نویسنده: فاطمه نقيبى
چكيده:
بسيارى از مخالفان قرآن كوشيده اند چنين شبهه افكنى كنند كه اين كتاب آسمانى با دنياى امروز كه عصر پيشرفت علوم و تكنولوژى است، متناسب نيست; بلكه فقط اعجاز عصر پيامبر ختمى مرتبت صلى الله عليه وآله است و صرفا براى زمان ايشان شموليت داشته است و اكنون همانند كتاب مقدس انجيل صرفا براى استفاده فردى قابليت دارد.
از اين ديدگاه، تئورى جدايى دين از سياست و در پى آن عدم جامعيت و جاودانگى قرآن كريم داده مىشود كه مغالطه اى بس خطرناك و شائبه اى ناپسند است.
بديهى استيكى از نشانه هاى اعجاز قرآن مجيد و از جمله دلايل خاتميت دين مبين اسلام و برترى آن بر ديگر اديان، جامعيت و جاودانگى اين نسخه الهى است.
ما بر آنيم كه ادله جامعيت قرآن كريم را از لابلاى سخنان گهربار حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه استخراج كنيم; زيرا بيان حضرت، قطعا ديدگاههاى افراط گرايانه و نيز تفريط گرايانه را رد مى كند و نظريه ناب در اين باره به منصه ظهور مى رسد.
كليد واژهها: قرآن، نهج البلاغه، جامعيت و جاودانگى، ادله عقلى و نقلى، حجيت، اهل حديث
جامعيت قرآن از نگاه نهج البلاغه
جامعيت و جاودانگى قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايى، جهت شناخت اين كتاب الهى و يكى از موضوعات بحث انگيز امروزى است. قطعا تشريح و بررسى دقيق و عميق اين موضوع مى تواند بر ادعاهاى پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامى علوم مختلف در قرآن كه از نظريه هاى افراطى به شمار مى آيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد و بررسى اين ديدگاه مورد بحث قرار مى گيرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعى است كه مى تواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقى قرآن مجيد يارى دهد.
در نگاه اميرمؤمنان على عليه السلام، قرآن نسخهاى جامع و جاودانى است كه از نيازهاى بشر براى رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوههاى زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگى پرداخته است ; در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه (1) با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
حضرت بعد از آنكه درباره دو راى مختلف صادر شده از دو قاضى سخن مى گويد، با استفهام انكارى مى پرسد: «آيا خداوند دين ناقصى فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان مدد جسته است؟ آيا آنها شريك خدايند و بر خدا لازم استبه گفته ايشان رضايت دهد؟ يا اينكه خداوند دين را كامل نازل كرده، اما پيغمبرصلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن كوتاهى ورزيده است؟»
آنگاه با استشهاد به آيات قرآن بصراحتبه اين شبهه پاسخ مى دهد: والله سبحانه يقول:
«ما فرطنا فى الكتاب من شىء» (2)
و قال:
«فيه تبيان لكل شىء» (3)
و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا، و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه:
«و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا» (4)
خداوند مى فرمايد: «در قرآن از هيچ چيز فروگذار نكرده ايم» و نيز مى فرمايد: «در قرآن بيان همه چيز آمده است» و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر را تصديق مى كنند و اختلافى در آن وجود ندارد، چنانكه مى فرمايد: «اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود، اختلافات فراوانى در آن مى يافتند.»
