أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین؛أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان و اتقوا الله إنّ الله شدید العقاب[1].
* مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به اعانه به برّ و تقوی و عدم اعانه به اثم و عدوان بود. در جلسات گذشته اعانه و برّ و تقوی و اثم و عدوان را معنا کردیم و راجع به حکم اعانه به اثم عرض کردم که هم از راه عقل و هم از راه نقل استدلال کردهاند بر اینکه مساعدت کردن غیر در عمل ناروا و معصیت و اینکه انسان اسباب معصیت را برای دیگری فراهم کند، حرام است.
تبیین روابط میان اثم و عدوان و اسائه و ظلم
در جلسه گذشته عرض کردم که نسبت بین اثم و عدوان، نسبت عموم و خصوص است و آیه شریفه ذکر خاص بعد از عام کرده است. یعنی عدوان هم اثم است. اثم یعنی اسائه؛ اسائه یک وقت تجاوز به غیر است و یک وقت اسائه به نفس است. یعنی یک وقت انسان به خودش بد میکند و یک وقت به دیگری بد میکند. مثلا کسی که شرب خمر میکند یا روزه میخورد به خودش بد میکند و اینها اسائه به نفس است. اما کسی که سرقت میکند اسائه به غیر میکند؛ البته اسائه به نفس هم کرده است. چون معصیتش چند بُعدی است. لذا عدوان که به معنی ظلم به غیر و اسائه به غیر است، از مصادیق اثم است و اسائه است. همچنین عکس این را هم می شود گفت. یعنی بگوییم اصلاً مطلقِ عمل ناروا از دیدگاه شرع، ظلم است و عدوان؛ یعنی عدوان گاهی ظلم به نفس است و گاهی ظلم به غیر است. بنابراین هم «اسائه» به نفس و غیر داریم و هم «ظلم» به نفس و غیر.
اثم، اسائه به نفس است
در روایات هم این مطلب را داریم که برای نمونه روایتی را میخوانم. روایت از امام صادق(صلوات الله علیه) است که حضرت فرمودند: «كَتَبَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَا أَبَا ذَرٍّ أَطْرِفْنِي بِشَيْءٍ مِنَ الْعِلْم»[2]فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَنَّ الْعِلْمَ كَثِيرٌ» ابوذر در جواب نوشت علم زیاد است؛ «وَ لَكِنْ إِنْ قَدَرْتَ أَنْ لَا تُسِيءَ إِلَى مَنْ تُحِبُّهُ فَافْعَل»، علم بسیار است؛ ولی اگر می توانی، به کسی که او را دوست داری بد نکن. ظاهراً وقتی این جواب به دست آن شخص میرسد، می رود سراغ ابوذر و میگوید این چه حرفی است که میگویی بد نکن به کسی که دوستش داری؟! «فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً يُسِيءُ إِلَى مَنْ يُحِبُّه؟!» مگر تو کسی را دیدهای که شخصی را دوست داشته باشد و به او بد کند؟! آدم کسی را که دوست دارد به او خوبی می کند نه بدی. شخصی نامهای نوشت به ابوذر و گفت تحفهای از علومی که داری به من بده؛ «
ابوذر گفت بله! «نَعَمْ، نَفْسُكَ أَحَبُّ الْأَنْفُسِ إِلَيْك»، قبول داری که جان تو پیش تو محبوبترین جانها است؟ یعنی ابوذر مسأله «حبّ به ذات» را مطرح می کند که انسان مفطور به این فطرت است و فلاسفه هم همین را میگویند.[3]فَإِذَا أَنْتَ عَصَيْتَ اللَّهَ فَقَدْ أَسَأْتَ إِلَيْهَا»، وقتی رفتی سراغ گناه، این همان موقعی است که داری به خودت بد میکنی. این همان است که من گفتم که اثم، اسائه به نفس است. «
اثم و عدوان ظلم به نفس است
