويد و از دشمنانت بيزار است; سلام كسى كه قلبش از مصيبت تو جريحه دار، و اشكش به هنگام ياد تو چونان سيل، جارى است; سلام كسى كه ـ در عزاى تو ـ دردمند و غمگين و سرگشته و بيچاره است; سلام كسى كه اگر با تو در كربلا مى بود، با جانش در برابرِ تيزىِ شمشيرها از تو محافظت مى نمود، و نيمه جانش را در دفاع از تو به دست مرگ مى سپرد، و در پيشگاه تو جهاد مى كرد، و تو را عليه ستم كنندگانِ بر تو يارى مى داد و جان و تن و مال و فرزندش را فداى تو مى نمود، و جانش فداى جان تو و خانواده اش سپر بلاىِ اهل بيت تو مى بود. پس اگرچه زمانه مرا به تأخير انداخت و مقدّرات الهى مرا از يارىِ تو بازداشت و نبودم تا با آنان كه با تو جنگيدند بجنگم و با كسانى كه با تو دشمنى ورزيدند به ستيز برخيزم، در عوض، از روى حسرت و تأسّف و اندوه بر مصيبت هايى كه بر تو وارد شد، صبح و شام نالانم و به جاى اشك براى تو خون گريه مى كنم، تا زمانى كه از سوزِ مصيبت و گلوگيرى حزن و اندوه، زندگى ام به پايان رسد.
آگاهى بر امور شيعيان
«نَحْنُ وَإنْ كُنّا ثاوينَ بِمَكانِنَا النّائي عَنْ مَساكِنِ الظّالِمينَ ـ حَسَبَ الَّذي أَراناهُ اللّهُ تعالى لَنا مِنَ الصَّلاحِ وَلِشيعَتِنَا الْمُؤْمِنينَ في ذلِكَ ما دامَتْ دَوْلَةُ الدُّنْيا لِلْفاسِقينَ ـ فَإِنّا نُحيطُ عِلْماً بِأَنْبائِكُمْ، وَلايَعْزُبُ عَنّا شَيْءٌ مِنْ أَخْبارِكُمْ، وَمَعْرِفَتُنا بِالذُّلِّ الَّذي أَصَابَكُمْ مُذْ جَنَحَ كَثيرٌ مِنْكُمْ إلى ما كانَ السَّلَفُ الصّالِحُ عَنْهُ شاسِعاً، ونَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لايَعْلَمُونَ».
اگرچه هم اكنون در مكانى دور از جايگاه ستمگران مسكن گزيده ايم ـ كه خداوند صلاح ما و شيعيان با ايمان ما را مادامى كه حكومت دنيا به دست تبهكاران است در همين دورى گزيدن، به ما نمايانده است ـ ولى در عين حال بر اخبار و احوال شما آگاهيم و هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده و مخفى نيست. از خوارى و ذلّتى كه دچارش شده ايد با خبريم، از آن زمان كه بسيارى از شما به برخى كارهاى ناشايست ميل كردند كه پيشينيان صالح شما از آنها دورى مى جستند، و عهد و ميثاق خدايى را آن چنان پشت سر انداختند كه گويا به آن پيمان آگاه نيستند.
يادآورى و رسيدگى
«إِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ، ولاناسينَ لِذِكْرِكُمْ، وَلَوْلا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُمُ اللاَّْواءُ وَاصْطَلَمَكُمُ الاَْعْداءُ، فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَظاهِرُونا عَلَى انْتِياشِكُمْ مِنْ فِتْنَة قَدْ أَنافَتْ عَلَيْكُمْ».
ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نمى بريم كه اگر جز اين بود، دشواريها و مصيبتها بر شما فرود مى آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند. پس تقواى خدا پيشه كنيد و ما را بر رهايى بخشيدنتان از فتنه اى كه به شما روى آورده يارى دهيد.
لزوم محبّت
«فَلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِء مِنْكُمْ بِما يَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كَراهَتِنا وَسَخَطِنا، فَإنَّ أَمْرَنا بَغْتَةٌ فَجْأَةٌ حينَ لاتَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَلايُنْجِيهِ مِنْ عَقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة.
وَاللّهُ يُلْهِمُكُمُ الرُّشْدَ وَيَلْطِفُ لَكُمْ فِي التَّوْفيقِ بِرَحْمَتِهِ».
