گروهك منافقین كه در سال 54 اعلان ایدئولوژی ماركسیستی میكند و در آن سالها یك تصفیه درون گروهی خونین با نیروهای مذهبی داشته و ماهیت آنها بر انقلابیون مسلمان معلوم میگردد و اینان كه تا مرز انهدام و انحلال پیش میروند بعد از انقلاب با آرم و لواء مذهب به جذب نیروهای جوان و نفوذ در نهادها و انجمنها و جمعآوری سلاح روی آورده و با ایدئولوژی التقاطی درصدد انحراف جوانان برمیآیند لكن با عدم توجه به بنیادهای مذهبی فرهنگ و هویت دینی ملت مسلمان و با تحركات تند و رادیكالی فضا را نامساعد نموده و موجبات درگیریهای خیابانی و جنگ مسلحانه را مهیا كرده و برای مردم تردیدی باقی نمیماند كه آنها نقشی جز عمله و فردوری استعمار ندارند و «باز گذاشتن دست كسانی كه قصد توطئه نسبت به اسلام و ملت اسلام دارند خیانت است.»[1] و با انجام ترورهای كور و اعلان جنگ مسلحانه و رو در رو قرار گرفتن در مقابل ملت انقلابی، آنان را به سرانجامی چون روی آوردن به دامن دشمن بعثی و عاقبتی چون امروز با این مذلت و بیچارگی كشاند.
همینطور امام - رحمه الله علیه - در جریان آقای شریعتمداری و خلق مسلمان مجال و فرصتهایی به ایشان دادند و با اینكه سابقه سازش و تأییدات او نسبت به طاغوت معلوم بود و ایشان بعد از واقعه 15 خرداد در پاسخ به علمای تبریز میگوید:... سعی كنید به اعلیحضرت توهین و بیاحترامی ننمائید من به امام خمینی گفتم كه با شاه این طور رفتار نكن اما او گوش نداد و به این روز افتاد.[2]
اما امام - رحمه الله علیه - با این همه و علیرغم مخالفت ایشان با اصول بنیادین انقلاب و ترتیب توطئه حمله حزب خلق مسلمان به قم، مردم را طی اعلامیهای به حفظ آرامش و خودداری از درگیری دعوت نمود و سعی و تلاش نموده و به مردم انقلابی توصیه مینماید كه به مرجعیت تعرضی واقع نشود، اما متأسفانه این فرد با قطبزاده برای مشروعیت دادن كودتایی كه طی آن باید بیت امام - رحمه الله علیه - و محله جماران نابود میشد همداستان میشود و پس از كشف توطئه شخصاً طی یك مصاحبه تلویزیونی، اقرار و اعتراف به خیانت مینمایدو علمای اعلام و خبرگان با اعلان خلع مرجعیت او به پرونده او خاتمه میدهند.[3]
كما اینكه امام خمینی - رحمه الله علیه - در خصوص جریان تحجرگرایان و مقدسنمایان و خطر آنان بدینگونه متذكر میشوند: «امروز عدهای با ژست تقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام میزنند كه گویی وظیفهای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان... كم نیست طلاب عزیز لحظهای از فكر این مارهای خوش خط و خال كوتاهی نكنند.»[4]
«اینان با تزویرشان از درون محتوای انقلاب و اسلام را نابود میكنند اینها با قیافهای حق به جانب و طرفدار دین و ولایت همه را بیدین معرفی میكنند. باید از شر اینها به خدا پناه بریم.»[5]
دهه دوم و سوم انقلاب
دهه دوم انقلاب كه با پذیرش قطعنامه 598 و رحلت امام راحل و شروع دوران سازندگی آغاز میشود با جریان و نیروهایی مواجه هستیم كه به گونههای متفاوت مواضع خود را ظهور و بروز دادهاند كه متأسفانه به علل مختلفی كه پیش از این برشمردیم برخی از این نیروها از صحنه انقلاب كنار میروند و یا به عرصه سقوط گام مینهند و ما تا حدودی به مواردی از چند جریان در این نوشته اشاره نموده و برخورد مدیریت انقلاب در ضمن بحث پرداخته خواهد شد.
