باسمه تعالی
آن چه پيشرو داريد گزيدهاي از سخنان حضرت آيتالله مصباحيزدي (دامتبركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 14/4/1393، ايراد فرمودهاند.
عالم محضر خداست
کساني که به دنبال حيات ابدي مطلوب هستند، در گام اول بايد محبت دنيا را از دلشان بيرون کنند و رفتارشان چنان باشد كه دنيا در نظرشان خوار و خفيف شود، در مرحله بعد سعي کنند خواست خدا را بر خواست خودشان مقدم بدارند؛ و بعد از آن، هميشه طالب رضاي خدا باشند و حق عظمت الهي را به جا بياورند. اين خطمشي و راهبردي است براي کساني که ميخواهند به کمالات مطلوب برسند.
اولين برنامه عملي در جهت راهبرد ارائه شده اين است که:
يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ ـ (خداوند میفرماید) از ياد نبرد كه همواره بر كردار و گفتارش آگاهم.[1]
انسان سعي کند در همه مقاطع زندگي و در تمام ساعات شبانهروز متناوباً به ياد بياورد که خدا به رفتار او آگاه است. طبعاً موفقيت در اين امر نيازمند تمرين و ممارست است و با كار مقطعي و كوتاهمدت حاصل نميشود. در تمام طول عمر بايد آدمي چنين حالتي داشته باشد؛ از همينرو بايد سعي كند اين حالت برايش ملکه شود. براي اين کار، ابتدا انسان بايد باور کند که خدا به همه کارهاي او عالم است. همه ما اجمالاً قبول داريم که خدا عالم است و چيزي بر او پوشيده نيست؛ اما داشتن يک تصور روشن از چگونگي علم خداوند بستگي به پايه معرفت انسان نسبت به خدا و صفات او دارد. بدون شک، همهی انسانها علاوه بر اختلاف در ظرفيت علمي، و هوش و استعداد، از لحاظ كسب علم و معرفت نيز در يك سطح نيستند. حتي بزرگاني که عمري را در جهت تحقيق در زمينه الهيات صرف کردهاند، شناختشان نسبت به خدا يكسان نيست و با دقت در بيانات ايشان ميتوان تفاوت مرتبه معرفتشان را دريافت.
علم خدا
برخي گمان ميكنند علم خدا، مثل علم بشر، همان صورت جزيي يا مفهوم كلي است كه از امور در ذهن آدمي ايجاد ميشود، و چيزي زائد بر ذات انسان است. گاهي نيز تشكيل اين صورت در اختيار آدمي نيست؛ بلكه در اثر عامل ديگري در ذهن شخص پيدا ميشود. با ايجاد اين تصوير يا مفهوم در ذهن شخص گفته ميشود او «ميداند» و با زائل شدنش، «نميداند».