هريك از شما بايد كارى كند كه وى را به محبّت و دوستى ما نزديك مى كند و از آنچه خوشايند ما نبوده و موجب كراهت و خشم ماست دورى گزيند; زيرا امر ما ناگهان فرا مى رسد، در هنگامى كه توبه و بازگشت براى او سودى ندارد و پشيمانى او از گناه، از كيفر ما نجاتش نمى بخشد. و خداوند، رشد و هدايت مطلوب را به شما الهام فرمايد و به لطف خويش شما را به بهره ورى از رحمت هايش توفيق بخشد!
اداء حقوق الهى
«وَنَحْنُ نَعْهَدُ إلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ الْمُخْلِصُ الْمُجاهِدُ فينَا الظّالِمينَ أَيَّدَكَ اللّهُ بِنَصْرِهِ الَّذي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِيائِنَا الصّالِحينَ: أَنَّهُ مَنِ اِتَّقى رَبَّهُ مِنْ إِخْوانِكَ فِي الدِّينِ، وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَيْهِ إِلى مُسْتَحِقّيهِ، كانَ آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِهَا الْمُظْلِمَةِ الْمُظِلَّةِ وَمَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما اَعارَهُ اللّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلى مَنْ أَمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإِنَّهُ يَكُونُ خاسِراً بِذلِكَ لاُِوْلاهُ وَآخِرَتِهِ».
و ما به تو ]شيخ مفيد(قدس سره)[ اى دوست با اخلاص كه در راه ما با ستمگران در ستيز و پيكارى ـ خداوند تو را به نصرت و يارى خويش تأييد كند همانگونه كه دوستان شايسته پيشين ما را تأييد فرموده است ـ سفارش مى كنيم كه هريك از برادران دينى تو كه تقواى خدايش پيشه كرده و برخى از آنچه را كه به گردن دارد به مستحقّانش برساند، در فتنه ويرانگرِ برباد دهنده و گرفتارى ها و آشفتگى هاى تاريك و گمراه كننده در امان خواهد بود و آن كس كه در دادن نعمتهايى كه خداوند به او كرامت فرموده به كسانى كه فرمان رسيدگى به آنها را داده، بخل ورزد زيانكار دنيا و آخرت خويش خواهد بود.
سعادت ديدار
«وَلَوْ أَنَّ أَشْياعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَى اجْتِماع مِنَ القُلُوبِ فِي الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَيْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْيُمْنُ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما يَحْبِسُنا عَنْهُمْ إِلاّ ما يَتَّصِلُ بِنا مِمّا نُكْرِهُهُ وَلانُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ، واللّهُ الْمُسْتَعانُ، وَهُوَ حَسْبُنا وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، وَصَلواته عَلى سَيِّدِنَا الْبَشيرِ النَّذيرِ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرِينَ وَسَلَّمَ».
و اگر شيعيان ما ـ كه خداوند توفيق طاعتشان دهد ـ در راه ايفاى پيمانى كه بر عهده دارند همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تأخير نمى افتاد و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنان مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان نسبت به ما. پس ما را از ايشان باز نمى دارد مگر آنچه از كردارهاى آنان كه به ما مى رسد و ما را ناخوشايند است و از آنان روا نمى دانيم.
از خداوند يارى مى طلبيم و او ما را كفايت كرده و وكيل خوبى است و صلوات و سلام خدا بر آقاى بشارت دهنده و بيم دهنده ما، محمّد و خاندان پاك او باد.
علّت غيبت
«وَأَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ يَقُولُ: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَسْأَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ» إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ اَحَدٌ مِنْ آبائي إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطاغِيَةِ زَمانِهِ، وَإِنّي أَخْرُجُ حينَ أَخْرُجُ وَلا بَيْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغيتِ في عُنُقي».
وامّا علّت غيبت ما، پس به درستى كه خداوند عزّوجل مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد از چيزهايى كه اگر برايتان آشكار شود ناراحتتان مى كند سؤال مكنيد».
هيچيك از پدرانم نزيستند مگر آن كه بيعتى از طاغوت زمانشان بر ايشان تحميل گشت; امّا من زمانى كه قيام مى كنم بيعت هيچيك از طاغيان و طاغوتان بر گردنم نيست.
كيفيت بهره ورى
«وَأَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بي في غَيْبَتي، فَكَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إذا غَيَّبَتْها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ، وَإِنّي لاََمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ، فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لايَعْنيكُمْ وَلاتَتَكَلَّفُوا عِلْمَ ما قَدْ كُفيتُمْ، وَأَكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجيلِ الْفَرَجِ، فَإِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُمْ».