جریان روشنفكری و غربگرا
شیفتگی در مقابل فرهنگ غرب برای طیفهایی از جریان روشنفكری آن را موجب گردید تا نسبت به اسلام و آموزههای آن و مبلغان دینی موضع خصمانهای را دنبال كنند و از آن رو كه این نظام بر اساس مبانی فرهنگ اسلامی جامعه و خواست مردم شكل گرفته بود آنان زبان به اعتراض گشوده و درصدد تضعیف این مبانی گام برداشتند و اصول و مبانی معرفتی نظام جمهوری اسلامی را با تئوری قبض و بسط شریعت، تجربه نبوی، پلورالیسم دینی و... مورد هجمه قرار داده و امروزه برخی روشنفكران و جریان روشنفكری با دست یازی به برخی محافل علمی با شبههافكنی و ترجمه فراوان متون غربی درصدد استحاله نیروهای انقلاب و جدایی مردم از زمامداران و رهبران نظام برآمده و ارتجاع مدرن را برای نسل امروز به ارمغان آوردهاند اما علیرغم اهانتها و تهمتهای ناروا كه به نظام اسلامی زده میشود همچنان كرسی و محفل این شبههآفرینان برقرار بوده و امید آن میرود با اینكه تردید آفرینی آنان برای مردم متدین ایران اسلامی رنگی ندارد اما شاید این فرصتی باشد تا برای مردم با ایمان ما بیشتر ماهیت این افراد آشكار گردد و تا اینكه سره از ناسره معلوم گردد و متاع آنان حتی برای آن محافل هم خریداری نداشته باشد
جریان منتظری و مهدی هاشمی
در این باره آن چه كه بیشتر جلب توجه مینماید نامه امام - رحمه الله علیه - در تیرماه 1362 در خصوص مهدی هاشمی به مجلس خبرگان است كه فرمودند: باید بدانید كه تبهكاران و جنایت پیشگان بیش از هر كس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذی در بیوت شما با چهرههای صددرصد اسلامی و انقلابی ممكن است خدای نخواسته فاجعه به بار آورد و با یك عمل انحرافی نظام را به انحراف كشانند... .»[6]
مهدی هاشمی در نامه خود به آقای منتظری به همین مطلب معترف بوده و میگوید: خدا را گواه میگیریم كه قطع رابطه با نظام رهآورد مجموع حركتهایی بود كه ایشان با زمینهسازی... بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهای كشور و ارائه تحلیلهای افراطی و القائات حساب نشده طی چندین ماه انجام داده است.[7] و امام خمینی طی نامهای در 12/7/65 به آقای منتظری ضمن دادن فرصت و نصایحی به ایشان میفرمایند: من تأكید میكنم كه شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدی پاك كنید كه این راه بهتر است... هیچ عكسالعملی در رسیدگی به امر او از خود نشان ندهید كه رسیدگی به امر جنایت مورد اتهام، حتمی است...[8]
اما با نهایت تأسف ایشان پیشنهاد امام - رحمه الله علیه - را رد كردند بلكه به گفته خودشان سعی كردند... . خواب را از چشم امام - رحمه الله علیه - بگیرند! امام - رحمه الله علیه - با عباراتی چون من از شما خواهش میكنم كه این كارها را كنار بگذارید و مشغول كار خود شوید درصدد حفظ در ورطه سقوط بودند اما ایشان با خشونت و گستاخی به امام پاسخ دادند: لا یكلف الله نفساً الا وسعها[9] و بالاخره ایشان به بلندگوی لیبرالها و منافقان تبدیل شده و علناًمطالبی خلاف مصلحت نظام در سخنرانیهای عمومی مطرح میكردند از جمله «دشمنان ما كه این جنگ را تحمیل كردند آنها پیروز از كار درآمدند!چقدر نیرو از ایران و از دست ما رفت... باید اینها بررسی شود و ببینیم اگر اشتباهی كردهایم اینها توبه دارد!»[10] امام - رحمه الله علیه - هشدار دیگری به ایشان میدهند: «كسانی كه از منافقین و لیبرالها دفاع میكنند پیش ملت عزیز و شهید داده ما راهی ندارند. اگر ایادی بیگانه و ناآگاهان گول خورده كه بدون توجه بلندگوی دیگران شدهاند از این حركات دست برندارند مردم ما آنها را بدون هیچگونه گذشتی طردخواهند كرد.[11] البته همان طوری كه دیدیم به همین ختم گردید.