البته عرض کردم که اسائه به غیر، اسائه به نفس هم هست. یعنی آنجایی که شخص به حقوق مشروع دیگران تجاوز میکند اسائه به نفس هم دارد میکند. از آن طرف در مورد ظلم و عدوان از دیدگاه شرع اینجور است که ظلم هم بر دو گونه است: ظلم به نفس و ظلم به غیر. یعنی آنجایی که انسان مرتکب گناه میشود حتی اگر تجاوز به حق مشروع دیگری هم نکرده باشد باز هم ظلم است و عدوان؛ چون به خودش بد کرده و به حقوق انسانی خودش تجاوز کرده است. علی(علیه السلام) میفرمایند: «ظَلَمَ نفسَه مَن عَصَی اللهَ و أطاعَ الشََََََّیطانَ»،[4]مَن أهمَلَ العَملَ بطاعةِ اللهِ ظَلَمَ نفسَه»،[5] کسی که واجب را ترک میکند و اهمال میکند در اطاعت الهی، به خودش ظلم میکند.[6] کسی که عصیان خدا و اطاعت از شیطان میکند به خودش ظلم کرده است؛ و یا در روایت دیگری میفرماید: «لذا عرض کردم که تهیه مقدمات واسباب اثم و اسائه برای دیگران، هم عقلاً قبیح است و هم شرعاً حرام است. تقریبی که از امام خمینی(ره) نقل کردم این بود که یکی از احکام مستقل عقل فردی که عقل به قبح و زشتی آن حکم میکند و همه آن را ادراک میکنند این است که انسان، دیگری را بر یک عمل ناروایی که ناروایی آن پذیرفته شده است کمک کند. حتی در یک منطقه بیدین هم عقل حکم به قبح چنین اعانهای میکند؛ و در منطقه کسانی که مولویت الله تعالی را و عبودیت خود را پذیرفته اند، اگر دیگری را کمک کند که او عملی را انجام دهد که میداند حرام است و مقدمات فعلی را که مبغوض خدا است برای او فراهم کند، عقل حکم به قبح آن میکند.
عدم اشتراط حرمت اعانه به اثم به «قصد توصل»
تذکری که در جلسه قبل دادم این بود که در این حکم عقلی هیچ فرقی نمیکند که شخص مُعین یعنی کسی که تهیه اسباب برای کار زشت دیگری میکند، او هم قصد داشته باشد و دوست داشته باشد که آن عمل مبغوض انجام شود یا نه؛ فرقی نمیکند. حتی اگر بدش هم بیاید ولی بداند که او میخواهد آن عمل مبغوض را انجام دهد و با این به او حال کمک کند، باز هم عقل حکم به قبح اعانه او میکند. مثل اینکه پدری پولی را در اختیار فرزندش قرار میدهد و میداند که او میخواهد با آن پول قمار کند ـیعنی کار حرامی که مبغوض خدا استـ و خیلی هم از این کار فرزندش ناراحت است، ولی پول را میدهد؛ و یا مثل کسی که اسلحه و چاقو و نردبان را میفروشد و میداند که خریدار میخواهد آدم کشی یا دزدی کند و خیلی هم از این کار بدش میآید. چنین کسی با صرف نظر از احکام دین، حتی در قوانین عرفی جزایی هم مجرم شناخته میشود و اینکه بگوید « بَدَم میآمد» فایدهای ندارد!
* مشروط نبودن حرمت اعانه به اثم به «اراده فعلیه شخص گناهکار»
صورت بعدی، بستر باز کردن برای سوء استفاده دیگران است. به این معنی که اگر انسان قصد نداشته باشد که کمک کند به فعلی که مبغوض مولا و به اصطلاح اثم است و میداند که طرف مقابل هم الآن در ذهنش این نیست که برود و گناهی انجام دهد و به تعبیر علمی «اراده فعلیه» نسبت به اثم و اسائه ندارد، اما این را میداند که اگر به او کمک کند یا اسباب را در اختیارش قرار دهد و میدان را برایش باز کند او به این فکر میافتد که گناه کند. اینجا هم عقل میگوید اعانه و فراهم کردن مقدمات، قبیح است.
مثلاً تا پول به او ندادهای نمیرود دنبال خلافکاری، الآن هم اصلاً در فکر خلافکاری نیست و اراده فعلیه نسبت به اثم ندارد، اما وقتی امکانات را در اختیارش گذاشتی و بستر را برایش باز کردی و شرایط را فراهم کردی، به فکر گناه میافتد؛ که از نظر علمی به این میگویند «تجدید اراده». امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه) میفرمایند این با آنجایی که اراده فعلیه نسبت به اثم داشت هیچ فرقی نمیکند و عقل اینجا هم حکم به قبح میکند و این هم مثل همان گناه است.