وامّا كيفيت بهرهورى از من در دوران غيبتم، همچون بهرهورى از خورشيد است هنگامى كه ابرها آن را از ديدگان بپوشانند، و من براى اهل زمين موجب امان و امنيّت مى باشم همچنان كه ستارگان براى اهل آسمان.
پس از آنچه به شما مربوط نيست پرسش نكنيد و براى دانستن آنچه از آن مستغنى هستيد خود را به تكلّف و مشقّت نيندازيد.
و براى تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه به راستى همين دعا، فرج شماست.
داعيه داران دروغين
«وَلْيَعْلَمُوا أَنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَفِينا، لا يَقُولُ ذلِكَ سِوانا إلاّ كَذّابٌ مُفْتَر، وَلايَدَّعيهِ غَيْرُنا إلاّ ضالٌّ غَوِيٌّ، فَليَقْتَصِرُوا مِنَّا عَلى هذِهِ الْجُمْلَةِ دُونَ التَّفْسيرِ، وَيَقْنَعُوا مِنْ ذلِكَ بِالتَّعْريضِ دُونَ التَّصْريحِ، إِنْ شاءَ اللّهُ».
وبايد بدانند كه براستى حق با ما و نزد ماست; جز ما، كسى اين سخن را بر زبان نراند مگر دروغگوى تهمت زننده و غير از ما، احدى آن را ادعا نكند مگر آن كه گمراه و گمراه كننده است. پس به همين جمله از ما اكتفا كنند وتفسيرش را نخواهند، و به همين كنايه قناعت كنند و دنبال تصريح آن نروند كه به خواست خدا، كنايه آنها را بس است.
نگهدارى حق
«حَفِظَ اللّهُ الْحَقَّ عَلى أَهْلِهِ، وَاَقَرَّهُ في مُسْتَقَرِّهِ، وَ قَدْ اَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ أَنْ تَكُونَ الاِْمامَةُ فِي أخَوَيْنِ إِلاّ في الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ، وَإذْ أَذِنَ اللّهُ لَنا فِي الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَاضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَانْحَسَرَ عَنْكُمْ، وَإِلَى اللّهِ اَرْغَبُ فِي الْكِفايَةِ، وَجَميلِ الصُّنْعِ وَالْوِلايَةِ وَحَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ، وَصَلّى اللّهُ على مُحَمَّد وَآلِ مُحمَّد».
خداوند، حق را بر اهلش نگه داشته و آن را در جايگاه خود ثابت قرار داده است، و از اين كه امامت و پيشوايى را در دو برادر، جز حسن و حسين(عليهما السلام)قرار دهد خوددارى نموده است، و هرگاه خداوند اجازه سخن گفتن به ما بدهد حق آشكار شده و باطل نابود و از شما دور مى گردد، و من به خدا روى مى آورم تا امور ما را كفايت نمايد و با ما به نيكويى رفتار كند و سرپرستى فرمايد، و او خوب وكيلى است و درود خداوند بر محمّد و خاندانش باد.
حقّ امام زمان(عليه السلام)
«وَلَوْلا أَنَّ أَمْرَ اللّهِ لا يُغْلَبُ، وَسِرَّهُ لايَظْهَرُ وَلايُعْلَنُ، لَظَهَرَ لَكُمْ مِنْ حَقِّنا ما تَبْتَزُّ مِنْهُ عُقولُكُمْ، وَيُزيلُ شُكُوكَكُمْ وَلكِنَّهُ ما شاءَ اللّهُ كانَ، وَلِكُلِّ أَجَل كِتابٌ، فَاتّقُوا اللّهَ وَسَلِّمُوا لَنا وَرُدُّوا الأَمْرَ إِلَيْنا فَعَلَيْنَا الاِْصْدارُ كَما كَانَ مِنَّا الاِْيرادُ، وَلا تُحاوِلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ وَلا تَميلُوا عَنِ الْيَمينِ وَتَعْدِلُوا إلَى الْيَسارِ، وَاجْعَلُوا قَصْدَكُمْ إِلَيْنَا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْوَاضِحَةِ».