مرحوم طبرسى رحمه الله در ذيل آيه 38 سوره انعام به ذكر يكى از اين اقوال پرداخته، مى نويسد: «مراد از كتاب، قرآن است; چرا كه شامل جميع نيازهاى دنيوى و اخروى آدمى است; چه مفصل بيان شده باشد و چه مجمل; اما مجمل آن در لسان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تشريح شده و حق تعالى ما را مامور به تبعيت از او كرده است; چنانكه فرمود:
«و ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا (5)
و شما آنچه را رسول حق دستور مى دهد(منع يا عطا مى كند) بگيريد و هرچه را نهى مى كند، واگذاريد.» (6)
بنابراين، قرآن مجيد از بيان معارفى كه موجب سعادت حقيقى انسان در دنيا و آخرت مى باشد، فروگذار نكرده است. (7)
علامه طباطبايى در تفسير آيه 82 نساء پس از برشمردن مفاهيم آيه مى نويسد: «از آنجا كه قرآن اختلاف قبول نمى كند، تغيير و تحول، نسخ و باطل و غيره را هم نمى پذيرد; از اين رو لازم مى آيد كه شريعت اسلامى تا روز واپسين استمرار داشته باشد.» (8)
حضرت در ادامه خطبه 18 در چندين عبارت بسيار زيبا در حالى كه ظاهر و باطن قرآن را معرفى مى كند، تاييدى ديگر بر جامعيت قرآن ارائه مى دهد:
«ان القرآن ظاهره انيق (9) و باطنه عميق»
ظاهر قرآن زيبا و شگفت آور و باطن آن ژرف و پرمايه است، پس عموم و خواص مردم مىتوانند بهترين و بيشترين بهره را از اين كتاب ببرند.
استاد محمد تقى جعفرى در اين خصوص مىنويسد: «مقصود از عمق معانى، دشوار بودن و حالت معمايى نيست، بلكه قرآن همه مسائل نهايى مربوط به انسان و جهان را در آياتى كه كلمات آن ساده و زيباست، مطرح كرده است. از طرفى، عبارت بعدى امامعليه السلام كه مى فرمايد: لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به; «نكات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد و هرگز تاريكيهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نشود.»، حاكى از استمرار جاودانى محتويات قرآن است.» (10)
امام عليه السلام در يكى ديگر از سخنان حكيمانه خويش مىفرمايد: واعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقة ولا لاحد قبل القرآن من غنى (11) ; «آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگى ندارد و هيچ كس پيش از آن، غنا و بى نيازى نخواهد داشت.»
بيان كوتاه اما پر معناى حضرت متضمن اين معناست كه اين نسخه الهى از چنان غناى فرهنگى برخوردار است كه پيروان خود را بى نياز از هرگونه مكتب و مسلكى مى كند; درحالى كه ديگر مكاتب فكرى و كتب بشرى قادر به پاسخگويى نيازهاى اخلاقى و معنوى بشر نيستند.
در وصف ديگرى از قرآن بصورتى شيوا و دلنشين مى فرمايد: «ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده و بحرا لا يدرك قعره و منهاجا لا يضل نهجه و شعاعا لا يظلم ضوؤه و فرقانا لا يخمد برهانه و تبيانا لا تهدم اركانه.» (12) سپس كتاب آسمانى يعنى قرآن را بر او نازل فرمود; نورى كه خاموشى ندارد، چراغى كه افروختگى آن زوال نپذيرد، دريايى كه اعماقش را درك نتوان كرد، راهى كه گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى كه روشنى آن تيرگى نگيرد، جداكننده حق از باطل كه درخشش دليلش به خاموشى نگرايد و بنيانى كه اركان آن منهدم نگردد.»
هدف حضرت از بيان اين عبارات آن است كه دوران حقايق و مفاهيم قرآن محدود و موقت نيست و آيات و دستوراتش پيوسته نوين و جاودانى اند، تا آنجا كه مفهوم آياتى كه درباره گروه معينى نازل شده، عموميت داشته همگان را در موارد مشابه و تا روز واپسين دربرمى گيرد. (13)
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: «اگر چنين بود كه آيهاى درباره قومى نازل مى گشت و با از بين رفتن آن قوم، آيه هم از بين مى رفت، از قرآن چيزى باقى نمى ماند ولكن قرآن تا زمانى كه آسمانها و زمين برپاست، اول تا آخر آن جريان و سريان دارد.» (14)
ارتباط قرآن و علوم مختلف
بنابر اصل جامعيت قرآن، برخى اين مجموعه عظيم الهى را حاوى كليه علوم و مسائل مورد نياز بشر پنداشته و در پى ايجاد رابطه مابين كليه علوم نوين با قرآن برآمده اند.