جریان استحاله شده و تجدید نظر طلب
تجدیدنظر طلبان همان كسانی هستند كه به جرگه و حلقههای محفلی طیف روشنفكری غربگرا پیوسته و به عنوان دستآموزهای آنان و به عنوان انقلابیون پشیمان و متأثر از دنیای غرب با سوء استفاده از فضای پیش آمده و بدون توجه به هویت دینی میلیونها مسلمان و متدین كه در احكام اسلامی پیروی حق مدارانه از مراجع تقلید مینماید به انكار برخی ضروریات دین روی آورده و ارزشها و باورهای دینی و نهادهای دینی را مورد اهانت و استهزاء قرار دادند و آنان تا حدی پیش رفتند كه امنیت ملی را با هدایت آشوبهای خیابانی مورد تهدید قرار دادند. آنان با تعرض به دادگاهها و عدم تمكین به قانون با انگ دادگاه سیاسی درصدد ضایع نمودن حقوق شهروندی برآمده و به دنبال مصونیتهای فراقانونی بودند كه هشیاری مردم و برخورد قاطع مسئولین میتوانست جلوی آن را بگیرد و نكته قابل توجه در اینجا این است كه جریان غربگرا همواره سعی و تلاش بر این داشت، تا نیروهای تجدیدنظر طلب و استحاله شده و برخی انجمنهای اسلامی مورد نفوذ منافقین در دانشگاهها را به هر نحو شده به افراطیگری و خروج از حاكمیت و آشوب بر علیه نظام بكشاند اما با همه فرصتهایی كه داده شد متنبه نشدند تا اینكه هوشیاری بیشتر مردم فراهم گردد، چند صباحی نگذشت كه مردم انقلابی با پیروی از علمای اسلام و روحانیت دلسوز از این قبیل جریانهای هتاك روی برتافته و رفته رفته اقبال عمومی از آنها برداشته شد و برای آنها غیر از ریختن عرض و آبرو و ناكامی برای بیگانگان حاصلی نبود.
و سخن آخر اینكه درباره دو جریان خودی (جامعه روحانیت و مجمع روحانیون و تشكلهای همسو...) و نیروها و افرادی كه از لحاظ گرایشی به این دو جریان خودی مربوطند مطالبی را ذیلاً متذكر میشویم.
اول اینكه؛ امام - رحمه الله علیه - فرمودند: این مسئله روشن است كه بین افراد و جناحهای موجود وابسته به انقلاب، اگر اختلاف هم باشد صرفاً سیاسی است ولو اینكه شكل عقیدتی به آن داده شود.
---------------------------------
پی نوشتها :
[1] . امام خمینی (ره) كلمات قصار، مؤسسه نشر آثار امام ص 30.
[2] . نگاهی كوتاه بر اهم رویدادهای انقلاب، واحد مطالعات و تحقیقات سازمان تبلیغات اسلامی (پائیز 1379)، ص 31.
[3] . همان، ص 34.
[4] . صحیفه امام، ج 21، ص 278.
[5] . همان، ص 278.
[6] . نگاهی كوتاه بر اهم رویدادهای انقلاب، همان، ص 127.
[7] . همان، ص 133.
[8] . همان، ص 132.
[9] . همان، ص 133.
[10] . همان، ص 137.
[11] . همان، ص 138.
ابوالحسن بکتاش - مرکز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه |