مقدمه از مباحث بسيار مهم و اساسي در موضوع انسانشناسي، شناخت و تعيين »حقوقاساسي« انسان است. قرآن كريم با توجه به ابعاد وجودي انسان، حقوقي را براي او به رسميتشناخته است. رعايت و تأمين اين حقوق، ضمن مصون نگهداشتن انسانيت انسان از آسيب وخدشه، موجبات رشد و تعالي و شكوفايي استعدادها و قابليتهاي فطري او را نيز فراهمميسازد. مهمترين اين حقوق از منظر اسلام به قرار زير است: 1. حق حيات: انسان حق حيات دارد و هيچكس نميتواند اين حق را از او سلب نمايد. به همين دليل قتلنفس از نظر اسلام حرام است و اگر كسي با قصد و اراده آگاهانه و خارج از ضوابط شرعيكسي را بكشد، دچار غضب، لعنت و عذاب ابدي در آتش سوزان جهنم خواهد بود: »وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباًعَظِيماً« )نساء: 93) و هر كس عمداً مؤمني را بكشد، جزاي او دوزخ هميشگي است؛ خداوند بر او خشم گيرد ولعنت كند و براي او كيفر بزرگي مهيّا كرده است. همچنين، از نظر قرآن چنانچه انساني - جز به قصاص يا مجازات به خاطر فساد در زمين -كشته شود، مانند آن است كه همه انسانها كشته شدهاند و متقابلاً اگر كسي موفق به نجات يكانسان از مرگ شود، آنقدر ارزشمند است كه گويا همه انسانها و بشريت را نجات داده است: »مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَاالنَّاسَ جَمِيعاً« )مائده: 32) در فرهنگ قرآن، نه تنها كشتن ديگري حرام و موجب عذاب الهي است، بلكه خودكشيهم بشدت تحريم شده و عمل كساني كه دست به خودكشي ميزنند، به مثابه آن است كهگويي با خداوند سر ستيز دارند و مرتكب ستم ميشوند و كيفر آنان آتش دوزخ خواهد بود:(315) »وَلاَ تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيماً * وَمَن يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْوَاناً وَظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَاراًوَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللّهِ يَسِيراً« )نساء: 29 و 30) از حكمتهاي تشريع حكم قصاص در اسلام نيز پيشگيري از رواج قتل و آدمكشي وتضمين »حق حيات« انسانها عنوان شده است: »وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْأَلْبَابِ« )بقره: 179) اي خردمندان! براي شما در ]حكم[ قصاص، زندگي ]تضمين حق حيات[ است! 2. حق كرامت: يكي ديگر از حقوق اساسي انسان از منظر اسلام، حق كرامت است. از نظر قرآن كريم،انسان به خاطر ماهيت وجودياش كه اشرف آفريدههاي خداوند است، ذاتاً كريم و شريفاست و اين جايگاه والاي او بايد محترم شمرده شود و تحت هيچ شرايطي آسيب نبيند: »وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِيآدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَي كَثِيرٍ مِمَّنْخَلَقْنَا تَفْضِيلاً« )اسراء: 70) و براستي كه ما فرزندان آدم را »كرامت« بخشيديم و آنها را بر مركبهايي كه در خشكي و درياروان است، سوار كرديم و از خوراكيهاي پاكيزه به آنان روزي داديم و او را بر بسياري ازآفريدههاي خود برتري بخشيديم. انسان به دليل برخورداري از نفخه روح الهي، داراي شرافت و احترام است و به هميندليل، مسجود فرشتگان: »فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ« )ص: 72) و )حجر: 29) پس ]اي فرشتگان[، آنگاه كه او )آدم( را موزون و استوار كردم و از روح خود در وي دميدم، بر اوسجده كنيد! انسان به خاطر ظرفيت و قابليت وجودي خاص خود، نه تنها كرامت و حرمت ذاتي دارد،بلكه ميتواند با كسب تقوا(316) و ايمان(317) و جهاد در راه خدا،(318) انجام عمل صالح،(319) پذيرش حق وتوصيه بدان و پايداري در راه حق،(320) امربه معروف و نهي از منكر(321) و دانشاندوزي وحكمتآموزي و بطوركلي آراستن خود به فضايل و پيراستن وجود خود از رذائل و تخلّق بهاخلاقاللَّه،(322) خود را به خداوند نزديكتر كند و نسبت به ديگر همنوعان خود از كرامتاكتسابي بيشتري هم برخوردار شود و اين نيز از جمله حقوق اساسي و به رسميّت شناختهشده اوست كه بايد ميدان و زمينه چنين ارتقاء و تعالي هم براي او فراهم باشد.