آيت الله معرفت اين پندار را افراطى مى داند و مى گويد: «اين ادعا كه هرآنچه بشر به آن رسيده يا مى رسد مانند دستاوردهاى علمى، فنى، فرهنگى و... از قرآن بوده، و يا ريشه قرآنى دارد، ادعايى گزاف و بى اساس است. مقصود از كمال و جامعيت قرآن، جامعيت در شؤون دينى، اعم از اصول و فروع آن است; يعنى آنچه در رابطه با اصول ، معارف و احكام و تشريعات، بطور كامل در دين مطرح گشته است; به عبارت ديگر هرآنچه كه در زمينه سلامت و سعادت معنوى، روحى و اخلاقى انسان است، در برنامهها و اهداف قرآن قرار دارد، اما روشهاى اجرايى، ساختارى و اجتماعى براى پياده كردن اين برنامه ها به عهده انسانهاست.
بايستى به اين نكته توجه داشت كه دليل ادعاى قرآن كريم به كمال، در
«اليوم اكملت لكم دينكم»
و يا
«تبيانا لكل شىء»
برعهده داشتن تشريع مطالب است; چنانچه از زاويه تكوين چنين مى گفت، بايد انتظار مى داشتيم كه هرآنچه بشر از علوم طبيعى، تجربى و... نياز دارد بطور كامل در قران آمده باشد و يا حداقل ريشه اش در قرآن باشد; ولى منظور قرآن از «بيان هرچيز» و «كامل بودن دين» آن است كه قرآن هرآنچه را در زمينه شريعت است،براى ما طرح و پايه ريزى كرده است. (15)
آيه
«و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين» (16)
نيز كه برخى براى تاييد صحبت خود مبنى بر اينكه در قرآن همه علوم بشرى و طبيعى نهفته است، بدان تمسك جسته اند، زمانى مورد قبول است كه «كتاب مبين» را «قرآن» فرض كنيم، حال آنكه مفسران آن را «لوح محفوظ» تفسير كردهاند; يعنى هرآنچه در عالم وجود تحقق مى يابد، در آن لوح محفوظ ثبت مى گردد. طبق شواهد ارائه شده مفسران، منظور از «كتاب مبين» در آيه فوق «قرآن» نيست.
آيةالله معرفت جايى ديگر در تاييد صحبت خود، دخالت قرآن در امور مربوط به علوم طبيعى را كه بشر خود بايستى بدان برسد، دور از شان قرآن كريم دانسته مى گويد: از طرفى شان قرآن و دين اقتضا نمى كند در امورى كه مربوط به يافته هاى خود بشر است، دخالت كند و حتى راهنمايى كردن او هم معنا ندارد; زيرا خداوند به انسان عقل و خرد ارزانى داشته و فرموده:«و علم ادم الاسماء كلها» (17) يعنى به انسان اسماء را آموخته است. منظور از اسماء حقايق اشياست; يعنى ما به انسان قدرت پى بردن به تمام حقايق هستى را داده ايم و براى آنكه جنبه جانشينى او در زمين به منصه ظهور برسد، بايد خود جوشيده و به فعليت برسد.
خداوند انسان را توانمند و خردورز و كاوشگر آفريده است. از طرف ديگر ميدان تاثير پذيرى را در طبيعت بازگذاشته است:
«و سخر لكم ما فى السموات و الارض»
همين كافى است كه بشر بتواند با تصرف در طبيعتبه طرف سازندگى دنيوى حركت كند و لزومى ندارد كه خداوند فرمول شيمى يا مسائل رياضى را توضيح دهد. (18)
واضح است كه شارع در برخى موارد در مسائل غير شرعى نيز دستوراتى داده است، زيرا خدايى كه
«يعلم السر فى السموات و الارض» (19)
است، به هنگام بيان مطالبى از اسرار طبيعتبه صورت اشاره و كنايه صحبت مى كند و اين تراوشاتى است كه به هنگام بيان مناسب شرعى عرضه مىشود. از ديدگاه ديگر، اين موضوع از تفضل خداى تعالى بر بشر خبر مى دهد. بطورى كه وظيفه خداى سبحان بيان اين امور نبوده است; بلكه از روى تفضل و لطف اشاراتى كرده است.