بر اين اساس نيز علم خدا نسبت به كارهاي ما از گزارش يا تصويري كه ملائکه از رفتارهاي ما در نامه اعمالمان ثبت كرده و به پيشگاه الهي عرضه ميکنند، حاصل ميشود. شايد كساني گمان كنند اگر كارهايمان در نامه اعمال ثبت نشود، يا گزارش آن به محضر خداوند عرضه نشود، او از آنها مطلع نميشود. اين تصورات در اثر ضعف معرفت ماست. در برخي روايات نقل شده كه مورچه خيال ميکند خداي او هم مثل خودش دو شاخک دارد،[2] بعضي از کساني که خودشان را از علما حساب ميکنند نيز چنين تصوراتي درباره خداوند دارند. معروف است ابن تيميه که پايهگذار اساس فكري وهابيت بود، در مسجد دمشق حديثي به اين مضمون را از مجامع روايي عامه نقل کرد كه خداوند شبهاي جمعه از آسمان به زمين ميآيد و گناهان کساني را که توبه کنند، ميآمرزد، و بعد، از پلههاي منبر پايين آمد و گفت به همين صورت که من از اين پلهها پايين آمدم، خدا هم از آسمان تا روي پشتبام خانهها پايين ميآيد و مردم را مورد رحمت قرار ميدهد![3]
تأكيد قرآن بر علم خدا
قرآن براي اثبات اين امر كه خداوند به همه امور آگاه است، اهتمام و عنايت خاصي دارد. با مروري بر آيات قرآن كريم ميتوان مشاهده كرد كه خداوند به صورتهاي مختلفي اين مطلب را بيان ميکند؛ در يک جا ميفرمايد: «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ؟ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ ـ آيا ممكن است کسي که موجودي را ميآفريند، نسبت به او عالم نباشد؟!»(ملک/14) تصوير گل يا ميوهاي كه ما در ذهنمان مجسم ميکنيم، نمونهاي از آفرينش است. البته همين آفرينش هم در سطح عاليتري از خداست؛ اما در مرتبه نازلتري ميتوانيم بگوييم ما اين صورت را در ذهنمان ايجاد ميکنيم. حال، آيا ممكن است ما ندانيم چه تصويري در ذهن خود ايجاد كردهايم؟! آيا ممكن است من تصوير سيبي را در ذهنم ايجاد کنم، اما ندانم صورت سيب است؟!
آفرينش بدون علم امكان ندارد. اگر آفرينشي در كار باشد، حتماً توأم با علم است. بر اساس همين مطلب، امام صادق عليهالسلام براي محكوم كردن زنديقي كه مدعي خلق كردن كرم در گل و لاي شده بود، فرمود: «از او سؤال كنيد: آيا ميداند آنچه به خيال خودش آفريده، چند تاست و چه تعدادي از آنها نر و چه تعدادي ماده است؟»[4] اگر او آنها را خلق کرده، بايد بداند آفريدهاش چند تا است و چه جنسيتي دارد. اگر همه عالم مخلوق خداست، اين آفرينش از علم خدا جدا نيست. ولي اين بيان براي اين که ما همه چيز را به علم خدا نسبت بدهيم، کافي نيست.
قرآن عنايت فراواني براي اثبات و تبيين علم خدا نسبت به همه موجودات در آسمان و زمين و همه حوادث و اتفاقات، حتي افتادن برگي از درخت دارد. اگر موجود زندهاي در اعماق دريا غذايي بخورد، خدا به آن موجود و به غذايي که ميخورد، آگاه است. اگر درون صخرهاي موجودي کمترين اثر از حيات داشته باشد، خدا به همهی جزئياتش آگاه است. اين مطلب به زبانهاي مختلف در قرآن بيان شده است.
علم خدا به همه جزئيات
در آيات ابتداي سوره حديد كه در روايات از آنها به عظمت ياد ميشود، بيان خاصي از توحيد ارايه شده است. از جمله ميفرمايد:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ * يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير ـ اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست * او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز [شش دوران] آفريد؛ سپس بر تخت قدرت قرار گرفت (و به تدبير جهان پرداخت)؛ آنچه را در زمين فرو مىرود مىداند، و آنچه را از آن خارج مىشود و آنچه از آسمان نازل مىگردد و آنچه به آسمان بالا مىرود؛ و هر جا باشيد او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مىدهيد بيناست!»(حديد/3و4)؛
قطره باران، يا دانه گياهي كه بر زمين بيفتد، يا حشرهاي كه زمين را سوراخ كند و در آن فرو برود، و آنچه از دل زمين خارج شود، مثل گياهي که از درون زمين ميرويد، يا آنچه بر اثر زلزله يا آتشفشان از عمق زمين بيرون بريزد، خداوند به همهی آنها آگاه است. همچنانكه نسبت به هر آنچه از آسمان فرو ميريزد، يا در آسمان بالا ميرود، نيز آگاه است؛ به همه رفتارهاي شما هم آگاه است. ببينيد، خداوند چه عنايت خاصي براي بيان دقيق همه موارد جزيي علم خود دارد!