* مشروط نبودن حرمت اعانه به اثم به «مدخلیت مساعدت»
صورت دیگر، جایی است که فراهم نکردن اسباب و مقدمات و در اختیار قرار ندادن امکانات گناه، هیچ اثری در عدم وقوع آن فعل حرام نداشته باشد. یعنی آن فعل حرام را از هر راهی که بتواند انجام میدهد و کمک نکردن من هم هیچ تأثیری در عدم ارتکاب حرام ندارد.
مثلاً کسی آمده است پیش من که نردبان بخرد تا برود دزدی، من هم نمیخواهم دزدی بشود اما میدانم که اگر من این نردبان را نفروشم، اینطور نیست که او دزدی نکند. مغازههای نردبان فروشی زیاد است؛ میرود از دیگری میخرد. حالا اگر من به او نردبان بفروشم، این فروختن من چه حکمی دارد؟ یا مثلاً پدر میداند که فرزندش با گرفتن پول میخواهد برود لودگی و گناه کند، اما میداند که اگر او پول را ندهد، مادر مخفیانه به او پول میدهد و بالأخره او کار خودش را میکند؛ حالا آیا این برای پدر مجوز میشود که به او پول بدهد؟
امام خمینی(ره) میفرماید اصلاً و ابداً این مجوز اعانه به اثم نمیشود و این صورت هم از مواردی است که عقل حکم به قبح مساعدت میکند. نگو «من اگر نردبان نفروشم، دیگری میفروشد»؛ نگو«من اگر پول ندهم، مادرش میدهد»؛ ببین وظیفه تو چیست. تو نباید به اثم کمک کنی. بنابر این تمام این صُوَر حرام است: چه «قصد توصل» داشته باشی که دیگری حرام را انجام دهد و چه قصد نداشته باشی ولی بدانی که حرام را انجام میدهد، چه او «اراده فعلیه» داشته باشد برای انجام حرام و چه اراده فعلیه نداشته باشد و مساعدت تو موجب فراهم شدن بستر برای تجدید ارادهاش شود، چه مساعدت تو و تهیه اسباب توسط تو «مدخلیت» داشته باشد در ایجاد آن فعل حرام و چه مدخلیت نداشته باشد؛ تمام این چند صورت حرام است.
* مراد از تهیه اسباب
یک تذکری بدهم راجع به این اصطلاح «تهیه اسباب» که گفتیم عقل هم حکم به قُبح آن میکند؛ برای انجام هر فعلی نسبت به فاعل آن دو چیز لازم است: یکی «مقتضی» و دیگری «عدم مانع»؛ مثلاً اگر آتش بخواهد فرش را بسوزاند، هم باید حرارت داشته باشد و هم باید فرش خیس نباشد؛ چون اگر خیس باشد نمیسوزد. لذا فقهاء میگویند تهیه اسباب برای معصیت، اعمّ است از فراهم کردن مقتضی آن و رفع مانع کردن از ارتکاب آن.
مقتضی فراهم کردن برای معصیت مثل اینکه به بچهات پول بدهی که برود گناه کند؛ اما رفع مانع یعنی چه؟ اگر بچه خودش پول دارد اما از تو میترسد و حساب میبرد، اینجا تو مانعی؛ یعنی مقتضی موجود است ولی مانع بر سر راه معصیت وجود دارد. در اینجا همین که به بچه بگویی «آزادی، هر کاری که میخواهی بکن»، رفع مانع کردی؛ همین رفع مانع، بستر باز کردن برای ایجاد فعلی است که مبغوض مولا است و تو نباید این کار را بکنی. نه مقتضی معصیت را فراهم کن و نه رفع مانع کن؛ بلکه باید عکس این باشی. چون آنچه در باب امر به معروف و نهی از منکر داریم جلوگیری از منکر است. یعنی در آنجایی که مقتضی اثم موجود است تو باید مانع شوی. تو نمیتوانی بگویی «من که قصدم این نبود که او این کار را بکند»؛ تو که میدانستی او میخواهد مرتکب معصیت شود، نباید مانع را برطرف میکردی؛ تو مانع را برطرف کردی، مقتضی هم عمل میکند.
* چند مثال از حکم شرع بر طبق درک عقل
امام خمینی(رضوان الله علیه) میفرمایند پشتوانه این حکم حرمت، همین عقل فردی است و آنچه عقل درک می کند علت یا نکته تشریع است و چه بسا آنچه در آیه و روایات در باب نهی از تعاون به اثم و عدوان وارد شده همهاش به جهت همین علت یا نکته تشریع است. بعد ایشان چند مورد را مثال می زند:
1- معونه ظالمین
اول، بحث معونه ظالمین است که ایشان میفرمایند این روایاتی که راجع به معونه ظالمین وارد شده است و در جلسات قبل به چند مورد آن اشاره کردم،[7] اینطور نیست که مربوط باشد به «لاتعاونوا علی الاثم و العدوان»؛ نه خیر، این یک حکم مستقل عقلی است که اعانه ظالم قبیح است. یعنی حرمت معونه ظالمین مستند به حکم عقل است نه آیات و روایات؛ و آیات و روایات وارد شده در این باب همگی ارشاد به همان حکم عقل هستند و شارع مقدس در این مورد یک حکم تأسیسی را بیان نفرموده است.
2- تهیه اسباب برای شُرب خَمر
دوم، در باب مشروبات الکلی یا همان خَمر که روایات متعددی داریم که در بعضی از موارد تعبیر این است که «لَعَنَ رسولُ الله صلّی اللهُ علیه و آله و سلّم» و در بعضی از روایات آمده است که «لَعَنَ اللهُ تعالی»؛ در یک روایت میفرماید پیغمبر اکرم ده دسته را در ارتباط با خَمر لعن کردهاند: «غارسها، حارسها، عاصرها، شاربها، ساقیها، حاملها، محمول الیه، بایعها، مشتریها و آکل ثمنها»[8]؛ یعنی آن کسی که مو میکارد برای اینکه مشروب شود، ـ ببینید که از کجا شروع کرده است بحث تهیه اسباب برای فعل حرام راـ آن کسی که مراقبت از آن میکند، آن کسی که میفشارد و آب آن را میگیرد، کسی که میریزد و میدهد دست دیگری، حامل آن مثل کسی که ماشین اجاره داده است که مشروب را حمل کند، خریدارش، مشتریاش و خلاصه همه و همه و حتی کسی که محلی را اجاره دهد و میداند که در آن محل فعل حرام میخواهد انجام شود،[9] همه اینها حکم حرمت دارد.
3- بیع مغنّیات
سوم، مسأله بیع مغنّیات است که در گذشته متداول بوده است. یعنی کنیزکانی خوش صدا و خواننده بودند که آنها را برای خوانندگی خرید و فروش میکردند که در روایات آمده است که ثمنش سُحت است و این خرید و فروش و معامله حرام است.
شرع بر اساس عقل حکم کرده است
امام خمینی(ره) میفرماید اینکه شرع دراین موارد حکم به حرمت کرده است به جهت نکته یا علت تشریع است و شارع بر طبق عقل حکم کرده است. یعنی اگر بپذیری که این عمل مبغوض مولا است، تهیه مقدمات آن هم چه تو بخواهی و چه نخواهی، همین که علم داری، چه الآن انجام شود و چه بعداً، چه کسی جایگزین باشد و چه نباشد، همه اینها حرام است و همه و همه حکم عقل است و شرع هم بر اساس عقل حکم کرده و چیز اضافهای نگفته است.
