دروغ، بخشي از تاكتيكهاي جنگ رواني محسوب ميشود. در فريب با استراتژي دروغ بزرگ، كوشش ميشود تا مخاطب مورد نظر، به سمت يك فضاي رواني متفاوت با واقعيت سوق داده شود. اين فضاي دروني بايد به گونهاي بايد ساخته و پرداخته شود كه گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گيرد و مفاهيم و علائم انتقالي، مورد قبول و پذيرش او باشد. از ديدگاه روانشاسي، فردي كه در حال منازعه با دشمن است، همواره ميكوشد تا خود را در موضع هوشيارانه و غالب نسبت به او قرار دهد؛ زيرا، احساس ميكند كه هر لحظه از ناحيه دشمن در معرض خطر قرار دارد و طبيعي است كه در برابر هر حركت و رفتار او نيز حساس باشد و در نتيجه، در مقابل آنها مقاومت كند؛ بنابراين، هنر تاكتيك فريب، شكستن اين مقاومت در حريف يا دشمن است و البته، ترديدي نيست كه اين عمل با ظرافت و با دقت خاصي انجام ميشود و بيشتر به تجربه و شناخت مجري طرح از گروه هدف بستگي دارد، به منظور روشن شدن بحث و براي نمونه، چند دروغ بزرگ، كه در راستاي منحرف كردن ذهن گروههاي هدف و ديگر دولتها آمده است، ارايه ميشود. حمله به ايستگاه راديويي گليويتس در تاريخ 10 آگوست سال 1939، وزارت تبليغات رايش سوم، براي فراهم آوردن مقدمات حمله آلمان نازي به لهستان، در مورد تهيه گزارش درباره كشور ياد شده، اينگونه توصيه كرد: «از امروز، بايد اخبار وحشتانگيز موثق با تيتر درشت در صفحه اول روزنامهها چاپ شود». در همين ارتباط، به تمامي جرايد دستور داده شد كه خود را به منظور انتشار اخبار ويژه براي روز 1 سپتامبر، يعني روز حمله به لهستان و پيرو آن، آغاز جنگ جهاني دوم، آماده كنند. روزنامههاي آلمان نيز بلافاصله پس از اين دستور خبري را منتشر كردند مبني بر اينكه لهستان شب گذشته براي نخستين بار، با نيروهاي سازمان يافته خود به تماميت ارضي ما (آلمان) تجاوز كرده است و به همين دليل نيز ارتش آلمان از ساعت 5:25 شليك متقابل را آغاز كرده است. در واقع، آلفرد نايوكس فرمانده واحد ضربت سازمان اس.اس دستور داشت تا با ملبس شدن به اونيفورمهاي لهستاني، به فرستنده گليويتس حمله كند. وي گفته بود: «مطابق دستور، ما ايستگاه راديويي را گرفتيم، نطقي به مدت سه تا چهار دقيقه از طريق يك فرستنده اضطراري ايراد كرديم و پس از شليك چند گلوله با سلاح كمري، محل را ترك كرديم». حمله كره شمالي به كره جنوبي در تاريخ 25 ژوئن سال 1950، يعني روز آغاز جنگ دو كره يك عضو مهم ارتش امريكا اعلام كرد: «ماجراي جالبي اتفاق افتاده است. كره شمالي به كره جنوبي حمله كرده است.» بلافاصله پس از انتشار اين خبر و در همان روز، بمبافكنهاي امريكا، شهر پيونگيانگ، پايتخت كره شمالي را با فرو ريختن سيصد بمب، بمباران كردند. به دنبال اين اقدام، كه بدون فرمان مستقيم و رسمي و تنها به دليل جايگاه تك قطبي رسانههاي امريكا صورت گرفت، عمليات رواني بيسابقه ايالات متحده عليه دولت كره شمالي آغاز شد. سينماي هاليود نيز دو روز پس از آغاز جنگ، فيلم نبرد كره را در سه هزار نسخه تكثير و به بازار عرضه كرد. تا مدتها به خطا ادعا ميشد كه كره جنوبي حمله كرده است، در حالي كه واقعيت اين چنين نبود و امريكا از غيبت روسيه و چين استفاده كرد تا در شوراي امنيت سازمان ملل متحد، قطعنامهاي را عليه حمله ظاهراً مسلحانه كره شمالي به كره جنوبي تصويب كند. حادثه كشتار نوزادان نارس در جنگ خليج فارس در سال 1990، دولت امريكا كوشيد تا با بياعتبار كردن صدام حسين، ديكتاتور عراق، جو منفياي را كه در ميان شهروندان خود و افكار عمومي جهان (جامعه بينالملل) عليه سياستهاي يك جانبهگرايانه امريكا در خليج فارس ايجاد شده بود، تغيير دهد. در اين راستا، در روز10 اكتبر سال 1990، يعني سه ماه پيش از آغاز جنگ، گزارشي به نقل از دختر پانزده سالهاي به نام نيره، منتشر شد؛ بنابراين گزارش، سربازان عراقي در يك بيمارستان، نوزادان نارس را از دستگاههاي نگهداري آنها خارج كرده، روي زمين سرد انداخته و باعث مرگ آنها شده بودند. اين ماجرا خشم و انزجار جهاني را باعث شد. جورج بوش پدر، كه درآن زمان، رئيس جمهور امريكا بود، تقريباً در هيچ يك از سخنرانيهاي خود، از ذكر حادثه احتمالي كشته شدن اين 312 نوزاد خودداري نكرد، اين عمليات رواني در حالي انجام شد كه گزارش مزبور كاملاً دروغ بود. نيره در اصل، دختر سفير كويت در ايالات متحده بود و ماجراي كشتار نوزادان نارس كاملاً ساختگي بود. نكته در خور توجه اين كه هماكنون، دولت ايالات متحده همان شركت تبليغاتياي را كه اين خبر را منتشر كرد براي جنگ رواني به خدمت گرفته است. طرح نعل اسب شارپينگ با آغاز جنگ يوگسلاوي در 24 مارس سال 1999، دولت ائتلافي آلمان متشكل از حزب اس.