هر پديدهاي که در زمين و آسمان تحقق پيدا کند از علم خدا خارج نيست. در سوره مجادله نيز ميفرمايد:
«وَ مَا فِي الْأَرْضِ مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لَا أَدْنَى مِن ذَلِكَ وَ لَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ ـ آيا نمىدانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مىداند؛ هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خداوند چهارمين آنها است، و هيچگاه پنج نفر با هم نجوا نمىكنند مگر اينكه خداوند ششمين آنها است، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اينكه او همراه آنها است هر جا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مىسازد، چرا كه خداوند به هر چيزى داناست!»(مجادله/7)
اين مطلب به قدري يقيني است، كه گويا آدمي به چشم خود آن را ميبيند؛ مگر نميبيني که خدا هر چه در آسمان و زمين است را ميداند؟
اين بيان شبيه اين تعبيرات است:
«وَ كَانَ اللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطًا»(نساء/126)؛
«أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُّحِيطٌ»(فصلت/54)؛
«إِنَّ الله عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»(حج/17)؛
همه جا خدا گواه است، يا به تفسيري ديگر، اگر چشم بينايي باشد، همه جا خدا ديده ميشود. خداوند نسبت به همه چيز احاطه دارد؛ گمان نكنيد احاطه خداوند بر همه چيز مثل احاطه لباس بر بدن است كه سطحي از لباس با سطحي از بدن تماس پيدا ميکند. اگر چنين باشد، احاطه بر درون اشياء چگونه قابل تبيين است؟ احاطه خداوند بر اشياء از نوع احاطه يك جسم بر جسم ديگر نيست. بسياري از انديشمندان و متخصصان الهيات در تبيين اين مفهوم در ماندهاند. كسي كه با بيان نظريهاي جديد خدمت بزرگي به فلسفه و الهيات اسلامي كرد صدرالدين شيرازي بود كه با اثبات مسأله وجود رابط، زمينه را براي حل اينگونه مسايل فراهم ساخت.
اگر رابطه هر پديدهاي را با فاعلي که آن را ايجاد كرده، در نظر بگيريم، اين رابطه، دو وجودي است که يکي از آنها نسبت به ديگري ـ به تعبيرملاصدرا ـ «وجود رابط» است؛ يعني نميتوان آن را از فاعل جدا کرد. آيا شما ميتوانيد صورتي را كه در ذهنتان ايجاد كرديد، از خود جدا كنيد و كناري بگذاريد، تا در عين حاليكه اين صورت علمي وجود دارد، شما آن را ندانيد؟ اصلاً علم بودن اين صورت قائم به ذهن شما است. همچنانكه اراده شما براي سخن گفتن قابل تفكيك از خود شما نيست. اگر شما نباشيد و وجودتان ادامه پيدا نکند، اراده شما هم وجود نخواهد داشت. اصلاً اين اراده عينالربط به فاعل آن است.
با اثبات اين مساله تصوير جديدي از رابطه بين همه مخلوقات عالم با خالق به دست آمد. عاليترين مخلوقات ملكوت و جبروت، تا پستترين موجوداتي که در عالم ماده هستند، هر چه اسم وجود بر او اطلاق ميشود، همه مخلوق خدا هستند، و او همهی آنها را از نيستي به هستي آورده است. همهی اين مخلوقات وجودشان قائم به اراده خداست.
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ـ او وقتي چيزي را بخواهد، ميگويد: باش! آن موجود هم وجود پيدا ميكند».(يس/82)؛ تا زماني كه خدا ميگويد باش، آن موجود هست؛ و زماني كه نگويد باش، آن موجود هم نخواهد بود. مثل اراده شما كه تا زماني كه بخواهيد، هست؛ اما اگر لحظهاي توجه نكرديد، ارادهاي نخواهد بود.
