لا اِكراهَ فِيالدّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَيِّ . . . (بقره/ 256)
در كار دين اكراه روا نيست؛ چرا كه راه از بيراهه به روشني آشكار شده است . . .
براي تعريف آزادي در يك نوشتة كوتاه، لزومي به نقل آراي انديشمندان نيست؛ بنابراين، به اجمال ميتوان گفت آزادي يعني نبودن موانع بيروني و دروني براي انديشيدن و بيان انديشه نظر سنجيده و منطقي و بررسي شده. در بعضي كتابها، بحث آزادي اغلب به دنبال مطالب مربوط به دمكراسي و تعليم و تربيت مطرح شده است. مثلاً جرج نلر در كتاب مباني تربيتي خود ميگويد: «دمكراسي، آزادي فردي را حفظ ميكند و رشد ميدهد . . .» (نلر، 45:1971)؛ بروباخر در كتاب فلسفههاي نو در تعليم و تربيت، از دمكراسي به عنوان آزادي ياد ميكند و آزادي معلمان را يادآور ميشود:
معلمان بايد از تأثير عواملي كه مانع بيان حقايق آنطور كه ميبينند ميشود، آزاد باشند. البته بايد در رشتة خود كاملاً ماهر و با صلاحيت باشند كه بتوانند حقيقت را بررسي نمايند. (بروباخر: 60:1969)
اما آزادي در تربيت، ريشة ژرف و گستردة همة آزاديهاي اجتماعي و سياسي است. كسي كه تربيتي آزادانه نداشته، بينش و نگرشي مستدل وعقلاني نيافته، از خودخواهي و هواهاي نفساني نرسته و آزادگي را درك نكرده است، چگونه ميتوانددر ايجاد جامعهاي آزاد و آگاه و قانونگرا و خالي از تعصبهاي نابخردانة گوناگون شركت داشته باشد؟
افراد بايد بتوانند با آزادي و آگاهي، هدف اعلاي زندگي، هدفهاي مياني و رفتارهاي قابل مشاهدده را از راه خردورزي برگزينند. در نظام تربيتي اسلام، عقل و بلوغ شرط تكليف هستند و اين عقل و بلوغ در پايان دورة كودكي و بيداري گرايشهاي ديني، با پرسشهاي اساسي و وجودي مانند «من كيستم؟»، «از كجا آمدهام؟» «به كجا ميروم؟»، به توانايي شناخت و درك و فهم رمز و راز هستي، پيچيدگي موجودات، علم و نظم به كار رفته در خلقت آنها و بالاخره آفريدگار ميرسد. تربيت اسلامي با بيان رشد و غي، آزادانه و بدون اكراه، آدمي را به بيشن و منش شايستهاي توجه ميدهد كه حيات طيبة او را در دنيا و آخرت تضمين ميكند.
علامه طباطبايي مينويسد:
رشد يعني يافتن راه كار و جادة مستقيم؛ و غي، مقابل آن است. بنابراين، رشد و غي اعم از هدي و ضلال است، زيرا هدي ـ چنانكه گفتهاند ـ عبارت است از يافتن راهي كه به منزل ميرسد و ضلال عبارت است از نيافتن آن؛ و ظاهراً يافتن جادة مستقيم، از مصاديق همان مبناي اول يعني يافتن راه كار است، زيرا يافتن راه كار نسبت به راهپيما اين است كه جادة مستقيم را پيش گيرد و از آن دور شود. (طباطبايي، 1364: ج2، ص 482)
چرا تربيت ديني اجباربردار نيست؟
وَقالَتِ الاَعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لكِن قُولُو اَسلَمنا وَ لَمّا يَدخُلِ الايمانُ في قُلُوبِكُم . . . (حجرات/ 14)
اعراب گفتند: ايمان آوردهايم. بگو: هنوز ايمان (حقيقي) نياوردهايد؛ ولي بگوييد اسلام آوردهايم، چرا كه هنوز ايمان به دلهايتان راه نيافته است . . .
يعني ايمان امري قلبي است؛ و چون امري قلبي است، اكراه و اجبار در آن راه ندارد.
در روانشناسي اجتماعي، در مورد سه اصطلاح پژوهش شده است: 1. متابعت، 2. همانندسازي، 3. درونيكردن. گفتهاند متابعت به منظور كسب پاداش يا اجتناب از تنبيه است؛ همانندسازي مبتني بر آرزوي شخصي براي همانندشدن با شخصيتي صاحبنفوذ است؛ و درونيكردن، ناشي از اعتقاد خاصي مبتني بر اين تمايل است كه ميخواهيم رفتار و افكارمان درست و صحيح باشد (ارونسون، 1367: 24ـ23). ايمان، درونيسازي نظام تربيتي الهي است؛ نظامي كه دو ركن اساسي دارد: ايمان به خدا و عمل صالح. و اين ايمان جز با آزادي در انتخاب حاصل نميشود. شايد علت ايمان و عمل درست و نيكوي عدهاي از مردان و زناني كه پس از شهريور بيست، بهويژه بعد از كودتاي امريكايي ضدملي وارد دانشگاهها شدند، اين باشد كه عليرغم جو ماركسيسمزده دانشگاهها، با مطالعه آثار بزرگان آن روزگار و ديدن اعمال صادقانه آنها دست به انتخاب زدند و با انديشه و تفكر و آزادي، اسلام را برگزيدند و آن را دروني كردند.
اما آگاهي چيست؟
قرآن به پيامبر(ص) ميفرمايد:
قُل هذِهِ سَبيلي اَدعُوا اِلَياللهِ عَلي بَصيرَة اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني . . . (يوسف/ 108)
بگو اين راه و رسم من است كه من و هر كسي را كه پيرو من باشد، با آگاهي به سوي خدا ميخوانم.
بصيرت را بينايي دل، معرفت و درك، و حجت و دليل معني كردهاند (قرشي، 1352: ج1، ص 195) پس راهي كه پيامبر(ص) و ائمه (ع) و پيروان راستين آنان، بر آن، مردم را به خدا دعوت ميكنند، راه آگاهي و تعقل و تفكر و دليل است. قرآنشناس بزرگ قرن پانزدهم هجري علامه طباطبايي مينويسد:
شما اگر كتاب الهي را تفحص كامل نموده و در آياتش دقت فرماييد، خواهيد ديد شايد بيش از سيصد آيه هست كه مردم را به تفكر و تذكر و تعقل دعوت نموده و يا به پيامبر ـ صليالله عليه و آله ـ استدلالي را براي اثبات حقي و يا از بينبردن باطلي ميآموزد . . . خداوند در قرآن خود و حتي در يك آيه نيز بندگان خود را امر نفرموده كه نفهميده به قرآن و يا به هر چيزي كه از جانب او است، ايمان آورند و يا راهي را كوركورانه بپيمايند، حتي قوانين و احكامي كه براي بندگان خود وضع كرده و عقل بشري به تفصيل ملاكهاي آنها را درك نميكند به خبرهايي كه در مجراي احتياجات قرار دارد، علت آورده (الميزان، ج 5، ص 394) از جمله آياتي كه امام هفتم حضرت موسيبنجعفر ـ عليهالسلام ـ آن را بشارت به اهل عقل و فهم دانستهاند اين آيه است: (مطهري، 1371: 37):
فَبَشِّر عِباديِ الَّذينَ يَستَمِعُونَ القَولَ فَيَتَّبِعُونَ اَحسَنَهُ اُولئِكَ الَّّذينَ هَديهُمُ اللهُ و اُولئِكَ هُم اُولُوالاَلباب. (زمر/ 18 ـ 17)
بندگانم را بشات ده! همان كساني را كه سخن را استماع ميكنند و آنگاه از بهترين آن پيروي ميكنند. ايناناند كه خداوند هدايتشان كرده است و ايناناند كه خردمنداناند.