* توجیه گریهای نفس
لذا نمیتوانی بگویی «اگر من نفروشم دیگری میفروشد،»؛ «اگر من ندهم دیگری میدهد»؛ «جامعه خودش، خود به خود دارد به سوی بی دینی میرود»؛ اولاً این حرف دروغ است و ما قبول نداریم که جامعه دارد لائیک میشود. یک چنین چیزی نیست؛ ثانیاً علی فرض که چنین باشد، باید جلوی آن را گرفت. آنچه مبغوض مولا است نباید در جامعه واقع شود. تو که علم داری که این مبغوض مولا دارد در جامعه واقع میشود، اگر قبول داری اسلام و دین را وظیفهات این است که جلوگیری کنی؛ نه اینکه بستر بازکنی و بگویی «آزادی، آزادی»! این مثل معروف است که به شمر گفتند چرا امام حسین را کشتی؟ گفت «اگر من نمیکشتم عمر سعد میکشت»؛ این شد مجوز برای کشتن امام حسین(ع)؟؟؟
رابطه اعانه به برّ و اثم با نصرت و خذلان الهی
«و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»؛ نباید اعانه به ظالم کرد، اعمّ از ظالم به نفس (اثم) یا ظالم به غیر (عدوان)؛ نه تنها جلوی اثم و عدوان را باید بگیری، بلکه از آن طرف باید بروی و کمک کنی به برّ و تقوی. این چیزی است که در معارف ما آمده است. روایت از امام صادق(علیه السلام) است که «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَنْصُرُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا نَصَرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»،[10] هیچ مومنی نیست که برادر مومنش را یاری کند در طاعت و در ترک معصیت إلا اینکه خدا یاری اش می کند در دنیا و آخرت. اگر خدا را قبول داریم و تکیه گاه همان او است، این وعده ای است که او در قرآن داده است که اگر کسی دین من را یاری کند من یاری اش می کنم.
از آن طرف هم حضرت می فرمایند: «وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ خذلان در اینجا به معنی همین است که بستر گناه و معصیت را برای او باز کنی؛ او خودش را دارد بدبخت می کند، تو هم بنشینی و تماشا کنی و بگویی «خودش میکند؛ به من چه؟!» وـ نعوذ باللهـ که منشاء این بیتفاوتی هم امور نفسانی باشد. مثلاً پدر میگوید «اگر من پول ندهم، مادرش میدهد؛ خوب چرا من خودم را خراب کنم؟! چرا من خودم را بَدِه کنم؟!» یا مثلاً ماشین دارد سقوط میکند، ما هم یک هُلش میدهیم؛ بعد هم میگوییم «هُل دادنِ من که اثری نداشت!» آیا عقل این توجیهها را میپذیرد؟[11]
* تطبیق بحث با قیام امام حسین(ع)
امام حسین(علیه السلام) برای همین قیام کرد. گفت حتی اگر همه بروند، من تک و تنها میایستم. من هیچ وقت نمیآیم اثم و عدوان را امضاء کنم. مجلسی مینویسد روز عاشورا حسین(ع) نگاه کرد، دید اصحاب شهید شدند و بنیهاشم هم رفتند و کسی هم دیگر نیست. استنصارهای حسین(ع) در روز عاشورا متعدد است و یکی از آن جاهایی که استنصار کرد اینجا است. واقعاً آن شرایط هر وقت به ذهنم میآید دلم آتش می گیرد که نوشته اند از سی هزار تا صد هزار نفر در مقابلش ایستادهاند و او تک و تنها است و میگوید «هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ فِي إِغَاثَتِنَا؟» این جملات استنصاریه را میگفت.
استنصار حسین(علیه السلام) و اعلام آمادگی کائنات
در این موقعیت که حسین(ع) استنصار کرده خدا جوابش را داده است. شما خیال نکنید که امام حسین(ع) استنصار کرد ولی هیچ کس جوابش را نمیداد. به خدا قسم، به خودش قسم، هم خدا جوابش را میداد، هم ارواح اولیاء و انبیاء جوابش را میدادند؛ میگفتند «قربانت برویم حسین جان! ما هستیم». تمام ذرات عالم به او میگفتند «حسین جان، چشم! هر چه بخواهی در خدمت تو هستیم». چون او ولیّالله اعظم است؛ اما باید مسائل برای ما انسانهای ـ نعوذ باللهـ ستمکار روشن شود. باید ما آزمایش شویم. بعضی جاها نقل کردهاند که این استنصار حسین(ع) یک خصوصیتی داشته است و او اینکه وقتی زین العابدین(صلوات الله علیه) صدای پدر را شنید، از بستر بلند شد و عمهاش را صدا کرد و گفت یک عصایی، چوب دستیای، چیزی برای من بیاور که من راه بیفتم و بروم. بعضی هم نوشته اند ـ شاید این زبان حال باشدـ که اینجا بود که صدای علی اصغر هم از گاهواره بلند شد...