مخلوقي که وجودش وابسته به فاعل هستيبخش است، نميتواند مستقل از او باشد، و مظهر اراده اوست؛ آيا ممكن است اين فاعل نسبت به مخلوقي که قائم به اوست، عالم نباشد؟! تفاوتي نميكند كه اين مخلوق ريز باشد، يا درشت؛ مادي باشد، يا مجرد.
علم خدا به ماديات
يکي از مشکلات فلاسفه در اثبات علم الهي اين بود که ماديات چگونه متعلق علم خدا قرار ميگيرند. چون تصور ميکردند درك كردن ماديات، تنها از راه چشم، گوش و حس حاصل ميشود. اما نظريه «وجود رابط» همه اين مسايل را حل ميکند. چون هر موجود، به ميزان بهرهاي كه از وجود دارد، قائم به خداست و از خودش هيچ استقلالي ندارد؛ پس نزد خدا حضور دارد. در نتيجه علم خدا به همه موجودات حضوري است و احتياج به صورت ذهني ندارد.
نکته ديگري كه از هزار سال پيش براي نوابغي مثل فارابي و ابن سينا مطرح بود و يكي از مسايل مهم الهيات است، مسأله علم خدا به يك موجود پيش از وجود آن است. گفتيم علم ما به موجودات در واقع تصويري است كه به وسيله حواس از آنها در ذهن خود ايجاد ميكنيم. هم چنين گفتيم خداوند در علم خود نيازي به حواس ندارد و اصلاً وجودش هر موجودي قائم به وجود خداست؛ به تعبيري وجودش عين علم خداست. ولي علم به اين مخلوق قبل از آن که موجود شود، چگونه امكان دارد؟ فيلسوفان، علم ما به موجودات قبل از ايجاد را از نوع علم کلي دانستهاند. مثلاً منجم از طريق محاسباتي پيشبيني ميکند که در فلان ساعت از فلان تاريخ خورشيد گرفتگي يا ماه گرفتكي پديد ميآيد. علم او به چنين پديدهاي كه در آينده ايجاد ميشود، مفهومي کلي است كه بر اساس قواعد کلي به دست آمده است. چون وجود خارجي آن هنوز ايجاد نشده است، تا بتوان تصويري از آن به دست آورد. بنابراين، علم به چنين پديدهاي جز در قالب مفهومي کلي كه از طريق محاسبات و قواعد علمي به دست ميآيد، حاصل نميشود. خدا نيز از آنجا كه نسبت به همه چيز، از جمله اين قواعد آگاه است، نتايج آنها را هم به همين صورت كلي ميداند.
علم خدا به گذشته
همچنين مسلمانان با آيات و رواياتي روبرو ميشوند كه مشکل ديگري را در ارتباط با علم الهي ايجاد ميكند. از جمله آيهاي كه ميفرمايد: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِكُمْ...»؛ تا جايي که ميفرمايد: «...عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ»(بقره/187). در شرايع سابق هنگام روزه، شب هم بايد از نزديكي با همسرشان خودداري ميكردند. اما در اسلام نه فقط اينكار ممنوع نيست؛ بلکه در شب اول ماه رمضان مستحب هم هست. دليل تغيير اين حكم در اين قسمت از آيه بيان شده است: «عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ»؛ از لحن آيه چنين برداشت ميشود که گويا در ابتدا قرار بود در اسلام نيز اينكار مجاز نباشد؛ ولي چون خدا ميدانست شما به خودتان خيانت ميکنيد، خداوند به شما تفضل کرد و حرمت اين حکم را برداشت. بر اساس اين برداشت، علم خدا به اين موضوع در زمان خاصي ايجاد شده است. در آيات ديگري نيز شبيه اين مسأله را ميتوان مشاهده كرد. «عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَى»(مزمل/20)؛ يا «حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ»(محمد/31)؛ ما حکم جهاد را بر شما واجب کرديم، تا خدا بداند چه کساني جهاد ميکنند و در مقابل سختيها مقاوماند.