(323) 3. حق مساوات دين مبين اسلام، بشر را يك خانواده ميداند كه فرزندي نسبت به آدمعليه السلام و بندگي نسبتبه خداوند آنها را گردهم آورده است. همه مردم در اصل و شرافت انساني و تكليف و مسئوليت برابرند؛ بدون هرگونه تبعيضاز لحاظ نژاد، رنگ، زبان، جنس يا وضعيت مادي و اجتماعي و نظاير آن؛ زيرا اين تفاوتهايجزئي و ظاهري تأثيري در حقيقت وجودي و انسانيت انسان ندارد و تنها نشانهاي برايشناخته شدن و تشخيص بهتر گروههاي انساني است: »يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِن ذَكَرٍ وَأُنثَي وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَاللَّهِأَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ« )حجرات: 13) اي مردم، ما شما را از يك مرد )آدم( و يك زن )حوّا( آفريديم و آنگاه شما را گروهها و قبيلههاگردانيديم تا يكديگر را بهتر بشناسيد. گراميترين شما )نزد خداوند( باتقواترين شما است وخداوند )به حال شما از جهت ميزان تقوا( دانا و آگاه است. پيامبر اعظمصلي الله عليه وآله نيز در بيان اين حقيقت فرموده است: »الناس سِواءٌ كأسنان المشط«(324) مردم با هم برابرند همانند دندانههاي شانه! بنابراين، انسانها در برابر شرع و قانون مساوي هستند و تنها با توجه به تلاشي كه درارتقاء كرامت اكتسابي خود به عمل ميآورند به خداوند نزديكتر ميشوند.(325) 4. حق آزادي مفهوم آزادي و حدود آن از شمار مباحث اساسي است كه در همه مكتبهاي فكريمطرح بوده و صاحبان انديشه در حوزههاي سياسي، اجتماعي، فلسفي، امنيتي، اقتصادي و...به فراخور مباني فلسفي خود درباره آن آراء مختلفي را بيان كردهاند. علاوه بر آن بايد توجه داشت كه اين موضوع از دو جهت بايد مورد ملاحظه قرار گيرد؛يكي از جهت تبيين ساختار نظاممند انسان و ديگري از منظر حقوق. در نگاه اوّل بحث جنبهحكمت نظري دارد و از بود و نبود آزادي سخن به ميان ميآورد و در نگاه دوم، از بايد ونبايدهاي آزادي بحث ميشود كه مربوط به حوزه اخلاق، حقوق و فقه است. بنابراين، بحث آزادي انسان يك بعد تكويني دارد و يك بعد تشريعي كه در ادامه بدانپرداخته ميشود.(326) 4 - 1. آزادي تكويني انسان در نگاه قرآن، مختار است نه مجبور؛ »وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ« )كهف: 29) بگو )اين قرآن( حقي است كه از جانب پروردگارتان )عرضه ميشود(؛ پس، هر كس بخواهدبدان ايمان ميآورد و هر كس بخواهد كافر ميشود. از نظر قرآن، هر كس در گرو عملكرد خويش است: »كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ« )مدثر: 38) انسان هر عملي كه انجام دهد، چه خوب و چه بد، نتيجه آن متوجه خود او خواهد بود: »إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا« )اسراء: 7) خداوند هدايت خود را به بشر عرضه ميكند؛ خواه سپاسگزار و پذيرنده هدايت الهيباشد و خواه ناسپاس و رويگردان از حق: »إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً« )انسان: 3) 4 - 2. آزادي تشريعي از اين جهت، آزادي انسان محدود به حدود الهي است، يعني انسان تا جايي آزاد است كهحدود و مقررات الهي به او اجازه داده است: »تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا« )بقره: 187) اينها حدود الهي هستند پس، به آنها نزديك