حسین(علیه السلام) در پی آب برای علی اصغر(سلام الله علیه)
مینویسند «فتَقَدَّمَ إلی بابِ الخیمة»، بعد از این استنصارهایی که کرد، آمد درب خیام حرم؛ «و نادی یا زینب، ناوِلینی وَلَدِی الصَغیر»؛ در جای دیگر آمده است «یا أختا، ناوِلینی وَلَدِی الرَضیع» بچه شیرخوارهام را بیاور؛ زینب(سلام الله علیها) علی اصغر را آورد و به حسین(علیه السلام) داد. در این روایتی که مجلسی نقل میکند اینطور دارد که حسین(ع) خودش را از نظر لباس، از لباس حرب تخلیه کرد؛ یعنی لباس عادی برتن کرد. حتی در بعضی از مقاتل دارد که عمامه پیغمبر را بر سر بست، قرآن آورد و خلاصه چهره یک چهرهای نبود که بخواهد بجنگد.
بیتابی علی اصغر(سلام الله علیه) از عطش
این بچه را آورد در مقابل لشکر و رودی دست بلند کرد، به طوری که زیر بغل هایش پیدا بود. بلند گفت «إن لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع»، اگر به من رحم نمیکنید به این بچه شیرخواره رحم کنید؛ «ألا تَرَونَه کَیفَ یَتَلَظّی عَطَشا؟» آیا نمیبینید که چگونه بیتابی میکند؟ حالا اینکه بیتابیاش چه بوده است من نمی دانم. آیا زبانش را در میآورده است؟ آیا دست و پا میزده است؟... البته وقتی میگویند ماهی «تلظّی» میکند معنایش این است که زبانش را پیدرپی میآورد بیرون و میکند داخل... از شدت تشنگی بیتابی میکند...
شهادت مظلومانه علی اصغر(سلام الله علیه)
«بَینَما هُو یُخاطِبُهُم»، یعنی هنوز کلام حسین(ع) تمام نشده بود «إذْ رَمَاهُ حَرمَلََةُ بنُ کاهِلِ الأسَدیّ بِسَهمٍ لَهُ ثَلاث شُعَب»، حرمله تیر سه شعبهای زد؛ «فَذُبِحَ الطفلُ مِنَ الاُذُنِ إلی الاُذُن»، یعنی این تیر کار شمشیر را کرد... اینجا بود که خدا جواب استنصار حسین(ع) را داد؛ یک وقت دید ندا به گوشش میرسد «یا حُسین، دَعْهُ» بچهات را به ما بده. «دَعهُ یا حُسین، فَإنَّ لَهُ مُرضِعَةً فی الجنّة».../ح
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- سوره مائده، آیه 2
[2] - الکافی، ج 2، ص 458
[3] - معلوم میشود که ابوذر در مرتبه بالایی از بینشها و مفاهیم علمی بوده است؛ ولی در یک سطح بسیار ساده به او جواب میدهد. هر چند به قول ما یک جواب علمی و فلسفی هم داده است. چون در بین اصحاب پیغمبر اکرم(ص) ، ابوذر فرقش با سلمان در این است که سلمان (رضوان الله علیه) مرد مُلّایی بوده اما ابوذر جزء آدمهای عوام بوده است؛ ولی عوام عاشق چیزفهم.
[4] - غرر الحکم و درر الکلم، ص 185
[5]- غرر الحکم و درر الکلم، ص 186
[6] - ما این مباحث را داریم در معارفمان ولی چون در اینجا از دیدگاه فقاهتی بحث میکنیم نمیخواهم بیشتر از این وارد شوم.
[7] - مثل روایت «من مشی الی ظالم لیعینه و هو یعلم انه ظالم فقد خرج من الاسلام» که در بعضی منابع آمده است «فقد خرج من الایمان».
[8] - عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي الْخَمْرِ عَشَرَةً غَارِسَهَا وَ حَارِسَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ شَارِبَهَا وَ الْآكِلَ ثَمَنَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ وَ سَاقِيَهَا؛ الکافی، ج 6، ص 429
[9] - نه اینکه برای انجام حرام اجاره داده باشد؛ بلکه همین قدر که میداند که در آن محل میخواهند فعل حرام انجام دهند برای حرمت اجاره دادن کافی است.
[10] - وسائل الشیعه، ج 12، ص 292
[11] - خیلی مثالهای ساده زدم تا صحبتهای امام(ره) را باز کنم. چون اینها حرفهای ایشان است. |