استاد مطهري در توضيح اين آيه مينويسد:
بندگان خدا پس از استماع سخن چه ميكنند؟ آيا هر چه را شنيدند، باور ميكنند و همان را به كار ميبندند، يا همه را يكجا رد ميكنند؟ نه، هيچكدام؛ سخن را نقادي ميكنند، سبك ـ سنگين ميكنند، ارزيابي مينمايند، آن را كه بهتر است، انتخاب ميكنند و به آن عمل مينمايند. اينها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده (پس هدايت الهي يعني استفاده از عقل). در آخر آيه ميفرمايد: به راستي اينان صاحبان عقلِ ژرفانديش هستند، مغز و اساس مطالب را پس از نقادي به دست ميآورند، اما براي عمل نه فقط براي آگاهي و اطلاع. (همان، ص 38)
نقد كتاب و مطالب در تمدن ايراني ـ اسلامي بيسابقه نيست. متفكران مسلماني بودند كه براي اولينبار منطق يوناني را نقد كردند: شيخ اشراق و ابنتيميه، به صورتي منظم و مدوّن به اين كار مبادرت كردند؛ و ابوبكر رازي، نخستين نقدكنندة شكل اول قياس ارسطويي است.
ابن حزم در كتاب التقريب في حدودالمنطق و ابنتيميه در كتاب نقض المنطق، بر ادراكات حسي و استقرا به عنوان منبع علم و معرفت تأكيد كردهاند (لاهوري، 149:1346)
فقيهان برجسته هم همواره آراي پيشينيان را نقد كرده و در اين زمينه دست به ابتكار زدهاند. به عنوان نمونه ميتوان از شيخ مفايد ياد كرد كه با قدرت در برابر انديشة حديثگرايي ايستاد و با كساني كه قياس را ملاك استنباط احكام قرار داده بودند، مقابله كرد و از استاد خود، ابن جنيد، با احترام ولي به شدّت انتقاد كرد و كتابهايي در رد تأليفات وي نگاشت (گرجي، 140:1375).
قبل از انقلاب اسلامي هم در مجلاتي چون سخن، يغما، كتاب هفته و . . .مجله وزين راهنماي كتاب به كوشش استاد ايرج افشار، نقد كتاب به صورت يك كار دانشگاهي پيگيري ميشده است. نقد كتاب و مقاله در سراسر دنياي علم، بيانگر زندهبودن و پويايي و خلاقيت عالمان و انديشمندان است. جامعة علمي ما بايد در زمينة نقد تلاشي روزافزون كند.
وشبختانه در پژوهشگاه علومانساني و مطالعات فرهنگي ده سال است كه با ايجاد دوازده گروه علمي در رشتههاي علومانساني، به اين كار ارزشمند مبادرت ميشود. اعضاي گروه علوم تربيتي هم موفق شدهاند در كنار چند مقاله، تعدادي از نقدها را نيز در اختيار خوانندگان ارجمند قرار دهند. اميداوريم كه استادان محترم علوم تربيتي بيش از اين دست همكاري ما را در بررسي و نقد كتابها بفشارند. پژوهشگاه نقد كتابهاي استادان ارجمند را با كمال احترام به خود آنها خواهد داد و تقاض خواهد كرد كه به نكات اشاره شده در آنها به هنگام تجديد چاپ كتاب توجه كنند.
براي پيشرفت علم، همه بايد پذيراي نقد عالمانه، اخلاقي و به دور از رنجش نوشتههاي خويش باشيم.از همه استادان محترمي كه در فراهمآوردن اين فصلنامه، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي را ياري كردهاند، سپاسگزارم و توفيق همكان را از خداي عليم و حكيم خواهانيم.
------------------------
كتابنامه
ارونسون، اليور. 1367. روانشناسي اجتماعي. ترجمة حسين شكركن. تهران: انتشارات رشد. طباطبايي، سيدمحمدحسين. 1364. الميزان. تهران: چاپ بنياد فكري و علمي علامه طباطبايي. گرجي، ابوالقاسم. 1375. تاريخ فقه و فقها. تهران: انتشارات سمت.
لاهوري، اقبال. 1346. احياي فكر ديني در اسلام. ترجمه احمد آرام. تهران: نشريه موسسه فرهنگي منطقهاي.
مطهري، مرتضي. 1371. تعليم و تربيت در اسلام. تهران: انتشارات صدرا.
Biuvacher, Jhon s. 1969. Modern philosophies of Education. New Delhi: McGraw-Hill Publishing Company, Itd.
Kneller, George F. 1961. Foundation of Education, NewYork, London: Jobn Wiley& Sons, Inc.
منبع:دو فصلنامة نامة علومانساني، شماره 12
نويسنده:كاظم اكرمي
|