نشويد. »تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون« )بقره: 229) اينها حدود الهي هستند، پس از آنها تجاوز نكنيد و هر كس از حدود الهي تجاوز كند، ستمگراست. »وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ« )طلاق: 1) و هر كس از حدود خدا تجاوز كند، به خود ستم روا داشته است. »وَمَن يَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا« )نساء: 14) و هر كس خدا و پيامبر خدا را نافرماني كند و از حدود الهي تجاوز كند، خداوند او را در آتشياندازد كه جاودانه در آن آتش باشد. علاوه بر حدود الهي، موارد ديگري نيز وجود دارد كه در عرصه زندگي دنيايي، آزاديانسان را محدود و مقيد ميسازد. از جمله اين موارد ميتوان به نمونههاي زير اشاره كرد: كرامت ذاتي و شرافت انساني؛ به اين معني كه هر عاملي موجب نقض اين كرامت شعر اوشرافت ذاتي انسان را مخدوش كند، ممنوع است. حقوق و حريم ديگران؛ از نظر اسلام، جان، مال، خانواده )ناموس(، عِرض و آبروي همهانسانها - بويژه مؤمنان - محترم است. به همين دليل، به بهانه برخورداري از آزادي، نميتوانحقوق و حريم ديگر انسانها را ناديده گرفت. رعايت حقاللَّه: خداوند، در نگاه قرآن حقوقي بر انسانها دارد كه نميتوان به بهانهآزادي و اختيار اين حقوق را ناديده انگاشت. مانند: حق توحيد، حق ايمان، حق تقوا، حقبندگي و اطاعت، حق اخلاص در مقابل عجب و ريا و... . بنابراين، بايد گفت: انسان آزاد و مختار است ولي، از سوي ديگر مسئول و مكلّف همميباشد و بايد در برابر همه نعمتهايي كه در اختيار او گذاشته شده، روزي پاسخگو همباشد: »ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ« )تكاثر: 8) 4 - 3. مصاديق آزادي الف - نفي بردگي )به هر صورت(: از نظر قرآن، رسالت نبي مكرّم اسلام برداشتن هرگونهغُل و زنجيري است كه ممكن است از سوي عوامل مختلف دروني و بيروني بر دست و پايانسان بپيچد و او را از رسيدن به مقصد والايي كه در پيش دارد، باز دارد: »وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ« )اعراف: 157) قرآن ناطق، امام عليعليه السلام نيز در نهجالبلاغه تأكيد ميكند كه اي انسان، خداوند تو را آزادآفريده، پس خود را برده كسي قرار مده: »لاتكن عبد غيرِك وقد جعلكاللَّه حُرّاً«(327) ب - آزادي در دين و عقيده: از نظر اسلام، ايمان و عقيده كه حقيقتي باطني و قلبي است، بازور، اجبار و اكراه تناسبي ندارد و هر كس آزاد و مخيّر است كه عقيدهاي را بپذيرد و بدانپايبند باشد يا نپذيرد و از آن سرپيچي كند:(328) »لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ« )بقره: 256) هيچ اجباري در دين نيست؛ براستي كه مسير رشد )سعادت( از مسير گمراهي آشكار شده.)هر كس بخواهد ميپذيرد و هر كس نخواهد نميپذيرد( براي نفي همين اجبار و اكراه است كه خطاب به پيامبر اعظمصلي الله عليه وآله(329) با عتاب ميفرمايد: آياتو ميخواهي مردم را وادار كني تا ايمان بياورند؟ و در جاي ديگر، با تأكيد يادآور ميشود كهتو درباره اين كه مخاطبات تو ايمان بياورند يا نياورند، بر آنان سلطه و سيطرهاي نداري: »إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ« )غاشيه: 21 و 22) تو )اي پيامبر( فقط يادآوري كنندهاي؛ بر آن سيطرهاي نداري. براساس همين منطق است كه به عنوان يك اصل اساسي در شيوه دعوت پيامبر اسلامتأكيد ميشود كه با صراحت اعلام نمايد كه او و پيروانش دعوت خود را همراه با بينش وبصيرت عميق، روشن، عملي و منطقي ارائه مينمايند و هرگز براي جلبنظر مخاطبان خوداز ناآگاهي آنان و يا روشهاي فريبكارانه و غيرمنطقي استفاده نخواهد كرد: »قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي« )يوسف: 