پ.د (سوسيال دموكراتها) و سبزها، گرفتار وضعيت وخيمي شد. بيشتر مردم آلمان در برابر جنگ موضع بدبينانه و مخالفي را اتخاذ كردند. در اين شرايط، ناگهان شارپينگ طرح نعل اسب را ابداع كرد تا سياست تبعيد دولت ميلوشويچ را تأييد كند. وي به بهانه پيشگيري از كشتار دسته جمعي قريبالوقوع آلبانياييهاي كوزوو، و حفظ حقوق بشر، با اصرار فراوان و مظلومانه خواستار اعزام نيروهاي ارتش آلمان به منطقه شد. اين درحالي بود كه طرح نعل اسب هيچگاه به طور واقعي وجود نداشته است و جعلي بودن اين خبر، يكسال پس از پايان جنگ در مارس 2000، در روزنامه اعلام شد. بن لادن بايد هر چه زودتر دستگير شود امريكاييان پس از اشغال افغانستان، دخالت خود در اين كشور را با استدلال دستگيري هر چه سريعتر بن لادن توجيه كردند. در حالي كه هيچگونه مدركي دال بر مجرمبودن وي نداشتند. اين درحالي بود كه بن لادن مولود سازمان جاسوسي امريكا سي.آي.اي بود و زماني لقب تروريست گرفت كه با شبكه تروريسستي القاعده امنيت داخلي امريكا را مورد تهديد قرار داد. پس از اين دوران بود كه ناگهان در امريكا، بحث درباره جنگهاي نوين اهميت يافت و چنين عنوان شد كه اين استراتژياي عليه بنيادگرايي است كه از پايان دهه 90، عليه گسترش زمينههاي انقلاب بينالمللي اجرا ميشود. خريد اورانيوم براي نخستين بار، در سخنراني بوش در 28 ماه ژانويه سال 2003 اعلام شد، ضمن آنكه كه عراق مقادير زيادي اورانيوم را براي ساخت بمبهاي اتمي از نيجريه خريداري كرده است. سازمان امنيت انگليس را نيز، منبع اطلاعات خواند، در حالي كه اكنون، روشن شده است، سيا يكسال پيش، شايعه اين خريد را رد كرده و در 7 ماه مارس سال 2003، محمد البرادعي، رئيس آژانس بينالمللي انرژي اتمي، اعلام كرد كه اوراق تقلبي در اين مورد كشف شده و حتي سرلوحه كاغذ نيز جعلي و به راحتي قابل تشخيص بوده است. دروغ بلر در 24 ماه سپتامبر سال 2002، بلر طي يك سخنراني، رژيم عراق را به ساختن نوعي از سلاحهاي كشتار جمعي متهم كرد كه در عرض 45 دقيقه قابل استفاده هستند. در حالي كه اكنون گفته ميشود اين ادعا به كلي دروغ بوده و يك كارمند سازمان امنيت انگليس فاش كرده كه چنين اطلاعاتي اصلاً پايه و اساس نداشته است. دروغ بوش در 19 ماه ژانويه سال 2001، بوش توضيح داد كه عراق به سلاحهاي كشتار جمعي دست يافته است؛ موضوعي كه آن را دليل اصلي آغاز جنگ عليه عراق مطرح كرد، در حالي كه تا به امروز، با وجود جستجوي گسترده ارتش امريكا و انگليس در عراق، هيچگونه نشانهاي دال بر درستي اين ادعا يافت نشده است. دروغ القاعده ريچارد پل، مشاور پنتاگون، مدعي بود كه احمدالعاني يكي از اعضاي برجسته القاعده در ماه آوريل سال 2001، در پراگ با محمد عطا از هواپيماربايان انتحاري عمليات 11 سپتامبر ملاقات كرده است. در حالي كه اكنون ثابت شده كه بين صدام و القاعده هيچگونه همكاري وجود نداشته است. در پاييز 2002 دولت امريكا مطلع شد كه چنين ملاقاتي بين محمدعطا و العاني نيز وجود خارجي نداشته است. العاني در دوم ماه جولاي سال 2003 در عراق دستگير و منكر چنين ملاقاتي شده است. دولتهاي بزرگ براي تهييج افكار عمومي و همسو كردن ديگر كشورها براي حمله به كشور هدف رسماً دروغ ميگويند. تاريخ معاصر جهان موارد فراواني از اين گونه دروغپردازيها را به ياد دارد. به نظر ميرسد توسل به اين شيوه براي آغاز يا مديريت جنگ به سنت ديپلماسي قدرتهاي بزرگ تبديل شده است ارسال توسط گروه پژوهشی امنیت و جنگ نرم حجت الله مرادي |