اگر اين نبود كه نبايد امر خدا ناديده گرفته شود و سرّ الهى آشكار و ابراز گردد، حقّ ما آن گونه بر شما ظاهر مى شد كه عقلهايتان را بِرُبايد و ترديدهايتان را برطرف كند; ليكن آنچه را كه خداوند خواسته انجام مى شود و براى هر سرآمدى، كتاب و نوشته اى است. پس از خدا بترسيد و تسليم ما شويد و كار را به ما واگذاريد و بر ماست كه شما را از سرچشمه، سيراب بيرون آوريم چنان كه ما شما را به سرچشمه برديم.
براى كشف آنچه از شما پوشيده داشته شده كوشش مكنيد، و از راه راست منحرف نشويد، و به نادرستى نگراييد. و بر اساس سنّت آشكار الهى به وسيله محبّت و دوستى خود، راه و مقصدتان را به سوى ما قرار دهيد.
نشانه قيام
«وَآيَةُ حَرَكَتِنا مِنْ هذِهِ اللَّوْثَةِ حادِثَةٌ بِالْحَرَمِ الْمُعَظَّمِ، مِنْ رِجْسِ مُنافِق مُذَمَّم، مُسْتَحِلٍّ لِلدَّمِ الْمُحَرَّمِ، يَعْمَدُ بِكَيْدِهِ أَهْلَ الاِْيمانِ، وَلايَبْلُغُ بِذلِكَ غَرَضَهُ مِنَ الظُّلْمِ لَهُمْ وَالْعُدْوانِ، لاَِنَّنا مِنْ وَراءِ حِفْظِهِمْ بِالدُّعاءِ الَّذي لا يُحْجَبُ عَنْ مَلِكِ الأَرْضِ وَالسَّماءِ».
نشانه حركت و قيام ما از اين خانه نشينى، حادثه اى است كه در مكّه معظّمه روى خواهد داد; حادثه اى برخاسته از پليدىِ انسانى دو رو و نكوهيده كه خونريزى را حلال مى شمرد و باكِيد و نيرنگ خود، آهنگ جان مؤمنان مى نمايد; امّا با آن كار به هدف ظالمانه و ستم بار خود نخواهد رسيد. زيرا ما با دعايى كه از دارنده آسمان و زمين پوشيده نمى ماند و ردّ نمى شود براى حفاظت و نگهدارى آنان آماده ايم.
رابطه آفرينش و روزى بخشى خداوند باامام زمان(عليه السلام)
«إنَّ اللّهَ تعالى هُوَ الَّذي خَلَقَ الاَْجْسامَ، وَقَسَّمَ الاَْرْزاقَ، لاَِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْم وَلا حالٍّ في جِسْم، لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ، وَهُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ.
وَأَمَّا الاَْئِمَّةُ(عليهم السلام)، فَإِنَّهُمْ يَسْأَلُونَ اللّهَ تَعالى فَيَخْلُقُ، وَيَسْأَلُونَهُ فَيَرْزُقُ إِيجاباً لِمَسْأَلَتِهِمْ وَإِعْظاماً لِحَقِّهِمْ».
همانا خداوند متعال است كه اجسام را آفريده و روزيها را تقسيم مى كند، زيرا نه خود جسم است ونه در جسمى حلول كرده; چيزى مانند او نيست و او شنواى بيناست.
امّا امامان(عليهم السلام) از خدا درخواست مى كنند و خداوند به خاطر اجابت درخواست آنان و بزرگداشت حقّ ايشان، موجودات را مى آفريند و روزى مى بخشد.
زنان در بهشت
«إِنَّ الْجَنَّةَ لا حَمْلَ فيها لِلنِّساءِ، وَلا وِلادَةَ، وَلا طَمْثَ، وَلا نِفاسَ، وَلاشِقاءَ بِالطُّفُولِيَّةِ، «وَفيها ما تَشْتَهِي الاَْنْفُسُ وَتَلَذُّ الاَْعْيُنُ» كَما قالَ سُبْحانَهُ، فَإِذا اشْتَهَى الْمُؤْمِنُ وَلَداً خَلَقَهُ اللّهُ بِغَيْرِ حَمْل وَلا وِلادَة عَلَى الصُّورَةِ الَّتي يُريدُ، كَما خَلَقَ آدَمَ عِبْرَةً».
زنان در بهشت نه بچه دار مى شوند و نه مى زايند; نه خون حيض و نفاس مى بينند و نه رنج بچه دارى را تحمّل مى كنند، و در بهشت چنان كه خداوند متعال فرموده است، چيزهايى است كه جانها و نفوس از آن خوششان مى آيد و چشمها لذّت مى برند.