چنين آياتي اين شبهه را تقويت ميکند که چگونه خداوند پيش از آن که حادثهاي واقع شود، آن را ميداند؟ اين مسأله به عنوان يك معضل براي بسياري از بزرگان مطرح بوده و بحثهاي آن را ميتوانيد در کتابهاي الهيات دنبال کنيد. راه حل ساده اين مسأله که کمتر به آن توجه ميشود، اين است که همه موجودات با هم رابطه زماني ندارند. آنچه در امتداد زمان واقع شود، قبل و بعد دارد، اما موجودي که فوق زمان است، با اشياي زماني رابطه زماني ندارد و نميتوان گفت پيش از آنها يا بعد از آنها است. موجود فوق زمان بر همهی زمانها احاطه دارد و همهی پديدهها يک جا نزد او حاضر است. اين كه پديدهاي هنوز واقع نشده، نسبت به ماست. براي خدا ديروز و امروز و فردا وجود ندارد. همهی زمانها در محضر او حاضر است. به عبارت سادهتر اصلاً زمان را خود خدا خلق کرده و تقدم او بر همهی موجودات تقدم زماني نيست؛ بلكه تقدم وجودي و به تعبير ديگر احاطه وجودي است. بنا براين علم خدا نسبت به گذشته و آينده يکسان است.
پس تعبيراتي كه در اين آيات به كار رفته، چيست؟ اصطلاحاً به اين تعبيرات «علم اضافي» يا «علم فعلي»گفته ميشود؛ يعني زماني كه پديدهاي تحقق پيدا ميکند، مطابق علم الهي است و در آن زمان معلوم ميشود. تا قبل از پيدايش يك پديده در ظرف زمان، آن پديده موجود نيست كه بتوان آن را «معلوم» دانست. هر گاه آن پديده در ظرف زمان ايجاد شد، آنگاه «معلوم» ميشود. منظور از «علم» در اين جا نسبتي است که بعد از به وجود آمدن يك ذات، بين علم الهي و آن ذات پيدا ميشود.
مقصود از طرح اين مباحث تذكر اين نكته بود كه مسأله علم خدا به اشيا مسألهاي عميق است. فيلسوفان بزرگ از هزاران سال پيش درباره آن بحث کردهاند. قرآن در زمينه علم الهي ميفرمايد همه چيز نزد ما حاضر است؛ «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا»(انعام/59) شبي تاريک در گوشهاي از اين عالم برگي از درخت ميافتد؛ افتادن اين برگ در آن شب تاريک بر روي زمين از ما مخفي نيست؛ چون خدا همان جا حضور دارد. براي موجود شدن اين پديده بايد خدا از آن آگاه باشد؛ وجود يافتنش همان، و معلوم بودنش براي خدا همان. «أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ»(ملك/14) ؛ كسي که همهی هستياش به دست اوست، با اراده او موجود است، چگونه ممكن است از آن آگاه نباشد؟ اين، راهي بسيار ساده و شيرين است که قرآن پيش پاي بشر گذاشته تا بفهمد که چگونه همه چيز نزد خدا حضور دارد و براي او معلوم است. تبيين فلسفي اين مسأله خلعتي بود که بر اندام ملاصدرا راست آمد. خداوند انشاءالله ايشان را با موالياش محشور کند.