از اين رو، وظيفه شرع، دخالت در آنچه عقل بشر بدان مى رسد، نبوده است. البته در احكام تعبدى بشر كه شرع دستور عمل يا احتياط را داده، عقل بشر توان پى بردن به واقعيت آن عمل را نداشته است و چنانچه اين توان را مى يافت، قطعا آنچه را شرع دستور داده، پياده مى كرد. در نتيجه در اسلام احكامى وجود دارد كه صرفا جنبه تعبدى دارد و با پيشرفت علم، احكام آن قابل تغيير نيست.
دليل عقلى بر جامعيت قرآن كريم
آنچه گذشت دلايل نقلى متقنى بر جامعيت قرآن مجيد بود. در ميان بيانات گهربار حضرت على عليه السلام به دليل عقلى بر اين مطلب رهنمون مى شويم; امام عليه السلام در جايى مى فرمايد:
«و اكمل به دينه و قبض نبيه صلى الله عليه وآله و قد فرغ الى الخلق من احكام الهدى به فعظموا منه سبحانه ما عظم من نفسه فانه لم يخف عنكم شيئا من دينه و لم يترك شيئا رضيه او كرهه الا و جعل له علما باديا و آية محكمة تزجر عنه او تدعو اليه فرضاه فيما بقى واحد و سخطه فيما بقى واحد (20)
پيامبرش را هنگامى از اين جهان برد كه از رساندن احكام و هدايت قرآن به خلق فراغتيافته بود; پس خداوند را آنگونه بزرگ بداريد و تعظيم كنيد كه خود بيان كرده است; زيرا حكمى از دين خود را بر شما پنهان نگذاشت و هيچ مطلبى را كه مورد رضايت و خشنوديش باشد وانگذاشت، جز اينكه نشانى آشكار و آيهاى محكم كه از آن جلوگيرى يا به سوى آن دعوت كند، برايش قرار داد. پس رضايت و خشم و قانون او در گذشته و حال و آينده درباره همه يكسان است.»
مسلما وقتى پيامبرى براى هدايتبشر فرستاده مىشود و خاتم پيامبران معرفى مىگردد، كتاب آسمانى او نيز كه معجزه ابدى هم نام گرفته، بايد تامين كننده اين هدف باشد، و الا هدف الهى مهمل جلوه مىكند; بنابراين لازم است پيامبر تا به انجام رساندن اين هدف در ميان امتباشد تا تمامى احكام دين خدا كه متضمن تكامل و تعالى و هدايت انسان است، به مردم عرضه گردد.
از طرف ديگر، بايستى اين احكام چنان واضح و روشن باشند كه دقيقا مبين اوامر و نواهى الهى كه سعادت بشر در گرو آن است ، باشند.
همچنين، از نظر عقلى، جامعيت قرآن اقتضا مى كند كه دستورات آن متغير نبوده دستخوش تحولات زمان قرار نگيرد. سخن آخر امام عليه السلام دقيقا گوياى همين مطلب است: «احكام الهى تا قيامت تغيير نمىپذيرد، بلكه حكم هر مساله مطابق ستبا آنچه در عهد رسول اكرمصلى الله عليه وآله در قرآن و سنتبيان شده است.» (21)
حجيت قرآن كريم در نهج البلاغه و نظريه اهل حديث
حجيت قرآن كريم از جمله مسائلى است كه مورد اختلاف بسيارى از علما و انديشمندان فرقههاى اسلامى و غير اسلامى بوده است. منظور از حجيت قرآن كريم آن است كه اين كتاب آسمانى از هرجهتبراى همگان قابل درك و فهم است و در مقام استنباط و استناد مىتوان بدان تكيه كرد و آن را مورد عمل و دليل و مبنا قرار داد.
آيت الله خويى درباره حجيت ظواهر قرآن كريم كه برخى از علماى حديث (22) بر آن اشكال وارد كرده اند، مى نويسد:«ظواهر قرآن، حجيت و مدركيت دارد و ما مى توانيم در موارد مختلف به معناى ظاهرى آن تكيه كرده، آن را مستقلا مورد عمل قرار دهيم و در گفتار و نظريات و استدلالهاى خويش به آن تمسك جوييم; زيرا ظواهر قرآن براى عموم مردم، حجت و مدرك است.» (23) وى سپس پنج دليل را براى اثبات اين موضوع مطرح مى كند.