هرگاه مؤمن در بهشت، فرزندى آرزو كند، خداوند بدون حمل و بدون زادن ـ همانگونه كه در آغاز آدم را آفريد ـ فرزندى كه دلخواه اوست برايش مى آفريند.
اُلگو، فاطمه زهراء(عليها السلام)
«وَفي اِبْنَةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِه إِلَيَّ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ».
و در دختر رسول خدا ـ كه درود خدا بر او و پدرش و خاندانش باد ـ براى من اسوه و الگويى نيكوست.
زمين و حجّت خدا
«إنَّ الاَْرْضَ لاتَخْلُو مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِراً وَإِمّا مَغْمُوراً».
همانا زمين، هيچگاه از حجت الهى خالى نمى ماند; چه ظاهر و آشكار باشد و چه پنهان و گمنام.
راويان حديث
«وَأَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ، فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ».
وامّا رخدادها و پيش آمدهايى كه در آينده روى خواهد داد، درباره آنها به راويان احاديث ما رجوع كنيد; زيرا آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدايم.
وقت ظهور
«وَأَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ، فَإِنَّهُ إلَى اللّهِ وَكَذِبَ الْوَقّاتُونَ».
وامّا ظهور فرج، بسته به اراده خداست و آنان كه وقتى براى آن تعيين مى كنند دروغ مى گويند.
فرجام كار
«وَالْعاقِبَةُ ـ بِجَميلِ صُنْعِ اللّهِ سُبْحانَهُ ـ تَكُونُ حَميدَةً لَهُمْ مَا اجْتَنَبُوا الْمَنْهِيَّ عَنْهُ مِنَ الذُّنُوبِ».
و فرجام كار شيعيان ـ به فضل احسان و نيكوكارى خداوند سبحان ـ تا آن زمان كه از گناهان دورى گزينند، پسنديده و نيكو خواهد بود.
بردبارى
«إِنَّ اللّهَ ذُو أَناة وَأَنْتُمْ تَسْتَعْجِلُونَ».
خداوند صابر و شكيبا است و شما عجله مى كنيد.
ياور مردم
نامه اى از آن حضرت به مرجع بزرگ آية اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى:
«اَرْخِصْ نَفْسَكَ، وَاجْعَلْ مَجْلِسَكَ فِي الدِّهْليزِ، وَاقْضِ حَوائِجَ النَّاسِ، نَحْنُ نَنْصُرُكَ».
خودت را ارزان كن (فروتنى پيشه كن) و در دهليز خانه ات بنشين (در دسترس مردم باش) و حاجات و نيازهاى مردم را برآورده ساز; ما ياريت مى كنيم.
معرفي خود
«أَنا بَقِيَّةُ اللّهِ في أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ». «أَنَا خاتَمُ الأَوْصِياءِ وَبي يَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلي وَشِيعَتي».
من باقيمانده خدا در زمين او و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم. من پايان بخش سلسله جانشينان پيامبرم، و به خاطر من است كه خداوند بلاها را از خاندانم و شيعيان من دور مى دارد.
ما و يارى دوستانمان
«إِنَّ اللّهَ قَنَّعَنا بِعَوائِدِ إِحْسانِهِ، وَفَوائِدِ إِمْتِنانِهِ، وَصانَ أَنْفُسَنا عَنْ مُعاوَنَةِ أَوْلِيائِهِ إلاّ عَنِ الاِْخْلاصِ فِي النِّيَّةِ وَإِمْحاضِ النَّصِيحَةِ وَالْمُحافَظَةِ عَلى ماهُوَ أَتْقى وَأَبْقى وَأَرْفَعُ ذِكْراً».
بدرستى كه خداوند ما را به لطف و احسان مكرّر خويش و به بهره هاى انعام و كرم خود، راضى و خشنود ساخته است. و ما را نيازمند يارى دوستانش قرار نداده، مگر آن يارى كه از سر اخلاص در نيّت و خيرخواهىِ محض صورت گيرد و در آن، برآنچه به تقواى الهى و بقاى نزد خدا ورفعتِ جايگاه نزديكتر است، محافظت و مراقبت شود.