بنا بر اين ما ابتدا بايد بدانيم خدا ميداند. در مرتبه بعد يادمان باشد كه خدا ميداند. اين بيانات قرآني است؛ برگي که از درخت ميافتد، خدا از آن آگاه است؛ خطوراتي که بر قلب شما ميگذرد، هم خدا از آن آگاه است؛ «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»(حديد/6) با باور کردن اين مسأله که بدانيم خدا همه چيز را ميداند، كار برايمان آسان ميشود. اما نبايد فراموش كنيم كه توجه دائمي به اين مسأله کار مشکلي است. اين که امام رحمتالله عليه فرمود عالم محضر خداست، يعني همه چيز نزد خدا حاضر است و هيچ چيز بر او مجهول و مخفي نيست. از عمق ريزترين ذره، تا نهايت کهکشانها، همه را خدا ميداند و چيزي براي او مجهول نيست. اما چه کنيم كه يادمان باشد؟ اين، تمرين ميخواهد. بايد بنا بگذاريم هر روز لحظاتي را به اين مطلب فکر کنيم. و بهتر آنكه پيش از نماز به اين مطلب بيانديشيم تا نمازمان هم با حضور قلب بيشتري باشد. باور كنيم که خدا همه جا حضور دارد؛ جايي که من نشستهام، حرفي که ميزنم، غذايي که ميخورم، هيچيك از خدا مخفي نيست. البته ممکن است در ابتدا نتوان مدت طولاني به اين مطلب فكر كرد؛ اما به تدريج و روز به روز ميتوان اين زمان را افزايش داد و توجه را عميقتر کرد. اينكار احتياج به تمرين دارد؛ مخصوصاً در مواردي مظان گناه است؛ در اين موارد بايد حواسمان را خيلي جمع کنيم و پيشاپيش فکر کنيم که در صحنهاي که بناست با آن مواجه شويم و مظان گناه است، خدا در آن جا حضور دارد و ما را ميبيند. اين فکر را در ذهنمان تقويت کنيم و بيشتر توجه داشته باشيم . شايد اين مطلب توضيحي باشد براي اين جمله که:
«وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَيِّئَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ»[5]
پی نوشت ها:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. ارشاد القلوب الي الصواب للديلمي، ج1، ص 204 ـ حدیث معراج
يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدْرِي أَيُّ عَيْشٍ أَهْنَى وَ أَيُّ حَيَاةٍ أَبْقَى قَالَ اللَّهُمَّ لَا قَالَ أَمَّا الْعَيْشُ الْهَنِيءُ فَهُوَ الَّذِي لَا يَفْتُرُ صَاحِبُهُ عَنْ ذِكْرِي وَ لَا يَنْسَى نِعْمَتِي وَ لَا يَجْهَلُ حَقِّي يَطْلُبُ رِضَايَ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ وَ أَمَّا الْحَيَاةُ الْبَاقِيَةُ فَهِيَ الَّتِي يَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتَّى تَهُونَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ تَصْغُرَ فِي عَيْنَيْهِ وَ تَعْظُمَ الْآخِرَةُ عِنْدَهُ وَ يُؤْثِرَ هَوَايَ عَلَى هَوَاهُ وَ يَبْتَغِيَ مَرْضَاتِي وَ يُعَظِّمَ حَقَّ عَظَمَتِي وَ يَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ وَ يُرَاقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ كُلِّ سَيِّئَةٍ وَ مَعْصِيَةٍ وَ يَنْفِيَ قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ مَا أَكْرَهُ وَ يُبْغِضَ الشَّيْطَانَ وَ وَسَاوِسَهُ لَا يَجْعَلُ لِإِبْلِيسَ عَلَى قَلْبِهِ سُلْطَاناً وَ سَبِيلًا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ أَسْكَنْتُ فِي قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّى أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِي وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِيثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِي أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَى أَهْلِ مَحَبَّتِي مِنْ خَلْقِي وَ أَفْتَحَ عَيْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّى يَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ يَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَى جَلَالِي وَ عَظَمَتِي وَ أُضَيِّقَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا وَ أُبَغِّضَ إِلَيْهِ مَا فِيهَا مِنَ اللَّذَّاتِ وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا كَمَا يُحَذِّرُ الرَّاعِي غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْكَةِ فَإِذَا كَانَ هَكَذَا يَفِرُّ مِنَ النَّاسِ فِرَاراً وَ يُنْقَلُ مِنْ دَارِ الْفَنَاءِ إِلَى دَارِ الْبَقَاءِ وَ مِنْ دَارِ الشَّيْطَانِ إِلَى دَارِ الرَّحْمَن.