108) و در تمجيد از بندگان حقيقي خداوند اين ويژگي مورد توجه است كه آنان نظرياتمختلف را ميشنوند و از ميان آنها بهترين نظر را برميگزينند: »فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ« )زمر: 17 و 18) پس، به آن گروه از بندگانم كه سخن را ميشنوند و بهترين آن را برميگزينند، بشارت بده. 4 - 4. آزادي بيان در نگاه قرآن، انسان همراه با آزادي و اختيار، مسئول و مكلّف نيز ميباشد و بايد در برابرانواع نعمتهايي كه خداي هستي آفرين در اختيار او گذارده پاسخگو باشد. يكي ازبزرگترين و ارزشمندترين نعمتهاي الهي، نعمت توانايي كسب معرفت و در اختيارداشتن ابزارهاي مورد نياز و مناسب براي شناخت پديدهها و حقايق است كه به او ارزانيشده است؛ ابزارهايي مانند چشم و گوش و دل )كانون اصلي ادراك حقايق(. به همين دليل، بايد به بهترين نحوه از اين نعمتهاي استفاده كند و جز از طريق كاربردابزارها و روشهاي معتبر شناخت و دريافت حقايق درباره آنها ابراز عقيده نكند. همينطوراگر حقيقتي را دريافت، مسئوليت دارد كه در هنگام لزوم آن را بر زبان آرد و بيان كند و دروقت ضرورت درباره حق گواهي دهد: »وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً« )اسراء: 36) علاوه بر اين، روش اصلي اسلام در دعوت خود، دعوت با دليل و برهان، دعوت به تفكر،تعقل، استدلال، بصيرت و آگاهي است و اساساً يكي از رسالتهاي اصلي انبياء الهيعليهم السلامپرورش استعدادهاي خدادادي، تربيت عقلاني و تقويت خردورزي انسانها بوده(330) و لازمهاين روش، رعايت اصل آزادي بيان و احترام به حق آزادي ابراز عقيده است. از سوي ديگر، در شيوه مديريت اسلامي، اصل شورا يك اصل اساسي و خدشهناپذيراست تا جايي كه خودِ پيامبر اعظمصلي الله عليه وآله - كه به منبع لايزال، عميق و اطمينانبخش الهي متصلاست - مأموريت دارد كه در امور مردم )جز درباره »حدوداللَّه« و »امراللَّه«( آنجا كه موضوعمربوط به نحوه انجام تكليف )أمرُهم( ميباشد، با آنان به رايزني و مشورت و همفكريبپردازد: »فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ« )آل عمران: 159) )اي پيامبر( از آنان درگذر و بر ايشان درخواست آمرزش نما و در كارها با ايشان رايزني كن. بديهي است كه در صورت نبود آزادي بيان، امكان چنين مشاركت وسيع و فراگير درفرايندهاي تصميمسازي و تصميمگيري وجود نخواهد داشت. در كنار اين مباني محكم وغيرقابل انكار بايد توجه داشت كه گفتمان اصلي در تبادل انديشه و نظر نيز »جدال أحسن«است و در جدال احسن بناچار بايد به طرف مقابل اجازه ابراز عقيده و بيان ديدگاههاي خودرا داد و بدول اجبار و اكراه و با منطق و استدلال او را اقناع نمود:(331) »وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ« )نحل: 125) )اي پيامبر( با آنان به شيوهاي كه نيكوتر است ستيز )فكري( نما. 5. حق تعليم و تربيت در فرهنگ قرآن، فلسفه اصلي بعثت انبياعليهم السلام تعليم و تربيت انسان است. برخورداري ازحق آموزش و پرورش و آشنايي با معارف و حقايق و مهارتهاي مورد نياز زندگي سالم وسعادتمند از جمله حقوق اساسي انسان است كه بايد به رسميت شناخته شود و كسي حقندارد آن را انكار كند و يا انساني را از دسترسي به اين نعمت عظيم الهي باز دارد. با برخورداري از اين حق اساسي است كه انسان ميتواند خود را از ناداني و سرگشتگيرها سازد و مسير رستگاري و موفقيّت را با اطمينان ادامه دهد: »يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ«)جمعه: 2) )پيامبر( براي مردمان، نشانههاي روشن خدا را بيان ميكند، آنان را به بهترين وجه رشدميدهد و كتاب خدا و حكمت را به آنان ميآموزد.