پيامبران و امّتها
«كانَ مِنْ تَقْديرِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ وَلُطْفِهِ بِعِبادِهِ وَحِكْمَتِهِ: أَنْ جَعَلَ أَنْبِيائَهُ مَعَ هذِهِ الْمُعْجِزاتِ في حال غالِبينَ وَأُخْرى مَغْلُوبينَ وَفي حال قاهِرينَ وَأُخْرى مَقْهُورينَ وَلَو جَعَلَهُمُ اللّهُ في جَميعِ أَحْوالِهِمْ غالِبينَ وَقاهِرينَ وَلَمْ يَبْتَلِهِمْ وَلَمْ يَمْتَحِنْهُمْ، لاتَّخَذَهُمُ النّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّ وَجلَّ، وَلَما عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلاءِ وَالْمِحَنِ وَالاِْخْتِبارِ.
وَلكِنَّهُ جَعَلَ أَحْوالَهُمْ في ذلِكَ كَأَحْوالِ غَيْرِهِمْ، لِيَكُونُوا في حالِ الْمِحْنَةِ وَالْبَلْوى صابِرينَ وَفى حالِ اْلعافِيَةِ وَالظُّهُورِ عَلَى الاَْعداءِ شاكِرينَ، وَيَكُونُوا في جَميعِ أَحْوالِهِمْ مُتَواضِعينَ غَيْرَ شامِخينَ وَلا مُتَجَبِّرينَ وَلِيَعْلَمَ الْعِبادُ أَنَّ لَهُمْ عَلَيْهِمُ السَّلامُ إِلهاً هُوَ خالِقُهُمْ وَمُدبِّرُهُمْ، فَيَعْبُدُوهُ وَيُطيعُوا رُسُلَهُ، وَتَكُونَ حُجَّةُ اللّهِ ثابِتَةً عَلى مَنْ تَجاوَزَ الْحَدَّ فيهِمْ، وَادَّعى لَهُمُ الرُّبُوبِيَّةَ، أَوْ عانَدَ وَخالَفَ، وَعَصى وَجَحَدَ بِما أَتَتْ بِهِ الاَْنْبِياءُ وَالرُّسُلُ، وَلِيَهْلَكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة وَيَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة».
از تقدير خداوند بلند مرتبه و لطف او نسبت به بندگانش و از حكمت تدبير حكيمانه او بود كه پيامبرانش را با اين همه معجزات، گاهى پيروز و گاهى شكست خورده، گاهى داراى سلطه و گاهى تحت سلطه قرار داد.
و اگر خداوند آنان را در تمام موقعيّتها، پيروز و مسلّط قرار مى داد و به بلا و آزمايشى دچارشان نمى ساخت، چه بسا مردم آنان را به عنوان معبوداتى مستقل از خداى عزّوجلّ اختيار مى كردند و از طرفى، فضيلت شكيبايى خود پيامبران بر بلاها و سختى ها و آزمايشات الهى معلوم نمى گشت.
امّا خداوند در اين مورد، موقعيّت پيامبران را مانند موقعيّت بقيّه مردم قرار داد، تا در حال شدّت و بلاء شكيبا باشند و در حال رفاه و غلبه بر دشمنان شكر گزار باشند و در تمام مراحل و احوالشان، تواضع و فروتنى پيشه كنند، و گردن فراز و ستم پيشه نباشند، و بدان منظور كه بندگان خدا بدانند كه پيامبران نيز خدايى دارند كه آفريننده و تدبير كننده امور آنهاست. در نتيجه، مردم به عبادت خداوند و اطاعت از رسولانش رو آورند، و بدان جهت كه حجت بر آنكس كه درباره پيامبران زياده روى كرده و پروردگارشان بشمارد يا با آنان عناد ورزد ومخالفت نمايد و نافرمانى كند آنچه را انبيا و پيامبران آورده اند انكار نمايد، ثابت باشد ـ وراه عذر بر او بسته شود ـ و تا هركس هلاك و گمراه مى شود از روى دليلِ روشن ـ و با اتمام حجّت ـ باشد و هركس زندگى مى يابد ـ و هدايت مى شود ـ از روى دليل روشن و يا برهانى آشكار باشد.