يا أحمد (ص): «آيا ميدانى كه چه عيشى گواراتر و چه زندگى با بقاتر و هميشگى است؟» گفت: «خدايا نميدانم»، فرمود: «آن زندگى گواراست كه دارنده آن غافل از ذكر من نشود و نعمتهاى مرا فراموش نكند (و شكر آن را بجا آورد) و جاهل و بىخبر به حقوق (و أوامر واجبه) من نشود، و شب و روز رضايت مرا (در اعمالش) بطلبد، و زندگى هميشگى آن است كه صاحبش آنقدر براى خود عمل كند كه دنيا در نظرش كوچك و آخرت را بزرگ بداند، و براى خود كوشش در اعمال خير كند، و اراده و دلخواه مرا بر اراده و دلخواه خود مقدم دارد و رضايت و خوشنودى مرا بطلبد، مرا با عظمت و قدرت بداند و حق عظمت مرا ادا نمايد، و معامله مرا نسبت به خود فراموش نكند و متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصيتى نمود مراقب من باشد، و قلب خود را فارغ و خالى بدارد از آنچه كه من مكروه ميدارم، و دشمن بدارد شيطان و وسوسههاى او را، و نگذارد كه شيطان بر قلبش راه يابد، پس هر گاه اين چنين نمود قلب او را پر از محبت (خودم) مينمايم تا گاهى كه قلب او را بالتمام متوجه خودم نمايم، و دل او را فارغ از دنيا و اشتغال او را براى آخرت قرار دهم، و او را مانند محبين ديگر خود متنعم سازم، و باز نمايم چشم و گوش قلبش را تا اينكه بشنود (كلام مرا) و نظر كند به جلالت و عظمت من، و چنان كنم كه لذتهاى دنيا را دشمن بدارد (زيرا موقتى است) و او را از دنيا بترسانم و دور گردانم همچنان كه چوپان گوسفندان خود را از چراگاههاى خطرناك ميراند و دور ميسازد، و هر گاه بندهاى به اين مقام رسيد از مردم فرار كند و عزلت را اختيار نمايد، و منتقل شود (و انتقال دهد هستى خود را) از دنياى فانى به آخرت باقى، و از وساوس شيطانى فرار نمايد و به خداوند رحمان پناه برد.
[2]. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج17، ص: 264؛ عن الصادق عليه السّلام: كلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم، و لعلّ النمل الصغار تتوهّم أنّ للّه سبحانه زبانتين، فانّ ذلك كمالها، و تتوهّم أنّ عدمهما نقصان لمن لا يتّصف بهما، و كذا حال العقلاء فيما يصفون اللَّه سبحانه و تعالى به.
[3]. «ابن بطوطه» در سفرنامه خود مىنويسد: «ابن تيميّه» در مسجد جامع دمشق كه من حضور داشتم، بر بالاى منبر گفت: «إنّ اللّه ينزل إلى السماء الدنيا كنزولى هذا» (خداوند به آسمان دنيا فرود مىآيد، همچنان كه من از پلّه اين منبر فرود مىآيم)، سپس يك پلّه پايين آمد، «ابن الزهراء» از فقهاء مالكى اعتراض كرد، و اظهارات وى را به اطلاع ملك ناصر رساند، وى دستور داد تا او را زندانى كردند، و در زندان از دنيا رفت. نقدى بر وهابيت ص11 به نقل از «رحلة ابن بطوطة ص113»
[4]. سفینة البحار، ج 1، ص 157
[5]. متذكر باشد كه من در تمام ساعات شب و روز بر كردار و گفتار او آگاهم، پس هنگامى كه اراده گناه و معصيتى نمود مراقب من باشد. (همان حدیث قدسی ابتدای بحث)
|