بدين ترتيب قرآن كريم از همه جهات براى بشر حجت است و دليل محكمى براى او در پيشگاه حق تعالى است.
اين مطلب در نهج البلاغه بوضوح ديده مىشود. حضرت در خطبه 182 مى فرمايد: فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق حجة الله على خلقه اخذ عليه ميثاقهم و آرتهن عليه انفسهم اتم نوره و اكمل به دينه; «قرآن امر كننده و نهى كننده است و - برحسب ظاهر خاموش است ولى - در واقع - گويا و حجت و برهان خدا بر بندگان است كه از ايشان بر آن پيمان گرفت و آنها را در گرو آن قرار داد. نور آن را تمام گردانيد و دين خود را به سبب آن كامل كرد.
در اين قسمت، توجه به جند نكته ضرورى است:
اول: حضرت، قرآن را به عنوان حجتخدا بر خلق معرفى مىكند. بديهى است، از آنجا كه قرآن كريم معجزه اصلى است و شامل كليه دستورات سعادت بخش براى بشر است، از جانب خداوند منان حجتبر تمام انسانهاست. (24) از اين رو اگر پيروان اين كتاب آسمانى بدان عمل كنند، در آخرت نيز دليلى بر اعمال خويش در پيشگاه حق تعالى خواهند داشت.
دوم: خداوند از بندگان خود بر فراگرفتن و عمل به قرآن كريم پيمان گرفت. ابن ابى الحديد در اين باره مى نويسد: «از آنجا كه خداوند سبحان در عقول مكلفان، ادله توحيد، عدل و از جمله مسائل نبوت را قرار داد و نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله را عقلا اثبات كرد، به مانند گيرنده ميثاق از مكلفان استبه تصديق دعوتش و قبول قرآنى كه نازل گشت، بدين صورت، نفوس آنها را مرهون بر وفا قرار داد كه در اين حال، آنكه مخالفت كند به خود زيان رسانده و تا ابد هلاك شده است.» (25)
برخى ديگر از شارحان نهج البلاغه در ذيل اين عبارت گفته اند كه خدا به واسطه نبى اكرم عليه السلام از بندگانش پيمان گرفت كه به قرآن عمل كنند.» (26)
همچنين احتمال دارد مراد از آن، قضيه ذريه قبل از خلقت آدم عليه السلام باشد كه در اخبار هم آمده است. (27)
تفسير اين عبارت، به هر صورتى كه باشد، مبين اين مطلب است كه نفوس بندگان با خداوند در پذيرش قرآن - بعنوان كتابى الهى براى هدايت و سعادت بشرى پيمان بستهاند; به طورى كه حضرت دقيقا بيان مىدارد كه خداوند نفوس و ارواح عباد را مرهون وفا به اين امر قرار داد.
زمانى نفوس، مرهون رعايت حق تعالى و اطاعت از او و دستوراتش - كه همگى در كتاب آمده - مى شوند كه اين كتاب از حجيت لازم برخوردار باشد.
سوم: اين كتاب را كامل كننده دين مبين اسلام معرفى كرد. اين گفته حضرت دقيقا گوياى اين است كه:«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا» (28) ; امروز دين شما را به حد كمال رسانيدم و بر شما نعمت را تمام كردم و بهترين آيين را كه اسلام است، برايتان برگزيدم.» اين مطلب نشان از آن دارد كه قرآن مجيد زيربناى دين جاودانى اسلام است; پس لازم است از جامعيت، جاودانگى و حجيت برخوردار باشد.
امام على عليه السلام در جايى ديگر فرموده است: «انا حجيج المارقين و خصيم الناكثين المرتابين و على كتاب الله تعرض الامثال (29) ; من با خارج شوندگان از دين احتجاج و با شك كنندگان در دين دشمنى مى كنم; كارهاى مشتبه به حق، به قرآن عرضه مى گردد.»