دعاى حضرت براى يارانش
«فَإِذا أَذِنْتَ في ظُهُوري فَأَيِّدني بِجُنُودِكَ، وَاجْعَلْ مَنْ يَتَّبِعُني لِنُصْرَةِ دينِكَ مُؤَيَّدينَ، وَفي سَبيلِكَ مُجاهِدينَ، وَعَلى مَنْ أَرادَني وَأَرادَهُمْ بِسُوء مَنْصُورينَ وَوَفِّقْني لاِِقامَةِ حُدُودِكَ، وَانْصُرْني عَلى مَنْ تَعَدّى مَحْدُودَكَ، وَانْصُرِ الْحَقَّ وَأَزْهِقِ الْباطِلَ، إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً، وَأَوْرِدْ عَلى شيعَتي وَأَنْصاري مَنْ تَقَرُّ بِهِمُ الْعَيْنُ وَيُشَدُّ بِهِمُ الأَزْرُ، وَاجْعَلْهُمْ في حِرْزِكَ وَأَمْنِكَ، بِرَحْمَتِكَ يا أَرْحَمَ الرّاحِمينَ».
خدايا . . . زمانى كه براى ظهور و خروج من اجازه مى فرمايى، مرا به لشكريان خويش تاييد فرما وهمه كسانى را كه براى يارى دين تو به پيروى از من برخاسته اند، مورد تأييدات خويش قرار بده، و از مجاهدان راه خود محسوبشان دار، و آنان را عليه هركس كه بدخواه من و ايشان است، يارى بخش و مرا براى برپا داشتن حدود الهى، توفيق ده و براى سركوبى هركس كه از محدوده دين تو تجاوز كرده است، يارى عنايت كن و حق را يار باش، و باطل را نابود كن، كه باطل نابود شونده است. و بر يارى پيروان و ياران من، كسانى را بفرست كه مايه روشنى چشم و پشتگرمى آنان باشند، و همگان را در پناه خود و در امان خويش قرار ده، به رحمت بى منتهايت اى مهربانترين مهربانان.
«عَصَمَنَا اللّهُ وَإِيّاكُمْ مِنَ الْمَهالِكِ وَالاَْسْواءِ وَالآفاتِ وَالْعاهاتِ كُلِّها بِرَحْمَتِهِ، فَإنَّهُ وَلِيُّ ذلِكَ وَالْقادِرُ عَلى ما يَشاءُ، وَكانَ لَنا وَلَكُمْ وَلِيّاً وَحافِظاً، وَالسَّلامُ عَلى جَميعِ الاَْوْصِياءِ وَالاَْوْلِياءِ وَالْمُؤْمِنينَ وَرَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ، وَصَلَّى اللّهُ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّد وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْليماً».
خداوند، ما و شما را به رحمت خويش از مهلكه ها و زشتيها و بديها و آفات و بلايا نگه دارد كه او ولىّ و اختيار دار همه اينهاست و توانا بر آنچه مى خواهد. او ولىّ و نگهدارنده ما و شماست.
سلام بر تمامى جانشينان واوليا ومؤمنان و رحمت و بركات خدا بر آنان باد! درود و سلام خداوند بر محمّد پيامبرش و خاندانش باد!
رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:
(يُفَرِّجُ اللهُ بِالْمَهْدِىِّ عَنِ الاُْمَّةِ، يَمْلاَُ قُلُوبَ الْعِبادِ عِبادَةً وَ يَسَعهُمْ عَدْلُهُ، بِهِ يَمْحَقُ اللهُ الْكَذِبَ وَ يُذْهِبُ الزَّمانَ الْكَلِب، وَيُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِكُمْ )
«خداوند به وسيله مهدى(عليه السلام) از امت رفع گرفتارى مى كند، دلهاى بندگان را با عبادت و اطاعت پر مى سازد و عدالتش همه را فرا مى گيرد.
خداوند به وسيله او دروغ و دروغگويى را نابود مى نمايد، روح درندگى و ستيزه جويى را از بين مى برد و ذلّت بردگى را از گردن آنها بر مى دارد». غيبت شيخ طوسى ص 114.
دعا براى فرج
«و أكثروا الدّعا بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم».
يعنى براى تعجيل فرج; بسيار دعا كنيد، پس بدرستيكه اين دعاء موجب فرج شما است.
توفيق زيارت حضرت
لو ان اشياعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد عليهم لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بن بحارالانوار، ج 51
اگر شيعيان ما كه خداى آنان را طاعتشان توفيق دهد ـ با دلهايى يكپارچه بر عهد خويش وفادار بودند به يمن لقاى ما نائل مىشدند و سعادت ديدار ما به آنها روى مىآورد، ديدارى كه با شناخت حقيقى و درست ايشان نسبت به ما، همراه بود.