(332) 6. حق مالكيت و برخورداري از حاصل دسترنج و تلاش خود اسلام حق مالكيت را به عنوان يكي از حقوقاساسي انسان به رسميت شناخته و بهشيوههاي گوناگون آن را تثبيت كرده است. از نظر قرآن، زمين و آنچه در آن است، دراستخدام انسان و براي تأمين نيازهاي مختلف او قرار داده شده است و انسان مأموريت داردتا در مسير تأمين معاش خود، زمين را نيز آباد نمايد: »هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها« )هود: 61) خداوند شما را از زمين آفريد و آبادي آن را نيز به دست شما سپرد. در منطق اسلام، زمين، زمين خداست و بندگان هم بندگان خدايند، و هر كس زمين باير وبلااستفادهاي را آباد كند، براي اوست: »الأرضُ أرضاللَّه و العبادُ عبادُاللَّه؛ من أحْيامَواتاً فِهي له«(333) بطوركلي، انسان مالك دسترنج و حاصل كار و تلاش(334) خود است و بجز اين نبايد از راهيكه تلاش براي آن نكرده و ارزشي بر آن نيفزوده درآمدي كسب كند و حاصل دسترنج ديگرانرا بيدليل تصاحب نمايد. جمعبندي و نتيجهگيري شناخت و تعيين حقوق اساسي انسان از مباحث بسيار مهم انسان شد. اسلام با توجه به شناختي كه از ماهيت، حقيقت وجودي و ابعاد وجودي انسان و فلسفهوجودي او ارائه ميدهد، حقوق اساسي چندي را براي او به رسميت شناخته است كه بايدمحترم شمرده شوند. مهمترين اين حقوق عبارتند از: حق حيات، حق كرامت، حق مساوات،حق آزادي، حق تعليم و تربيت، و حق مالكيت دسترنج و حاصل تلاش خود. منبع: پژوهشکده تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه ------------------------------ 319) سوره تين(95)، آيه 5. 320) سوره والعصر(103)، آيههاي 1 تا 3. 321) سوره آلعمران(3)، آيه 110. 322) سوره جمعه(62)، آيه 2. 323) موضوع كرامت انسان در مقاله مستقلي به تفصيل ميان شده كه ميتوان به آن مراجعه نمود. 324) بحارالانوار، ج 75، ص 251، حديث 99. 325) بايد يادآور شد كه برخي تفاوتهاي طبيعي ميان زن و مرد وجود دارد كه براي ثبات و قوام زندگي خانوادگي واستمرار حيات طبيعي جامعه بشري لازم است و تساوي در همه امور را براي زن و مرد غيرمنطقي ميكند، مانند:امامت، قضاوت، مرجعيت ديني و... زيرا ممكن است به نقش طبيعي و مادرانه زن آسيب بزند و يا به دليل سنگينيمسئوليت موجب برهم خوردن نظام خانواده گردد. 326) ر.ك: حيات حقيقي انسان، عبداللَّه جوادي آملي )مركز نشر اسراء، 1382)، ص 151. 327) نهجالبلاغه، صبحي صالح، نامه 31. 328) البته هر كس ايمان نياورد و به عقيده درستي پايبند نباشد، لاجرم پيامدها و تبعات ناگوار آن را نيز بايد بپذيرد. 329) أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّي يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ« )يونس: 99)؛ آيا تو ميخواهي مردم را وادار كني تا ايمان بياورند؟ 330) يُثيروا لهم دفائن العقول«؛ نهجالبلاغه، صبحي صالح، خطبه يكم. 331) درباره تعارض ظاهري موضوع »ارتداد« با آزادي در عقيده و بيان و فلسفه مجازات شديد »مرتد« در آيين مقدساسلام ميتوان به مضامين آيههاي 120 و 217 سوره بقره و آيه 72 سوره آلعمران و تفسير ذيل آنها مراجعه كرد ازجمله تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي و ديگران، ج 2، ص 464 و 648. 332) درباره معناي دقيق »تزكيه«، ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 20، ص 429. 333) پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله، نهج الفصاحه، حديث شماره 1051. 334) وَأَن لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي« )نجم: 39)؛ فلسفه تحريم ربا، ممنوعيت تصرف بياجازه اموال ديگران و... درهمين راستا قابل توجه است. |