اين عبارت تفسيرهاى مختلفى دارد; علامه مجلسى مى گويد: «احتمال دارد مراد از امثال، حجتها يا احاديث باشد; يعنى آنچه در مخاصمه با مارقان و مرتابان بدانها احتجاج مى شود، بايد به كتاب خدا عرضه گردد تا صحت و فساد آن روشن شود و يا آنچه درباره عثمان به من استناد مى دهند، بايد بر كتاب خدا عرضه گردد.» (30)
ابن ابى الحديد و خويى مراد حضرت از اين سخن را همان گفته خداوند مىدانند كه فرمود:«هذان خصمان اختصموا فى ربهم... (31) ; اين دو گروه(مؤمن و كافر) كه در دين خدا با هم به جدل برخاستند، مخالف و دشمن يكديگرند.» (32)
در شان نزول اين آيه روايتى است از امام حسينعليه السلام كه نضربن مالك آن را نقل كرده است. نضر مىگويد: «به امام عليه السلام گفتم: يا ابا عبدالله از قول خداوند در آيه «هذان خصمان اختصموا فى ربهم» به من خبر ده! پس فرمود: ما و بنى اميه درباره خداى تعالى به خصم برخاستيم. ما گفتيم صدق الله و آنها كذب گفتند; پس ما روز قيامت دو خصم هستيم.» (33)
رواياتى شبيه به همين مضامين كه دو خصم ذكر شده را امام علىعليه السلام و طرف مقابل را دشمنان وى معرفى كرده: در اخبار و روايات بسيار وارد شده است كه در اينجا مجال ذكر آن نيست.
درست است كه طبق روايات رسيده، خصومتبين محمد و آل محمدعليهم السلام و دشمنان آنها بايد بركتاب خدا عرضه گردد تا حق و ناحق از هم تمييز داده شود، اما همين مىرساند كتابى كه قابليت عرضه شبهات را داشته و ميزان و مقياس قرار مىگيرد، (34) بايستى كتابى منزه از هر عيب، نقص و تحريف بوده و بتواند مرجع و حجت و مبنا باشد.
امام عليه السلام در يكى از بيانات نورانى خويش صريحا به همين مطلب اشاره كرده، مى فرمايد:
«و كفى بالكتاب حجيجا و حصيما» (35)
قرآن براى بازخواست و داورى كفايت مى كند.
بدين ترتيب، قرآن برهان قاطع و حجتى محكم استبراى كسى كه به آن احتجاج و با آن مخاصمه كند. و همين حجيتسبب مىگردد كه اين مجموعه وحى الهى به عنوان ماخذ اصلى قوانين اسلام تلقى گردد و اصل و ريشه همه فروع قرار گيرد.
مىتوان بوضوح دريافت كه ديدگاه امام علىعليه السلام پيرامون جامعيت قرآن مجيد در راستاى همان نگاه قرآن است كه فرموده:
«اليوم اكملت لكم دينكم ... و رضيت لكم الاسلام دينا»
و در جايى ديگر فرمود:
«فيه تبيان لكل شىء»
و نيز فرمود:
«و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين»
روشن استبا توجه به ديدگاههاى همه جانبه حضرت در اين زمينه، به كليه نظرات افراطى كه وجود همه علوم بشرى را در قرآن مى دانند و يا نظرات تفريطى كه به حجيت ظواهر قرآن بدون تمسك به روايات ترديد وارد مى كنند، خط بطلان مىكشد و از اين ميان معناى صحيح آيات قرآن نيز روشنتر رخ مى نماياند.
-------------------------------------------
پى نوشتها:
1) نهج البلاغه، خطبه 18
2) انعام، 38
3) نحل، 89
4) نساء، 82
5) حشر، 7
6) مجمع البيان، طبرسى، ج 4، ص 372
7) الميزان، علامه طباطبايى، ج 7، ص 83
8) همان منبع، ج 5، ص 21
9) انيق» به معناى «حسن معجب» مىباشد، يعنى از نظر انواع بيان داراى زيب
منبع:
http://www.balaghah.net
|