بهره مندى از امام غائب
اما وجه الانتفاع بىفى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبتها من الابصار السحاب الاحتجاج، ج 2، ص 602
و اما نحوه بهرهگيرى از من در دوران غيبتم، همچون بهره گيرى از خورشيدى است كه ابرها آن را از ديدگان پنهان داشته باشند.
و انى لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء غيبة الطوسى، ص 292 و 293
من امان اهل زمين هستم همانطور كه ستارگان امان اهل آسمانند.
l«و بى يدفع الله البلاء عن اهلى و شيعتى» اكمال الدين، بحارالانوار، ج 52، ص 30
و پروردگار به سبب من بلا را از خاندان و شيعيانم دور مىگرداند.
توجه امام زمان به شيعيان
انا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكر كم و لولا ذلك، لنزل بكم اللاوا و اصطلمكم الاعداء غيبة الطوسى، ص 292
ما در رسيدگى به شما كوتاهى نكنيم و ياد شما را از خاطر نبريم، و اگر چنين بود سختى شديد بر شما وارد مىشد و دشمنان شما را ريشه كن مىساختند.
آگاهى از احول مردم
l«فانا يحيط علمنا بانبائكم ولا يعزب عنا شىء من اخباركم». مجالس المفيد، بحارالانوار، ج 53، ص 175
براستى كه علم ما بر اوضاع شما، احاطه دارد و هيچ چيز از احوال شما بر ما پوشيده نيست.
وظيفه شيعيان
«فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من محبتنا» بحارالانوار، ج 53، ص 176
پس هر يك از شما بايد به جا آورد، آنچه را كه به سبب آن به محبت ما نزديك مىشود.
راه رسيدن به معارف الهى
«طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا» منقول از دين و فطرت، ج 1
جستجوى معارف، جز از راه ما خاندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) برابر با انكار ماست.
دعاى حضرت
lاللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزبها الاسلام واهله و تذل بها النفاق و اهله ...
خداوندا! ما از تو اميد داريم كه دولت بزرگوارى را كه به اسلام و پيروانش عزت بخشد و نفاق و حاميانش را خوار گرداند، برقرار سازى.
راويان احاديث
(وَأَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إِلى رُواةِ حَديثِنا، فَإِنَّهُمْ حُجَّتي عَلَيْكُمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّه).
و اما در مورد مسائل و حوادث جديدى كه براى شما پيدا مىشود، به كسانى كه احاديث ما را روايت مىكنند رجوع كنيد. (به كسانى كه سخنان ما خاندان رسالت را براى شما مىگويند مراجعه كنيدو نه به كسانى كه از خودشان در مىآورند.) و اين دسته حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر همه شما هستم.»
اداي حق اللّه
(وَنَحْنُ نَعْهَدُ إلَيْكَ أَيُّهَا الْوَليُّ الْمُخْلِصُ الْمُجاهِدُ فِينا الظّالِمِينَ أَيَّدَكَ اللّهُ بِنَصْرِهِ الّذي أَيَّدَ بِهِ السَّلَفَ مِنْ أَوْلِيائِنَا الصّالِحِينَ: أَنّهُ مَنِ اتَّقى رَبّهُ مِنْ إخْوانِكَ فِي الدِّينِ، وَأَخْرَجَ مِمّا عَلَيْهِ إِلى مُسْتحقِّيهِ، كان آمِناً مِنَ الْفِتْنَةِ الْمُبْطِلَةِ، وَمِحَنِها الْمُظْلِمَةِ الْمُضِلَّةِ ومَنْ بَخِلَ مِنْهُمْ بِما اَعادَهُ اللّهُ مِنْ نِعْمَتِهِ عَلى مَنْ أمَرَهُ بِصِلَتِهِ، فَإنّهُ يَكُونُ خاسِراً بِذلِكَ لأُوْلاهُ و اخريه).
ما با شما عهد مىكنيم كه هركسى از برادران دينى شما (شيعيان) كه تقوى را سرمايه خويش قرار دهد از فتنههاى گمراه كننده ظلمت خيز در امان خواهد بود و اگر كسى بر خلاف وظيفه رفتار كرده، از آنچه بايد عمل كند بخل ورزد، مسلماً خسران و زيان دو جهان نصيبش خواهد شد. (الاحتجاج، ج 2ص 499 بحار الانوار، ج 53ص 177
http://www.jamkaran.info/fa/page.aspx?id=55&title=توقيعات%20حضرت&mode=0&menu=59
|